نوروز
نوروز
مجله دیدار آشنا بهمن و اسفند 1377، شماره 9
- ز کوی یار می آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی (1)
در گردونه سالانه تکرار و تکرار، وقتی س زمین، این بستر خفتگان بیدار، از خواب زمستانی برمی خیزد و برای زدودن خواب از تن خواب آلودش خمیازه ای از نهان دل برمی افروزد و به استقبال بهار می رود; آغوش سرشار از مهر و عطوفت خویش را چون مادر دلسوز برای زیستن می گشاید از هر سو همگان را صلا می زند که: «آی همه بشتابید که اینک همه چیز برای تولدی دوباره مهیاست .»
آنگاه بهار; این عروس زیباروی و فریبا ’ و دل ربای طبیعت، پا پیش نهاده و خرم و خندان، قدح به دست، گیسوان مشک بو و عنبرآگین خود را بر دوش می افکند و سراپای وجودش را به زیور انواع و اقسام شکوفه ها و گل های رنگارنگ و معطر می آراید و با صد و ناز و کرشمه و طمانینه، خرامان خرامان بر پهن دشت سرد زمین گام می نهد و با دم مسیحایی اش مردگان بر روح طبیعت را جانی تازه می بخشد .
وقتی بهار از راه می رسد، حرکت و جنبش زیبایی های حیات و زایش و رویش دوباره هستی و طبیعت از «نو» آغاز می شود و رستاخیزی دیگر در زمین و زمان بوجود می آید و حشری دوباره سرتاسر این ملک خاکی را در می نوردد و چه نیکو فرموده است آن «اتم مکارم الاخلاق » که: «اذا رایتم الربیع، فاکثروا ذکر النشور» . (2) آری بهار خود حشر و قیامتی دیگر است آنان را که از دیده دل می نگرند .
تماشای رستاخیز طربناک طبیعت و جلوه های صبحگاهی که همراه با نسیم دل انگیز و روح پرور «بهاری » عطر خوش بوی مرغ زاران را در گوشه و کنار این عالم خاکی می پراکند و تماشای رخسار بنفشه و پامچال و سرو و صنوبر، چنان روح نواز و دلگشاست که آدمی به ناچار و ناخودآگاه، مست این باده ننوشیده می شود; مستی که محصولی به جز عشق و محبت و صفا و صمیمیت و خلوص در پی ندارد و این الطاف بر شائبه هستی بخش عاملی می شود که هر انسانی که از دلی پاک و بی آلایش برخوردار است، «سراچه دل » خود را به مظهر زیباترین و نیکوترین و شورانگیزترین خصائص والای انسانی مبدل سازد و آنگاه در کنار «سفره هفت سین و در موازات آن و بلکه در گامی فراتر، «سفره » ای بگشاید از جنس «دل » و در آن سفره، هفت سینی بچیند متعالی; از قبیل به تعداد مهمانان «سبزاندیش » خود «سعادت » بچیند و همگان را دعوت کند تا در «سرای دل » به پشتی «سربلندی » تکیه زنند و با شربت شیرین و گوارای «سرافرازی » پیذیرایی شان نماید، و در هنگام حلول سال نو در دقایقی چند آرام آرام در گوش دلشان «سلامی » از «هفت سلام » خالق که در کتاب نور مسطور است را نجوا کند: «سلام علیکم بما صبرتم » ، «سلام قولا من رب رحیم » ، (3) . . . . چه آنکه «سلام » خالق در فراسوی هر خواسته و عمل و . . . مخلوق واقع شده است . و بدین سان متفقا باور کنند که با «سادگی » می شود «سرور» را مانند اشعه دل انگیز آفتاب عالم تاب به همگان تابانید .
وقتی «بهار» بستر سپید زمین خسته و افسرده را در می نوردد و روانداز برف را از روی آن کنار می زند و با دستان مهربان و لطیف نسیم بامدادان، گیسوان افشان و ژنده درختان را شانه می زند و مرواریدهای «شبنم » را از رخسار گل برگ های سرخ نسترن ها و شقایق ها و ریحان ها و اقاقیاها می زداید و افسردگان خواب آلوده را صلا زده و دم عیسوی خود را بر کالبد بی روح آن ها می دمد; مردمان این دیار را وجد و نشاطی حاصل می آید که شورانگیز است . آنان از آن سوی «تاریخ » این روز را روزی «نو» در زندگی خود قرار داده و چون هر تولدی زیباست و تولد طبیعت زیباتر، آن را «نوروز» نام نهادند .
«نوروز» فرخنده پی، عید بهار و رمز زیبایی و سرسبزی طبیعت با حسن و شکوه خاص در وجود انسان نشاط و شادمانی تجدید می کند .
«نوروز» یعنی تازگی و شکفتگی، بهار و گل و سبزه، خوشحالی و نشاط و خوشبختی و سعادت، امیدواری در امنیت و صلح و آسایش و آشتی در جهان اسلام و عالم انسانیت .
«نوروز» یعنی آرزو کردن خوشبختی و سعادت و نیک روزی و بهروزی و . . . برای همگان، یعنی خواستن آزادی و آزادگی برای هم نوعان، یعنی پراکندن مهر و عطوفت و عشق و محبت و صفا و صمیمیت و دوستی و . . . همچون بوی خوش گلها و شکوفه های بهاری برای همگان .
حافظ شیرین سخن می فرماید:
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد
نهال دشمنی برکن که رنج بی شمار آرد
و «نوروز» چنین است; چه آنکه «نوروز» جشن دوستی و همبستگی و وحدت و یکپارچگی همه مردمان دور و نزدیک این دیار خرم و سربلند است .
«نوروز» از بنیاد و ریشه ای فرهنگی در عمق تاریخ نشات گرفته است و با گذشت زمان و تجدید فرهنگها همواره پای خود را استوار و استوارتر ساخته است و از آنجائیکه با سرشت و طبع و خوی آدمی و مزاج فرهنگی مذاهب و ادیان، خصوصا دین مبین اسلام و مذهب اصیل تشیع، مغایرتی نداشته است، همواره زنده و جاوید باقی مانده حتی با پذیرش دین مبین و بزرگ اسلام از سوی ایرانیان نه تنها نوروز به کهنه کتاب تاریخ نپیوسته است بلکه این آیین آسمانی آن را نواخت و روحی دیگر در کالبد «نوروز» دمید و چون مایه های فرهنگی آن را منافی با خواسته ها و اهداف خود ندید به پیرایش آن پرداخت و «نوروز» را با روح معنویت و خلوص امتزاج نمود و به همین خاطر امروزه گذاشتن کلام پرنور حی سبحان بر سر «سفره هفت سین » مردمان این ملک متمدن و با فرهنگ یک سنت انفکاک ناپذیر است و تلاوت آیاتی چند از آن کتاب هستی بخش در لحظات حلول سال، «الا بذکر الله تطمئن القلوب » (4) را تفسر می کند و تکرار دعای «یا مقلب القلوب و الابصار، یا مدبر الیل و النهار، یا محول الحول و الاحوال، حول حالنا الی احسن الحال » (5) تسکین دهنده روح و روان هر ایرانی مسلمان و مسلمان ایرانی است .
در افسانه ها و اساطیر آمده است: «نوروز» روزی است که جمشید تاجگذاری نمود و بر تخت سلطنت نشست . ولی «نوروز» تجدید خاطره یک تاجگذاری و جلوس پادشاهی بر تخت سلطنت نیست بلکه در «نوروز» باید به فراسوی این باورو نگاه کرد و آن حلقه پیوند و رابطی است که «نوروز» ایجاد کرده تا فرهنگ اصیل نسل های گذشته را به نسل های آینده مرتبط سازد .
«نوروز» روز فرخنده و مبارک ومیمونی است که آغاز بهار - فصلی که طبیعت در آن به جوش وخروش و جنب و جوش می افتد - و رویش گلها و شکوفه ها را نوید داده و نمایشی از جاودانگی آفرینش و فعل خلقت است که با آن برگی دیگر از گاه نگار عمر هستی و آدمی ورق زده می شود .
در ایران باستان سه جشن بزرگ برگزار می شده: «نوروز» ، «مهرگان » و «سده » . (6) از میان این جشن ها، بزرگترین و مهم ترین و برجسته ترین سنت های اصیل ایرانی «جشن نوروز» که جشنی ملی و میهنی خاص ایرانیان بوده است، قرار داشت، چه آنکه این جشن به دلیل گردش و چرخش سال از کهنه به نو بوده است .
این «جشن ملی » میراث و یادگار مردمانی است که به این آب و خاک و زیبایی های شورانگیز آن عشق می ورزیده اند و این فرهنگ اصیل ایرانی را با تلاشی فراوان از دست تیغ غارتگر حوادث دهر حفظ نموده و به دست نسل حاضر سپرده اند .
«عید نوروز» که روز اول فصل بهار است، خاطره آورنده ترین و شادترین و خوشحال ترین روز برای همگان می باشد، چه آنکه همچنانکه طبیعت رخت نو به تن می کند و به سر و وضع و ظاهر و باطن خود صفا می دهد و غبار زنگار و هرگونه پلیدید و پلشتی و . . . را از تن و روح خود می روبد، انسان ها هم با الهام از طبیعت ناب، سر و وضع خود را پیراش داده به آراستگی زندگی می پردازند .
«نوروز» هرگز به فراموشی و نسیان سپرده نمی شود، چه آنکه طبیعت هرگز فراموش نمی کند به این که تولد نیابد و زایش و رویش نکند . هر سال، تکرار بهار را شاهدیم و پدران و نیاکان ما هم در عمر محدود خود تکرار تولد طبیعت و بهار را شاهد بوده اند و «نوروز» هم به واسطه تکرار بهار، تکرار می شود و انفکاک این دو از هم غیر ممکن و غیر قابل باور است چون هر دوی این ها در همدیگر عجین شده اند .
اینک هزاران سال است که «جشن نوروز) برگزار می شود و به جرات می توان گفت: مادامی که فرهنگ ایرانی پابرجاست، این جشن که نقطه عطفش برای رفع کدورت ها و ایجاد شادی ها با انجام عمل بزرگ و نیکوی «صله ارحام » و دید و بازدیدها و . . . است، همچنان پابرجا و استوار باقی خواهد ماند .
امید که هر روز عزیزان هم وطن «نوروز» و نوروزشان مثل هر روز مباشد .
پی نوشت ها:
1- حافظ شیرازی، «لسان الغیب »
2- پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
3- به ترتیب سوره رعد: 24 و یس: 58 و نیز سلام های دیگر قرآن عبارتند از: الصافات: 79، 109، 120، 130 و قدر: 5
4- رعد: 28
5- دعای تحویل سال
6- جشن های ایرانی، پرویز رجبی، انتشارات فرزین، تهران، 1375، ص 10