تأییدیه زیارت جامعه کبیره از طرف امام زمان علیهالسلام
حسینیه رجا به مناسبت شهادت امام هادی علیهالسلام:
تأییدیه زیارت جامعه کبیره از طرف امام زمان علیهالسلام/ چرا اطلاعات ما درباره امام هادی(ع) کم است/ صوت: مرثیه سرایی و نوحه خوانی با نوای ارضی، کریمی و مطیعی
ك روز از زندگى مبارك اينها مثل جماعتى كه سالها كار كنند، در جامعه اثر مىگذاشت. اين بزرگواران دين را همينطور حفظ كردند، والّا دينى كه در رأسش متوكل و معتز و معتصم و مأمون باشد و علمايش اشخاصى باشند مثل يحيىبناكثم كه با آنكه عالم دستگاه بودند، خودشان از فساق و فجار درجه يكِ علنى بودند، اصلاً نبايد بماند؛ بايد همان روزها بكل كلكِ آن كنده مىشد؛ تمام مىشد.
گروه معارف - رجانیوز: السلام علیک یا علی بن محمد الهادی ، السلام علیکم و رحمة الله و برکاته … مولایم! شامگاه شهادتت بهانهای شد برای بیان حرفهایی از جنس دل، سخنی از ژرفای وجود …
گفتهاند که علت هجرتت به سامرا سعایت عبدالله بن محمد فرماندار مدینه از تو بوده است نزد متوکل، گفته اند هنگام ورودت به سامرا متوکل لعنت الله علیه مخفی شده بود و تو در کاروان سرای گدایان سکنا گزیدی، گفته اند و شنیده ام ماجرای هجوم وحشیانه ی ماموران متوکل به خانه ات را ، تو در حال مناجات بودی و طغیانگران وحشی بی بهانه هجوم آوردند به خانه ات و یاد کوچه و مادر و هجوم به خانه وحی در خاطرت زنده گشت و غمی به بلندای فاطمیه در دلت نهاد …
کاش دشمن به این اندازه از جفا اکتفا می کرد، کاش دوباره تکرار نمی گشت ماجرای حضور امام پاکی ها در بزم شراب … و کاش درِ زندان متوکل باز نمی گشت به روی شما …
خدا لعنت کند آن هایی را که خراش چنگال طمعشان به دنیا راه تو را ، که راه وصال به رب جلی است ، مخدوش کرده است و خدا نگذرد از معتز ملعون که غم فراغت را بر دل شیعه نهاد …
چه غریبانه و در چه فضای سنگین امنیتی دنیای انسانهای دون را ترک کردی و گرد یتمی بر صورتِ پدرِ صاحبِ زمانمان نشاندی …
حال فرزند غریب تو مانده و یادگاریهای ارزشمندِ تو و راهی پر خطر که مقصدش به سمت ظهور منجی است …
این حسن بن علی است که در بایکوت نظامی غریبانه بر پیکر مطهرت نماز می خواند و رخت امامت به تن می کند، رخت امامت که نه، لباس رزم برای مبارزه با شقی ترینِ آدمیان!
آه ای امام غریبم؛ روزی شما تخریب حریم پاک جد غریبت سید الشهدا را به ماتم نشستی و امروز ما عزادار تخریب صحن و سرای نورانی تو و فرزند مطهرت هستیم…
گویی غمت را انتهایی نیست، انگار زخم کهنه کینه از علی و اولاد علی سر باز زده که حرامیان دهان نحسشان را به هتاکی به حریم پاکتان گشوده اند!!
بنازم فصاحت و شیوایی کلامت را که اینطور لرزه انداخته بر اندام دشمن …. ، بنازم حرم ویرانت را که محل رفت و آمدن ملائکه الهی ست، بنازم نام نقی را که آلودگی را شرمسار کرده و چشمه پاکی را جاری کرده است بر روان های بیدار ….
قای ماه و خورشید؛ آقای روح و ریحان؛ آقای آب و آیینه؛ آقای زلالی و پاکی؛ آقای فضل و کرم؛ آقای خوبی و مهربانی؛ آقای گل و گلاب؛ می شنوی صدایم را؟
قدم زنان کوچه های خاکی سامرا را در خیالم سپری می کنم تا اینکه آهسته و آرام به سرسرای بارگاه ملکوتی ات نزدیک شوم. از دور گنبد زیبایت نمایان می شود. همان گنبدی که چندی نمی گذرد پس از تخریب آن باز شکل گنبد به خود گرفته است. و همان بهانه ای می شود برای اینکه باران اشکهایم به روی آسمان خیالم سرازیر شوند.ناگهان دلم می شود سرتاسر غم و ماتم و غصه.در خیالم در کوچه های خاکی سامرا روبه رویت و چشم در چشم گلدسته هایت به زمین می نشینم و زارِ زار اشک می ریزم. های و های می گریم و می گریم .گویی تمام غصه های دنیا را یکجا در بارگاه و ضریحت ریخته اند. عجب زمانه ای است و عجب روزگاری! هنوز که هنوز است باید در غربت و مظلومیت سپری کنی.
***
بيانات رهبر معظم انقلاب بعد از مراسم روضهخوانی در سالروز شهادت امام علی النقی علیهالسلام
سخنان رهبر معظم انقلاب اسلامي در سیام مردادماه سال ۱۳۸۳ و پس از مراسم روضهخوانی به مناسبت شهادت حضرت امام علی النقیعلیهالسلام بیان شده است.
«بالاخره در نبرد بين امام هادى (عليهالسّلام) و خلفايى كه در زمان ايشان بودند، آن كس كه ظاهراً و باطناً پيروز شد، حضرت هادى (عليهالسّلام) بود؛ اين بايد در همهى بيانات و اظهارات ما مورد نظر باشد.
در زمان امامت آن بزرگوار شش خليفه، يكى پس از ديگرى، آمدند و به درك واصل شدند. آخرين نفر آنها، «معتز» بود كه حضرت را شهيد كرد و خودش هم به فاصلهى كوتاهى مُرد. اين خلفا غالباً با ذلت مردند؛ يكى بهدست پسرش كشته شد، ديگرى به دست برادرزادهاش و به همين ترتيب بنىعباس تارومار شدند؛ به عكسِ شيعه. شيعه در دوران حضرت هادى و حضرت عسگرىعليهماالسّلام و در آن شدت عمل روزبهروز وسعت پيدا كرد؛ قوىتر شد.
حضرت هادى عليهالسّلام چهل و دو سال عمر كردند كه بيست سالش را در سامرا بودند؛ آنجا مزرعه داشتند و در آن شهر كار و زندگى مىكردند. سامرا در واقع مثل يك پادگان بود و آن را معتصم ساخت تا غلامان تركِ نزديك به خود را - با تركهاى خودمان؛ تركهاى آذربايجان و ساير نقاط اشتباه نشود - كه از تركستان و سمرقند و از همين منطقهى مغولستان و آسياى شرقى آورده بود، در سامرا نگه دارد. اين عده چون تازه اسلام آورده بودند، ائمه و مؤمنان را نمىشناختند و از اسلام سر در نمىآوردند. به همين دليل، مزاحم مردم مىشدند و با عربها - مردم بغداد - اختلاف پيدا كردند. در همين شهر سامرا عدهى قابل توجهى از بزرگان شيعه در زمان امام هادي عليهالسّلام جمع شدند و حضرت توانست آنها را اداره كند و به وسيلهى آنها پيام امامت را به سرتاسر دنياى اسلام - با نامهنگارى و… - برساند. اين شبكههاى شيعه در قم، خراسان، رى، مدينه، يمن و در مناطق دوردست و در همهى اقطار دنيا را همين عده توانستند رواج بدهند و روزبهروز تعداد افرادى را كه مؤمن به اين مكتب هستند، زيادتر كنند. امام هادى همهى اين كارها را در زير برق شمشير تيز و خونريز همان شش خليفه و علىرغم آنها انجام داده است. حديث معروفى دربارهى وفات حضرت هادىعليهالسّلام هست كه از عبارت آن معلوم مىشود كه عدهى قابل توجهى از شيعيان در سامرا جمع شده بودند؛ بهگونهاى كه دستگاه خلافت هم آنها را نمىشناخت؛ چون اگر مىشناخت، همهشان را تارومار مىكرد؛ اما اين عده چون شبكهى قوىاى بهوجود آورده بودند، دستگاه خلافت نمىتوانست به آنها دسترسى پيدا كند.
يك روزِ مجاهدت اين بزرگوارها - ائمه (عليهمالسّلام) - به قدر سالها اثر مىگذاشت؛ يك روز از زندگى مبارك اينها مثل جماعتى كه سالها كار كنند، در جامعه اثر مىگذاشت. اين بزرگواران دين را همينطور حفظ كردند، والّا دينى كه در رأسش متوكل و معتز و معتصم و مأمون باشد و علمايش اشخاصى باشند مثل يحيىبناكثم كه با آنكه عالم دستگاه بودند، خودشان از فساق و فجار درجه يكِ علنى بودند، اصلاً نبايد بماند؛ بايد همان روزها بكل كلكِ آن كنده مىشد؛ تمام مىشد. اين مجاهدت و تلاش ائمهعليهمالسّلام نه فقط تشيع بلكه قرآن، اسلام و معارف دينى را حفظ كرد؛ اين است خاصيت بندگان خالص و مخلص و اولياى خدا. اگر اسلام انسانهاى كمربسته نداشت، نمىتوانست بعد از هزار و دويست، سيصد سال تازه زنده شود و بيدارى اسلامى بهوجود بيايد؛ بايد يواش يواش از بين مىرفت. اگر اسلام كسانى را نداشت كه بعد از پيغمبر اين معارف عظيم را در ذهن تاريخ بشرى و در تاريخ اسلامى نهادينه كنند، بايد از بين مىرفت؛ تمام مىشد و اصلاً هيچ چيزش نمىماند؛ اگر هم مىماند، از معارف چيزى باقى نمىماند؛ مثل مسيحيت و يهوديتى كه حالا از معارف اصلىشان تقريباً هيچچيز باقى نمانده است. اينكه قرآن سالم بماند، حديث نبوى بماند، اين همه احكام و معارف بماند و معارف اسلامى بعد از هزار سال بتواند در رأس معارف بشرى خودش را نشان دهد، كار طبيعى نبود؛ كار غيرطبيعى بود كه با مجاهدت انجام گرفت. البته در راه اين كار بزرگ، كتكخوردن، زندانرفتن و كشتهشدن هم هست، كه اينها براى اين بزرگوارها چيزى نبود.
ائمهى ما در طول اين دويستوپنجاه سال امامت - از روز رحلت نبى مكرم اسلام صلّىاللَهعليهوآله تا روز وفات حضرت عسكرى، دويستوپنجاه سال است - خيلى زجر كشيدند، كشته شدند، مظلوم واقع شدند و جا هم دارد برايشان گريه كنيم؛ مظلوميتشان دلها و عواطف را به خود متوجه كرده است؛ اما اين مظلومها غلبه كردند؛ هم مقطعى غلبه كردند، هم در مجموع و در طول زمان.
***
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الهادی
***
سخنرانی مکتوب
سخنرانی آیت الله میرباقری با موضوع زیارت جامعه کبیره، سرمایه شیعیان
این زیارت یکی از سرمایه های بزرگ شیعه است. در زمان امام هادی علیه السلام جامعه شیعه رشد یافته و به ظرفیتی رسیده بود که این گونه معارف را درک کند و امامت دو امام خردسال را با وجود علمای بزرگی که در جهان تشیع بود، بپذیرد و هیچ انشعابی در دوره امام جواد و امام هادی علیه السلام رخ ندهد.
تأییدیه زیارت جامعه از طرف امام زمان علیهالسلام
مرحوم مجلسی بزرگ، در شرح فارسی ای که بر کتاب مرحوم صدوق دارند، ضمن شرح زیارت جامعه کبیره، مطلبی را بیان می کنند که در روضه المتقین هم هست. ایشان می فرمایند: 28 سال قبل که برای زیارت امام امیرالمؤمنین علیه السلام به نجف مشرف شده بودم، برای این که زیارت با ربط و ارتباط باطنی اتفاق بیفتد، ابتدا ریاضتی برای خود مقرر کردم تا انسی پیدا کنم که آمادگی برای یک زیارت باطنی واقع شود. لذا روزها در مقام صاحب الزمان (عج) که در بیرون نجف هست، به سر می بردم و ریاضت سنگینی را انجام می دادم و شب ها می آمدم حرم و در حرم بیتوته می کردم.
ده روزی به این منوال گذشت. تحولی در من پیدا شد و این ریاضت ها ثمر داد. بعد از آن بیشتر معتکف بودم و شب ها پروانه وار دور ضریح حضرت می چرخیدم و طواف می کردم و گاهی هم در رواق عمران بیتوته می کردم. در دوره ای که در رواق عمران بودم، چیزی شبیه حالات مکاشفه به من دست داد و در آن حال دیدم در کنار روضه عسکریین هستم، یعنی در کنار قبر مقدس امام هادی و امام عسکری علیه السلام قرار دارم. دیدم بر روی قبر آن وجود مقدس، پوششی سبز است که از نظر طول و عرض و ارتفاع، رفیع و بزرگ است. وجود مقدس امام زمان (عج) به این صندوق تکیه داده بودند. من به حالت مداحی شروع کردم زیارت جامعه را خطاب به ایشان خواندم. وقتی زیارت تمام شد، فرمودند: زیارت بسیار خوبی است. به قبر مقدس امام هادی علیه السلام اشاره کردند. عرض کردم: آقا این از جد شماست. فرمودند: بله. بعد فرمودند: داخل شو! داخل شدم. بعد فرمودند: نزدیک شو و الطافی به من فرمودند و این حالت از من برداشته شد. وقتی این حالت بر من عارض شد، گویا میل من از نجف تبدیل شد به میل به زیارت امام زمان (عج). لذا فردا و پس فردای آن روز عازم سامرا شدم.
ایشان می فرمایند آن چه در حالت خواب دیده بودم، تماماً در بیداری اتفاق افتاد. بنابراین از منظر ایشان، سندش همان مشاهده و دیداری است که ایشان در بیداری داشتند. از این رو حضرت تأیید فرمودند که این زیارت از جد مطهرشان است.
ویژگی خلقت ائمه در زیارت جامعه
در این زیارت می خوانیم: «خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَارا فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ وَ جَعَلَ صَلاتَنَا [صَلَوَاتِنَا] عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وِلايَتِكُمْ طِيبا لِخَلْقِنَا [لِخُلُقِنَا] وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً [بَرَكَةً] لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا».[1]
این فراز نورانی و مشتمل بر چند مطلب است. یکی توجه به نورانیت ائمه هدات معصومین و خلقت آن هاست که در قرآن مجید و روایت ائمه معصومین فراوان مورد توجه و بررسی قرار گرفته است. هم چنین خلقت نورانی ائمه علیه السلام و شئون نورانی آن ها مورد بحث قرار گرفته که خود این امر اشاره به اهمیت موضوع دارد و نباید در این زمینه غفلت شود. گر چه مرتبه ای از نورانیت ائمه معصومین و احکام نورانی، جزو اسرار پوشیده و مکتومی است که بر غیر خودشان آشکار نمی شود.
تحمل ولایت
در روایت هست که «إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ».[2] این سه دسته هم در روایات دیگری به عنوان حاملین ولایت معرفی شدند. می فرماید این سه دسته یعنی ملائکه مقرب و انبیای مرسل و عباد ممتحن هم نمی توانند ولایت ما را تحمل کنند که این ناظر است به همان مرتبه نورانیتی که اختصاص به خود آن ها دارد.
حقیقت ولایت
مرحوم مجلسی بزرگ در شرحشان بر زیارت جامعه کبیره، ذیل این تعبیر «وَ الْأَمَانَةُ الْمَحْفُوظَةُ»[3] مي فرمایند: یکی از معانی امانت محفوظه این است که حقیقت ولایت آن ها برای احدی قابل درک و حمل نیست. لذا امانتی نزد خودشان است که این امانت را فقط باید به امام بعدی تحویل دهند. امکان این نیست که این امانت به دیگری منتقل بشود.
امانت ولایت
خداوند می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى أَهْلِها». (نساء: 58) خدای متعال به شما فرمان می دهد که امانات را به اهلش برگردانید و به غیر آن ندهید. این امانت باید محفوظ بماند و به اهلش مرجوع شود و اگر به غیر اهلش مرجوع شد، خیانت است. مخاطب این آیه اهل بیت هستند. این امانت، امانت ولایت است که احدی تحمل آن را ندارد و اهل بیت مأمورند آن را به امام بعدی منتقل کنند.
در روایات هست که در این امر احدی دخالت ندارد. مستقیماً تکلیفی از طرف خدای متعال است که این امانت به چه کسی باید منتقل شود، یعنی امام جز با تعیین خدای متعال معین نمی شود و امانت ولایت باید به او تحویل داده شود. بنابراین ولایت مرتبه ای از امانت الهی و نزد امام علیه السلام است که به امام بعدی تحویل داده می شود.
منشأ صفات نورانی؛ وجود نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم
در قرآن مجید در آیات متعددی شئون نورانیت ائمه مورد توجه قرار گرفته است. همه صفات حمیده از ایمان گرفته تا سایر اوصاف که از فروع ایمان اند، همه به نور تعریف شدند. باطن آن ها جز نور نیست. ایمان نوری است که از قلب به اعضا و جوارح می رسد. یقین، زهد، هدایت و علم، نور است. این در روایات کافی و غیر کافی ملاحظه شده و همه این صفات به این نورانیت ها وابسته است و از فروع نورانیت ولی الله هستند. این مطلب در حدیث نورانی عقل و جهل به خوبی تبیین شده که از غرر معارف اهل بیت است. لذا حضرت فرمودند: «اعْرِفُوا الْعَقْلَ وَ جُنْدَهُ وَ الْجَهْلَ وَ جُنْدَهُ تَهْتَدُوا».[4] اگر به مقام معرفت عقل برسید و جهل و جنود را بشناسید، در می یابید همه صفات حمیده از صفات نورانی و جنود نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم هستند و احدی متصف به این صفات نمی شوند، الا این که شعاع نورانیت نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم در وجود او تجلی کند.
حقیقت طهارت
حقیقت طهارت و پاکی در فرازهای بعدی این زیارت آمده که چیزی جز متحقق شدن به ولایت آن ها و نورانی شدن به ولایت آن ها نیست.
مقام تطهیر و تنویر، هم سنگند. طهارت با نورانیت واقع می شود. انسان باید متحقق به نور ولی خدا شود و اگر متحقق شد، آن گاه مطهر می شود. درک حقایق باطنی و نورانیت ها، جز از طریق نورانیت ولی خدا و درک این منزلت و نورانیت ممکن نیست.
درک معرفت وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام
سلمان نقل می کند که حضرت فرمود: «لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِيمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِي كُنْهَ مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ».[5] کمال ایمان جز با درک معرفت و نورانیت وجود مقدس ولی الله الاعظم امیرالمؤمنین علیه السلام ممکن نیست. این فراز از زیارت هم با توجه به خلقت نورانی ائمه علیه السلام آغاز می شود: «خَلَقَكُمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ».[6] خدای متعال شما را از انواری آفرید و بر گرد عرش خود قرار داد.
عرش چیست؟
مراد از عرش چیست؟ شاید همه دستگاه خلقت باشد. بنابراین وجود اهل بیت انوار محیط به همه خلقت است. این انوار هم دو گونه در کلمات بزرگان تبیین شده است. بعضی فرمودند مقصود از انوار، نورانیت ائمه هدات معصومین است که متعدد هستند. در ادامه می خوانیم: «أَنَّ أَرْوَاحَكُمْ وَ نُورَكُمْ وَ طِينَتَكُمْ وَاحِدَةٌ».[7] در این حال چهارده نور هستند.
بعضی دیگر از شراح نکته دقیقی را اشاره کردند و فرمودند: این انوار مقصود، انوار مختلفی است که تجلیات آن انوار از تجلیات آستان معصومین علیه السلام است.
تجلیات مختلف انوار الهی
در حدیث عقل و جهل، همه صفات حمیده از جمله زهد، عدالت، توکل، رضا، جود، ایمان، خیر، از انواری هستند که خدای متعال به نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم عطا کرده است. لذا فرمودند: مقصود از انوار، تجلیات مختلف انوار الهی است. در ائمه علیه السلام هر خیر و کمالی است، به این انوار بازمی گردد. البته روایات بسیاری در این زمینه است.
فراز دوم این است: «حَتَّى مَنَّ بِكُمْ عَلَيْنَا فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ».[8] خدای متعال بر ما منت گذاشت و شما را در دسترس ما و در خانه هایی قرار داد که اجازه داده، یاد الهی در آن خانه ها زنده شود و رفعت پیدا کنند تا دست ما به شما برسد. آن چنان که از معارف نورانی اهل بیت علیه السلام استفاده می شود، باطن مقام نورانیت آن ها قابل دسترسی نیست.
سیر درجات انوار
امام رضا علیه السلام امامت را این گونه توصیف می کنند: «الْإِمَامُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَمِ».[9] مثل امام، مثل خورشیدی است که وقتی طلوع می کند، همه عالم روشن می شود و هیچ دستی به خورشید راه پیدا نمی کند. نازله انوار خورشید هست که بساط ما را نورانی می کند. امام علیه السلام در یک مرتبه رفیعی است. بعد خدای متعال این انوار را تنزل و در بیوتی قرار داده تا ما به این نور دسترسی پیدا بکنیم و با استضائه به این نور، سیر درجات انوار واقع شود که این بیوت هم به خانه ها و مشاهد مشرفه آن ها تفسیر شده است.. همه آن ها جان های نورند. مراتب وجودی آن ها بیوت خدای متعال است. این نور تا تنزل پیدا نکند، امکان روشن شدن آن ها و برخورداری از آن ها نیست.
صلوات و ولایت
«وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ مِنْ وَلَايَتِكُمْ طِيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا».[10]
خدا دو چیز را به ما عطا کرد، یکی صلوات بر شما و دوم ما را مختص ولایت شما قرار داد. ما واجد ولایت شما شدیم. به تعبیر دیگر، شما سرپرستی ما را بر عهده گرفتید و ولی ما شدید. خدا این دو چیز را به ما عطا کرد. گوارایی و پاکی خلقت ما و پاکی جان و گوارایی طینت ما.
چند مطلب دقیق در این عبارت کوتاه است. یکی این که ناپاکی هایی که ممکن است انسان را فرا بگیرد، چیست و ریشه این ناپاکی ها کدام است؟ حقیقت طهارت چیست و چگونه است که ولایت و صلوات بر آن ها، موجب این طهارت و رفع ناپاکی ها و تزکیه انسان می شود؟
گفتاری از امام رضا علیه السلام درباره صلوات
معنای صلوات در روایات فراوان آمده است و مخصوص به زیارت جامعه کبیره نیست. از وجود مقدس امام هشتم علیه السلام نقل است که فرمودند: «مَنْ لَمْ يَقْدِرْ عَلَى مَا يُكَفِّرُ بِهِ ذُنُوبَهُ فَلْيُكْثِرْ مِنَ الصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ».[11] اگر کسی عاجز است که کاری انجام دهد که کفاره گناهان او باشد، زیاد صلوات بر محمد و آل محمد بفرستد. صلوات همه گناهان را ویران می کند و به طور کلی از بین می برد.
صلوات چیست؟
در روایتی ذیل این آیه شریفه «إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَيْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْليماً». (احزاب: 56) حضرت فرمودند: صلوات خدا بر نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم ، پاک دانستن نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و تزکیه اوست. راوی سؤال کرد: یابن رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم تزکیه خدا یعنی چی؟ فرمودند: خدای متعال حضرت را مبرا کرده است. در وجود پاک و نورانی نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نقایصی نیست. بعد از حضرت سؤال کرد که معنای صلوات ما بر حضرت چیست؟ فرمودند: معنای صلوات شما بر حضرت این است که حضرت را از هر نقصی مبرا بدانید که مخلوقات دچارند. اگر مبرا دانستید، اهل صلوات اید. اگر مبرا ندانستید، اهل صلوات نیستید. پس باطن صلوات، نوعی معرفت و عهد با نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه معصومین علیه السلام است. در روایت نورانی دیگری است که فرمود: حقیقت صلوات، تجدید عهدی است که در عالم میثاق اتفاق افتاده است.
محاسبه اعمال
یک روایت بسیار لطیفی نیز مرحوم محدث قمی در سفینه، ذیل ماده حسب از تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام نقل می کند که صدر روایت مکرر آمده، اما ذیل روایت را جز در همین حدیث نورانی تفسیر امام حسن عسکری علیه السلام نیست. حضرت از وجود مقدس امیرالمؤمنین علیه السلام دعوت به محاسبه می کنند که خودتان را محاسبه کنید. وقتی روز می گذرد، حساب کنید و ببینید آیا امروز به یاد خدا بودید؟ خدا را حمد کردید؟ به مؤمنی کمک کردید؟ پشت سرش از او حمایت کردید؟ بعد از وفاتش جای او را در میان اولادش پر کردید؟ اگر این خیرات از شما سر زد، خدا را شکر و اگر این خیرات را نداشتید و بدی از شما سر زد، استغفار کنید.
حقیقت گناه، خروج از بیعت
حضرت فرمودند: «وَ إِنْ ذَكَرَ مَعْصِيَةً أَوْ تَقْصِيراً اسْتَغْفَرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عَزَمَ عَلَى تَرْكِ مُعَاوَدَتِهِ وَ مَحَا ذَلِكَ عَنْ نَفْسِهِ بِتَجْدِيدِ الصَّلَاةِ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ». [12] بنابراین، باید استغفار کند و بنا بگذارد که به بدی رجوع نکند و آن گناه را پاک کند. «وَ عَرْضِ بَيْعَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى نَفْسِهِ وَ قَبُولِهَا وَ إِعَادَةِ لَعْنِ شَانِئِيهِ وَ أَعْدَائِهِ وَ دَافِعِيهِ عَنْ حُقُوقِهِ». [13] از نو بیعت حضرت را به خودش عرضه کند و بپذیرد. گویا هر گناهی خروج از بیعت و عهدی است که ما داشتیم.
خداوند می فرماید: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَبَنىِ ءَادَمَ أَن لَّا تَعْبُدُواْ الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكمُ ْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ وَ أَنِ اعْبُدُونىِ هَاذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ». (یس: 61 و60 ) حقیقت صراط، ولایت ولی الله است و از شما پیمان نگرفتند که از محیط ولایت خارج نشوید. هر گناهی خروج از دایره آن عهد است و انسان عهدش را شکسته است. لذا در بعضی روایات هست، انسانی که مشغول گناه است، ایمانش از او سلب می شود. از این رو، باید عهدش را با ولی خدا از نو عرضه و تجدید و لعن ها و برائت های خودش را از نو باید اعاده کند. به خاطر این که هر گناه نو، ورود به حوزه دشمنان است.
صلوات، برای تجدید عهد
در روایت می خوانیم: «نَحْنُ أَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ وَ مِنْ فُرُوعِنَا كُلُّ بِرٍّ وَ عَدُوُّنَا أَصْلُ كُلِّ شَرٍّ وَ مِنْ فُرُوعِهِمْ كُلُّ قَبِيحٍ وَ فَاحِشَةٍ».[14] هر گناهی، ورود به محیط ولایت ائمه جور و دشمنان امیرالمؤمنین علیه السلام است. لذا خروج از عهد ولایت به شمار می آید و باید برگردد و بیعت را تجدید و لعن ها را هم از نو تکرار کند تا اثر گناه از بین برود. از این رو، گناه با صلوات و تجدید بیعت و تکرار لعن ها و برائت ها، پاک می شود. بعد می فرمایند: «فَإِذَا فَعَلَ ذَلِكَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَسْتُ أُنَاقِشُكِ فِي شَيْ ءٍ مِنَ الذُّنُوبِ مَعَ مُوَالَاتِكِ أَوْلِيَائِي وَ مُعَادَاتِكِ أَعْدَائِي».[15] بد بودن گناه به خاطر تولی به ولایت ائمه جور و خروج از دایره ولایت ولی الله است. باطن گناه همین است. لذا صلوات تجدید عهد است و موجب رفع ذنوب می شود.
صلوات خدا بر انسان
در روایتی دیگر آمده که حضرت فرمودند: اگر کسی ده صلوات بر نبی مکرم اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و آل او بفرستد، خدای متعال و ملائکه صد صلوات بر او می فرستد و اگر صد صلوات بفرستد، خدا و ملائکه هزار صلوات بر او می فرستند.
این مضمون در روایات متعددی، گاهی بیش از این هم آمده است. در بعضی روایات هست که اگر کسی یک صلوات بفرستد، هزار صلوات بر او می فرستند، ولی ذیل این روایت نکته خاصی است.
حضرت استشهاد به این آیه نورانی کردند که خدای متعال می فرماید: «هُوَ الَّذي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَ مَلائِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ». (احزاب: 43) خدا و ملائکه بر شما صلوات می فرستند که با این صلوات شما را از ظلمت ها و تاریکی ها، به سمت نور ببرند. این ظلمات چیست؟ خداوند می فرمایند: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ». (بقره: 257) خدا سرپرستی مؤمنین را ـ آن هایی که ولایت خدا و اولیایش را قبول کردند ـ به عهده می گیرد. خدا ولی آن ها می شود و آن ها را از ظلمات به سمت نور می برد.
نور و ظلمت چیست؟
در روایتی ابن ابی یعفور به حضرت عرض کرد: آقا بعضی دوستان شما را می بینیم که اهل صدق و امانت و وفا نیستند و دشمنان شما این چیزها را دارند.
حضرت غضب ناک نگاه کردند و فرمودند: کسی که دنبال امامی می رود که خدا معین نکرده، دین ندارد. حتی اگر اعمال ظاهری اش خوب باشد. کسی که دنبال چنین امامی می رود، باید سرزنش شود. عرض کردم: آقا این ها سرزنش نمی شوند؟ حضرت به این آیه قرآن تمسک کردند و فرمودند: «يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ مِنْ ظُلُمَاتِ الذُّنُوبِ إِلَى نُورِ التَّوْبَةِ».
تبری از فعل شیعیان گنهکار
در روایت دیگری از وجود مقدس موسی بن جعفر علیه السلام نقل می کنند که به حضرت عرض شد: آقا بعضی شیعیان شما اهل شرب خمر هستند. گناهان مهلکی انجام مي دهند و ما از این ها تبری می جوییم. فرمود: نه، از فعلشان تبری بجویید، نه از خودشان. عرض کردند: بگوییم فاسقا. فرمود: نگویید فاسقا. این ها فاسق العمل هستند. بعد فرمود: خدای متعال این ها را پاک می کند، ولو با سختی جان کندن. مطهر از دنیا بیرون می روند.
بهشت، دار ولایت امیرالمؤمنین
کسی که موالات دارد، پاک می شود و با ناپاکی وارد بهشت نمی شود. بهشت دار ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام و پاکی هاست. هیچ صفت رذیله و ناپاکی ای وارد بهشت نمی شود، ولی خدای متعال این ها را پاک و وارد بهشت می کند. ابواب دیگر می فرماید: بی موالاتی در شیعه نیست، ولی گناهانش، با ولایت قابل تطهیر است.
تأثیر نور نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم بر مؤمن
خدای متعال، مؤمن را با نور نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه هدات معصومین نورانی می کند. شما را از ظلمت ولایت اولیای طاغوت و از ظلمت گناهان که از فروع آن هاست، به سمت نور و ولایت خودمان، ولایت اولیای الهی می برد و صلوات ما موجب می شود که خدای متعال ما را به سمت نور بیرون ببرد. صلوات از زوایای مختلف، تجدید عهد به شمار می آید. با این تجدید عهد، خدای متعال ما را از ظلمات گناهان می رهاند.
سرچشمه همه ناپاکیها
حقیقت ولایت عین حقیقت توحید است. همه ناپاکی ها، ناشی از شرک اند. حضرت ذیل آیه «سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُوراً». فرمود: «يُطَهِّرُهُمْ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ سِوَى اللَّهِ».[16] آن ها را از غیر خدا پاک می کند. شراب طهور چیز عجیبی است. شراب طهور شرابی است که از آستان ولایت ولی الله جاری است، مثل حوض کوثر، مثل رجب که نهر جاری است در باطن عالم رجبیون. ولی الله ساقی این نهر است.
شرک در ولایت؛ شرک به خدا
روایت نورانی دیگری نیز از علی ابن ابراهیم است: «فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً قَالَ لَا يَتَّخِذْ مَعَ وَلَايَةِ آلِ مُحَمَّدٍ غَيْرَهُمْ وَلَايَتُهُمُ الْعَمَلُ الصَّالِحُ.[17] فَمَنْ أَشْرَكَ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ فَقَدْ أَشْرَكَ بِوَلَايَتِنَا وَ كَفَرَ بِهَا». [18] کسی که شرک در توحید داشته باشد، شرک در ولایت دارد. از ولایت امیرالمؤمنین جز توحید صادر نمی شود. اگر کسی کاملاً تحت ولایت بود، حتماً موحد تام به شمار می آید. هر نوع شرکی برای خروج از ولایت امیرالمؤمنین، شرک در ولایت است. امکان درک توحید جز با ولایت آن ها ممکن نیست. با ولایت آن هاست که انسان پاک می شود و تحت ولایت آن هاست که انسان از ولایت غیر و ظلمات بیرون می رود و به نور توحید مي رسد. از آن طرف هم هیچ شرکی نیست، الا با خروج از ولایت. محال است کسی شرک داشته باشد، حتی شرک خفی، الا این که به همان اندازه از ولایت ولی الله خارج شود. توحید ناب، محصول ولایت ناب است. لذا در روایات هست که توحید، حقیقت طهارت است و جز با ولایت ائمه محقق نمی شود.
مقام مخلصین
گفته شده است: «إِنَّما يُريدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطَهِّرَكُمْ تَطْهيرا»(احزاب: 33) مقام مخلصین، مقام توحید ناب فقط مال چهارده نفر است. هر کس به مقام توحید برسد، با ولایت آن هاست. به راحتی حقیقت امتحان اولیا و بلای آن ها قابل درک نیست. آن چه ما از تجلیات مصیبت شان می فهمیم، در حد ادراکات خودمان هست، و الا باطن مصیبت آن ها چیز دیگری است.
دوران امامت امام هادی و امام عسکری علیهالسلام
دوره امامت امام هادی و امام عسکری علیه السلام دوره بسیار سختی بوده است. دوره اقتدار کامل بنی عباس و دوره فشار جدی بر علویین به خصوص بر وجود مقدس ائمه هداه معصومین است. این امامان بزرگوار بار تکلیف الهی را با تمام سختی ها، به بهترین وجه به منزل رساندند و به عهد الهی وفا کردند.
مورخین نوشتند در مراسم تشیع جنازه وجود مقدس امام هادی علیه السلام و نماز بر جنازه مطهر حضرت، بنی هاشم، اعم از علویین و عباسیون، حضور پیدا کردند و با احترام بدن را برداشتند. این مصیبت به حدی سنگین بود که وجود مقدس امام عسکری علیه السلام به هیئتی ظاهر شدند که بعضی حضرت را سرزنش کردند. دشمنان حضرت با سر برهنه و لباسی که گویا گریبان چاک کرده بودند، در مراسم تشییع وجود مقدس امام هادی علیه السلام حضور پیدا کردند. نماز بر وجود مقدس حضرت خوانده شد و حضرت به حسب ظاهر، با احترام به خاک سپرده شدند، ولی همه می دانند وجود مقدس امام سجاد علیه السلام ، بعد از سه یا هفت روز، بدن مطهر امام حسین علیه السلام را که در بیابان کربلا روی زمین افتاده بود و آفتاب بر بدن مطهر می تابید، دفن کردند. بعد از آن که همه بدن ها به خاک سپرده شد. حضرت فرمودند: یک بوریا بیاورید. حصیر نیم سوخته ای آوردند و بدن مقدس و مطهر و قطعه قطعه شده سیدالشهدا را روی حصیر گذاشتند و در قبر نهادند و دیدند حضرت از قبر بیرون نمی آیند. آمدند دیدند حضرت لب را به رگ های بریده وجود مقدس سیدالشهدا علیه السلام گذاشتند و فرمودند: «فإنّ الدنيا بعدك مظلمة، والآخرة بنورك مشرقة». [19] شما رفتید، گرچه آخرت با نور شما نورانی شد، ولی ما را در تاریکی فراغ خودتان گذاشتید.
سرانجام حضرت از قبر بیرون آمدند و روی قبر را پوشاندند و یک جمله ای روی قبر حضرت نوشتند که دل شیعه را تا قیامت می سوزاند: «هذا قبر الحسين بن عليّ بن أبي طالب الذي قتلوه عطشاناً غريباً».[20]
***
صلوات بر امامین عسکریین(ع) با نوای میثم مطیعی
اَللّهُمَّ صَلِّ وَ سَلِّمْ وَ زِدْ وَ بارِكْ عَلَى الْاِمامَيْنِ الْهُمامَيْنِ، اَلسَّيِّدَيْنِ السَّنَدَيْنِ، اَلفاضِلَيْنِ الْكامِلَيْنِ، اَلباذِلَيْنِ الْعادِلَيْنِ،
اَلعالِمَيْنِ الْعامِلَيْنِ، اَلْاَوْرَعَيْنِ الْاَطْهَرَيْنِ، اَلنُّورَيْنِ النَّيِّرَيْنِ، وَ الشَّمْسَيْنِ الْقَمَرَيْنِ، اَلكَوْكَبَيْنِ الْاَسْعَدَيْنِ، وارِثَىِ
الْمَشْعَرَيْنِ، وَ اَهْلَىِ الْحَرَمَيْنِ، كَهْفَىِ التُّقى، غَوْثَىِ الْوَرى، بَدْرَىِ الدُّجى، طَوْدَىِ النُّهى، عَلَمَىِ الْهُدى،
اَلْمَدْفُونَيْنِ بِسُرَّ مَنْ رَأى، كاشِفَىِ الْبَلْوى وَ الْمِحَنِ، صاحِبَىِ الْجُودِ وَ الْمِنَنِ، اَلْاِمامَيْنِ بِـالْحَقِّ اَبِى الْحَسَنِ
عَلِىِّ بْنِ مُحَمَّدٍ التَّقِىِّ، وَ اَبى مُحَمَّدٍ الْحَسَنِ صَلَواتُ اللهِ وَ سَلامُهُ عَلَيْهِما.
***
گفتاری از دکتر رجبی دوانی
علل محدود بودن اطلاعات تاریخی درباره امام هادی(ع)
دکتر محمدحسین رجبی دوانی، پژوهشگر و کارشناس تاریخ اسلام در گفتاری، علل محدود بودن اطلاعات ما دربارهی شخصیت و سیرهی آن حضرت را بررسی میکند:
امام هادی علیهالسلام طبق نقلی در سال ۲۱۲ و طبق نقلی دیگر در سال ۲۱۴ هجری قمری در یکی از روستاهای اطراف مدینه متولد شدند. ایشان در سال ۲۲۰ و در پی شهادت امام جواد علیهالسلام در سن ۶ یا ۸ سالگی به امامت رسیدند. حدود بیستویک سال در مدینه بودند و سپس با توجه به نامهنگاریهای بریحه -امامجماعت حرم- با متوکل خلیفهی عباسی و توصیهی او که: «اگر به حرمین نیاز داری، علی بن محمد را از آنجا بیرون ببر که او مردم را به خود میخواند و عدهی بسیاری از او تبعیت کردهاند» و با توجه به گزارشهایی که از ارتباط امام با وکلایشان در مدینه داشتند، به دستور خلیفه ایشان را به سامرا منتقل کردند. حضرت حدود بیستویک سال در آنجا تحت کنترل مأموران خلفای عباسی زندگی کردند تا اینکه طبق نقلی در سوم ماه رجب سال ۲۵۴ هجری قمری و در سن حدود ۴۲ سالگی به شهادت رسیدند.
اعتراف جنیدی
درست است که امام هادی علیهالسلام در سن هشت یا شش سالگی به امامت رسیدند، اما با توجه به سابقهای که از به امامت رسیدن امام جواد علیهالسلام در همین سنین وجود داشت، این مسأله در زمان امام هادی علیهالسلام با چالش جدی مواجه نشد. در زمان امام جواد علیهالسلام بحثها و تزلزلاتی برای بسیاری از رجال شیعه دربارهی امامت ایشان پیش آمد، اما بهمرور و با روشن شدن زوایای امر و یقین آنان به عصمت امام و اینکه امامِ خردسال، پاسخگوی معضلات و سؤالات و مشکلات مردم بود، در همان زمان این مسأله در بین شیعیان حل شد. به همین خاطر امامت امام هادی علیهالسلام در این سنین برای شیعیان پذیرفتهشده بود و تقریباً عموم شیعیان پس از شهادت امام جواد علیهالسلام امامت امام هادی علیهالسلام را پذیرفتند و آن مشکلات سابق دیگر به وجود نیامد.
در برخی روایات ما اشاره شده است که دستگاه خلافت، یکی از عالمان سنیمذهب آن زمان به نام جنیدی را مأمور تدریس به امام هادی علیهالسلام میکنند. آن طور که پیدا است، دستگاه خلافت وقتی دید پدر حضرت از دنیا رفته و ایشان هم سن کمی دارند، در پی این برآمد که ایشان را تحت تعلیماتی قرار دهد که مطابق میل این دستگاه پرورش یابد. اما همین جنیدی پس از مدتی چنان محو علم و شخصیت امام خردسال شد و تحت تأثیر ایشان قرار گرفت که شیعه شد و گفت: ایشان علوم و معارفی دارد که من خودم باید از ایشان بهره ببرم.
امام هادی علیهالسلام معاصر بودند با دوران خلافت خلفایی مثل معتصم و واثق عباسی. این دو خلیفه از نظر فکری مثل مأمون، معتزلیمسلک بودند. به همین خاطر فشارها علیه امام هادی علیهالسلام نسبت به زمان امام جواد علیهالسلام مقداری کمتر بود. لذا امام هادی علیهالسلام از این فرصت استفاده کردند و با توجه به فعالیتهای ارزشمند و بسیار دقیق و حسابشدهای ائمهی پیشین علیهمالسلام برای ترویج مکتب حقهی اهل بیت علیهمالسلام، امام هادی علیهالسلام هم توانستند بهخوبی این تلاشها را پیش ببرند و به ثمر برسانند.
* مراقبت شدید دستگاه خلافت
امام هادی علیهالسلام هنگامی که در مدینه بودند، با ارسال نمایندگان خود به اقصینقاط عالم اسلام، بذر تشیع را که ائمهی پیشین علیهمالسلام کاشته بودند، به درختی پرثمر تبدیل کردند. در واقع تشیع در عصر ایشان به قدری گسترش یافت که امام لازم دیدند برای هماهنگی و هدایت شیعیان و پاسخگویی به مسائل شرعی و ابهامات معرفتی در اصول دین و همچنین حل معضلات کلامی، نمایندگانی را در بین آنها قرار دهند. این نمایندگان هم این مسائل را پاسخ میدادند و هم رهنمودهای امام برای شیعیان را به آنها میرساندند و هم وجوهات شرعی را جمعآوری میکردند و برای امام میفرستادند. از جملهی این وکلا میتوان به «علی بن جعفر»، «حسن بن عبدوده»، «علی بن بلال» و «ابوعلی بن راشد» اشاره کرد. علی بن جعفر همان کسی است که کارگزاران متوکل عباسی او را بازداشت و زندانی کردند و پس از تحمل سالها حبس، امام هادی علیهالسلام به او دستور دادند که به مکه برود و در حرم مقیم شود.
امام با این وکلا نامهنگاری میکردند و نامهها را افراد بسیار مطمئنی و با رعایت جوانب امنیتی و حفاظتی رد و بدل میکردند. نامهها عمدتاً حاوی دستورهای امام و خط مشیهای کلی ایشان برای نمایندگان بود. بعضی از این وکلا افرادی بودند که عالم و شاگرد و صحابهی امام محسوب میشدند. بسیاری از آنان به نیابت از امام پاسخگوی مسائل شرعی بودند. حتی برخی از آنان در حدی بودند که امام به دیگر نمایندگان خود میفرمودند که اطاعت از این شخص، اطاعت از من و نافرمانی از او نافرمانی از من خواهد بود. اینها در واقع حلقهی وصل تودههای شیعه با امام هادی علیهالسلام بودند. همچنین این وکلا نقش مهمی در اقناع شیعیانی داشتند که با توجه به سن کم امام در هنگام به امامت رسیدن، دچار تردید نسبت به ایشان شده بودند.
بالاخره این ارتباطات سازمانیافته از چشم دستگاه خلافت مخفی نماند و منجر به تبعید امام به شهر سامرا شد. وقتی هم که متوکل عباسی در جایگاه خلافت نشست، سعی کرد با اقتدار بیشتری نسبت به دوران برادرش –الواثق بالله– خلافت را اداره کند. لذا برخی وکلای امام را در شهرهای مختلف شناسایی و دستگیر کردند و برخی را به زندانهای طولانیمدت انداختند. امام هادی علیهالسلام پس از دستگیر شدن یکی از وکلایشان، بلافاصله وکیل دیگری را معین میکردند تا ارتباط بین امت و امام قطع نشود. در این زمان که امام در سامرا تحت مراقبت شدید بودند، وکلای ایشان با رعایت مسائل حفاظتی و امنیتی و بعضاً حتی در قالب دستفروشی و دورهگردی با امام ارتباط برقرار میکردند و رهنمودهای لازم را شفاهاً از ایشان دریافت میکردند.
همین ارتباطات هم تحت مراقبت شدید مأموران دستگاه خلافت بود. مأموران اطلاعاتی دستگاه که از این ارتباطات بو برده بودند، بارها ذهن خلیفه را نسبت به امام بدبین کردند؛ میگفتند که ایشان ارتباطات مشکوکی دارد، اموالی به ایشان میرسد و افراد را در شهرهای مختلف هدایت میکند. آنها میگفتند که حضرت فقط به مسائل شرعی و احکام نمیپردازد، بلکه مشغول فعالیتهای سیاسی و تدارک یک مخالفت منسجم با نظام حاکم است. خلیفه نیز تحت تأثیر این گزارشها و در چندین نوبت دستور داد تا غافلگیرانه به منزل امام یورش ببرند و آن را بازرسی کنند تا بلکه اموال یا اسلحهای بیابند و بهانهای برای برخورد با امام به دست آورند. اما هر بار که به خانهی امام حمله بردند، با هوشیاری امام ناکام شدند. به هر حال امام هادی علیهالسلام با مشکلات بسیار و در حالی که تحت مراقبت شدید دستگاه خلافت عباسی بودند، به هدایت جامعهی شیعیان پرداختند و امور شیعیان را پیش بردند.
چرا اطلاعات ما درباره امام هادی کم است؟
اما عوامل مختلفی دست به دست هم دادهاند و باعث شدهاند که اطلاعات ما دربارهی ائمهی اطهار و بهویژه سه تن از این بزرگواران بسیار محدود باشد؛ یعنی امام جواد، امام هادی و امام عسکری علیهمالسلام. در واقع ما نسبت به این دورهی زمانی دچار فقدان اطلاعات کافی هستیم. مهمترین دلایل این محدودیت اطلاعات تاریخی دربارهی زندگانی این سه امام و بهویژه امام هادی علیهالسلام از این قرار است:
نخست: عمر کم این بزرگواران. مدت عمر ایشان در قیاس با دیگر ائمه علیهمالسلام کمتر بود و همین مسأله در محدود بودن اطلاعات ما از این بزرگواران مؤثر بوده است. این موضوع در مورد امام جواد و امام عسکری علیهماالسلام نیز صدق میکند. امام جواد علیهالسلام را در سن بیستوپنج سالگی به شهادت رساندند و امام عسکری علیهالسلام را در سن بیستوهشت سالگی.
عامل دوم، محصور بودن ایشان است. این امامان ما در حصر و تحت کنترل شدید بودند و به طور طبیعی مردم نمیتوانستند با ایشان ارتباط برقرار کنند. در نتیجه مطالبی هم که از ایشان مورد ثبت و ضبط قرار گرفته، اندک و محدود است. حتی وکلای امام هادی علیهالسلام و کسانی که رابط آن بزرگوار با مردم بودند، در قالب چهرههای ناشناس مانند دستفروش و دورهگرد و با احتیاط بسیار به خانهی حضرت میآمدند و سؤالات خود را میپرسیدند و از آن حضرت کسب تکلیف میکردند.
حتی با وجود «زراقی» که حاجب و وزیر خلیفه و از شیعیان نفوذی به دستگاه خلافت بود، باز هم ارتباط با امام هادی علیهالسلام بهراحتی صورت نمیگرفت. تا آنجا که نقل شده یکی از یاران امام برای اینکه از حال امام خبر بگیرد، نزد حاجب آمد، اما نمیدانست که حاجب شیعه است. صبر کرد تا اطراف حاجب خلوت شود. حاجب که منظور او را فهمید و به او گفت: آمدهای تا از مولایت خبر بگیری؟ او پاسخ داد که مولای من خلیفه است. حاجب گفت: ساکت باش. من هم عقیدهی تو را دارم و این امام بزرگوار امام من و تو است. آن صحابی امام گفت: من خوشحال شدم وقتی دیدم حاجب هم شیعه است. بعد صبر کردند تا فرصت مناسبی فراهم شود. سپس حاجب او را همراه پسربچهای نزد امام فرستاد. وقتی امام علیهالسلام به سؤالات او پاسخ دادند، به او گفتند که بهسرعت از آنجا بیرون برو، زیرا بودنت در آنجا برایت خطر دارد.
بنابراین ارتباط با امام هادی علیهالسلام حتی با وجود شیعیان نفوذی در دستگاه خلفای عباسی بهسختی صورت میگرفت و با خطرات بسیاری همراه بوده است. همین مسأله باعث شده که اطلاعات تاریخی چندانی از ایشان ثبت و ضبط نشده باشد.
عامل سوم این است که تواریخ را عمدتاً افراد غیر شیعه نوشتهاند و اساساً زمانه، زمانهی شیعیان نبود. حکومت عباسی با قدرت و قوت بر امور نظارت میکرد و بسیاری از مورخان تنها به شرطی میتوانستند دست به قلم ببرند که چیزی بنویسند که دستگاه خلافت میخواهد. بنابراین یا باید باب میل آنها مینوشتند یا اینکه چیزی نمینوشتند و مثلاً از مسألهای صرف نظر میکردند. هر مسألهای که دستگاه خلافت خوشش نمیآمد و از جمله هرگونه تبلیغ دشمنان دستگاه و ترویج آیین آنان نباید ثبت و ضبط میشد. بنابراین اگر هم کسی میخواسته مطالبی را از اهل بیت علیهمالسلام و بهخصوص در این موقع از امام هادی علیهالسلام ثبت و ضبط کند، از ترس دستگاه خلافت از این کار منصرف میشد.
عامل چهارم هم آن است که بیشتر مورخان به مسائل سیاسی و عرصهی سیاست عالم اسلام توجه داشتند. مثلاً بیشترین اطلاعات ما از زندگانی پر برکت امام رضا علیهالسلام مربوط به آن مقطع کوتاه ولایتعهدی ایشان است. چون ولایتعهدی یک مسألهی سیاسی بوده و به دستگاه خلافت هم مرتبط میشده، مورد توجه قرار میگرفته و راجع به آن قلمفرسایی میشده است. اما ما در مورد بقیهی عمر مبارک امام در دوران امامت ایشان اطلاعات چندانی نداریم و بهندرت مطالبی در این دوره در تاریخ وجود دارد. بنابراین با توجه به آن که امامان ما و از جمله امام هادی علیهالسلام در عرصهی خلافت و حکومت حضور نداشتند، مطالب مربوط به ایشان هم از طرف مورخان به صورت مفصل مورد ثبت و ضبط قرار نگرفته است.
—————————————————–
پی نوشتها:
[1] . مفاتيح الجنان، شیخ عباس قمی، ص 547.
[2] . مستدرك الوسائل، محدث نوری، ج 12، ص 296، 23، باب تحريم إذاعة الحق مع الخوف به…، ص 289.
[3] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 99، ص 150، باب 8، الزيارات الجامعة التي يزار بهاکل امام…، ص 126.
[4] . الكافي، شیخ کلینی، ج1، ص20، كتاب العقل و الجهل …، ص 10.
[5] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 26، ص 1، باب 14، نادر في معرفتهم صلوات الله علیهم…، ص 1.
[6] . من لايحضره الفقيه، شیخ صدوق، ج2، ص613، زيارة جامعة لجميع الأئمة ع …، ص 609.
[7] . همان.
[8] . مستدرك الوسائل، محدث نوری، ج 10، ص 421، 86، باب نوادر ما يتعلق بأبواب المزار…، ص 409.
[9] . الكافي، شیخ کلینی، ج1، ص 198، باب نادر جامع في فضل الإمام و صفاته …، ص 198.
[10] . من لايحضره الفقيه، شیخ صدوق، ج2 ، ص 613، زيارة جامعة لجميع الأئمة ع …، ص 609.
[11] . وسائل الشيعة، شیخ حرعاملی، ج7، ص194، 34، باب استحباب الإكثار من الصلاة علی محمدواله…، ص192.
[12] . بحارالأنوار، مجلسی، ج6، ص69، باب 45، مراتب النفس و عدم الاعتماد علیها…، ص62.
[13] .همان.
[14] . وسائل الشيعة، شیخ حرعاملی، ج27، ص70 ، 7، باب وجوب الرجوع في جميع الأحكام …، ص62.
[15] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 67، ص69 ، باب 45، مراتب النفس و عدم الاعتماد …، ص62.
[16] . بحارالأنوار، مجلسی، ج 8، ص 113، باب 23، الجنة و نعيمها رزقنا الله وسائرالمومنین…، ص 71.
[17] . همان ، ج24، ص377، باب 67، جوامع تأويل ما أنزل فيهم علهم السلام ونوادرها…،ص305.
[18] .همان.
[19] . همان، ج 5، ص 148، ولكن هل يمكن الأخذ بهذا الرأي!؟ …، ص141.
[20] . همان.