میلاد امام سجاد علیه السلام
میلاد امام سجاد علیه السلام
مجله اشارات مهر 1382، شماره 53
تاجر عطر و سجّاده
سیدعبدالحمید کریمی
چشمانِ منتظر «جهانشاه»، دخت «هرمز»، در امتداد نگاه درخشانِ فرزند نازنینش «علی بن الحسین علیه السلام » درخشید و این سبحه صد دانه یاقوت فرخنده دل حسین علیه السلام ، در طلوع ناز خویش، نماز کرد و سجده کرد و «سیدالساجدین» شد؛ چه، سجده گری کوشاتر از او در باغ خلسه نتابید.
و «زین العابدین» شد؛
چه، بر تارک بندگان چشمه قدیم، زلال می درخشید که شبی در محراب عبادت به تهجّد ایستاده، نماز می کرد؛ آن گاه شیطان پلید، صورت ماری عظیم به خود گرفت تا آن حضرت را از نمازش غافل کند؛
اما هیهات که این تاجر عطر و سجاده، به تدلیس آن خبیث، مغبون گردد!
در این پدیده، شنیده شد صدای هاتفی که او را چنین خواند:
انت زین العابدین، انت زین العابدین، انت زین العابدین.
سجاده نشین محراب دل
هاجر امانی ماچیانی
تو را باید از آب سراغ گرفت که مهر مادرت بود و مُهر لب هایت.
بعد از آن حادثه عظیم که بر جان جهان فرود آمد، هرگاه کبوتر نگاهت در حوالی آب به پرواز می آمد، چشم هایت، بهاری می شد و دامن دامن شکوفه بر خاک می افشاند و جان تشنه ات، خود را در چشمه سار دیدگانت به دست آب می سپرد و کام دلت، در بارش جانت سیراب می شد و شرم آب، که تا ابد هم خانه قاتلان حسین علیه السلام خواهدبود.
تو را باید از سرخی بُهت نگاه آفتاب سراغ گرفت.
بعد از آن اتفاق بزرگ، از سرسبزی سایبان پرهیز می کردی و شرم خورشید که از بی شرمی نامردمان، به خود می پیچید و در سایه اندوه فرو می رفت. تو را باید از خاک سراغ گرفت که محمل عروج سجده های خاکی و بوسه گاه لحظه های افلاکی ات بود.
تو را باید از گوش دیوار و از چشم در سراغ گرفت که چشم بر آفتاب جمالت و گوش بر آوای کمالت سپرده بودند و مشام جانشان را با تلاوت آیاتت، با طراوت می ساختند.
تو را باید از صبر سراغ گرفت تا سفره دل باز کند و از بردباری ات بر آن مصیبت عظمی، سخن بگوید و از سکوت بی شرمانه مردم بی حیا، ناله سر دهد.
تو را باید از صحیفه ات سراغ گرفت که چاه صبر تو و منشور زندگی آدمیان، دفتر ایمان، کتاب عشق و آزادگی و عروة الوثقای دین و دنیای نیازمندان است.
ای سجاده نشین محراب دل!
زلال خود را در چشمه سار اندیشه ات می جوییم و از حبل المتین دعایت، به آسمان دل صعود می کنیم و از خاک تا به افلاک اوج می گیریم.
ما را در این راه بی نهایت یاری گر باش!
تو را
باید از آب جست
و شرمی که در چشم ریگ است و سنگ
و اشکی
که ازچشم خورشید جاری شود.
و از بُهت سرخ نگاه زمین
که از سبزی سایه
دوری کنی.
تو را باید از گوش دیوار جست
که خود را در آیات قرآن
طراوت دهد
تو را باید از صبر جویا شد
که تا بردباریت
قرائت کند.
چشم های شرقی ات بی بلا بود!
نزهت بادی
پیش از آن که تو بیایی، ما دروازه های کشور دلمان را به حرمت نام فاطمه علیهاالسلام به روی لشکریان اسلام، گشوده بودیم و به جای آن که برق شمشیرها، نگاهمان را وادار به تسلیم کند،د ل به عطر محمدی صلی الله علیه و آله وسلم سپرده بودیم و آذرخش توحید، قلبمان را زیر و رو کرده بود.
پیش از آن که تو بیایی، ما به بهانه سلمان فارسی، با رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم احساس قرابت و خویشاوندی می کردیم و خود را به خاندان وحی منتسب می دانستیم؛ اما تو که آمدی، زنجیره اتصال ما به قبیله بنی هاشم، رسمیت یافت!
دیگر کسی نمی توانست ادعای خویشاوندی ما با پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله وسلم را انکار کند؛ که تو با آن چشم های شرقی و نجابت ایرانی ات، گواه صادقی بر مدّعای ما بودی.
تا قبل از آن که شهربانو علیهاالسلام از سرزمین ما برود، شاهزاده خانم یکتای دربار سلطنتی خاک فارس بود؛ اما وقتی تاج همسری سید جوانان اهل بهشت ـ حسین بن علی علیه السلام ـ که ایرانیان، نادیده، عشقش را در دل می پرواندند، بر سر دختر شاه ایرانی نهاده شد، افتخار شهربانو دیگر به خاطر تعلق او به سلطنت ایرانیان نبود، بلکه از آن رو مایه فخر و مباهات و غرور فارسیان شد که امیرالمؤمنین علیه السلام او را به عنوان عروس خانه خویش پذیرفت و با قرائت خطبه عقد، گویی تمام مرزها را در هم نوردید و همسایگی مارا از دو کشور، به همخانگی دودل کشانید.
اما تا تو نیامده بودی، چیزی از لطف عشق، در سفره دلمان کم بود و شادی مان ناقص می نمود! وقتی شهربانو علیهاالسلام تو را به دنیا آورد، انگار امامی از دروازه های شرق متولد شد و جاده فارس و عرب، به یک نقطه ختم گردید؛ نقطه ای نورانی و زیبا به اسم علی بن حسین علیه السلام .
ولادتت بیش از همه شیعیان، ایران را شادمان کرد که دخترشان، فرزندی از نسل حیدر علیه السلام را به دنیا ارزانی کرد! از این رو، تا همیشه خدا، از بانوی عالمیان ـ فاطمه زهرا علیهاالسلام ـ سپاسگزاریم که دختر ما را به کنیزی خویش پذیرفت و با چنین منّتی، بر خویشاوندی ما با اهالی نور، امضای قبولی زد!