ولادت حضرت امام سجاد علیه السلام
ولادت حضرت امام سجاد علیه السلام
مجله اشارات شهریور 1385، شماره 88
راز ماندگارترین دعاها
عباس محمدی
تمام کلمات، به دنیا می آیند تا بی بهانه بر لب های تو جاری شوند. حتی این همه کلمه در مقابل لب های همیشه ستایش گر تو کم می آورند.
تو آمده ای تا امام ماندگارترین دعاهای جاودانگی باشی. آمده ای تا همیشه با دعاهای تو به خداوند نزدیک شویم.
انگار دعای همه پیامبران را از آدم تا خاتم صلی الله علیه و آله ، ذکر گفته ای و اشک ریخته ای! امروز آمده ای تا راز شگفت کلمات را به کائنات بیاموزی.
آمده ای تا رسول کلمات شگفتی باشی که همه نشانه های خداوندند؛ کلماتی که واژه به واژه، بوی صبر و عشق و مهربانی می دهند، کلماتی از جنس مهربانی خداوند در اولین روزهای آغاز آفرینش، کلماتی از جنس رستگاری، کلماتی که بوی خالصانه تو را می دهند. لب که می گشایی، کاینات، با تو به تسبیح می ایستند و کلمات، آغاز رسیدن می شوند. زیباترین راه رسیدن به خداوند را آموخته ای. می دانی که کلمات کلید رسیدن به ابدیتند. باغ های ازل در کلمات مهربان تو جریان دارند.
زیباتر از آوازهای بی بهانه داوود، کلماتی اند که برای حرف زدن با خداوند استفاده می کنی. زیباتر از پرواز، قطره های اشک تواند که بر گونه های مقدست جریان می گیرند.
تو آمده ای تا بوسه های ما، پیشانی گرامی تو را برای آرام گرفتن داشته باشد.
«هزار جان گرامی فدای هر قدمت».
خاک امروز لبریز خوشبختی است؛ چرا که قدم های تو بی دریغ بر پیشانی خاک فرود خواهد آمد، چون بارانی که مهربانی اش را از هیچ کس دریغ نمی کند.
آمدی چون نسیم. آمدی؛ چون بادهایی که مهربانی نرمشان را از تن جوانه های آرام، دریغ نمی کنند.
آمدی تا خواب آرام درختان، تا ابدیت جریان بگیرد و روزها همیشه در روشنایی جریان بگیرند و آفتاب، پشت ابرها پنهان نماند و راه توبه، با دعاهای گرامی تو برای همیشه باز بماند.
نجوای عاشقانه
حورا طوسی
فرزند حسین علیه السلام ، وارث سرمایه آسمانی پدر، میراث نامیرای کربلا، چشم می گشاید.
نواده علی علیه السلام ، زاده پاکی ها، زایر خاطرات سرخ نینوا، شاهد شهامت و شیدایی، چشم می گشاید.
سرچشمه زهد و تقوا، منبع اخلاص و ایمان، مرجع حکمت و معرفت، چشم می گشاید.
قافله سالار کاروان زخم های عاشورایی، پیام آور نهضت نینوا می آید؛ او که خاک از سجده گاه بندگی خالصانه اش، شکوفه باران می شود و چشمه های معرفت از محراب عبادتش می جوشد.
او که نخل قامتش به نماز و نیایش بارور می شود و استوانه های وجودش از ایستادن های طولانی در آستانه حضرت دوست و اقامه مکرر برای نماز و مناجات، خسته و لرزان نمی شود.
او که نجوای نیایش های عاشقانه اش، دایرة المعارف عرفان و آگاهی است و صحیفه سجادیه را برای همیشه تاریخ ذخیره ساخته است.
او که از درخشش نگاهش، هزار فانوس، هدیه زمینیان می شود و از بهار کلامش، دروازه های بهشت، بر اهل خاک گشوده می شود.
او که آبی نیایش را در دریایی بی کرانه جانش به بشریت هدیه داده و از خنکای نسیم روضه رضوان زهد و تقوایش، دل ها را طراوت بخشید. مسافر عاشورایی، شاهد شهادت و شاعر شعر نینوا، چشم می گشاید تا چشم دنیا را به دروازه های نامکشوف گذشت و ایثار، نیایش و ایمان و اخلاص بگشاید، تا با صحیفه های معرفتش، الفبای سعادت را برای نوآموزان بندگی حضرت حق، هجی کند، تا دریچه نادیدنی های دیدنی و ناشنیدنی های شنیدنی را به ذهن بسته بشر بگشاید و تا از کوچه های سرخ حضورش، اعجاز شهامت و شهادت در مسیر الهی را به همه نشان دهد.
تبسم بر لبان عبادت
محمدکاظم بدرالدین
به این حقیقت پدید آمده در پهنه گیتی گوش فرا ده؛ به این فصل پرشکوفه و لبخند. سلامی آفتابی داشته باش به این موسم «ارتباط با خدا». نگاه کن! تبسم ملیحی بر لبان عبادت نقش بسته است. زیباترین مناجات ها در دیار «صحیفه سجادیه» ماندگار می شوند. صحیفه سجادیه، سرزمین نور و خوشبختی است که همیشه مهیای ورود سالکان دلسوخته است. نگاه کن، چگونه سجاده ها روی سنگفرش اشتیاق، نیایش های بکر را می سرایند! امروز، آکنده است از تپش های پردوام وصال.
امروز، سرشار است از عطشناکی واژه ها.
بوی ابدی ترین قصیده ها می آید. اوقات شریف، رنگ سبز نماز به خود گرفته اند و در قنوت های اشک ریز، صدای سوزناکی از «ربنا» می درخشد. زین العابدین، پلک وا کرده است.
تولد، طلوع یک صبح تازه
ابراهیم قبله آرباطان
تو را می جویم از قله های رفیع نیایش،
تو را می جویم از هوای مطبوع مدینه، از زلالی طلوع یک صبح تازه.
متولد می شوم از حس تازه سرودن.
پلک می زنی و کربلا در ذهن جهان تکثیر می شود. پلک می زنی و سفارت عشق، بر شانه هایت سنگینی می کند.
پلک می زنی و اخبارگوی تاریخ سرخی می شوی که تا الی الابد این خط سرخ ادامه دارد.
به دف و چنگ عرشیان پلک می گشایی تا ادامه کارنامه برهوت کربلا باشی.
از خطبه هایت آتشفشان جاری می شود و از دعاهایت، زلالی یک رود به دنیا می آید.
تو می آیی و ذایقه واژه ها، از عطر دعا آکنده می شود.
تو می آیی و بر صبح لبانت، معنویت عارفانه نقش می بندد.
تو می آیی و روح ناآرام سجاده ها را به آرامشی خواستنی می سپاری.
می آیی و شولای باران بر دوش، باب الحوائج می شوی. دست بالا می بری و برای درخت های بهشت، باران تلاوت می کنی.
صحیفه سینه را می گشایی و صحیفه سجادیه ای می نویسی که زبور آل محمد می شود.