صفحه حدیث پایداری
صفحه حدیث پایداری
مجله گلبرگ بهمن ماه سال 1388 شماره 116
ولایت پذیری رزمندگان
یکی از مهم ترین ویژگی های رزمندگان ما در دوران دفاع مقدس، ولایت پذیری بود. آنان دریافته بودند که ولایت، حیات طیبه است؛ حیاتی که با درک و اطاعت ولایت، نصیب انسان می شود و نسیم دل انگیز این حیات از آیات شریف قرآنی، روح و جان آنها را نوازش می داد.
ثواب روزه و حجِّ قبول آن کس بُرد ج
که خاک میکده عشق را زیارت کرد
حافظ
٭٭٭
حزب الله اهل ولایت است و اهل ولایت بودن دشوار است؛ پایمردی می خواهد و وفاداری.1
شهید مرتضی آوینی
٭٭٭
1. عباس تیموری، راز بندگی، صص 138 و 139.
خاطرات
ـ شهید حاج محمدابراهیم همت وقتی که شنید حضرت امام4 فرموده اند: «جزیره مجنون باید حفظ شود»، از منطقه خارج نشد تا شهید شد.1
ـ وقتی حضرت امام4 موضوع شکسته شدن حصر آبادان را با سردار سرلشکر شهید کلاهدوز مطرح می کنند، آن شهید می گوید: تا زنده هستیم مکلفیم فرمان امام را اجرا کنیم.2
ـ وقتی شهید احمد کشوری متوجه کسالت قلبی حضرت امام4 شد، با اینکه در سفر بود، خود را به تهران رساند و آمادگی خود را برای اهدای قلب به رهبرش اعلام کرد.3
ـ شهید امیرخسرو سقایتی در وصیت نامه اش نوشته بود: پدر و مادر عزیز! از شما می خواهم که پشتیبان ولایت فقیه باشید؛ چون ولایت فقیه بود که ما را از تاریکی دور کرد. ما هم در این موقعیت موظف هستیم تا آخرین لحظه از این ناموس، ولایت فقیه، حمایت کنیم و نگذاریم که خون شهدای اسلام پایمال گردد.4
ـ آقای اسماعیل منصوری لاریجانی می گوید: وقتی ژنرال هایزر به ایران آمد و سالم از کشور خارج شد تعجب کردم؛ چون شهید کلاهدوز خیلی راحت می توانست او را ترور کند. وقتی گفتم: چرا هایزر را نکشتی؟ گفت: «تا آقام امام خمینی دستور ندهد، حرکتی نمی کنم».5
ـ آزاده سرفراز حمید محمدی می گوید: عراقی ها بارها خواستند ما را وادار کنند به امام عزیزمان توهین کنیم، ولی این آرزو را به گور بردند و حتی با شلاق، شکنجه و انفرادی هم به نیتشان نرسیدند.6
ـ شهید محمود سبیلیان در مناظره با اعضای سازمان مجاهدین خلق، پس از بیان چند نکته درباره دین مبین اسلام، سؤال اول را این گونه آغاز کرد: «نظر شما در رابطه با اصل ولایت فقیه چیست؟» که نشانگر اوج اهمیت ولایت فقیه برای ایشان است.7
ـ شهید سید احمد رحیمی در 13 آبان 1358 به همراه عده ای از دانشجویان پیرو خط امام، لانه جاسوسی را تصرف کردند. وی قبل از انقلاب برای پخش اعلامیه های حضرت امام4 و عکس ایشان، آنها را در میان کتاب دعا و قرآن می گذاشت. حتی یک روز عکس های امام را روی پنکه سقفی مسجد گذاشته بود که بعد از روشن شدن پنکه در انتهای مسجد، عکس امام در مسجد پخش شد.8
ـ از خصوصیات شهید مهدی باکری تبعیت او از فرماندهان بالاتر بود. آقای ابراهیم گودرزی می گوید: یک بار در عملیات والفجر 2، حدود پانزده نفر در منطقه مستقر بودیم. شهید مرتضی باغچیان هم آنجا بود. روز جمعه بود و ما می خواستیم به نماز جمعه برویم. به ارومیه رفتیم و از آقا مهدی خواستیم ایشان هم بیایند. شهید باکری فقط یک جمله گفت: «به من گفته اند در این منطقه مستقر شوم، اجازه نداده اند از اینجا بیرون بیایم، من نمی توانم خلاف دستور عمل کنم. اینجا هستم تا زمانی که به من دستور بدهند.» در عملیات بدر به یکی از برادران گفته بود: «وظیفه فقط جنگیدن است؛ چون امام به ما تکلیف کرده اند بجنگیم، حالا چه بجنگیم چه به کردستان منتقل بشویم، وظیفه ما این است که به حرف امام و فرماندهان گوش کنیم».9
ـ شهید محمود کاوه با اوج گیری انقلاب، در محافل درسی مسجد جوادالائمه ع و مسجد امام حسن ع شرکت می کرد و از آموزه های حضرت آیت الله خامنه ای بهره می برد. بعد از پیروزی انقلاب نیز به مدت شش ماه حفاظت از بیت امام خمینی4 را به عهده داشت. در سال 1362 حضرت امام4 خطبه عقدشان را در جماران خواند و دو روز بعد محمود به مأموریت رفت.10
ـ شهید حسن آقاسی زاده به پیشنهاد وزیر آموزش و پرورش برای تحصیل به کانادا رفت. او پیش از رفتن، رساله امام خمینی4 را با مشقت فراهم و با لباس هایش داخل چمدان جاسازی کرد. در آنجا در رشته مهندسی راه و ساختمان با گرایش راه سازی مشغول تحصیل شد. قبل از انقلاب امام4 وقتی به پاریس رفته بود، به ایشان نصیحت کرد که برگردد درسش را بخواند، حتی اگر می تواند ترم اضافی هم بگیرد. با شروع جنگ به ایران برگشت و به جبهه رفت. او معاون فنی و مهندسی قرارگاه خاتم الانبیا بود.11
ـ حضرت امام4، شهید صیاد شیرازی را به حضور طلبید و با تأکید فرمود که شمال غرب کشور ناامن است و فقط شما می توانید امنیت آنها را برقرار کنید. صیاد بلافاصله ستادی در خانه خود تشکیل داد و افراد مورد اعتماد را برای اجرای امر امام4 انتخاب کرد. او بعد از کناره گیری از فرماندهی نیروی زمینی قسم یاد کرد و گفت: اگر امام بفرماید لباس هایت را بکن و درجه گروهبان سومی بزن، به خدا این کار را بدون کمترین ناراحتی انجام خواهم داد».12
ـ سردار شهید جعفر خبازی گفته است: سلام مرا به امام عزیز برسانید و به او بگویید که من آرزوی دیدن او را خیلی داشتم. به او بگویید که ما در کمال صداقت و راستی تا آخرین نفس با او هستیم و در کنار او به تمامی جباران و ظالمان می تازیم. به او بگویید که ما پیرو مقداد و اباذر و سلمان هستیم و پیمان خود را با امام به هیچ قیمت نخواهیم شکست، اگرچه در میان باران تیر و در دورترین نقطه یا در غریب ترین جا کشته شویم، اما همچنان به عهد خود وفاداریم.13
1. همان، ص 139.
2. همان، ص 140.
3. همان.
4. همان.
5. نک: همان، ص 141.
6. همان.
7. همان، ص 143.
8. همان.
9. همان، ص 144.
10. همان، ص 145 با اندکی تغییر .
11. همان.
12. همان، ص 145 با اندکی تغییر .
13. همان با اندکی تغییر .
ادب
ـ مادر شهید محمدرضا نظافت می گوید: محمدرضا هرگز قدمی جلوتر از بزرگ تر برنمی داشت. سعی می کرد پشت سر من حرکت کند.1
ـ شهید حسن علیمردانی وقتی می خواست برای نماز صبح، بچه های گردان را بیدار کند، هرگز صدایش را بلند نکرد. یکی یکی کنارشان می رفت، دستش را آرام روی سینه شان می گذاشت و خیلی آرام و آهسته صدا می زد: «برادرجان پاشو، [وقت] نماز صبح است».2
ـ مادر شهید حسن آقاسی زاده می گوید: سال 1353 بود، یک روز خبر دادند یکی از تاکسی های پدرش تصادف کرده است. با برادرش آماده شد تا با موتور به آنجا برود. مخالف موتورسواری او بودم، گفتم: مادرجان صلاح نیست شما با موتور بروی. گفت: مادر، وارد هستم. به امید خدا طوری نمی شود، ولی اگر شما ناراحت هستید نمی روم و نرفت.3
ـ شهید حسین محمدیانی، وقتی یک بسیجی وارد اتاق یا سنگرش می شد، جلو پایش برمی خاست، به طرفش می رفت و استقبال گرمی از او می کرد.4
ـ شهید ناصر احمدی از بچه های تخریب بود. دوستانش می گویند ناصر بیشتر وقت ها با پای برهنه در بیابان های خوزستان می گشت. همیشه می گفت: این سرزمین با خون پاک ترین آدم ها تطهیر شده و من شرم دارم با کفش بر روی آن راه بروم.5
1. همان، ص 241.
2. همان.
3. همان، ص 242.
4. همان، ص 243.
5. همان، ص 247.