خلاصه زندگی سردار شهید عبدالمجيد قنبری
خلاصه ای زندگی نامه شهید عبدالمجید قنبری
شهید عبدالمجید قنبری در روزدوم ماه ارديبهشت سال 1346مصادف با جمعه چهارم شعبان ساعت 10 صبح در محله سه زیارتان شهر بندرعباس در خانه استیجاری در خانواده ای متدین و مذهبی در بندرعباس دیده به جهان گشود. فرزندان این خانواده پنج نفر بودند که شهید عبدالمجید فرزند دوم خانواده بود. مادرش می گوید: قبل از شیر دادن به او وضو می گرفتم و 2 سال تمام به او شیر دادم. با توجه به این که صاحب خانه شهید درآن زمان تابستان ها مکتب خانه داشت. عبدالمجید از همان بچگی به همراه برادرش حسین به مکتب خانه می رفت و آنجا می نشست و به صوت قرآن بچه ها گوش می داد. هنگامی که بزرگتر شد چند تابستان در مکتب خانه مشغول فراگیری علوم دینی گردید.
تحصيلات كلاسيك
تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در بندرعباس و بهبهان با موفقیت به پایان رسانید. پایه اول ابتدایی خود را در دبستان حافظ بندرعباس و پایه های دوم و سوم و چهارم ابتدایی به خاطر شغل پدرش در دبستان دهخدا شهر بهبهان سپری نمود. او کلاس چهارم ابتدایی بود که روزی برای خرید عیدقربان به بازار بهبهان رفتیم. برای بچه ها هر کدام لباس عیدی خریدیم ولی او گفت: من کتاب می خواهم. برای خرید کتاب داخل کتابفروش مفید شدیم و او کتاب های زندگی نامه حضرت زهراء سلام ا… علیها و رساله توضیح المسائل و یک کتاب دیگر را برای خود انتخاب نمود.
برای کلاس پنجم مجدداً خانواده او به شهر بندرعباس بازگشتند. روزی مدیر دبستان حافظ آقای رسولی از بچه ها سوال می کند چه کسی بلد است نماز بخواند؟ عبدالمجید دستش را بلند می کند و می گوید: من. پس از خواندن نماز مدیر می پرسد از کجا نماز را یاد گرفته ای؟ در جواب می گوید: در بچگی در مکتب خانه یاد گرفته ام و مادرم نیز مرا در یادگیری نماز کمک کرده است. و همزمان به فراگیری قرآن و معارف اسلامی پرداختند.
تحصیلات متوسطه خود را در سال اول در دبیرستان ششم بهمن بندرعباس و سال دوم به بعد را در دبیرستان ابن سینا بندرعباس ادامه داد.
تحصيلات حوزوي
با تأسیس حوزه علمیه بندرعباس جزء اولین نفراتی بود که روی به حوزه آورده تا علم و عمل را توأم کنند و برای ادامه تحصیل به مشهد مقدس و سپس به قم هجرت نمودند. شهید کلاس سوم دبیرستان بود که علاقه مند به تحصیل در حوزه علمیه شد و مرتب در حوزه علمیه شهر بندرعباس رفت وآمد داشت. روزی پیش مادرش می رود و می گوید: دیگر نمی خواهم به مدرسه بروم و تصمیم دارم به حوزه علمیه بروم. مادر می گوید: تو با این هوش و استعدادی که داری می توانی به مراتب عالی دست پیدا کنی. در جواب مادرش گفت: من می خواهم مبلغ دین اسلام باشم. بالاخره یک روز فرمی به خانه آورد و به من گفت:اینجا را امضاء کن. از او پرسیدم: این چه فرمی است؟ گفت: فرم ثبت نام حوزه علمیه است. من هم در زمان امضاء گفتم: ای امام زمان (علیه السلام) فرزندم را به راه راست هدایت کن و در فراگیری علوم دینی یاور او باش.
شهید تحصیلات حوزه علمیه را تا پایه هفت ادامه داد. چهار پایه را در حوزه علمیه بندرعباس و سه پایه دیگر را در شهر مقدس قم به اتمام رساند. او سه سال از عمر خود را در شهر قم سپری نمود.
فعاليت هاي اجتماعي وسياسي قبل از انقلاب
عبدالمجید کلاس پنجم بود که تظاهرات انقلابی در شهر بندرعباس آغاز شد. او دوران راهنمایی خود را درمدرسه 28 مرداد محله سید کامل شهر بندرعباس آغاز نمود. مدیر مدرسه آقای سایانی روزی مادرش را به مدرسه دعوت نمود و گفت: عبدالمجید زمانی که صدای تظاهر کنندگان را می شنود از دیوار مدرسه بالا می رود و به تظاهر کنندگان می پیوندد. او در کنار شهید معتضد کیوان که بزرگتراز شهید بود به پخش اعلامیه های حضرت امام رحمه ا… علیه اقدام می کرد.
او کار پخش اعلامیه های محله ی الشهداء بندرعباس را به عهده ی داشت و شب که بر مي گشت اعلامیه ها را در داخل بالشت جا سازی می کرد. شبی در بازگشت از پخش اعلامیه یکی از اعلامیه ها جلو درب منزل می افتد. و یکی از همسایه ها متوجه می شود و به آن ها می گوید شما نان شاه می خورید ولی اعلامیه امام خمینی رحمه ا… علیه پخش می کنید. مادر شهید در جواب می گوید: ما نان امام حسین علیه السلام می خوریم. پدر و مادر ما منبر دار امام حسین علیه السلام بوده اند. او درمدرسه خود جزء فعالین انقلابی محسوب می شد.
فعاليتهاي فرهنگي
عبدالمجيد فعالیت های فرهنگی خود را درمسجد صاحب الزمان محله الشهداء آغاز نمود. اوعضو کتابخانه شهید احمد مجرد مسجد بود. و در تیم فوتبال عضو بود و علاقه شدیدی به فوتبال و ورزش داشت. تابستان ها را با شرکت در کلاس های فرهنگی از قبیل: آموزش قرآن، احکام و فعالیت های ورزشی، سپری می نمود. و در فعالیت های جهاد سازندگی و اتحادیه انجمن اسلامی دانش آموزان شرکت داشت.
ارتباط با فاميل
عبدالمجيد ارتباط خوبی با فامیل داشت. برای دیدن فامیل به روستای فین نزد دایی خود می رفت و گاهی به زادگاه پدر بزرگ خود روستای تیروئیه می رفت و چند روزی آنجا می ماند و احترام زیادی برای فامیل و خویشان قائل بود وقتی به کلاس درس حوزه می رفت سر راه خود برای مادر بزرگش میوه می خرید و به او سر می زد و شب ها به هنگام تنهایی پدر بزرگ و مادر بزرگش نزد آنها می خوابید.در مراسم هایی که به مناسبت های مختلف درمنزل اقوام بر پا می شد حضور می یافت و به آنها در آماده سازی غذا، پذیرایی و شستشوی ظروف کمک می کرد.
خصوصیات اخلاقي
نماز شب او هیچ وقت ترک نمی شد. از جبهه حقوقی دریافت نمی کرد. از پول خود هر موقع که به جبهه می رفت وسایلی می خرید و به همراه خود می برد. بسیار مهربان و متواضع بود. خوش گفتار و متین و آرام بود. شوخ طبع و دارای ارتباط اجتماعی قوی بود. به همسایگان نیازمند کمک می کرد. صله رحم را مرتب انجام می داد.
حضور در جبهه
عبدالمجيد شانزده ساله بود و زمانی که تازه وارد حوزه علمیه شده بود.
علاقه شدیدی به جبهه پیدا کرد. او با ثبت نام در بسیج جهت آموزش نظامی در بهمن ماه سال 1362 به مدت 30 روز به پادگان نظامی شهر جهرم اعزام شد و در سال 1363 برای نخستین بار به جبهه اعزام شد ودفعات بعد از شهر قم به جبهه اعزام می شد.
او سه بار زخمی شد و درعملیات های خیبر، کربلای یک و…والفجر8 حضور داشت. شهید در گردان های رزمی امام صادق(عليه السلام) وگردان412 فاطمه الزهراء به عنوان آرپی چی زن و در واحد تخریب لشکر 41 ثارا…به عنوان تخریب چی فعالیت داشت. او در مناطق جنگی دشت عباس، فاو، جزیره مجنون، شلمچه، خرمشهر، مهران حضور داشته است. او مجموعاً 32 ماه در جبهه حضور داشت.20 ماه از قم و12ماه از بندرعباس.
شهادت
شب قبل ازشهادتش مجروح می شود ولی بعد از مداوا مجدداً به خط مقدم بر می گردد. شهید عبدالمجید قنبری پس از عملیات کربلای یک در آزاد سازی شهر مهران روز 18 تیرماه سال 1365 به هنگام خنثی سازی میدان مین، به لقاء ا… می پیوندد وبه شهادت می رسد. شهید در این هنگام 21 ساله بود.