آیت الله بروجردی
آیت الله بروجردی
زعیم عالیقدر و مرجع مطلق آیت الله العظمی سید حسین طباطبائی بروجردی در روزهای آخر ماه صفر 1292 ق در شهر بروجرد به دنیا آمد. خاندان طباطبائی از سادات با نفوذ و بزرگ بروجردند که نسبتشان به امام حسن مجتبی(ع) می رسد.1
سیدحسین بن سیدعلی بن سیداحمد بن سیدعلی نقی بن سیدجواد بن سیدمرتضی بن سیدمحمد (دانشمند بزرگ و داماد نحوه علامه محمدباقر مجلسی و مدفون در بروجرد) بن سید عبدالکریم بن سید مراد بن شااسدالله بن سیدجلال الدین امیر بن حسن بن مجد الدین اسماعیل بن ابوالمکارم بن عباد بن ابوالمجد بن عباد بن حمزه بن طاهر بن علی بن محمد بن احمد بن محمد (محمد رسی، در جبل الرس منزل کرده بودند و در 199 قیام نموده، کوفه را نجات دادند) بن ابراهیم ملقب به طباطبا (طباطبا در لغت نبطی به معنای سیدالسادات است) بن اسماعیل دیباج بن عمر (که شباهت زیادی به نبی اکرم(ص) داشتند، در زندان کوفه شهید و در کوفه مدفون شد) بن حسن مثنی (داماد امام حسین(ع) که در کربلا مجروح شدند و در 35 سالگی فوت نمود، در بقیع مدفون گردید) بن امام حسن مجتبی(ع) و نسبت مادری ایشان به علامه محمدتقی مجلسی می رسد. (محمد طباطبائی جد پنجم آیت الله بروجردی داماد میرابوطالب ابوالمعالی کبیر بودند که ایشان داماد ملاصالح مازندرانی همسر آمنه بیگم دخترعمه محمدتقی مجلسی است، لذا آیت الله بروجردی به علامه محمدتقی مجلسی جد اعلا و به علامحمدباقر مجلسی دائی تعبیر می کردند.)
از این خاندان طباطبائی، رجال و دانشمندان بزرگی برخواستند از جمله میرزا محمد طباطبائی صاحب مواهب السنیه، علامه سید مهدی بحرالعلوم طباطبائی (م 1212 ق) علامه سید مرتضی علم الهدی، علامه سیدعلی طباطبائی مؤلف ریاض المسائل (م 1331 ق) و فرزندش سیدمحمد مجاهد (م 1242 ق)، سیدمحمدکاظم طباطبائی یزدی مؤلف عروة الوثقی (م 1366 ق)، سیدمحسن حکیم (م 1389 ق)
تحصیلات
آیت الله بروجردی در هفت سالگی (1299 ق) وارد مکتب شد، خواندن و نوشتن، قرآن، گلستان، مقدمات و دیگر کتب متداول آن زمان را در چهار سال آموخت و در دوازده سالگی (1334 ق) وارد مدرسه نوربخش بروجرد شد و نزد علمای آن شهر از جمله پدرشان، صرف و نحو، بدیع و عروضی، منطق و فقه و اصول را آموخت2 و در سن هجده سالگی (1301 ق) به مدرسه صدر اصفهان رفت و با پسر عمویش سید نورالدین هم حجره شد و نزد علمای بزرگ اصفهان ـ میرزا ابوالمعالی کلباسی (1247 ـ 1315 ق)، محمدتقی مدرسی (1273 ـ 1337ق) و سید محمدباقر درچه ای (1264 ـ 1342ق) ـ فقه و اصول، رجال و ریاضیات را فراگرفت و نزد ملا محمد کاشانی (م 1323 ق) و جهانگیر قشقایی (1242 ـ 1328 ق) فلسفه آموخت و آنچنان بر فلسفه مسلط شد که او را در حد ملاهادی سبزواری می دانستند.3
بروجردی جوان و پرتلاش در سن 22 سالگی (1314 ق) به درخواست پدر به بروجرد عزیمت نموده و با اصرار پدر ازدواج نمود و بعد از چند ماه با همسرش به اصفهان بازگشت و به تحصیل و تدریس اشتغال ورزید و آنچنان در فقه و اصول صاحب نظر و دارای مبنا شد که سه تن از اساتیدش اجازه اجتهاد برایش صادر کردند.4
تحصیلات در عتبات
مجتهد جوان به امر پدر در 28 سالگی، (1320ق) همراه با برادر کوچکترش سیداسماعیل راهی نجف اشرف شد تا از محضر اکابر حوزه هزار ساله نجف اشرف بهره مند گردد. این مجتهد خوش ذوق، اصول را محضر محمدکاظم خراسانی معروف به آخوند خراسانی صاحب کفایة الاصول (م 1329 ق)، رجال را نزد شیخ الشریعه اصفهانی (م 1339 ق) و فقه را نزد سید محمدکاظم یزدی صاحب عروة الوثقی (م 1366 ق) فراگرفت و در مدت کمی، شهرت زیادی بین طلاب و اساتیدش مخصوصاً آخوند خراسانی ـ با وجود همشاگردیهایی چون سیدابوالحسن اصفهانی، عبدالکریم حائری یزدی، آقا ضیا عراقی، آیت الله نائینی و… ـ یافت، به طوری که همشاگردیهای درس اصول از ایشان خواستند که بعد از درس استاد، همان را تفسیر و تشریح کند.5
آیت الله بروجردی علاوه بر این به تدریس کتاب فصول پرداخت که بخاطر تسلط، شیوه و سبک تدریس و وجود طلاب فاضلی چون محمدتقی خوانساری، درسش برجستگی ویژه ای یافت.
تسلط و نبوغ مجتهد جوان، آخوند خراسانی را بر آن داشت تا برای شاگرد 36 ساله اش اجازه نامه اجتهادی، با تأییدات محکمِ ـ سید سند، عَدل و عِدل معتمد، محقق مدقق، عارف به شرایع اسلام، خبیر به قواعد احکام، مروج احکام، ثقة الاسلام، عمدة العلماء العالمین، قدوة الفقهاء والمجتهدین و نور چشمان من که به هر نیکویی آراسته است ـ صادر کند.6
بازگشت به وطن
ایران در آن ایام کشوری ناآرام، و اشغال شده توسط قدرتهای بزرگ بود. طبق قرارداد سنت پطرزبورگ7 (1286 ش ـ 1907 م) شمال ایران تحت نفوذ روسیه و جنوب ایران تحت نفوذ بریتانیا و مرکز ایران به عنوان منطقه بی طرف تحت عنوان تشکیلات حکومت تهران که باید پاسخگوی نیازها و فشارهای هر دو کشور بیگانه باشد تقسیم شد. بیگانگان آنچنان بر ایران مسلط بودند که
هم شاگردیهای درس اصول آخوند خراسانی از ایشان خواستند که بعد از درس استاد، همان درس را تفسیر و تشریح کند
ورود و خروج از شهرها باید با صلاح دید آنها صورت می گرفت؛ از طرف دیگر نهضت مشروطه با به توپ بستن مجلس توسط محمدعلی شاه برچیده و استبداد دوباره حاکم شده انقلاب در سراسر کشورها به صورت پراکنده جریان یافت تا اینکه در 23 تیر 1288 تهران توسط مردم گیلان و آذربایجان و بختیاری از دست محمدعلی شاه گرفته شد، شاه عزل گردید و پسر 12 ساله اش احمد به پادشاهی منصوب شد. در این شرایط آیت الله بروجردی بعد از هشت سال اقامت در نجف اشرف، به درخواست پدرشان با داشتن دو اجازه اجتهاد از دو استاد بزرگش (آیت الله اصفهانی و آیت الله آخوند خراسانی) در اواخر 1328 ق (1227 شمسی) به قصد زادگاهش، با امید بازگشت به نجف اشرف حرکت نمود و در اوائل سال 1329، در میان استقبال گرم مردم وارد زادگاهش شد. بعد از چند ماه اقامت، زمزمه رفتن به نجف را داشت که پدرش سیدعلی، رحلت کرد. در سوگ پدر، نامه تسلیت آخوند خراسانی که همراه با اعلام اشتیاق استاد از دیدارش بود، شوق درس و بحث نجف را در دلش دوچندان کرد. آیت الله بروجردی در تدارک سفر بود که خبر رحلت آخوند خراسانی ایشان را در اندوهی بزرگتر فرو برد که کراراً می فرمود: مرگ دو پدر در مدت کمتر از شش ماه، بسیار بر من سنگین و ناگوار بود.
آیت الله بروجردی بعد از این دو مصیبت تصمیم به اقامت در زادگاهش گرفت و در کنار علمای شهر به تربیت طلاب علوم دینی و ارشاد مردم پرداخت و در همان سالهای اول اقامتش که به حاج حسین امام، معروف شده بود، شرحی بر عروة الوثقی نوشت که چاپ شد و در اختیار مقلدینش قرار گرفت.8
در 1342 مرگ ناگهانی دختر نوعروس با نوزادش او را سخت متأثر کرد که برای تسکین آلام قلبی به مشهدالرضا(ع) مشرف گردید و طی 13 ماه اقامت در مشهد به تدریس علوم دینی اشتغال داشت که به اصرار مردم بروجرد به زادگاهش بازگشت و در 11 اردیبهشت 1306 ش مطابق با شوال 1345 به قصد انجام فریضیة حج از بروجرد خارج شد تا از طریق عراق عازم حجاز شود. بعد از زیارت عتبات عالیات به مکه مکرمه مشرف شد و سپس به نجف اشرف بازگشت. در این زمان، علمای اصفهان برای اعتراض به اجرای قانون نظام اجباری و…، در قم تحصن کردند. آیت الله بروجردی بعد از جلسه ای با آیات عظام نائینی و اصفهانی، قرار شد به عنوان نماینده آنها به تهران بیایند که بعداً به علل نامعلومی طرفین از این مسئله صرف نظر کردند9 و آیت الله بروجردی در نجف مشغول به تدریس شدند.
ورود به ایران و دستگیر و زندانی شدن
رضاشاه که توانسته بود در 1304 با رأی مجلس، قاجار را خلع و خود پادشاه شود و در 1305 رسماً تاجگذاری کرده بود، رفته رفته چنان بر کشور مسلط شد که هر مخالفتی را از سر راه برمی داشت. او به جای کسب محبت در دلها، ترس در دلها کاشت تا جایی که در نوروز 1307 زن و دخترانش بدون حجاب وارد حرم حضرت معصومه(س) شدند که آیت الله بافقی اعتراض کردند. رضا شاه با توپ و مسلسل وارد قم شد، با چکمه وارد حرم گردید و آیت الله بافقی را کنار ضریح مورد ضرب و شتم قرار داد و به تبعید فرستاد.10 در این شرایط آیت الله بروجردی بعد از یک سفر طولانی هشت ماهه راهی ایران شد که در مرز خسروی توسط مأمورین رضا شاه دستگیر شد و به تهران انتقال یافت و در ارکان حرب زندانی گردید.
در نیمه دوم فروردین 1307 رضاشاه برای شرکت در مراسم ترحیم امیرلشکر، طهماسبی به بروجرد رفت. نفوذ خاندان طباطبائی در لرستان و برخورد زیرکانة بزرگان طباطبائی در آن جلسه با رضا شاه و بی گناهی آیت الله بروجردی، رضا شاه را بر آن داشت که حکم آزادی آیت الله بروجردی را صادر کند و دستور بدهد تا ایشان را با احترام به منزل ثقة الاسلام بروجردی (نماینده
آیت الله بروجردی در مرز خسروی توسط مأمورین رضا شاه دستگیر شد و به تهران انتقال یافت و در ارکان حرب زندانی گردید
مردم بروجردی در مجلس شورای ملی) ببرند. وزیر دربار و رئیس الوزراء، آیت الله بروجردی را به منزل ثقة الاسلام بروجردی بردند. ثقة الاسلام با فروتنی، خود را به پای آیت الله بروجردی افکند تا مقام آیت الله را به دولت نشان دهد.
رضا شاه که برای ملاقات با آیت الله بروجردی به زندان ارکان حرب رفته بود از ایشان خواست تا چیزی درخواست کنند. ایشان امتناع کردند و اعلام بی نیازی نمودند. رضا شاه اصرار کرد و آیت الله توصیه به اضافه کردن جیره غذای سربازان و زیاد نکردن فاصله شاه با روحانیون را نمود.11
بازگشت به بروجرد
این مجتهد زیرک بعد از سه ماه اقامت در تهران، به قصد زیارت امام رضا(ع) رهسپار مشهد شد. بعد از دو ماه اقامت در مشهد به تقاضای مکرر مردم بروجرد، راهی زادگاهش شد ولی در قم به دعوت آیت الله مؤسس (حائری یزدی) دو ماه در قم مشغول به تدریس طلاب شد. از تدریس ایشان علمای زیادی از جمله آیت الله روح الله کمالوند بهره مند می شدند. ولی تقاضا و اصرار مردم بروجرد، مجتهدشان را به شهرشان بازگردانید تا در کنار دو مجتهد دیگر شهر بروجرد (آیت الله محمدرضا دزفولی و آیت الله حسن نجفی غروی بروجردی) به تعلیم و تدریس طلاب و رسیدگی به امور دینی مردم بپردازد. ایشان محل درس را یک اطاق بزرگ در منزلش قرار داد که در آن برای طلاب، فلسفه، خارج فقه و خارج اصول می گفت.12
سال 1352 ق (1312 شمسی) آیت الله محمدرضا دزفولی مرجع تقلید مردم خوزستان و در سال 1313 ش آیت الله شیخ حسن نجفی غروی بروجردی دار فانی را وداع گفتند. با ارتحال این دو مرجع تقلید، غرب و جنوب غربی ایران یکسره به تقلید آیت الله بروجردی درآمد. برخی از علما در شهرهای ایران نیز مقلد ایشان بودند، در حالی که آیت الله بروجردی پیوسته از زعامت و مرجعیت آیت الله اصفهانی تبلیغ و پشتیبانی می کردند.13 در سال 1355 ق (1315 ش) آیت الله مؤسس، شیخ عبدالکریم حائری یزدی رحلت کردند. عده ای از مردم ایران به تقلید آیت الله بروجردی و عده زیادی به تقلید آیت الله اصفهانی درآمدند.
دعوت آیت الله بروجردی به قم
21 تیر 1314 ش نظامیان، مردم معترض در مسجد گوهرشاد را به گلوله بستند و متفرق کردند. این روز، سالگرد گلوله بستن حرم امام رضا(ع) به دست روسها بود دو روز بعد حجت الاسلام والمسلمین مرحوم بهلول، مردم را در مسجد گوهرشاد برای اعتراض به کشف حجاب جمع کرد. نظامیان درهای مسجد را بستند و مردم را قتل عام کردند.14 در 9 بهمن 1315ش آیت الله مؤسس رحلت کرد. مردم عزادار بودند ولی دشمنان شادی می کردند. مأمورین رژیم به علما در قم می گفتند بزرگتان مُرد. به دیارتان بروید و متحدالشکل شوید. بزرگان حوزه می گفتند: ما انتظار داشتیم که مثل شوروی یا ترکیه با ما برخورد کنند، شبانه ما را جمع کنند و به دریا بریزند و یا در بیابان رها کنند.15 در این فضا و شرایط فضلای قم از جمله امام خمینی برای دعوت از آیت الله بروجردی که از نظر علم و فضائل اخلاقی از علمای طراز اول بود، برای زعامت حوزه علمیه، به بروجرد رفتند. امّا ایشان به علل نامعلومی نپذیرفتند. در نتیجه حوزه علمیه قم بر عهده آیات ثلاث، (حجت، صدر و خوانساری) قرار گرفت.16
در شهریور 1320 ش بریتانیا و اتحاد جماهیر شوروی مشترکاً به ایران حمله کردند و کشور را به ترتیب سابق که شمال تحت نفوذ روس و جنوب تحت نفوذ بریتانیا و باریکه مرکزی تحت کنترل حکومت مرکزی باشد اشغال کردند. سربازان بریتانیا رضا شاه را دستگیر و تبعید کردند و پسر 22 ساله اش را به تخت نشاندند.17 سراسر ایران را قحطی فراگرفته بود. آیت الله بروجردی با دعوت از ثروتمندان شهر برای فقیران نان ارزان تدارک دیدند و کارخانه ریسندگی برای جذب بیکاران و کارخانه برق را برای شهر راه اندازی کردند. در همین سال آیت الله بروجردی را بر اثر بیماری با حال بیهوشی از بروجرد به بیمارستان فیروز آبادی شهر ری آوردند که 70 روز در آن بیمارستان بستری بود علما و فضلا و متدینین فرصت را غنیمت شمرده از آیت الله بروجردی برای ریاست و هدایت حوزه علمیه قم دعوت نمودند، محمدرضا شاه که تازه به قدرت رسیده بود و احتیاج به حمایت داشت خود را به علما نزدیک می کرد و در ملاقات با آیت الله بروجردی در بیمارستان بر دعوت علما صحه گذاشت.18 آیات ثلاث قم (حجت، صدر و خوانساری) طی نامه مشترکی از آیت الله بروجردی برای زعامت حوزه قم دعوت نمودند و علمای زیادی دعوت نامه فرستادند. در این بین نقش امام خمینی اساسی و اصلی بود. امام تلاش وسیعی به خرج دادند و طی نامه ای از آیت الله بروجردی دعوت نمودند و نیز همراه با آیت الله روح الله کمالوند ـ دو روح الله ـ به بیمارستان فیروز آبادی رفته ضمن عیادت از ایشان برای زعامت حوزه قم دعوت نمودند. ایشان روزانه 50 تا 60 نامه برای علمای سراسر کشور دست نویس می کردند و از آنها می خواستند تا از آیت الله بروجردی برای اقامت در قم دعوت نامه بفرستند. امام می فرمودند حیف قم که آیت الله بروجردی در آن نیست. کاش وضعی پیش می آمد که ایشان به قم می آمدند. قم از جهت علمی ناقص است، جبران آن به وجود آیت الله بروجردی است.19 آخرالامر آیت الله بروجردی با استخاره به قرآن و آمدن آیات 18 تا 20 سوره مؤمنون: «و انزلنا من السماء ماءً بقدر فاسکناه فی الارض و انا علی ذهاب به لقادرون، فانشانا لک به جنات من نخیل و اعناب لکم فیها فواکة کثیرة و منها تأکلون، و شجرة تخرج من طور سینا تنبت بالدهن و صبغ للاکلین» (از آسمان به اندازه معین آب نازل کردیم و آن را در زمین نگه می داریم و ما بر از بین بردن آن قادریم. بوسیله آن باغهایی از درخت خرما و انگور برایتان ایجاد کردیم که میوه های فراوان دارد و از آن تناول می کنید. و درختانی که از طور سینا روئیدند و از آن روغن برای غذایتان می گیرید) پذیرفتند که موقتاً به قم بیایند. بنابراین بعد از ترخیص از بیمارستان، با ملازمت چند تن از علما، از جمله امام خمینی و آیت الله باقر سلطانی، از شهر ری به قصد قم حرکت کردند. با شنیدن این خبر علما و مردم شهر قم آماده استقبال از مرجع و زعیم خود شدند آیت الله حجت کوه کمره ای، آیت الله صدر، آیت الله خوانساری، آیت الله فیض و جمعی از علما و مردم متدین شهر تا پل عسگری که در آن زمان بیرون شهر بود به استقبال رفتند. عده زیادی از روحانیون و مردم شهر در مدخل شهر به انتظار نشستند تا اینکه عصر روز پنج شنبه 21 دی 1323 مطابق با 26 محرم 1364 آیت الله بروجردی در میان استقبال گرم علما و مردم وارد شهر شدند.20 امام خمینی فرمودند حوزه قم از اختلاف سلیقه بین مراجع متعدد و هواداران آنها نجات یافت.21
با ورود آیت الله بروجردی به قم، آیت الله صدر، جای نماز خود را به ایشان دادند. آیت الله حجت که در جای آیت الله حائری تدریس می کردند جای درس را به ایشان دادند. آیات ثلاث قم با کمال تواضع، صفا و صمیمیت در هر قضیه ای بعد از مشورت با آیت الله بروجردی اظهارنظر و مداخله می نمودند و آیت الله بروجردی نیز در هر امری با آیات ثلاث مشورت می نمود و احترام خاصی برای ایشان قائل بود. در هنگام مریضی آیت الله خوانساری و آیت الله حجت، با گریه برایشان دعا می کرد و طبیب بر بالینشان می فرستاد و می فرمود مثل آیت الله خوانساری را باید حفظ کرد.22
تدریس آیت الله بروجردی
زعیم حوزه علمیه در همان روزهای نخست ورودش به تدریس مشغول شدند. صبح ها در مسجد بالاسر خارج فقه و عصرها در مدرسه فیضیه خارج اصول می گفتند. آیات و علمای بزرگ قم برای ترویج آیت الله بروجردی به درسشان می رفتند. امام می فرمودند که با یک عده از رفقای بحث [شاگردانش] برای ترویج آیت الله بروجردی به درسش می رفتیم و استفاده هم نمودیم.23 از تقریرات امام از درس اصول آیت الله بروجردی کتاب ارزشمند لمحات الاصول به چاپ رسیده است. زیرکی و دقت، تسلط و نبوغ و نوآوری های ایشان حوزه علمیه قم را از نظر علمی و سیاسی
امام خمینی برای آمدن آیت الله بروجردی به قم و زعامت حوزه علمیه تلاش وسیعی کردند و بعد از آمدن ایشان فرمودند: حوزه قم از اختلاف سلیقه بین مراجع متعدد و هواداران آنها نجات یافت
در سطح بالایی قرار داد. ایشان در فقه تحولی ایجاد کرد. بحث را به صورت فقه تطبیقی (فقه مقارن) انجام می داد. اول به طرح دیدگاههای اهل سنت و فتواهای مذاهب اسلامی توجه می کرد و سپس به روایات ائمه(ع) می پرداختند.24 ایشان معتقد بودند که در زمان امامان(ع) فقه عامه رایج بود و امامان(ع) در زمانهای مناسب به تبیین موارد خلاف می پرداختند. تسلط ایشان به فقه اهل سنت به حدی بود که می دانستند این روایت، نظر به کدام فتوی، در کدام مذهب و در چه زمان و کدام بلاد بوده است. همچنین تسلط عالی ایشان بر فقه شیعه که آن را به چهار دوره ماقبل شیخ، بعد از شیخ طوسی تا قرن دهم، (تقریباً دوره شهید ثانی)، از شهید ثانی تا یک قرن اخیر، و فقه یک قرن اخیر تقسیم می نمودند. این تسلط موجب آن می شد که در هر مسئله ای به سراغ اصول نرود. این از امتیازات درسشان بود که علمای بزرگ را مجذوب کرده بود و آنها را واداشت که کتب اهل سنت را مورد مطالعه قرار دهند. روش ایشان از حوزه قم گذشت و به حوزه نجف اشرف سرایت نمود.25
در فقه، بحث قضاء راه علما محل ابتلا نمی دانستند لذا به آن نمی پرداختند ولی ایشان می فرمودند: بعید نیست که علما به این مباحث نیاز پیدا کنند و ناچار شوند که بر مسند قضا بنشینند. لذا قضاوت را تدریس می کردند و اجتهاد مطلق را برای قاضی شرط می دانستند.26
او در بررسی روایت نیز ابتکار جدیدی داشت. سند روایت را مستقل بررسی می کرد.با این روش فاصله زمانی، سلسله راویان، تعداد راویان هر روایت، جایگاه علمی حدیث، میزان وثاقت، استادان و شاگردان را وی تعیین می گردید. در نتیجه تقسیم احادیث به مرسل و مسند آسان شد. تشخیص و تفکیک اسامی مشابه در سلسله راویان کشف و هرگونه تصحیف و تحریف و حذف واسطه روشن گردید. با این روش، راویان حدیث از زمان صحابه نبی(ص) تا زمان آیت الله بروجردی 36 طبقه شدند که هر طبقه مختصات خاص خودشان را دارند.27
ورود آیت الله بروجردی و درس عالی ایشان علمایی را که بعد از رحلت آیت الله حائری از قم به شهرهای خود رفته بودند مانند آیت الله روح الله کمالوند، علامه طباطبائی و… را به قم کشاند. امام خمینی برای آیت الله مرتضی حائری که در نجف اشرف بود نوشت: آیت الله حاج آقا حسین بروجردی به قم آمده اند و مجلس درس و محفل بحثش یاد مجالس و محافل عالمان بزرگ صدر اسلام از قبیل شیخ مفید و شیخ طوسی را زنده می کند. هر چه سریعتر به قم بیایید. با دریافت نامه، آیت الله مرتضی حائری و آیت الله مجتبی عراقی به قم آمدند.
امام درنظر آیت الله بروجردی
درس و بحث در قم با حضور عالمان بزرگ رونق گرفته بود که گرمای تابستان کلاسها را به تعطیلی کشاند و آیت الله بروجردی برای اداء نذر تصمیم گرفتند به مشهد بروند و 12 تیر 1324 برای چند ماه عازم مشهد مقدس شدند. در این مدت، اداره امور حوزه را بر عهده امام خمینی گذاشتند.28
علاقه امام و آیت الله بروجردی طرفینی بود. آنها برای همدیگر احترام فوق العاده قائل بودند. آیت الله بروجردی به امام علاقه شدید داشتند و در جلسات مهم از ایشان دعوت به عمل می آوردند و امام نیز شرکت می کردند. آیت الله بروجردی یک روحانی خوش خط و خوبی برای دفترش می خواست بعد از مدتی، یکی را معرفی کردند. در همان جلسه اول، ایشان بالاتر از امام نشستند. آیت الله بروجردی فرمودند کسی که بالاتر از حاج آقا روح الله بنشیند را نمی پذیرم. امام هرگاه وارد جلسه آیت الله بروجردی می شد، ایشان تمام قد بلند برمی خاستند. حتی در زمانی که به علت کهولت سن برای بلند شدن باید زیر بغلشان را می گرفتند، هرگاه امام وارد می شد آیت الله بروجردی تمام قد بلند می شد و امام را نزد خود جای می داد. همچنین مأموریت های مهم را به امام محول می کردند، مانند مأموریت حادثه مشهد که امام را با اختیارات تام فرستادند. آن مأموریت دو ماه طول کشید. در قضیه دماوند نیز امام را با اختیارات کامل فرستادند.
آیت الله بروجردی در یکی از سفرهایش به مشهد امام را برای امور مالی با اختیارات تام با خود بردند که در مراجعات مالی، امام مستقل عمل می کردند.29 در قضیه دی 1331 قم که منجر به زخمی و کشته شدن طلاب و مردم گردید امام نماینده آیت الله بروجردی بودند و با مجله ترقی مصاحبه ای داشتند.30 امام دو بار از طرف آیت الله بروجردی به ملاقات شاه رفتند و بدون هیچ ترسی نظر آیت الله را صاف و شفاف به شاه ابلاغ کردند.31 زمانی که آیت الله کاشانی رئیس مجلس بود برای زیارت به قم آمد، آیت الله بروجردی، امام را به عنوان نماینده خود و نماینده حوزه برای استقبال آیت الله کاشانی فرستادند. امام تا علی آباد به استقبال آیت الله کاشانی رفتند و آنجا از طرف آیت الله بروجردی و حوزه علمیه قم خیرمقدم گفتند و همراه با آیت الله کاشانی به قم آمدند.31
آیت الله بروجردی در نظر امام خمینی
این علاقه ها و احترام و اطمینان یک جانبه نبود. امام نیز برای آیت الله بروجردی احترام فوق العاده ای قائل بودند و به هیچ کس اجازه کوچکترین کم توجهی به آیت الله بروجردی را نمی داد و می فرمودند: آیت الله بروجردی آبروی اسلام و مسلمین است. سدی در مقابل فساد است.32 امام خیلی مراقب بودند که صدمه ای به ایشان وارد نشود. زمانی که شایع شد برای تشکیل مجلس مؤسسان، بین مقامات و آیت الله بروجردی توافقی شد، برای جلوگیری از این شایعه و روشن شدن واقعیت برای همه، امام با تنی چند از علمای قم نامه ای به آیت الله بروجردی نوشتند که جواب آن، شایعات را خنثی کرد.33
مرجعیت جهان تشیع برای اولین بار در ایران
حوزه قم، پررونق و قوی، سومین سال درسی را می گذراند که در آبان 1325 ش خبر رحلت آیت الله اصفهانی جهان تشیع را در عزا نشاند. همه دنبال مجتهد اعلم می گشتند. امام برای علمای شهرهای مختلف طی نامه ای آیت الله بروجردی را اعلم معرفی می کرد. نجف اشرف، آیت الله حسین قمی را به جهان تشیع معرفی کرد ولی در بهمن 1325 بار دیگر شیعه عزادار مرجع خود شد و با ارتحال ایشان، مرجعیت عامه آیت الله بروجردی مطرح شد.34 امام برای این امر چهارصد نامه و تلگراف برای علما ارسال کردند و خود به شهرهای خمین و اطراف برای تبلیغ مرجعیت آیت الله بروجردی رفتند. تا این زمان مرجع اعلای شیعه، زعیم حوزه هزار ساله نجف اشرف بود، و حتی می گفتند: اگر کسی در غیر حوزه نجف اعلم باشد برای مرجعیت عامه شیعیان، باید به نجف برود لذا از آیت الله بروجردی برای زعامت حوزه نجف اشرف دعوت شد، ولی ایشان نپذیرفتند.35
ایشان اولین مرجع اعلای شیعه در غیر حوزه علمیه نجف بودند که با زعامت حوزه علمیه قم مرجعیت شیعیان جهان در ایشان مسلم شد و روایت امام صادق(ع) مبنی بر افول علم از کوفه و طلوع آن در قم،36 با وجود آیت الله بروجردی محقق گردید.
آیت الله بروجردی برای تمام مسلمانان مرجع بود، از قم و نجف و الازهر مصر گرفته تا
آیت الله بروجردی به امام علاقه شدیدی داشتند و در جلسات مهم از ایشان دعوت بعمل می آوردند و امام نیز شرکت می کردند
کشورهای مسلمان دیگر به طور کلی در مرجعیت ایشان وحدت کاملی بود که در تاریخ نمی توان نظیرش را یافت.37
بعد از تثبیت مرجعیت تامه آیت الله بروجردی، امام احساس کردند که دیگر لزومی به حضور مستمرشان در بیت آیت الله بروجردی نیست و مانند باقی مراجع قم کمتر به بیتشان می رفتند و می فرمودند: من درصدد بودم که با آمدن ایشان حوزه علمیه وحدت و انسجامی پیدا کند مقصودم حاصل شد، دیگر نیازی به حضور مستمر در بیتشان نیست که من تمام وقتم را آنجا صرف کنم. کار مهمتری دارم.38 اما توجه شان همیشه به بیت و حضرت آیت الله بروجردی بود و زمانی که برای پرداخت شهریه برایشان مشکلی پیش آمد، امام فوراً دست به کار شدند از جمله نامه ای به محمدتقی فلسفی نوشتند که در تهران اقدام به تبلیغ کنند و وجوهات جمع آوری شده را سریعاً به آیت الله بروجردی برسانند.39
تحولات حوزه در زمان آیت الله بروجردی
آیت الله بروجردی در اداره حوزه تحولی بوجود آورد که قبل از ایشان سابقه نداشت. ایشان برخی از امور حوزه و مرجعیت را تحت نظام دفتر درآورد. در دفتری نام وکلا، حدود وکالت، مضمون وکالت نامه، محل سکونت وکیل و نام کسانی که به توثیق آنها این وکالت نامه داده شد، درج می گردید. در دفتری دیگری نامه های وارده، شماره و ثبت می شد. در دفتر سوم نامه های ارسالی با جوابهای آنها شماره و ثبت می گردید که به این ترتیب هر موضوع جواب مشخص و مضبوطی داشت. در دفتر چهارم دخل و خرج حوزه ثبت می گردید.40 این شبکه بعدها کاربرد وسیعتری یافت و در جریان انقلاب اسلامی بسیار سودمند واقع شد.41
آیت الله بروجردی برای نظم برنامه حوزه علمیه، هیئت اصلاحات را با 10 عضو تشکیل داد (امام خمینی، آیت الله مرتضی حائری، حاج سید احمد زنجانی، حاج سیدابوطالب مدرس، مرحوم آیت الله فاضل، حاج سید زین العابدین کاشانی، مرحوم سیدمحمد یزدی (داماد)، شیخ ابوالقاسم اصفهانی، حاج سیدمرتضی برقعی، حاج مصطفی صادقی، آقای قاضی تبریزی، حاج میرزا محمود روحانی، حاج ریحان گلپایگانی، حاج آقا فقیهی رشتی، و آیت الله سیدمحمدباقر سلطانی طباطبائی) که آن هیئت اصلاحات اصلی و جنبی، امتحانات، رتبه ها و میزان شهریه هر رتبه را تنظیم نمودند که حوزه هنوز بر همان طریق حرکت می کند.42
رابطه حوزه علمیه قم و جامعه الازهر مصر
آیت الله بروجردی علاقه زیادی به تفاهم و اتحاد بین مذاهب اسلامی داشت. ایشان از آنجا که با سیاست آشنا بود، می دید که از طریق تفرقه بر سر اسلام و مسلمین چه می آورند. از حسن تصادف چند سال قبل از زعامت ایشان دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه به همت جمعی از روشنفکران شیعه و سنی تأسیس شده بود. آیت الله بروجردی با این مؤسسه کمک و همکاری داشتند که برای اولین بار بعد از چند صد سال، بین زعیم حوزه شیعه و زعیم حوزه سنی شیخ عبدالمجید سلیم نامه رد و بدل شد. آیت الله بروجردی نماینده خویش شیخ محمدتقی قمی را به مصر فرستاد. بعد از عبدالمجید سلیم، با شیخ الازهر مصر شیخ محمود شلتوت مکاتبات داشتند که پیامد آن، فتوای تاریخی شیخ محمود شلتوت مبنی بر به رسمیت شناختن مذهب تشیع گردد43 و چندین کتاب فقهی و تفسیری شیعه مانند مختصرالنافع، مجمع البیان در مصر چاپ شد و در مجله العالم الاسلامی، مقالات علمی علمای شیعه و سنی یکجا به چاپ می رسید.44
هرگاه امام وارد جلسه آیت الله بروجردی می شدند، ایشان تمام قد برمی خاستند حتی در زمانی که به علت کهولت سن برای بلند شدن باید زیر بغلشان را می گرفتند
فعالیتهای سیاسی
زعیم جهان اسلام در سیاست با احتیاط و وسواس وارد می شدند و می فرمودند: وقتی استادم آخوند خراسانی و آیت الله نائینی را بعد از شهادت شیخ فضل الله نوری و حوادث دیگر در انقلاب مشروطه که آن همه زحمت برایش کشیده اند، افسرده دیدم، در هیچ کار سیاسی بدون تأمل و مشورت، دخالت نمی کنم. خیلی ها بر این وسواس و اضطرابم ایراد می گیرند ولی من نمی توانم جز این رفتار کنم.45 علاوه بر این باید برای وسواس آیت الله بروجردی، وقایعی را (عدم وحدت نظر علما در انقلاب مشروطه، ضرب و شتم آیت الله حائری در قضیه کشف حجاب و عدم حمایت علما و مردم؛46 ضرب و شتم آیت الله بافقی در حرم مطهر توسط رضاشاه، جلوی چشم مردم و عدم حمایت علما و مردم؛47 رسیدن خبر سری جلسه آیت الله بروجردی با آیت الله نائینی و آیت الله اصفهانی از نجف به تهران، ترسیدن مردم در سخنرانی سید مجتبی میر لوحی معروف به نواب صفوی که به خاندان پهلوی نفرین کردند و مردم از ترس آمین نمی گفتند و فرار مستمعین در سخنرانی یک نفر از فدائیان اسلام در فیضیه که چند نفر هماهنگ پا به زمین کوبیدند و به سخنران که فریاد می زد نترسید گوش نمی دادند) دخیل دانست.48 آیت الله بروجردی می فرمودند در کاری که آغاز و پایان آن روشن نباشد دخالت نمی کنم.49 اما در مسائلی که خلاف موازین اسلام تشخیص می داد، دخالت را لازم می دانست تا جایی که قدرت داشت دخالت می کرد و هیچ مماشاتی نمی کرد و ملاحظه هیچ کس و هیچ مسئولی را نمی نمود50 از جمله زمانی که آیت الله بروجردی در زادگاهش بود و مسئله چند بهائی که در بروجرد مدیر چند اداره بودند و اسلام را به تمسخر گرفته و تبلیغ بهائیت می کردند پیش آمد که آیت الله بروجردی به مرکز نامه نوشت امّا دولت توجه نکرد. سپس ایشان به اعتراض از شهر بروجرد خارج شدند و مردم قیام کردند. دولت مجبور به برکناری بهائیان شده، آیت الله در میان استقبال گرم مردم به شهر بروجرد برگشت؛ یا دفاع صریح و اظهار همراهی با آیت الله قمی بعد از شهریور 1320 که دولت مجبور به پذیرش خواسته های آیت الله قمی شد؛51 در مسئله مشکوک کشته شدن چند بهائی در ابرقو، حکومت می خواست چند مسلمان متهم را قصاص کند که آیت الله بروجردی، امام خمینی را به ملاقات شاه فرستاده ایشان نیز نظر آیت الله بروجردی مبنی بر لغو حکم اعدام را به شاه اعلام نمودند و حکومت مجبور به لغو حکم گردید؛52 مخالفت با تغییر خط از فارسی به لاتین در پاییز 1338؛ تلاش برای رهانیدن آیت الله کاشانی از محاکمه در دوران پهلوی؛ مخالفت با نیابت سلطنت خواهر شاه (اشرف)؛ حمایت از دولت مصدق؛ تلاش برای رهانیدن فدائیان اسلام که دستگاه قضایی با فریب دادن دفتر آیت الله، شبانه آنها را محاکمه و حکم اعدام را صادر و در سحرگاهان به اجرا درآوردند. که آیت الله بروجردی شدیداً متأثر شدند و توجه خاصی به خانواده آنها می نمودند؛ تلاش برای رهانیدن سیدحسین امامی عضو فدائیان اسلام، ضارب کسروی؛53 صدور بیانیه در اشغال فلسطین؛54 مخالفت با ازدواج شاه با زن ایتالیایی؛55 مخالفت با چهارشنبه سوری آذربایجان که در واقع به اسم چهارشنبه سوری می خواستند آئین آتش پرستی را اجرا کنند؛56 مخالفت با اصلاحات ارضی که آیت الله بروجردی به نماینده شاه فرمودند: در ممالک اسلامی که اصلاحات ارضی شد، اول حکومت آنها به جمهوری تبدیل گردید و بعد اصلاحات صورت گرفت؛57 فتوی به لغو تصویبنامه انجمن های ایالتی و ولایتی؛58 اولتیماتوم به شاه مبنی بر خروج از قم که حکومت به رایزنی و برآوردن نظر آیت الله بروجردی شد؛ ملاقات شاه با آیت الله بروجردی در حرم مطهر که آیت الله بروجرد فرمودند: سعی کنید اسلام را بیشتر رعایت کنید. شاه گفت: آیا حضرت آیت الله می فرمایند من مسلمان نیستم؟ آیت الله صدر نظر آیت الله بروجردی را برای شاه توضیح دادند59 و…
زمانی که خاندان پهلوی کمر همت به نابودی اسلام بسته بودند بر اثر سیاست و تدبیر آیت الله العظمی حائری و آیت الله العظمی بروجردی، حوزه علمیه قم به مرکز و پایگاهی برای اسلام و مسلمین مبدل شد
آیت الله بروجردی قدرت و نفوذ زیادی داشت که شاه از ایشان می ترسید. درست است که آیت الله می توانست به راحتی با شاه برخورد کند و انقلابی ایجاد نماید ولی باید دانست که از طرفی حوزه علمیه قم نوظهور بود و حوزه علمیه نجف هم بعد از انقلاب مشروطه، به خاطر نفوذ مهره های سیاستمداران، توان مقابله را نداشت. از طرف دیگر بین فرقه های مختلف اسلام هیچ اتحادی نبود. علاوه بر این اختلاف مذاهب تا حدی بود که کشتن همدیگر را ثواب می دانستند و اکثر مرزنشینان ایران سنی مذهب بودند. در داخل کشور نیز بیشترین فعالیت سیاسی را توده ای های کمونیست داشتند که با این وجود برداشتن شاه، چندان امیدی برای حکومت بهتر به همراه نداشت. در نتیجه آیت الله بروجردی در فکر سنگ زیربنایی بود که آیت الله حائری گذاشته بود.60 بر اثر سیاست و تدبیر ماهرانه این دو زعیم بزرگ، در زمانی که خاندان پهلوی مانند آتاتورک کمر همت بر نابودی اسلام بسته بود، حوزه علمیه قم را تأسیس و اداره نمودند و به مرکز و پایگاهی برای اسلام و مسلمین مبدل کردند که در آینده اسلام و تشیع نقش تعیین کننده ای را ایفا کرد.61
آثار علمی
از این اعلم مجتهدین را فضل مراجع تقلید 50 اثر باقی مانده که بعضی از آنها عبارتند از:
کتب فقهی: حاشیه بر عروة الوثقی، حاشیه بر وسیلة النجاة، حاشیه بر الخلاف، حاشیه بر نهایة، حاشیه بر مبسوط، حاشیه بر جامع المسائل، الفقه الاستدلالی، منجزات مریض، مناسک حج و توضیح المسائل.
کتب رجالی و روائی: تجرید اساتید الکافی، تجرید اساتید الفقیه، تجرید اساتید التهذیب، تجرید اساتید الاستبصار، تجرید اساتید الامالی، تجرید اساتید الخصال، تجرید اساتید و حاشیه بر رجال نجاشی، طبقات الرجال، رساله ای درباره سند صحیفه سجادیه، بیوت الشیعه و جامعع الاحادیث الشیعه.
کتب اصولی: شرح کفایةالاصول آخوند خراسانی، حاشیه بر فوائد الاصول شیخ انصاری
کتب فلسفی: تعلیقه بر اسفار ملاصدرا به صورت حاشیه، رسالة المنطق، حاشیه بر منهاج الرشاد
کتب تقریرات درسشان: لمحات الاصول به تقریر امام خمینی، زبدة المقال (بحث خمس) به تقریر آیت الله سید عباس ابوترابی، البدر الزاهر (صلاة جمعه و صلاة مسافر) به تقریر آیت الله منتظری، و نهایة التقریر (صلاة جمعه) به تقریر آیت الله فاضل لنکرانی.62
احیای آثار گذشتگان با مقابله با نسخه های معتبر، اخلاف شیخ طوسی، جامع الرواة شیخ محمد بن علی اردبیلی حائری، قرب الاسناد عبدالله بن جعفر حمیری از اصحاب معروف امام عسگری(ع)، جعفریات (اشعثیات، سئوال و جواب از امام صادق(ع) توسط اسماعیل بن امام موسی کاظم(ع)، چند جلد از مفتاح الکرامه سید جواد عاملی و منتهی الجمان فی الاحادیث الصحاح والحسان؛ شیخ حسن بن زین الدین عاملی.63
شاگردان
شاگردان زیادی از خرمن علم مجتهد مطلق بهره مند شدند که بعضی از آنها عبارتند از امام خمینی، آیت الله شهید مطهری، آیت الله سیدحسین بدلا، آیت الله محمدرضا گلپایگانی، آیت الله روح الله کمالوند، آیت الله علی صافی گلپایگانی، آیت الله حسینعلی منتظری، آیت الله شیخ علی پناه اشتهاردی، آیت الله حسن نوری همدانی، آیت الله محمد موحد فاضل لنکرانی، آیت الله شهاب الدین اشراقی، آیت الله محمدباقر سلطانی طباطبائی، آیت الله مرتضی حائری، آیت الله جعفر سبحانی، آیت الله سیدعباس ابوترابی، آیت الله عبدالرحیم ربانی شیرازی، آیت الله لطف الله گلپایگانی، آیت الله مجتبی عراقی، محقق علی دوانی و آیت الله دکتر محمدحسین بهشتی.64
نماینده در کشورهای دیگر
مرجع تقلید شیعیان جهان در کشورهای مختلف نماینده داشتند که بعضی از آنها عبارتند از: در عربستان سعودی شهر مدینه الرسول، حجت الاسلام والمسلمین آقای سید زین العابدین کاشانی در کویت حجت الاسلام والمسلمین آقای سید محمدحسین ناشرالاسلام شوشتری، در پاکستان حجت الاسلام والمسلمین آقای شریعت زاده اصفهانی، در مصر آقای حجت الاسلام والمسلمین محمدتقی قمی، و در آلمان «هامبورگ» حجت الاسلام والمسلمین آقای محمد محققی و بعد از ایشان آیت الله دکتر محمدحسین بهشتی.
آثار و بناهای مذهبی و فرهنگی
با همت و حمایت مجتهد و زعیم جهان اسلام بناهایی در ایران و کشورهای دیگر بر جای مانده که بعضی از آنها عبارتند از: کتابخانه و مسجد اعظم و بیمارستان نکوئی در قم، کتابخانه و مدرسه علمیه کرمانشاه مدرسه علمیه ایرانشهر، مسجد و مدرسه علمیه دورود، مسجد صحنه، دبستان میانه، مسجد و مدرسه علمیه بروجرد، مسجد بزرگ هامبورگ آلمان، کتابخانه و مدرسه علمیه آیت الله بروجردی در نجف اشرف، حسینیه ایرانیها در کربلا، چهار مسجد در آفریقا، مسجدی در طرابلس لبنان و حسینیه و حمام سامرا.
فرزندان
از این عالم ربانی سه دختر و دو پسر باقی ماند که سیداحمد از روحانیون خوش فکر بودند و سیدمحمد (پسر بزرگ و وصی پدر) که بجای ایشان نماز اقامه می کردند.66
رحلت
بزرگترین مرجع در جهان اسلام، در دهم فروردین 1340 ش مطابق سیزده شوال 1380 ق در سن 88 سالگی بدرود حیات گفت. رحلت این زعیم، ایران را چنان تکان داد که دولت مجبور به عزا و تعطیلی عمومی شد. جمعیت بی سابقه ای مرجع خویش را تشییع جنازه کردند و در کنار حرم کریمه اهل بیت، در قسمت شرقی مسجد اعظم که اکنون به حرم متصل گردید به خاک سپردند.67
پی نوشتها:
1. شریف رازی، محمد، گنجینه دانشمندان، جلد 1، تهران، اسلامیه، اول 1352، ص 345 و 344.
ر.ک ـ الامین، السید محسن، اعیان الشیعه، جلد 6، بیروت، بی تا، ص 92.
ر.ک ـ حداد عادل، غلامعلی، دانشنامه جهان اسلام، جلد 3، تهران، بنیاد دائرة المعارف، اول، 1379، ص 251.
ر. ک ـ قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، جلد 1، کانون انتشارات اسلامی، دوم 1362، ص 315، ص 296.
ر.ک ـ صدر، حاج سید جوادی، دائرة المعارف تشیع، جلد 3، تهران، بنیاد دائرة المعارف تشیع، اول 1371، ص 197.
2. منظور الاجواد سیدمحمدحسین، مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، تهران، شیرازه، اول 1379، ص 403.
ر.ک ـ اعیان الشیعه، ج 6، ص 92.
3. رحیمیان فردوس، محمدعلی، متأله قرآنی، قم، دلیل ما، اول 1382، ص 398 ـ 396.
ر.ک ـ دائرةالمعارف تشیع، جلد 3، ص 197.
ر.ک ـ دانشنامه جهان اسلام، ج 3، ص 251.
ر.ک ـ اعیان الشیعه، ج 6، ص 93 و 92.
4. مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص 404.
دائرةالمعارف تشیع، ج 3، ص 197.
دانشنامه جهان اسلام، ج 3، ص 251.
5. دائرةالمعارف تشیع، ج 3، ص 197.
دانشنامه جهان اسلام، ج 3، ص 251.
سیدناصر حمیدرضا و ستوده امیررضا. پاره خورشید، تهران، ذکری، اول 1388، ص 470.
6. جمعی از پژوهشگران حوزه، گلشن ابرار، جلد 2، قم، معروف، اول 1379، ص 664.
دائرةالمعارف تشیع، ج 3، ص 197.
مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص 406 و 405.
7. مخبر عباس (مترجم)، سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، تهران، طرح نو، اول 1371، ص 160.
8. گلشن ابرار، ج 2، ص 664.
مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص 406.
9. ریحان یزدی، علی رضا، آئینه دانشوران، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، سوم 1373، ص 475.
مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص 408 ـ 406.
10. سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ص 24 و 23.
11. بصیرت منش حمید، علما و رژیم رضا شاه، تهران، عروج، اول 1376، ص 241 ـ 240 و 268 ـ 264.
12. شریف رازی محمد، آثار الحجه، ج 2، قم، دارالکتاب، سوم 1332، ص 12.
آئینه دانشوران، ص 476.
امیررضا ستوده، پابه پای آفتاب، ج 1، تهران، پنجره، ویرایش دوم 1380، ص 100.
13. مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص 409 ـ 408.
14. سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ص 285.
15. آثارالحجه، ج 1، ص 70.
16. خمینی، سیداحمد، دلیل آفتاب، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، اول 1375، ص 60.
باقی، عم، تحریر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، تهران، تفکر، اول 1372، ص 86.
17. سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ کمبریج، ص 174ـ 173.
18. مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص 410ـ 409.
گلشن ابرار، ج 2، ص 666.
19. پابه پای آفتاب، ج 1، ص 308ـ 305.
دلیل آفتاب، ص 6.
20. آثارالحجة، ج 2، ص 9.
21. پابه پای آفتاب، ج 2، ص 296.
22. آثارالحجة، جلد 2، ص 18.
23. خمینی، روح الله، صحیفه امام، جلد 19، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، دوم 1379، ص 427.
24. آثارالحجة، ج 2، ص 13.
پابه پای آفتاب، جلد 4، ص 197.
یزدی، محمد، خاطرات آیت الله یزدی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اول 1380، ص 126 و 135.
25. مطهری، مرتضی، تکامل اجتماعی انسان، قم، صدرا، سیزدهم 1378، ص 204ـ 197.
عقیقی بخشایشی، عبدالکریم، فقهای نامدار شیعه، قم، مؤید اسلام، سوم 1376، ص 448.
دانشنامه جهان اسلام، ج 3، ص 253.
26. خاطرات آیت الله یزدی، ص 136 و 135.
27. دانشنامه جهان اسلام، ص 253 و 252.
28. احمدی، محمدرضا، خاطرات الله طاهری خرم آبادی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اول 1377، ص 82.
مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص 413.
پابه پای آفتاب، ج 3، ص 297، و ج 1، ص 308 و 307.
دوانی، علی، امام و آئینه خاطره ها، تهران، مطهّر، اول 1381، ص 84.
30. صحیفه امام، ج 1، ص 32 و 31.
31. دلیل آفتاب، ص 26.
31. عبائی، مجله یاد، سال دوم، شماره پنج، زمستان 1365، ص 43.
32. سبحانی، جعفر، متین، سال دوم، شماره 1379، ص 257.
33. صحیفه امام، ج 1، ص 26.
34. مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص 414 و 412.
پابه پای آفتاب، ج 4، ص 198 و 197.
35. معادیخوا، مجله یاد، سال دوم، شماره پنج، زمستان1365، ص 43.
واعظ خیابانی، میرزا علی، علمای معاصر، قم، نوید اسلام، اول 1382، ص 392.
36. علامه مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، جلد 57، باب 36، ص 213.
37. کنی، مجله یاد، سال سوم، شماره دهم، بهار 1367، ص 53.
38. خاطرات آیت الله یزدی ص 145.
پابه پای آفتاب، ج 3، ص 297.
39. صحیفه امام، جلد 1، ص 25 و 24.
40. مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص 417.
41. اسعدی مرتضی، چیذری حسن، انقلاب اسلامی ایران، قم، قلم، اول، 1360، ص 60.
42. پابه پای آفتاب، ج 1، ص 309 و 308.
43. تکامل اجتماعی انسان، ص 206 و 205.
مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص 417.
دانشنامه جهان اسلام، ج 3، ص 253.
44. خاطرات آیت الله یزدی، ص 148.
45. دوانی، علی، نهضت روحانیون، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، ج 1 و 2، دوم 1372، ص 563.
46. فلسفی، محمدتقی، خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اول، 1376، ص 84 ـ 81.
47. خاطرات آیت الله یزدی، ص 88 و 87.
48. مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص 419 و 418.
49. دانشنامه جهان اسلام، ج 3، ص 253.
50. فردوسی پور، اسماعیل، همگام با خورشید، قم، مجتمع فرهنگی اجتماعی امام خمینی، فردوس اول، 1372، ص 32.
51. گلشن ابرار، ج 2، ص 666.
52. امامی، جواد، خاطرات آیت الله مسعودی خمینی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، اول، 1381، ص 225.
53. مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص 423 و 422 و 420.
54. دانشنامه جهان اسلام، ص 253.
55. تحریر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، ص 146.
56. بدلا، آیت الله سیدحسین، مجله یاد، سال سوم، شماره 9، زمستان 1376، ص 53.
57. پابه پای آفتاب، ج 3، ص 298.
58. نهضت روحانیون جلد 3 و 4، ص 55.
59. خاطرات آیت الله یزدی، ص 142 و 141.
60. تحریر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، ص 162 و 161.
61. مدنی، دکتر سیدجلال الدین، تاریخ سیاسی معاصر ایران، ج 1، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، سوم، ص 610.
62. الطهرانی، آغابزرگ، الذریعه الی تصانیف شیعه، ج 8، قم، اسماعیلیان، سوم، 1408 ق، ص 111 و جلد 25، ص 86.
استادی، رضا، چهل مقاله، قم، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، اول، 1371، ص 297 ـ 280.
عیان الشیعه، ج 6، ص 94.
63. دائرة المعارف تشیع، ص 198.
چهل مقاله، ص 286.
64. شکوری، ابوالفضل، فرهنگ و رجال مشاهیر تاریخ معاصر ایران، ج 2، قم، عالمه، دوم، 1377، ص 336.
65. مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، ص 416.
آثارالحجه، ج 2، ص 14.
آئینه دانشوران، ص 480.
66. جواهر کلام، عبدالحسین، تربت پاکان، ج 1، قم، انصاریان، اول، 1382، ص 601.
اعیان الشیعه، ج 6، ص 94.
67. فقهای نامدار شیعه، ص 454 و 453.
گنجینه دانشمندان، ج 1، ص 253.
آینه دانشوران، ص 479.