28 شهریور 1396
وقت آن نرسیده صبرکنیدخاطره سردار شهید عبدالله انصاریان
وقت آن نرسیده صبرکنید: داستانی براساس خاطرات محمود رمضان پور همرزم شهید عبدا…انصاریان
تابستان سال 65 خاطرات خوبی ولی به یاد ماندنی… غواص ماهری بود و نترس… شب و روز باید محافظت از منطقه عملیاتی می کردند و محورها را حفظ که از ورود و تردد قایق های غیر خودی جلوگیری کنند. با شهید انصاریان و خالصی می خواستیم سیم خاردار را بیرون بکشیم وزیر آب قیچی می کردیم در حالی که عبدا… سیم را بیرون می کشید و شهید خالصی سیم ها را بالا می برد تا من قیچی کنم در همین حین دوتا تیر از بین دستان عبدا… گذشت. من یک لحظه ایستادم و گفتم چی شد باور نمی کردم که تیر از بین دستانشان رد شد. عبدا… گفت: آقا کارت را بکن ما اگر قرار بود چیزمون بشه همین الآن شده بود.