نگاه پرمعنا: داستانی براساس وصیت نامه شهید ابراهیم تنیده
نگاه پرمعنا: داستانی براساس وصیت نامه شهید ابراهیم تنیده
هی با خودش می گفت در مسلک آنان این جور نیست اینجا دیگر خبری از اون خاک های سرخ رنگ نیست انگار همین دیروز بود… .
قمقمه اش را برداشت و به دنبال آب می گشت… جاده آسفالتیه و به دنبال آب گشتن که معنا ندارد… به راهش ادامه داد… ولی هم گرسنه وهم تشنه بود و در آن جاده آسفالتی به دنبال… خورجینش را باز کرد شاید تکه نانی از قبل مانده باشد ولی آن ها را کپک زده دید … .
خدایا انگار عالم و آدم با من کج افتادن؛ در همین آن یک لحظه دلش را روانه کسایی کرد که در تاریخ نامشان می درخشد و دل را به یاد این فراز از راز و نیاز عارفانه آنان که چگونه با خدای خویش نجوا می کردند، سپرد:« خدایا فراموش نکرده ام آن لحظاتی را که در گمراهی محض بودم… بیاد دارم نافرمانی هایم را…
خدایا! بارالها شرمنده ام از معاصی ام از روسیاهی ام از ارتکاب گناهانم. خدایا! فراز و نشیب های زندگی را بیاد دارم… بیاد دارم آن لحظاتی را که من لغزیدم و بعد نوای روح بخش تو بود که مرا به سوی خود خواند.
(خدایا) دل به رحمت تو بسته ام خودت گفته ای که پشیمانان را خواهم بخشید. شنیده ام که می گویند در روز قیامت مجرمی را به سوی جهنم روانه می کنند و او همین طوری که می رود پشت سرش را نگاه می کند وقتی از او می پرسند چرا پشت سرت را نگاه می کنی او می گوید: من شنیده ام که خدا ارحم الراحمین است به من گفته اند که خداوند توبه کنندگان را می آمرزد و این را لطف توست که او را بر می گرداند و می گویند تو که این همه امید داری بیا آمرزیده شدی.
(براساس وصیت نامه شهید ابراهیم تنیده)