ماجرای عنایات امام حسین(ع) به حاج محمد اسماعیل دولابی(ره)
ماجرای عنایات امام حسین(ع) به حاج محمد اسماعیل دولابی(ره)
عقیق: حاج محمد اسماعیل دولابی(ره) در یکی از جلسات اخلاق خود به بیان ماجرای عنایت امام حسین(ع) به خودشان پرداخته ان که در ادامه آورده ایم.
در ایام جوانی به همراه پدرم به نجف اشرف مشرف شدم. به شدت تشنه علوم و معارف دینی بودم. با تمام وجود خواستار این بودم که در نجف بمانم اما چون من تنها پسر پدرم بودم و به دلیل کهولت سن برای کمک در کارها به من نیاز داشت به همین دلیل با بودن من در نجف مخالفت کرد. در حرم امیر المؤمنین علیه السلام به حضرت التماس می کردم که ترتیبی دهند که در نجف بمانم و درس بخوانم. آن قدر سینه ام را به ضریح فشار دادم و می مالیدم که موهای سینه ام کنده و تمام سینه ام زخم شده بود. حالم آنقدر بد بود که گمان نمی کردم که بتوانم به ایران برگردم. با خود می گفتم یا در اینجا می مانم و درس می خوانم و اگر مجبور به بازگشت شدم همین جا جان می دهم و می میرم. با علمای نجف هم که در این باره صحبت کردم گفتند که باید رضایت پدرم را جلب کنم. با همان حال ملتهب همراه پدرم به کربلا مشرف شدیم. در حرم حضرت اباعبدالله علیه السلام در بالای سر ضریح همه چیز حل شد و التهابم فرو نشست و کاملاً آرام شدم. به طوری که در هنگام مراجعت به ایران حتی جلوتر از پدرم و بدون هیچ گونه ناراحتی به راه افتادم.
در ایران اولین کسانی که برای دیدن من به عنوان زائر عتبات به منزل ما آمدند دو نفر آقا سید بودند. آن ها را به اتاق راهنمایی کردم و خودم برای آوردن وسایل پذیرایی رفتم. وقتی داشتم به اتاق پذیرایی برمی گشتم جلوی در اتاق پرده ها کنار رفت و حالت مکاشفه ای به من دست داد و در حالی که سفره به دست بود حدود بیست دقیقه در جای خود ثابت ماندم. دیدم بالای سر ضریح امام حسین علیه السلام هستم و به من نگاهی کردند که آنچه را می خواستی از حالا به بعد تحویل بگیر. آن دو آقا سید هم با یکدیگر صحبت می کردند و می گفتند او در حال خلسه است.
از همان جا شروع شد. آن اتاق شد بالای سر حضرت و تا سی سال عزا خانه اباعبدالله بود و اشخاصی که به آنجا می آمدند بی آن که لازم باشد کسی ذکر مصیبت بکند می گریستند. در اثر عنایت حضرت اباعبدالله علیه السلام کار به گونه ای بود که خیلی از بزرگان مثل مرحوم حاج ملا آقا جان، مرحوم آیت الله شیخ محمد بافقی، مرحوم آیت الله شاه آبادی، بدون اینکه من به دنبال آنها بروم و از آن ها التماس و درخواست کنم،با علاقه خودشان به آن جا می آمدند.
بعد از آن مکاشفه به ترتیب به چهار نفر برخورد کردم که مرا دست به دست به یکدیگر تحویل دادند. اولین فرد آیت الله سید محمد شیرازی بود. همراه او بودم تا اینکه مرحوم شد. وقتی جنازه او را به حرم عبدالعظیم بردیم، آیت الله شیخ محمد بافقی آمد وبر او نماز خواند. من که دیدم شیخ بر عزیزم نماز خواند و هم از مرحوم شیرازی قشنگ تر است جذب او شدم، به گونه ای که حتی همراه جنازه به قم نرفتم. خانه شیخ را پیدا کردم و از آن پس با شیخ محمد بافقی مرتبط بودم ات اینکه او هم مرا تحویل آیت الله شیخ غلامعلی قمی ملقب به تنوماسی داد. من هم که او راقشنگ تر دیدم از آن پس همراه او بودم. در همین ایام با آیت الله شاه آبادی هم آشنا و دوست شدم و با وی نیز ارتباط داشتم. تا اینکه به نفر چهارم، آیت الله شیخ محمد جواد انصاری همدانی که شخص و طریق بود برخوردم. وی با سایرین فرق داشت چنین کسی از پوسته بشری خارج شده و آزاد است و هر ساعتی در یک جای از عالم است. یک استوانه نور است که از عرش تا طبقات زمین امتداد دارد و نور همه اهل بیت درآن میله نور قابل وصول است. اول اهل عبادت،مسجد رفتن،محراب ساختن وامام جماعت بردن بودم.
بعد اهل توسل به اهل بیت علیهم السلام شدم تا اینکه در پایان به شخصی برخورد کردم و به او دل دادم و از وادی توحید سر در آوردم. خداوند لطف فرمود و در هر یک از این کلاس ها افراد برجسته و ممتاز آن کلاس را من نشان داد؛ ولی کاری کرد که هیج جا متوقف نشدم. بلکه تماشا کردم و عبور کردم تا این که به وادی توحید رسیدم. در طول این دوران همیشه یکه شناس بودم و به هر کسی دل می دا دم خود و خانواده ام را قربانی وی می کردم تا اینکه خود او مرا به نفر بعدی تحویل می داد و من که او را بالاتر از قبلی می دیدم از آن پس دور او می گشتم. به هر تقدیر همه عنایاتی که به من شد از برکات امام حسین علیه السلام بود. از راه سایر ائمه علیهم السلام هم می توان به مقصد رسید، ولی از راه امام حسین علیه السلام خیلی سریع انسان رابه نتیجه می رساند. چون کشتی امام حسین علیه السلام در آسمان های غیب خیلی سریع راه می رود،هر کسی که سیر معنوی خود را و حرکتش را از آن حضرت آغاز کند خیلی زود به مقصد می رسد.