سید جمال الدین حسینی مجدّد جنبش احیای فکر دینی
سید جمال الدین حسینی مجدّد جنبش احیای فکر دینی
مجله معارف اسفند ماه سال 1389 ، شماره 83
اشاره
محمد جواد صاحبی متولد 1333/شاهرود، در حوزه های علمیه مشهد و قم به فرا گیری علوم اسلامی تا خارج فقه و اصول، و نیز فلسفه و کلام، همت گماشت. در سال 1357 دو اثر نخستین خود را با عناوین “پیشگامان تحولات بنیادی” و “تاکتیک های انقلابی سید جمال الدین اسد آبادی” منتشر ساخت. در سال 1364 مجله “کیهان اندیشه” را تأسیس کرد؛ که 14 سال ادامه یافت و هشتاد و چهار شماره از آن منتشر شد.
در کارنامه علمی استاد صاحبی، تدریس در مرکز تخصصی کلام حوزه علمیه قم، دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، مؤسسه امام خمینی قم، و چند دانشگاه دیگر ثبت می باشد. همچنین درکنگره های علمی و دینی متعددی به عنوان عضو و دبیر فعالیت داشته است.
از جمله آثار استاد صاحبی می توان به کتاب های: “احیاگری و اصلاح طلبی در نهضت حسینی"؛ “اندیشه اصلاحی در نهضت های اسلامی"؛ “سرچشمه های نو اندیشی دینی"؛ “گفتگوی دین و فلسفه"؛ “مبانی نهضت احیای فکر دینی"؛ و “نقد و تصحیح طبایع الاستبداد یا سرشت های خود کامگی” اشاره کرد. وی دربارۀ زندگی و اندیشه های سید جمال الدین تا کنون چندین اثر منتشر کرده است که از میان آنها، این دو کتاب کامل تر می باشند: “سید جمال ا لدین اسدآبادی، مجدد نهضت احیای فکر دینی"، نشر احیاگران1376 ش؛ و “سید جمال الدین حسینی پرچمدار نهضت اتحاد و تقریب"، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی،1380ش.
اینک با سپاس از اجابت استاد در ارائه این مقاله، مشروح آن پیش روی شماست.معارف
درآمد
هجدهم اسفند ماه 1275 هجری شمسی، سالروز رحلت بنیانگذار نهضت احیا و اصلاح فکر دینی، سید جمال الدین حسینی اسد آبادی است.
این که سید جمال الدین اهل اسد آباد همدان بوده است و یا اسعد آباد کنَر افغانستان، چندان حائز اهمیت نیست؛ به ویژه آن که اگر نزاع بر سر موطن او سبب شود که اندیشه و راه وی تحت الشعاع این مباحثات ناسودمند قرار گیرد. البته برای پژوهشگران ایرانی و حتی برخی از محققان غیر ایرانی موضوع زادگاه او ابهامی ندارد، زیرا پدرش سید صفدر و مادرش سیده سکینه بیگم هر دو از شجره سادات حسینی مقیم اسدآباد بوده اند. نیاکانش نیز از سال 673 ه.ق در اسد آباد مقیم شده و در همان دیار دار فانی را وداع گفته اند، که هنوز هم برخی از قبور آنان در جوار امام زاده احمد، به چشم می خورد و نام ایشان بر سنگ گورها دیده می شود. خواهرها، برادرها و خواهر زادگانش همه شناخته شده اند که از میان آنها میرزا لطف الله از دیگران نام آشناتر و از مریدان سید جمال الدین به شمار می رفته و با او مراودات و مراسلاتی داشته است؛1 و مطالب بسیاری دربارۀ دایی خود به قلم آورده که گزارش های دوران کودکی اش بسیار دل انگیز و خواندنی است.2
آموزش دینی و دانش اندوزی
گرچه زادگاه سید جمال الدین مورد اختلاف است ولی دربارة محیط تحصیل او کمتر مناقشه کرده اند. گزارش های معتبر حکایت از آن دارد که سید جمال الدین پس از ده بهار از عمرش، وارد حوزه علمیة قزوین شده و در آنجا رحل اقامت انداخته و بی وقفه به فرا گرفتن دانش های متعارف دینی پرداخته و فرصت ها را آن گونه مغتنم می شمرده که از تفرج در شهر حتی در روزهای تعطیل امتناع می کرده است.
گویا همین ایام بوده که بیماری وبا در قزوین شماری را از پای در آورده و او بی آن که هراسی به خود راه دهد در تغسیل و تجهیز مردگان همت می گمارده است. حدود دو سال تحصیل او در قزوین به درازا می کشد و در سال 1266 هـ.ق قزوین را به سوی تهران ترک می کند و در منزل سلیمان خان افشار که از معتمدان اسدآباد بوده است، سکنی می گزیند.
در تهران به حوزۀ درس سید صادق طباطبائی سنگلجی، والد بزرگوار سید محمد طباطبائی (که سالیانی بعد در شمار رهبران مشروطه در آمد) حاضر می شود و چند روزی نزد او تلمذ می کند و به دست او عمامه بر سر می گذارد و به کسوت روحانیت در می آید و به توصیه آن مرحوم، به همراه پدر برای تحصیل عازم نجف اشرف می شود.
برای این مقصود به سوی غرب ایران حرکت می کند که به هنگام عبور از بروجرد به دعوت حاج میرزا محمود طباطبایی بروجردی که از علمای معروف منطقة غرب بود سه ماه در آنجا اقامت می کند و از محضر او نیز بهره می گیرد.
سید پس از این توقف به اتفاق پدرش به عتبات مشرّف می شود و پس از زیارت به حضور فقیه اصولی بلند آوازه شیخ مرتضی انصاری می رسد و تحت نظارت او به کسب علوم دینی می پردازد.
نوشته اند که چهار سال در آن جا می ماند و فقه و اصول را از محضر بزرگانی چون شیخ اعظم انصاری و اخلاق عملی و عرفان را از محضر عارف بلند آوازه ملا حسینقلی در جزینی همدانی که از مشایخ عرفای اخیر به شمار می آید و مکتب تربیتی او در آموزه های اخلاقی و سیر و سلوک عرفانی ممتاز بوده است، فرا می گیرد.
او در نجف و به ویژه در درس میرزا حسینقلی همدانی، با بزرگانی چون سید احمد کربلایی (م1332ه.ق) حکیم و عارف مشهور و سید محمد سعید حبوبی (م1333ه.ق) ادیب و عارف مجاهد، که یکی از رهبران مبارزات ضد استعماری مردم عراق گردید، مصاحبت و رفاقت می یابد.3 اما این ایام خوش چندان ادامه نمی یابد و او ناگزیر از ترک حوزه نجف می شود.
برخی گفته اند که علت ترک حوزه نجف، فشارهای شماری از متحجران و تنگ نظرانی بوده است که اندیشه ها و آرمان های سید را برنمی تافتند و او را آماج تهمت و افترا می ساختند. به هر حال هرچه بوده است، شرایطی ایجاد می شود که با استیذان از شیخ انصاری، عراق را به مقصد هند ترک می کند. بنابراین شخصیت علمی و عملی سید جمال الدین در حوزه های علمیه شکل می گیرد؛ شخصیتی جامع، که به جهت فعالیت های سیاسی گسترده و تأثیر گذار، ابعاد دیگر آن مغفول مانده است.
زهد و وارستگی اخلاقی
اصالت خانوادگی و مکتب تربیتی و اخلاقی که سید در آن پرورش یافته و بالیده بود آن گونه طبعی بلند به او بخشیده که با وجود داعیۀ اصلاح جهان اسلام، دنیای مادی در نظرش حقیر و بی مقدار می نمود. اصولاً این ویژگی در اغلب شاگردان میرزا حسینقلی همدانی مشهود بوده است؛ همین روحیه سبب می شد که امور دنیا هرگز سید را از اندیشه آخرت غافل نسازد. سید در یکی از مقالات عروة الوثقی، ترس از مرگ را نتیجه جهل و غفلت و دنیا پرستی و سست ایمانی معرفی می کند و آن را با دو آیه کریمه می آغازد: “اَینَما تَکوُنوُا یدرِککمُ المَوتُ وَ لَو کنتُم فِی بُرُوجٍ مُشَیدةٍ؛ هرجا باشید مرگ شما را فرا خواهد گرفت، گرچه در برج هایی سر به فلک کشیده به سر برید."4 و “قُل اِنَّ المَوتَ الذِّی تفرّون منه فانّهُ مُلاقِیکم؛ ای پیامبر! به مردمان بگو: این مرگی که از آن می گریزید، با شما دیدار خواهد کرد."5 سید با تأکید بر این که “دین اسلام” و “ترس” در یک دل جمع نمی شود، می افزاید: “مؤمن کسی است که یقین داشته باشد که اجل به دست خداست. و خدا هرگونه و هر لحظه که بخواهد، اجل آدمی می رسد. پس کندی در ادای وظایف و واجبات اجتماعی، عمر کسی را زیاد نمی کند، و شجاعت و درگیری یک دقیقه از عمر کم نمی سازد. مؤمن کسی است که یکی از دو نیکوترین “احدی الحسنین” را از دست نمی دهد: یا زندگانی با سیادت و عزت را، یا مرگ سعادتمندانه در راه خدا را، تا روحش به اعلی علیین صعود کند و با کروبیان و فرشتگان محشور و همنشین گردد. کسی که تصور کند ـ چه عالم چه غیر عالم ـ که می تواند میان ترس و ایمان به آنچه محمد (ص) آورده است را جمع کند، یعنی ترس و ایمان به اسلام را با هم داشته باشد، خودش را گول زده و عقل خود را فریب داده و چنین کسی بازیچه هوس خود شده است. او کجا و ایمان کجا؟ آیات قرآن همه گواهند که آدم ترسو در دعوی ایمانداری کاذب است."6
سید با اعتقاد به این آموزه ها بود که از مرگ نمی هراسید و در برابر قدرت های فاسد و مستکبر می ایستاد، او هنگامی که با دعوت ناصرالدین شاه به ایران سفر کرد، انتقادهای صریحی نسبت به معایب و انحرافات و مفاسد رژیم قاجار اظهار داشت و شاه را از خود آزرده خاطر ساخت؛ به گونه ای که ناصر الدین شاه که به وحشت افتاده بود، روزی سید جمال الدین را به حضور پذیرفته از او می پرسد؛ “تو از من چه می خواهی؟” سید بی درنگ می گوید: “دو گوش شنوا".
این صراحت و شجاعت که ناشی از وارستگی او بود، در نزد همة خودکامگان و زرمندان و زورمداران جلوه می نمود، چنانکه در عثمانی، هنگامی سلطان عبدالحمید به دیدار او آمد و از وی خواست که از طعن و رسوا کردن شاه دست بردارد. سید ناگزیر گفت: به حرمت شما از سر تقصیرش در می گذرم! سلطان از این سخن خشمگین شد و روی در هم کشید، اما سید با دانه های تسبیح خود بازی می کرد و به سخن ادامه می داد. چون مجلس به پایان رسید، رئیس تشریفات وی را از کاری که در پیشگاه سلطان انجام داده، آگاه کرد. سید در پاسخ گفت: شگفتا! در حالی که سلطانی با آینده مردم و سرنوشت جوانان این مرز و بوم هرگونه دلش می خواهد بازی می کند، چرا سید جمال نتواند با دانه های تسبیح خود بازی کند؟!
این حریت و آزادگی که مصداق “افضل الجهاد عند امام جائر” بود، ناشی از همان وارستگی اخلاقی و بی اعتنایی به دنیا بود؛ به همین جهت ضمن رد مقام ریاست دانشگاه و منصب شیخ الاسلامی که از سوی سلطان عثمانی، اعطا شد، گفت: “وظیفه مرد دانشمند این نیست که دارای منصب معین و حقوق مشخصی باشد، بلکه وظیفه عالم، ارشاد و تعلیم صحیح است و مقام او اقتضا، بلکه الزام دارد به این که علوم سودمند را خوب بیاموزد و علم را با عمل نیک مقرون گرداند"7.
در ایران نیز سید در برابر پیشنهاد مقام رئیس الوزرایی و ریاست دارالشورا، از سوی ناصرالدین شاه می گوید: “در دنیا طالب ریاست نبوده و نیستم و به جز تربیت و ترقی مسلمانان و آبادی وطن، مقصدی دیگر نداشته و ندارم."8
این زهد و بی اعتنایی به دنیا، و تسلیم نشدن در برابر مقام و ثروت و شهرت در سخن نبود؛ سید بارها مورد آزمون قرار گرفت و سربلند از آن بیرون آمد. او در پاسخ به وعده و وعیدهای دوست خود حاجی محمد حسن امین الضرب اظهار داشت: “نوشته بودید که پس از ورود من به تهران همه چیز آماده و حاضر بود! حاجی جان چه حاضر بود؟ و کدام چیز آماده بود؟ من نمی خواهم صدراعظم بشوم، من نمی خواهم وزیر بشوم، من نمی خواهم ارکان دولت بشوم، من وظیفه نمی خواهم، من عیال و ملک ندارم و نمی خواهم داشته باشم! پس چه حاضر بود و چه آماده؟ جناب حاجی، بسیار اشخاص به واسطۀ من به رتبه بیگی و پادشاهی رسیده اند. بسیار اشخاصی توسط من به مواجب های بالا رسیده اند و لکن خود من همیشه به یک حالت بوده و خواهم بود، جز نصیحت و اصلاح، مقصد دیگری ندارم. نگاشته بودید که جناب جلالت مآب اجل افخم به اوج اقتدار رسیده اند! اگر در آن نفع خلق است، باعث مسرت و خشنودی است، اگر در چشم من خیر عموم عبادالله نباشد، کور باشد بهتر است، و اگر دستم برای سعادت مخلوق نکوشد، از حرکت بازماند و اگر پایم در راه نجات امت محمّدیه قدم نزند، شکسته شود. این است مذهب و مشرب من."9
تربیت خانوادگی و محیط آموزشی به ویژه استادان متخلق و گرانمایه، از او شخصیتی صالح و پاکباخته ساخته بود، که پرچمدار اصلاح در جهان پر آشوب و بحران زده آن روزگار گردد؛ و به راستی کسی که می خواهد مصلح شود باید نخست صالح باشد. وارستگی اخلاقی هم به یک باره ایجاد نمی شود، ایمان و اخلاص و ریاضت دراز مدت و چشم پوشی از تمنیات نفسانی را می طلبد؛ این ویژگی در سید بسیار بارز بود. گفته اند هنگام ورود به آستانه، یک نفر از آجودان های سلطان جلو آمد و پس از عرض احترام پرسید: حضرت آقا صندوق های شما کجاست؟ سید گفت: “غیر از صندوق لباس و صندوق کتاب چیزی همراه ندارم.”
ـ بسیار خوب، بفرمائید آن صندوق ها کجاست که بگیرم؟
ـ صندوق کتابها اینجاست (درحالی که به سینه اش اشاره می کرد) و صندوق لباسم اینجاست (با اشاره به جبّه ای که در بر داشت) سپس افزود: “در اوایل دوران مسافرت دو دست لباس همراه داشتم. اما چون دچار تبعیدهای متوالی شدم، احساس کردم که لباس اضافی مزاحم است، بدین سبب به همین یک دست لباس که پوشیده ام، می سازم تا کهنه شود؛ آن وقت عوض خواهم کرد."10
اما سلطان برای جلب نظر سید، بر لطف خود نسبت به وی افزود، یک روز به او گفت: “یکی از کارکنان زیبای قصر یلدز را به همسری بپذیرد.” سید امتناع کرد. سلطان پرسید: “آیا شما طرفدار عقیدۀ “ابوالعلای معری” هستید که گفت روی قبر او بنویسند: “هذا جناه ابی عَلَی و ما جَنَیتُ علی احدٍ؟ این جنایتی است که پدر من کرده است، ولی من نسبت به احدی جنایت نکرده ام؟” سید جواب داد: “خیر، هیچ وقت من این نظر را نمی پسندم؛ مرد عاقل چگونه می تواند ازدواج را که بقای نوع و کمال فلسفه عمران منوط به آن است، جنایت بداند؟ اما این که من ازدواج نمی کنم علتش این است که می دانم وظایف شوهر در مقابل زن چقدر سنگین و تا چه حد باید رعایت عدالت را بنماید و چون من خودم را در اجرای عدالت و وظایف سنگین شوهری (در این شرایط) توانا نمی بینم، ترجیح می دهم که مجرد بمانم.” یک نفر پزشک که از نزدیکان مرحوم سید بود، وقتی که این داستان را شنید به او اظهار کرد: “چون از عدم اجرای عدالت می ترسید، جایز می دانید که با طبیعت بشری مخالفت کنید؟” سید تبسمی کرد و فرمود: “طبیعت از تو داناتر و حکیم تر است و خودش را خوب اداره می کند. هر کس که ترک چیزی کرد، می تواند بدون آن هم زندگی کند!” باز به او گفتند: “شما عطایای مالی سلطان را می پذیرید، چرا عطیۀ او را که عبارت از کنیز زیباست نمی پذیرید؟!” پاسخ داد: “در حدود تشخیص و اجتهادی که دارم، مالی را که سلطان به من می دهد، می توانم به افرادی مستحق و وظیفه شناس برسانم، ولی چون برای کنیزان زیبایی که سلطان به من هدیه می کند، مصرفی ندارم، نمی توانم بپذیرم؛ زیرا همسر آنان نیستم و قیمشان هم نمی توانم باشم که برای آنها همسری انتخاب کنم."11
شناخت شرق و غرب
سید جمال الدین ویژگی هایی داشت، که او را از معاصرانش ممتاز ساخته بود. جمع همه این خصوصیات، در یک شخص، به ندرت مشاهده شده است؛ از جمله امتیازات وی، آشنایی او با اوضاع مسلمانان در سراسر گیتی بود. سید، با تاریخ و جغرافیای جهان اسلام هم از طریق مطالعه آشنا بود؛ زیرا، همواره یک کره جغرافیا در کنار او قرار داشت و به بررسی موقعیت و امکانات کشورهای اسلامی در روی آن می پرداخت.12 افزون بر آن به بسیاری از کشورهای اسلامی مسافرت کرد و از نزدیک با واقعیت های جهان اسلام آشنا شد؛ اوضاع اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی مسلمانان را مشاهده و مورد تجزیه و تحلیل قرار می داد؛ سرزمین های اسلامی از جمله عراق، ایران، هندوستان، عربستان، افغانستان، مصر، عثمانی و… را از نزدیک مورد مطالعه قرار داده بود و بر مشکلات و امکانات آنها کاملاً وقوف داشت.
او نه تنها کشورهای شرقی و اسلامی را از نزدیک مشاهده و در هر کدام مدتی زیسته بود، بلکه با سفر به سرزمین های غربی جهان، آگاهی بسیاری درباره آنان اندوخت. سید در سال 1887سفری به روسیه کرد و در مسکو اقامت گزید، در آنجا با کاتکوف روزنامه نگار معروف که پیش از این او را به روسیه دعوت کرده بود، ملاقات می نماید و کاتکوف در روزنامه مسکو به چاپ مقالات دربارۀ او اقدام می کند. سید در صدد بود که دولت روسیه را با بریتانیا درگیر سازد، از این رو به کرات با زنویف (مدیر وزارت خارجه روسیه) ملاقات کرد و بعد در صدد ملاقات با مقامات عالی رتبه روسیه بر آمد.13
سید جمال الدین از آن دسته نخبگان شرقی نبود که آوازه غرب او را به واکنش های نسنجیده وادارد، بلکه او با سفر به کشورهای بزرگ غربی و اروپایی از نزدیک با آنها آشنا شد، و تحولات برنامه های آنها را مورد مطالعه و تحلیل قرار داد.
نخست هجرتی به پایتخت امپراطوری بریتانیا کرد و در اواخر سال1882م وارد لندن شد. در این سفر با فرهیختگان انگلیسی از شمار ویلفردبلنت نویسنده نامدار انگلیسی آشنا شد. حضور او در انگلستان مانع اعلام موضع انتقادی او نسبت به سیاست های استعماری آن کشور نگردید و لذا در همان دوره اقامت کوتاه مدت خود دو مقاله در مجلة النحله انتشار داد و در هر دو به افشای سیاست انگلستان در ممالک شرق پرداخت.14 سید چند بار به لندن مسافرت کرده است. سخنرانی های او در محافل فرهنگی و سیاسی که از مجموع آنها خبر سخنرانی او در ناشنال لیبرال کلوپ لندن پیرامون “بحران کنونی ایران” در روزنامه منچستر هجدهم دسامبر 1891 درج گردیده است.15 مقالات او در مجلۀ قرن نوزدهم،16 مصاحبه او با روزنامه پال مال، مباحثات او با سیاستمداران انگلیسی نظیر بلنت، چرچیل، راندولف و نامه تاریخی او به ملکۀ انگلیس بخشی از فعالیت او در انگلستان است.17
سید پس از انگلیس فرانسه را نیز مورد مشاهده و مطالعه قرار داد، و در آنجا به فعالیت های فرهنگی و سیاسی خود برای آزاد سازی سرزمین های اسلامی از بند استعمار و استبداد برنامه های گسترده ای را به اجرا گذارد.18 تأثیر گذاری بر روی روشنفکران معترض و مهاجر عرب مانند “جیمس سانووا(یعقوب صنوع)” که مردی یهودی از اهالی مصر بود و مجله فکاهی “ابونظاره” را اداره می کرد؛ سید در پاریس از هنر سانووا برای بیداری مردم مصر کمک گرفت خود نیز مقالات تندی علیه سیاست های استعماری انگلیس به ویژه نقشه های آنان در مصر انتشار داد.19
از رویدادهای مهم اقامت سید جمال الدین در پاریس، کنفرانس “ارنست رنان"، فیلسوف و شرق شناس نامدار فرانسوی در دانشگاه سوربن فرانسه است. رنان در 29 مارس 1883 سخنرانی خود را دربارۀ اسلام و علم پیرامون مخالفت اسلام با علم و عقل و فلسفه ایراد کرد و اتهامات سختی را متوجه اسلام و مسلمانان کرد. او این کنفرانس را در روزنامه “ددبا” منتشر کرد و خاطر مسلمانان و پژوهشگرانی که در زمینه اسلام و مسلمانان، به تکاپوی علمی و عملی می پرداختند را آشفته کرد.
سید جمال الدین پس از چند هفته مقاله ای در نقد و رد آن نوشت که در همان نشریه انعکاس یافت.20
هنگامی که پاسخ سید منتشر شد، رنان در مقاله ای دیگر نوشت، دیروز افکار صائبه شیخ جمال الدین را در موضوع کنفرانس اخیر من در سوربن با شوق و ذوق بسیار خواندم. هیچ چیز مفیدتر از آن نیست که انسان روح و فکر یک نفر آسیایی روشن ضمیر را در آینة افکار و اظهارات صادق و بی شائبة او مشاهده نماید. با شیخ جمال الدین تقریباً از دو ماه پیش آشنا شدم و اثری که از او در دوران من باقی ماند، جز از معدودی اشخاص معین در ذهن من باقی نمانده است. و به هر حال او به شدت مرا تحت تأثیر خود قرار داد. بین ما گفتگویی پیش آمد و من تصمیم گرفتم که کنفرانس خود را در “سوربن” راجع به علاقه علم با اسلام قرار دهم. شیخ جمال الدین شخصاً بهترین رهنمایی است که ممکن است او را برای نظریه بزرگی که مدتهاست اعلام کرده ایم، در نظر بگیریم؛ و مطلب این است که قیمت ادیان بسته به قیمت ملت هایی است که به آن می گروند. هر وقت من با او هم صحبت می شوم، از لحاظ آزادی فکر و شرافت اخلاق و صراحت گفتار او، چنین به خیالم می رسد که گویی با یکی از رجال علمی قدیم رو به رو می شوم. و من “ابن سینا” و “ابن رشد” یا یکی از آن ملحدان بزرگی!!را که پنج قرن برای رهایی بخشیدن انسانیت از اسارت کوشیده اند، رو به روی خود می بینم."21
جمله پایانی رنان نشان از تحقیر دین، متدینان دارد و می خواهد بگوید لازمۀ آزاد اندیشی رویگردانی از دین است! هرچند که سید جمال الدین در این میانه یک استثناست! اما سید در نقد خود بر ادعاهای رنان، می خواهد همین تصور را تغییر دهد.
سید در پاریس علاوه بر ارنست رنان با شخصیت های علمی و فرهنگی دیگر نیز رابطه و گفتگو داشته که “ویکتور هوگو” نویسنده پر آوازه فرانسوی از آن شمار است.22
رهبری جنبش های دینی و اجتماعی
سید از شمار کسانی است که استعمار جدید را خوب شناخته، زیرا سیر و سیاحت و مطالعه گستردۀ او در کشورهای شرقی، سبب شد که از نزدیک با کارنامه و آثار استعمار غربی آشنا شود؛ به ویژه دیدار های او با سیاستمداران و طراحان استعمار بریتانیا و کارگزاران آن ها در کشورهای اسلامی، شناخت او را در این باره از دیگران ژرف تر ساخته بود. از این رو این کلام نغز در تعریف استعمار یادگار اوست: “این استعمار که از نظر لغت به معنی آباد کردن است، از لحاظ معنی حقیقی و اصطلاح به عقیده من مانند اسماء اضداد است؛ زیرا استعمار یعنی استعباد و بنده و برده ساختن آزادان و آزادگان و خلاصه استعمار به معنی تخریب نزدیک تر است تا به تعمیر و عمران"23
سید علاوه بر افشای ماهیت استعمار جدید در روزنامه ها، به ویژه در مجلة “العروة الوثقی” و همچنین در گفتارهایش، نخبگان کشورهای اسلامی استعمار زده را برای ایجاد نهضت های آزادیبخش و ضد استعماری بر انگیخت. حمایت او از جنبش احمد عرابی پاشا در مصر، مهدی سودانی در سودان، و به ویژه جنبش ضد رژی معروف به تنباکو در ایران، بخشی از کارنامه فعالیت های ضد استعماری اوست.
او در سرزمین هایی که مردم آن به تشیع گرایش داشتند به سراغ علما می رفت، زیرا بر این باور بود که علمای شیعه در برابر حکومت ها و دولت ها استقلال خویش را حفظ کرده اند؛ بنابراین با بهره گیری از امکان و توان آنها بهتر می توان در برابر استبداد داخلی و استعمار خارجی ایستاد، به ویژه آن که روحانیت شیعه در میان مردم از پایگاه نیرومند و جایگاه رفیعی برخوردار است. از این رو مخاطب نامه های او در ایران و عراق علمای شیعه هستند. نامه تاریخی او به میرزای شیرازی نشان از باور ژرف او به این مکانت و منزلت دارد؛ او مرجع بزرگ شیعیان را مخاطب قرار داده و می نویسد: “پیشوای دین، پرتو درخشان انوار ائمه، پایة تخت دیانت، زبان گویای شریعت، جناب حاج میرزا حسن شیرازی ـ خدا قلمرو اسلام را به او محفوظ بدارد و نقشه شوم کفار پست فطرت را به واسطه وجود او به هم زند ـ خدا نیابت امام زمان(ع) را به تو اختصاص داده و از میان طایفه شیعه تو را برگزیده و زمام ملت را از طریق ریاست دینی به دست تو داده و حفظ حقوق ملت را به تو واگذار کرده و بر طرف ساختن شک و شبهه را از دل های مردم، جزء وظایف تو قرار داده؛ چون تو وارث پیغمبرانی، سر رشته کارهایی را به دستت سپرده که سعادت این جهان و رستگاری آن جهان به آن وابسته است. خدا کرسی ریاست تو را در دل ها و خردهای مردم نصب کرده تا به وسیله آن ستون عدل محکم شود و راه راست روشن گردد و در مقابل این بزرگی که به تو ارزانی داشته حفظ دین و مدافعه از جهان اسلامی را نیز در عهده ات نهاده است تا آنجا که به روش پیشینیان به فیض شهادت نایل شوی".24سید جمال الدین با همین باور، اوضاع ایران و نقشه های استبداد و استعمار و زیان های آن دو را به مرجع شیعیان یادآور می شود و از او می خواهد که با استفاده از موقعیتی که دارد به رسالت دینی خویش عمل کند. صدور فتوای تاریخی تحریم تنباکو که به نفوذ استعمار بریتانیا در آن برهه خاتمه داد از ناحیة میرزای شیرازی را بسیاری از مورخان تحت تأثیر همین نامه می دانند. نامه های دیگر سید جمال الدین به سید محمد طباطبایی روحانی بلند آوازه و یکی از رهبران مشروطه ایران و همچنین ملا عبدالله مازندرانی از علمای متنفذ مقیم عراق نمونه های دیگری از اعتقاد او به پایگاه روحانیت است.
اما سید در جهان اهل سنت، به جهت آن که روحانیت تابعی از قدرت بود، بیشتر بر روشنفکران و نخبگان و حتی دولتمردان تکیه داشت. خود او در مصاحبه با روزنامه “پال مال” انگلیس در پاسخ به این سؤال که: “اصلاح در میان شیعه ها مشکل تر است یا سنی ها؟"، می گوید: “چون اساس هرگونه رفورم و اصلاح در قرآن ذکر شده، لذا موقعیت هر دو فرقه اسلامی تقریباً یکی است، ولی بزرگترین مانع برای ترقی همانا استبداد مطلق می باشد؛ چون این نوع حکومت ها تقریباً با عقاید سنی ها هماهنگ است، در صورتی که شیعیان، معتقد به امامت هستند، لذا تعدیل حکومت استبدادی بین شیعه ها آسان تر می باشد".25
همین نگاه، سید را بر آن داشت که در کشورهای سنی مذهب نظیر مصر به سراغ روشنفکران برود، برای آنها مجلس درس و مباحثه در خانه خود برگزار نماید؛ کسانی مانند سلیمان سلمان، ابراهیم لقانی، سعد زغلول، ابراهیم هلباوی و به ویژه محمد عبده از آن شمار بودند؛ گرچه برخی از اینان نیز جزء طلاب علوم دینی و دانش آموختگان الازهر به شمار می آمدند، ولی هنوز در آن روزگار از موقعیت و منزلتی اجتماعی برخوردار نبودند. سید در مصر می کوشید تا شاعران و نویسندگان و هنرمندان را تحت تأثیر قرار دهد و از آنها در ایجاد جنبش بیداری بهره گیری کند. کسانی مانند یعقوب صنوع، سلیم نقاش، ادیب اسحاق را برای همین منظور مورد عنایت قرار می داد. تشکیل “حزب الوطنی” در مصر به منظور انسجام بخشیدن به همین نیرو ها و برنامه ریزی برای آنها بود.26
البته تلاش های سید جمال الدین برای اصلاحات اجتماعی و ایجاد یک نظام سیاسی مبتنی بر دمکراسی و ارزش های دینی بسیار گسترده و متنوع بود. سید خود را در میان روشنفکران محصور نمی کرد، بلکه در میان مردم می رفت و به آن ها آگاهی می داد، چنان که روزی در شهر اسکندریه در “میدان محمدعلی” معروف به “منشیۀ الکبری” گردش می کرد، نزد کارگرانی که در آن نزدیکی بودند رفت و خطاب به آنان گفت: “ای دهقان بینوای مصری! تو که دل زمین را می شکافی تا از آن گیاه برویانی و به وسیله آن زندگی خود و عائلةخویش را تأمین کنی، چرا قلب آن کسی را که به تو ستم می کند نمی شکافی و چرا قلب کسانی که ثمره دسترنج تو را می خورند پاره نمی کنی؟!”
سید با این سخنان احساسات دهقانان مصر را علیه ظلم برانگیخت به گونه ای که در همان روز تظاهراتی بر پا کردند و او را نیز به زحمت انداختند.27 فعالیت های سید در ایجاد جنبش بیداری و اصلاحات اجتماعی مصر، آن اندازه تأثیرگذار بود که خودکامگان و کارگزاران استعمار را به واکنش های تند واداشت و آنها را ناگزیر از دستگیری، باز داشت و تبعید وی ساخت.28
بی تردید مجموعه اقدامات سید در برانگیختن روح مقاومت و اعتراض علیه استبداد و استعمار بسیار مؤثر بود؛ به ویژه آن که او از همه استعدادها در این زمینه بهره می گرفت. همین فعالیت ها بود که شرایط را برای قیام “احمد عُرابی پاشا” مساعد ساخت و حتی عبده را علی رغم روحیه محافظه کاری ای که داشت با خود همراه ساخت.
تبعید شیخ محمد عبده به بیروت و پاریس به جهت همین همراهی بود؛ که البته در پاریس نیز در انتشار مجله “عروۀ الوثقی” بسیار مؤثر و کارساز گردید. بنیان نهضت های اسلامی در مصر با حضور سید جمال الدین در آن کشور ریخته شد، و در حقیقت آنچه در دوره های بعدی توسط عبده، کواکبی، رشید رضا، اخوان المسلمین و دیگران پی گیری شد، همه با بهره مندی از همان میراث ماندگار بود.
اسدآبادی در ایران نیز حکومت خودکامه قاجاری را عامل توفیق و پیشبرد برنامه های استعمار غربی می دانست؛ به همین جهت از هر عاملی برای تغییر حکومت استبدادی بهره گرفت، و البته بهای سنگین آن را که به ماجرای دستگیری و تبعید پر از رنج او انجامید نیز پرداخت.
اما همه این مرارت ها هرگز سبب نشد که او لحظه ای از مبارزه با استبداد دست بردارد؛چنانکه در ایران چه در طی دو سفر تاریخ ساز خویش و چه به هنگامی که در سرزمین های دیگر به سر می برد، از طریق مطبوعات و مکاتبات با علمای بزرگ مانند میرزا حسن شیرازی، سید محمد طباطبایی، ملا عبدالله مازندرانی، ملک المتکلمین و برخی از روشنفکران ایرانی زمینه ساز دو نهضت ضد رژی (تحریم تنباکو) و مشروطیت ایران گردید. و در خارج از ایران به ویژه در عثمانی به مبارزات ضد استبدادی خود استمرار بخشید و زمینه ای ایجاد کرد که ناصر الدین شاه توسط میرزا رضا کرمانی در جشن سالروز پنجاهمین سال سلطنت خویش اعدام گردید.
حضور او در عثمانی نیز مانع از خوی استبداد ستیز وی نشد، به طوری که سلطان عبد الحمید را به وحشت انداخت؛ به ویژه آن که خانه سید جمال الدین در اسلامبول پناهگاه همه مبارزان و مجاهدان راه آزادی شده بود و روشنفکران معترض و منتقد ایرانی مانند شیخ الرئیس قاجار، میرزا حسن خبیر الممالک، میرزا آقاخان کرمانی و شیخ احمد روحی در زیر سایة او زندگی می کردند. و در همین هنگام سید عبدالله ندیم، خادم مدینه منوره که در مصر به فعالیت های گسترده سیاسی و فرهنگی پرداخته و مورد تعقیب قرار گرفته بود نیز به وی پناهنده شده بود.
همین روحیه آشتی ناپذیری سید در برابر ظلم و استبداد، سبب شد که دولت عثمانی عرصه را بر او تنگ سازد و وی را به زندان اندازد، و پس از مدتی کوتاه خبر فوت او را (در پنجم شوال 1314 مطابق 9 مارس1897 برابر با 18 اسفند 1275) بر اثر بیماری سرطان شایع سازد! موضوعی که از همان ابتدا با انکار بسیاری از منابع مطلع مواجه گردید.29
سوتیترها
حضور سید در انگلستان مانع اعلام موضع انتقادی او نسبت به سیاست های استعماری آن کشور نگردید و لذا در همان دوره اقامت کوتاه مدت خود دو مقاله در مجلة النحله انتشار داد و در هر دو به افشای سیاست انگلستان در ممالک شرق پرداخت. سخنرانی او در ناشنال لیبرال کلوپ لندن پیرامون “بحران کنونی ایران” در روزنامه منچستر هجدهم دسامبر 1891 درج گردید. مقالات او در مجلۀ قرن نوزدهم، مصاحبه او با روزنامه پال مال، مباحثات او با سیاستمداران انگلیسی نظیر بلنت، چرچیل، راندولف و نامه تاریخی او به ملکۀ انگلیس بخشی از فعالیت او در انگلستان است.
از رویدادهای مهم اقامت سید در پاریس، کنفرانس “ارنست رنان"، فیلسوف و شرق شناس نامدار فرانسوی در دانشگاه سوربن فرانسه است، که در سخنرانی خود را دربارۀ اسلام و علم، اتهامات سختی را متوجه اسلام و مسلمانان کرد. سید مقاله ای در نقد و رد آن نوشت که در همان نشریه انعکاس یافت. هنگامی که پاسخ سید منتشر شد، رنان در مقاله ای دیگر نوشت: دیروز افکار صائبه شیخ جمال الدین را در موضوع کنفرانس اخیر من در سوربن با شوق و ذوق بسیار خواندم.. .. اثری که از او در دوران من باقی ماند، جز از معدودی اشخاص معین در ذهن من باقی نمانده است. و به هر حال او به شدت مرا تحت تأثیر خود قرار داد. بین ما گفتگویی پیش آمد و من تصمیم گرفتم که کنفرانس خود را در “سوربن” راجع به علاقه علم با اسلام قرار دهم. شیخ جمال الدین شخصاً بهترین رهنمایی است که ممکن است او را برای نظریه بزرگی که مدتهاست اعلام کرده ایم، در نظر بگیریم.. .. هر وقت من با او هم صحبت می شوم، از لحاظ آزادی فکر و شرافت اخلاق و صراحت گفتار او، چنین به خیالم می رسد که گویی با یکی از رجال علمی قدیم رو به رو می شوم. و من “ابن سینا” و “ابن رشد". .. را که پنج قرن برای رهایی بخشیدن انسانیت از اسارت کوشیده اند، رو به روی خود می بینم.” سید در پاریس علاوه بر ارنست رنان با شخصیت های علمی و فرهنگی دیگری چون “ویکتور هوگو” نیز رابطه و گفتگو داشت.
او در سرزمین هایی که مردم آن به تشیع گرایش داشتند به سراغ علما می رفت، زیرا بر این باور بود که علمای شیعه در برابر حکومت ها و دولت ها استقلال خویش را حفظ کرده اند؛ بنابراین با بهره گیری از امکان و توان آنها بهتر می توان در برابر استبداد داخلی و استعمار خارجی ایستاد، به ویژه آن که روحانیت شیعه در میان مردم از پایگاه نیرومند و جایگاه رفیعی برخوردار است. از این رو مخاطب نامه های او در ایران و عراق علمای شیعه هستند.
اما سید در جهان اهل سنت، به جهت آن که روحانیت تابعی از قدرت بود، بیشتر بر روشنفکران و نخبگان و حتی دولتمردان تکیه داشت. خود او می گوید: “چون اساس هرگونه رفورم و اصلاح در قرآن ذکر شده، لذا موقعیت هر دو فرقه اسلامی تقریباً یکی است، ولی بزرگترین مانع برای ترقی همانا استبداد مطلق می باشد؛ چون این نوع حکومت ها تقریباً با عقاید سنی ها هماهنگ است، در صورتی که شیعیان، معتقد به امامت هستند، لذا تعدیل حکومت استبدادی بین شیعه ها آسان تر می باشد".
همین نگاه، سید را بر آن داشت که در کشورهای سنی مذهب نظیر مصر به سراغ روشنفکران برود، برای آنها مجلس درس و مباحثه در خانه خود برگزار نماید؛ کسانی مانند سلیمان سلمان، ابراهیم لقانی، سعد زغلول، ابراهیم هلباوی و به ویژه محمد عبده از آن شمار بودند. سید در مصر می کوشید تا شاعران و نویسندگان و هنرمندان را تحت تأثیر قرار دهد و از آنها در ایجاد جنبش بیداری بهره گیری کند. کسانی مانند یعقوب صنوع، سلیم نقاش، ادیب اسحاق را برای همین منظور مورد عنایت قرار می داد. تشکیل “حزب الوطنی” در مصر به منظور انسجام بخشیدن به همین نیرو ها و برنامه ریزی برای آنها بود.
پی نوشت ها:
1. شرح حال و آثار سید جمال الدین اسد آبادی، میرزا لطف الله جمالی، ص 14.
2. همان، ص22.
3. مجموعه اسناد و مدارک چاپ نشده درباره سید جمال الدین، ص100.
4. نساء/ 78.
5. جمعه/ 8.
6. العروة الوثقی، ص 146-142.
7. مفخر شرق، سید غلامرضا سعیدی، ص146.
8. شرح حال و آثار، ص41و42.
9. مجموعه اسناد و مدارک، تصویر 182و183.
10. مخزومی پاشا، ص75، ترجمه این بخش در کتاب مفخر شرق، ص145.
11. مفخر شرق، ص146.
.12 همان، ص161.
13. شرح حال و آثار، ص103.
14. مجله حوزه ش 59 و60، ص201 به نقل از: جمال الدین الافغانی، دکتر علی شلش، ص 82ـ85 چاپ لندن.
15. آزادی هند، ص70.
16. نقش سید جمال الدین در بیداری مشرق زمین،ص35.
17. ر.ک: سید جمال الدین اسد آبادی مجدد نهضت احیای فکر دینی، ص168ـ159و 267ـ262.
18. سید جمال الدین افغانی ره کدی، ص184 (متن انگلیسی).
19. سید جمال الدین حسینی، صدر واثقی، ص102ـ100.
20. اسلام و علم، سید جمال الدین اسد آبادی، ص76ـ39.
21. ر.ک: همان؛ پاسخ رنان به انتقاد سید را نیز آقای جمال زاده به فارسی برگردانده است.ر.ک: زندگی و سفر های سید جمال الدین اسد آبادی،ص25ـ22.
.22 مجموعه اسناد و مدارک، تصویر 48 و 47.
23. سید جمال الدین حسینی، پایه گذار نهضت های اسلامی، ص68.
.24 نقش سید جمال الدین در بیداری مشرق زمین، ص 207-197.
.25 سید جمال الدین حسینی، ص209-207.
26. سید جمال الدین اسدآبادی مجدد نهضت احیای فکر دینی، ص 60-53.
.27 سید جمال الدین حسینی، پایه گذار نهضت های اسلامی، ص87.
.28 مجموعه اسناد و مدارک منتشر نشده، تصویرهای 32 و 36.
.29 سیاست گران دوره قاجار، ص219.
https://hawzah.net/fa/Magazine/View/5211/7606/95145/%D8%B3%DB%8C%D8%AF-%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%84-%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D9%86-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86%DB%8C-%D9%85%D8%AC%D8%AF%D9%91%D8%AF-%D8%AC%D9%86%D8%A8%D8%B4-%D8%A7%D8%AD%DB%8C%D8%A7%DB%8C-%D9%81%DA%A9%D8%B1-%D8%AF%DB%8C%D9%86%DB%8C/?SearchText=%D8%B3%DB%8C%D8%AF%20%D8%AC%D9%85%D8%A7%D9%84%20%D8%A7%D9%84%D8%AF%DB%8C%D9%86