سور عزرائیل، به افتخار چهارشنبه سوری
سور عزرائیل، به افتخار چهارشنبه سوری
اخطار: از آنجائیکه قرار نیست همیشه و همة داستان ها خوب و خوش تمام شود، خواندن این متن به افراد (18-) و کلهم اجمعین جماعتی که از ناراحتی های قلبی و قبلی رنج می برند توصیه نمی شود!
شنبه:
همان طور که می دانم و می دانید امروز شنبه است و تا چهارشنبه معروف (چهارشنبه سوری) چهار روز باقی مانده. قلیدون چشم بازار را کور کرده از بس ترقه جات خریده و کنج زیر زمین منزل شان جاسازی کرده!
یکشنبه:
سه روز مانده تا چهارشنبه معروف و همان طور که می دانم و می دانید، قلیدون دیروز چشم بازار را ترکانده، از بس که ترقه جات خریده!
امروز هم مظفر جهت رو کم کنی از قلیدون چند فقره نارنجک خریده و برای ضمانت پرداخت هزینه های نارنجک، شناسنامه اش را گرو گذاشته. زیر زمین منزل مظفرانیا، از امروز حسابی خفن شده!
دوشنبه:
دو روز مانده تا چهارشنبه معروف و همان طور که می دانم و می دانید، قلیدون چشم بازار را درآورده که هیچ، مظفر هم یک چنین کاری (و بلکه بدتر از آن) انجام داده.
کامران که دید «ای دل غافل… از غافله عقب مانده!» به هر ترتیبی که بود شناسنامه خودش و تیر و طایفه اش را برای ضمانت پرداخت هزینة یک دو جین [راکت دوربرد!] گرو گذاشته و در ازای شناسنامه الباقی تیر و طایفه اش هم یک مقدار خرت و پرت ترکیدنی و ترکاندنی دیگر دست و پا کرده و به این ترتیب، چشم که هیچ، پدر بازار را درآورده!
زیرزمین منزل کامران اینا از امروز بیش تر یک زاغه مهمات است تا زیرزمین!
سه شنبه:
تا چهارشنبه معروف یک روز باقی مانده و همان طور که می دانم و می دانید، قلیدون و مظفر و کامران دَمار از روزگار بازار درآورده اند!
امروز کسی خرید نرفته و نه چشمی از بازار درآورده و نه پدر بازار را درآورده و نه دَمار از روزگارش! تمام دوستان به شدت و حدّت مشغول نگهبانی از زیرزمین هایشان هستند و چشم از زیر زمین منزل شان برنمی دارند.
همه چیز امن و امان است… فقط… فقط… قلیدون آمده بود ترقه ها را آزمایش کند و از صحّت و سلامت ترقّه ها خاطر جمع شود که ترقّه های بازار چشم قلیدون را درآوردند! (ایضاً پدر و دَمارش را!) خدا رحم کرد که جناب عزرائیل بی خیال قلیدون شد!
سه شنبه (اوایل شب):
امشب، شب چهارشنبه سوری است و تا چهارشنبه معروف چیزی نمانده. (ذکر توضیحات لازم توسط نگارنده: در مورد این که مراسم پر بار چهارشنبه سوری، شب چهارشنبه برگزار شود یا روز چهارشنبه، اختلاف زیاد است، اما مهم نفس عمل است! پایان ذکر توضیحات لازم توسط نگارنده)
همان طور که می دانم و می دانید قلیدون امروز صبح دمار از روزگارش درآمد و مظفر و کامران فعلاً راست راست برای خودشان می گردند.
سه شنبه (اواسط شب):
امشب، همچنان شب چهارشنبه سوری ست و تا چهارشنبه معروف چیزی نمانده.
همان طور که می دانم و می دانید قلیدون و مظفر و کامران یک کارهایی ظرف دو سه روز گذشته مرتکب شده اند و دیگر نیازی نیست که عرض کنیم چه کسی پدر بازار را درآورده و بالعکس!
همه چیز امن و امان است و خلق ا… وسط کوچه و خیابان با صلح و صفا مشغول ترکاندن ادوات منفجره خود هستند و می ترکانند و بعضاً هم می ترکند!
قلیدون دارد نارنجک هایش را از زیرزمین بیرون می کشد و خلق ا… همچنان در کوچه و خیابان و ایضاً پشت درب خانه قلیدون اینا، می ترکانند!
یکهو قلیدون را جو می گیرد و برای ایجاد رعب و وحشت و رو کم کنی هر چه بیش تر، پایش سُر می خورد و به انضمام نارنجک هایی که در آغوش دارد نقش زمین شده و صدای مهیبی از نارنجک ها و قلیدون ایجاد شده و زیرزمین قلیدون اینا می ترکد و… (بقیه اش را هر کس، هر جور راحت است می تواند اینجا بنویسد! این هم جا……………………………….!)
فکر کنیم شناسنامه ای که قلیدون گرو گذاشته بود، باطل شد! (ذکر توضیح غم اندوه ناک! توسط نگارنده: با این نکته که عرض کردیم تکلیف سرنوشت قلیدون که قرار بود شما بنویسید، کمی روشن تر شد! پایان ذکر نکته غم اندوه ناک توسط نگارنده!)
سه شنبه (اواخر شب):
امشب، شب چهارشنبه سوری ست و تا چهارشنبه معروف چیزی نمانده.
این را هم مطمئنم که اگر بگوییم ظرف دو سه روز گذشته چه کسانی و چطور چشم بازار را درآورده اند، یک بلایی سر نگارنده خواهید آورد. پس نمی گوییم!
همه چیز خیلی امن و امان نیست و خلق ا… وسط کوچه و خیابان در کمال جنگ طلبی و خشونت! سلاح های خود را می ترکانند و می ترکند!
کامران هم راکت های دوربردش را از زاغه مهمات (ببخشید؛ منظور همان زیرزمین است!) بیرون آورده و روی پشت بام منزل نصب کرده…
همه جا امن و امان هست/ نیست؟! و هر لحظه ممکن است…………
بقیه اش را هر کس، هر جور راحت است می تواند داخل…………………ها بنویسد!