روشنفکران سکولار به جانِ تاریخ اسلام و انقلاب افتاده اند||عدالتخواهیِ حقیقی؛ تکلیف علی (ع)
روشنفکران سکولار به جانِ تاریخ اسلام و انقلاب افتاده اند||عدالتخواهیِ حقیقی؛ تکلیف علی (ع)
#علامه_مصباح_یزدی:
? اصحاب قرائتهاى جديد گاهى براى اثبات اين مدعاى خود كه مشروعيت حاكمان و حكومتها به رأى و خواست مردم است، به اين جمله اميرالمؤمنين(عليه السلام) استناد مىكنند كه: لَوْلا حُضُورُ الْحاضِرِ وَ قيامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النّاصِرِ…لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا .( نهج البلاغه، ترجمه و شرح فيض الاسلام، خطبه 3) آنان اين جمله حضرت را اين طور معنا مىكنند كه چون تا كنون مردم با من بيعت نكرده بودند، از اين رو حكومت من مشروع نبود!
?در حالى كه هرگز مراد حضرت اين نيست؛ بلكه مراد اين است كه تا الآن كه #پشتيبانى و #حمايت مردم نبود تكليفى براى تشكيل حكومت و احقاق حقم نداشتم؛ اما اكنون كه با من بيعت كردند حجت بر من تمام شد. چون شما حضور پيدا كرديد و حاضر شديد مرا يارى كنيد، حجت بر من تمام شده و تكليفم براى گرفتن حق خلافتم منجَّز شده است.
?اين فرمايش اميرالمؤمنين(عليه السلام) در واقع اشاره به اين قاعده كلى است كه اصولا « #تكليف_داير_مدار_قدرت است». وقتى در مقابل دهها هزار نفر، حضرت على(عليه السلام) فقط دو سه نفر طرفدار داشت؛ چطور مىتوانست با آنها بجنگد؟ از اين رو چون قدرتى نداشت تكليفى هم براى احقاق حق خود و تشكيل حكومت نداشت؛ اما حق حكومت داشت؛ حقى كه خداى متعال براى آن حضرت قرار داده بود. آن گاه كه يار و ياور پيدا كرد و مردم جمع شدند و با ايشان بيعت كردند، تكليف بر آن حضرت منجَّز شد، و از اين رو حكومت را در دست گرفت. از مجموع فرمايشات اميرالمؤمنين(عليه السلام) نيز چيزى جز اين فهميده نمىشود. آنچه كه اميرالمؤمنين(عليه السلام) را به صحنه مىكشاند، آن گونه كه خود مىفرمايد، تكليفى است كه بر اثر حضور مردم بر گردن آن حضرت آمده است.
#عدالتخواهی
?تكليف على(عليه السلام) اين است كه در صورت قدرت، بايد كارى كند كه احكام خدا در جامعه پياده شود، بدعتها رواج پيدا نكند و حقوق مظلومان از بين نرود. حضرت در همين خطبهاى كه قسمتى از آن را نقل كرديم، در تبيين فلسفه قبول خلافت پس از اصرار مردم مىفرمايد: …وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَنْ لا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِم وَ لَا سَغَبِ مَظْلُوم ؛(همان.) براى اين كه دين خدا برپا باشد و حقوق مردم تضييع نشود قبول كردم؛ نه اين كه چون شما به من حق حكومت داديد حكومت من مشروعيت پيدا كرده است.
?مصلحت سنجیِ حقیقی
?بنابراين علت عدم اقدام حضرت براى به دست گرفتن خلافت، تكليف الهى و حفظ مصالح اسلام و جامعه اسلامى بود. اگر آن حضرت طى 25 سال اقدامى در اين زمينه نكرد براى آن بود كه اصل اسلام از بين نرود. داستان گفتگوى حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) با آن حضرت ـ كه در برخى نقلها آمده است ـ از جمله شواهد اين مطلب است. بر اساس نقلى كه ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه آورده است، روزى حضرت فاطمه زهرا(عليها السلام) در ضمن صحبت هايش با اميرالمؤمنين(عليه السلام) اين مسأله را مطرح كرد كه آيا بهتر نيست آن حضرت سكوت را بشكند و براى گرفتن حق خود قيام كند؟ در همين حال صداى مؤذن به گوش رسيد كه ندا مىداد:« اشهد ان محمداً(صلى الله عليه وآله) رسول الله. »
?اميرالمؤمنين(عليه السلام) به حضرت زهرا(عليها السلام) فرمود: آيا اين كه اين اسم و اين صدا از روى كره زمين محو شود تو را خوشحال مىكند؟ حضرت زهرا(عليها السلام) پاسخ منفى دادند. اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمودند، پس اگر مىخواهى اين نام و اين صدا باقى بماند راهى جز شكيبايى و خون دل خوردن نداريم.(شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحديد، ج 11، ص 113)
? اين روايت به خوبى گوياى اين مطلب است كه صبر و سكوت اميرالمؤمنين(عليه السلام) دليلى جز حفظ و رعايت مصالح اسلام و جامعه اسلامى نداشت. مسأله اين نبود كه حضرت از جان خود مىترسيد، بلكه مىديد در صورت مقابله و دست بردن به شمشير، آنچه در اين ميان از بين مىرود #اصل_اسلام است. از اين رو آن حضرت راهى را برگزيد كه به حفظ اسلام منجر شود.
?اما آن زمان هم كه اقدام كردند به اين دليل بود كه مردم با ايشان #بيعت كردند و #حجت بر آن حضرت تمام شد. مردم ديگر از همه چيز سرخورده شده بودند و تشخيص دادند كه هيچ كس ديگر جز حضرت على(عليه السلام) نمىتواند اين كشتى متلاطم در اين درياى طوفانى را به ساحل برساند. از اين رو با حضرت بيعت كردند، و با بيعت آنان حجت بر حضرت على(عليه السلام) تمام شد.
?بیانات آیت الله #مصباح در پرتو ولایت،ص 186
? https://t.me/mesbah_Links/15
? @mesbahyazdi_ir