امام سجاد علیه السلام و قیام مختار
امام سجاد علیه السلام و قیام مختار
مجله پرسمان ویژه نامه سجاده های مکتوب
شهر مدینه، تحت حکومت عبدالله بن زبیر، روزهای خفقان حق طلبان را به ثبت می رساند. اصرار ابن زیبر برای بیعت تو، مدت هاست که بی¬جواب مانده است.
واقعه حره را پشت سر نهاده¬ای؛ در حالی که از همان ابتدا، شکست را پیش بینی کرده بودی؛ شکستی که محصول دوری از اصل ولایت بود؛ حتی در امر عظیمی چون حمایت از حق اهل بیت علیهم السلام.
اهتزاز پرچم توابین هم نتوانسته جراحت های عمیق قلبت را مرهمی باشد که تو بهتر از هر کس می دانی فرجامی برای این قیام دست و پا شکسته، وجود ندارد؛ اگرچه دل هایشان زخم خوردة خون حسین علیه السلام است و جانشان مشتعل در حسرت و ندامت از آن که در روز واقعه، یار خدا را یاری نکردند و چون خزندگان هراسناک، در سوراخ های تاریک تعصب و مصلحت، خزیدند و نیندیشیدند که امر، امر امام است و آن چه حجت خدا برآن قیام می کند، روشن ترین چراغ راه است و شبهه ای و خدشه ای برآن راه ندارد و حکم عقل را در برابرش، رخصت عرض اندام نیست؛ تا چه رسد به این که به نصیحت امام خود بیایند و او را برحذرش دارند که تو در این راه، کشته می شوی و صلاحت برآن است که با یزید، بیعت کنی و سر به ذلت بسپاری و جان خود را از مهلکه برهانی.
مرور می کنی؛ بی آن که خود بخواهی. اصلاً مگر می توان نیمة دوم عاشورا را رهبری کرد و لحظه¬ای را بی¬مرور آن روز بی بدیل که مرکز ثقل تاریخ است، سپری کرد؟
مرور می کنی و می بینی که چه آزمونگاه عظیمی بر بشریت رقم خورد و چه اندک بودند آنانی که پیروز از این امتحان، بیرون آمدند.
از همان روز که قافلة عاشوراییان به موطن باز گشت و از همان روز که مردم مدینه چشمان به خون نشستة تو را دیدند، دیگر زندگی را جز عذاب لحظه های نفرت از خود، درنیافتند. آرامش، پس از این، به مدینه وارد نخواهد شد. اینک درمیان سکوت تقیه آمیز تو، آنان سربه شورش برداشته اند؛ درحالی که خبر داری عبدالله بن زبیر در مکه، مشغول تثبیت جایگاه خود برای تصدی خلافت بر مسلمین است.
می دانی که شورش مدینه، زمینه های منفعت عبدالله بن زبیر را رقم می زند و از این رو، سکوت را برمی گزینی.
درست است که ابن زبیر در انظار مردم، عوام فریبانه در حمایت از حق حسین علیه السلام و احیای حقوق اهل بیت علیهم السلام، شعارها می دهد؛ اما تو می دانی که این، تنها ابزاری برای رسیدن او به قدرتی است که مدت ها در عطش آن، لحظه های عمر را سر می کند.
محاصرة مکه از سوی لشکر شام، زاویة دیگری از سکوت تو را به تماشا می گذارد و تو می دانی که ورود به این ماجرا، یعنی حمایت از ابن زبیر و این، یعنی حمایت از یزید زمان که در میانة راه، خبر مرگ یزید، لشکر غاصب را به سوی شام برمی گرداند؛ اگرچه این محاصره به قیمت آتش زدن خانة خدا و تخریب کعبه انجام شده است.
آن چه موجب مقاومت مردم مکه و شکست لشکر شام شد، حضور مختار ثقفی در میان مردم مکه بود؛ او که در کنار ابن زبیر، دلیرانه با شامیان جنگید.
مرگ یزید، زمینه بهتری را برای وسعت قدرت ابن زبیر، فراهم ساخته است.
همین روزهاست که معاویه پسر یزید، به حکومت می رسد؛ اما بر خلاف امویان، نسیم حقیقت به شامة او نفوذ یافته، بدان گونه که در همان اوایل خلافت خود، چنین اعلام می کند: «پدر من با حسین بن علی جنگید؛ در حالی که حق با حسین بود و پدر بزرگم معاویه با علی بن ابی طالب جنگید؛ در حالی که حق با علی بود. اگر این خلافت خوب بود، ما را بس است و اگر بد هم بود، بیش از این من نمی خواهم بار او را به دوش بکشم و بی درنگ، استعفا می دهم».
استعفای او، اوضاع شام را دگرگون می کند و ادارة امور را از دست بنی امیه، خارج می سازد و این فرصت، غنیمتی است تا عبیدالله بن زیبر، آن مناطق را تسخیر کند؛ درحالی که در این ایام، همچنان مختار در کنار او بود.
چیزی نمی گذرد که مختار، شرایط را برای جدایی خود از زبیر، مناسب می یابد. ورود مختار به کوفه، همزمان با وقوع چند جریان است؛ حاکم کوفه از دست نشانده های ابن زبیر است و مختار در خطر.
سلیمان بن صرد خزاعی، جریان توابین را به راه انداخته، برای خون خواهی حسین علیه السلام در تدارک قیام است.
پیشنهاد اتحاد مختار به توابین، بی¬نتیجه مانده، آنها بی توجه به توصیه های مختار که مرد جنگ است، با لشکری کم توان، راهی شام می شوند؛ اما در اندک زمانی، همة آنها کشته می شوند و قیامشان سرکوب می شود.
به دلیل وجود قدرت در دست اشراف کوفه، مختار زمینه را برای درگیری با کوفیان مناسب نمی بیند. از این رو، سپاه خود را به فرماندهی ابراهیم، پسر مالک اشتر به سوی شام می فرستد.
اشراف کوفه یا همان قاتلان سیدالشهدا علیه السلام فرصت را برای سرکوب مختار مناسب می بینند و دارالاماره¬اش را محاصره می کنند؛ اما برگشتن ابراهیم از نیمه راه برای نجات مختار، همان و سرکوبی اشراف، همان.
پس از مدتی، ابراهیم باز هم راه شام را در پیش می گیرد. کشته شدن عبیدالله بن زیاد، یعنی یکی از موثرترین افراد در شهادت اهل کربلا، دستاورد لشکرکشی اوست.
ششمین سال روز عاشور است که کسی در میان جمعیت، به خانه ات وارد می شود و بشارتت می دهد.
بشارت، آن هم در سال روز عاشورا!
او، فرستادة مختار است که سر ابن زیاد را برایت آورده است.
پس از عاشورا، این اولین باری است که کائنات، شادمانی را در خاندان رسالت و وارثان خونین دل کربلا، مشاهده می کنند. صدای سپاس تو همچنان در گوش عالم امکان، طنین انداز است که فرمودی: «جزی الله المختار خیرا».
مختار، حاکمیت کوفه را از دست ابن زبیر خارج کرده است؛ اما همچنان عوامل آل زبیر در مدینه نفوذ دارند. اگر قیام مختار را حمایت کنی، زبیریان با خشونت وقیحانة خود، به دور از هرگونه منطق سیاسی و حتی انسانی، متعرض شیعیان و اهل بیت علیهم السلام خواهند شد.
موقعیت امام مجتبی علیه السلام را تاریخ، بار دیگر برای تو تکرار کرده است.
کار به آن مرحله رسید که محمد حنفیه و جمعی از بنی هاشم، تحت فشار سپاه ابن زبیر و تهدید به سوزاندن، به بیعت وادار شده اند و اگر همان وقت مختار از راه نمی رسید و در برابر سپاه کفر، قد علم نمی کرد، چه بسا بر اغراض پلید زبیریان در همان میدان هیزم و تهدید، جامة عمل پوشیده می شد؛ اما تو به زاویه دیگری نیز می اندیشی و آن، این که ممکن است اعلام حمایتت از قیام مختار، نهضت او را با مشکل، مواجه کند و کار به ضرر قیام تمام شود.
اما مهم این است که تأیید تو و خاندان نبوت، پیش و بعد از جریان قیام، در دل تاریخ، ثبت شده است؛ آن روز که امیرالمومنین، علی علیه السلام بشارت و انذار داد که «به زودی ستم کاران، توسط کسی که خداوند برای انتقام ما بر آنان خواهد فرستاد، به بلایی گرفتار خواهند شد و این به خاطر فسق و جنایتی است که مرتکب شده اند؛ همان گونه که بنی اسرائیل گرفتار عذاب شدند. .. او جوانی از قبیله ثقیف است که او را مختار بن ابی عبید می گویند».1
یادت می آید از خطبه ای که پدرت اباعبدالله الحسین علیه السلام در مسیر کربلا بیان فرمود و پس از آن دعا کرد؛ «پروردگارا! آن جوانمرد ثقیفی را بر آنان مسلط کن؛ تا جام تلخ مرگ و ذلت را به ایشان بچشاند و از قاتلان ما احدی را معاف نکند؛ به جای هر قتلی، کشتنی و به جای هر ضربت، ضربتی و انتقام مرا و خاندان و دوستان و شیعیانم را از اینها بگیرد».2
بر مبنای قلب توست که باقرالعلومت، پس از تو خطاب به آنان که به نقد قیام مختار نشسته¬اند و او را مواخذه می کنند که اگر قیامش به حق بود، پس چرا امام سجاد علیه السلام از او حمایت مستقیم نکرد؟ خواهد فرمود: «مختار را بد نگویید که او دشمن ما را کشت و انتقام خون ما را گرفت».3
او خطاب به پسرش این چنین از مختار یاد کرد: «خدا پدرت را بیامرزد؛ حق ما را از هر که بر او حق داشتیم، گرفت».4
پی نوشت ها:
1. مقدس اردبیلی، حدیقة الشیعه، انتشارات کلی، چاپ پنجم، ص 509.
2. مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص340.
3. محمدعلی عالمی، حسین نفس مطمئنه، انتشارات هاد، چاپ اول، تهران 1372، ص 39.
4. بحارالانوار، ج 45، مؤسسة وفاء، چاپ دوم، تهران 1403، ص 351.