آوینیِ شهید؛ آوینیِ فیلسوف
آوینیِ شهید؛ آوینیِ فیلسوف
مجله پاتوق فروردین و اردیبهشت 1386 - شماره 2
shahrestani@habil-mag.com
از سید مرتضا آوینی آثار متنوعی بر جای مانده است. نوشتاری و دیداری، ادبی و تحلیلی، انتقادی و اجتماعی، و بالاخره با کمی مسامحه: فلسفی. همین تنوع موجب شده که بنابر موقعیت های گوناگون و متناسب با علایق وسلایق متکثر وجوهی از شخصیت و آثار او برجسته شود. تصویرهای ارایه شده از آوینی را با وجود گوناگونی می توان در دو قالب کلی خلاصه کرد: یکی از این تصاویر به نحوی طبیعی بازتاب شخصیت و آثار عمده و درعین حال عامه فهم تر و مردم پسند تر اوست و دیگری ضمن آن که در بخشی از آثار متفاوت آوینی ریشه دارد، اما بیش تر ساخته و پرداخته ی گروهی از شاگردان و بعضی از مخاطبان امروزی آثار او به نظر می آید.
تصویر اول:
تصویر اول ناظر به «شهید» آوینی یا آوینی در مقام «شهادت» است. آوینی در این روایت «راوی» است، «شاهد» است و «شهید». او روحی بی آلایش و ضمیری روشن دارد و این سرمایه ی اصلی آثار اوست. این ضمیر روشن هم آن آینه ای است که در پس دوربین های بی شعور و ضبط صوت های بی روح به دنبال «شهود» انوار الاهی که در قامت فرزندان قرن پانزدهم هجری اباعبدالله تابیده، بیابان های ایران را زیر پا می گذارد تا مگر این روشنایی مقدس را به شهرهای دوردست برساند.
«شهید» آوینی، هم آن «سید شهیدان اهل قلم» است که همه او را با مستندهای پرجاذبه و بی پیرایه ی «روایت فتح» می شناختند. هم آن چهره ی معصوم و بی ادعا که خود را در برابر واقعیت های جنگ مسئول می دانست. مسئولیت او هم آن است که این واقعیت ها را بی کم ترین تحریف و تقلیلی به شهر و شهریان نشان دهد و برای این منظور، قلم توانا، ضمیر روشن و نگاه تیزبین اوست که راه را هم وار می سازد.
آیینه ی تمام نمای «شهید» آوینی، هم آن مجموعه ی گفتارمتن های روایت فتح است (آوینی1376) و البته آثاری نظیر آن چون «فتح خون» (آوینی 1379). البته برخی از نقدنامه ها و دست نوشته های او که به حوزه ی آسیب های اجتماعی پس از جنگ می پردازند نیز در این جرگه از آثار جای می گیرند.
تصویر دوم:
اما تصویر دیگری نیز از آوینی عرضه شده است که در آن او نه آن سید نجیب خوش ذوق و مسئول، که یک متفکر ژرف اندیش و یک تئوریسین سیاسی اجتماعی و چه بسا یک فیلسوف اجتماعی سیاسی است. در این جا نام آوینی را نه در کنار دوستان شهیدش، بل که در کنار برخی روشن فکران برج عاج نشین و متفکران فوق العاده عمیق ذکر می کنند که کم تر در دوران حیات آن مرحوم موردتوجه و محل اعتنای او بودند. این تصویر و تصور از آوینی گرچه در برخی از آثار متأخر او ریشه هایی دارد، لیکن بیش تر ساخته و پرداخته ی جمعی از شاگردان و هواخواهان اوست که عموماً با فرض های پیشینی و مواضع تعیین شده به سراغ آثار او می آیند. در این نوع تفسیرها، آوینی بیش تر با کتاب های به اصطلاح فلسفی و انتقادی اش شناخته می شود. آثاری که مشخصاً در «توسعه و مبانی تمدن غرب» تشخص می یابد. (آوینی 1381) آوینی در مقالات این کتاب، با هم آن قلم طناز و با هم آن قریحه ی جوشان به سراغ موضوعی کاملاً خشک، جدی و اصطلاحی می رود. او درباره ی «توسعه»، ریشه های مدرن آن و نمودهای ایرانی و شرقی آن سخن می گوید و داوری می کند و نیز مبانی تمدن غرب را مورد بررسی قرار می دهد. چنین آثاری دست مایه ی اصلی کسانی است که می خواهند چهره ای فلسفی از او ارایه دهند.
دانش جوی رشته ی معماری دانشکده ی هنرهای زیبا که دم قدسی امام(ره) و روحانیت سال های آغازین انقلاب او را از مسیر ژست های روشن فکرانه ی فلسفی و کانسپشوآل هنری رهانیده و راه نوی را در برابر او باز کرده، اکنون مکتب نرفته و خط ننوشته، فیلسوفی ژرف نگر و اسلام شناسی بزرگ شده است! مسلماً آن چه در جریان تحول زنده گی آن شهید اتفاق افتاد هم آن انتخاب مسیر جدید که هم آن خط امام و انقلاب است بوده و این البته نه ناممکن بل که کاملاً پذیرفتنی است. چه، مردمان بسیاری در این سال ها به اصطلاح ره صدساله را یک شبه طی کردند و در جبهه های جنگ هشت ساله مصادیق فراوانی برای این امر می توان سراغ گرفت. اما این که در این سال ها یک نفر بدون درس و بحث و استاد و مجال مهارت و مطالعه ی حرفه ای، فیلسوف یا اسلام شناس یا غرب شناس یا چیزی نظایر این ها بشود چندان قابل قبول نیست.
درست است که در آثار به جای مانده از آن شهید نوشته هایی که به موضوعات فلسفی و کلامی و مسایل مبنایی و نظری اجتماعی پرداخته شده یافت می شود، اما باید دانست که ارزش آوینی به این همه نیست. زیرا چه بسا دیگرانی با کوله بارهایی پربارتر و غنی تر از او بودند و هستند که نام شان تنها در حصار آکادمی ها و تالارهای بی روح اسیر است. آن چه نام آوینی را طراوت بخشیده و موجب ماندگاری اش شده، این مضامین وعبارات شبه فلسفی نیست، بل که هم آن صدای نرم و متواضعانه ای است که آینه ای می شد در برابر پیشانی نورانی رزمندگان راه حق.
سخن را بی پرده تر کنیم. آوینی آن گاه که در مقام متفکر فیلسوف سخن می راند از آن جایی که خود به طور حرفه ای اهل فلسفه و نظریه نبوده است، لذا در فضا و اتمسفر دیگرانی که خود اهل نظرند و نظریه پردازی می کنند قلم می زند. آوینی در این مقام، بازتابی است از آرای سیداحمد فردید و این مطلبی نیست که پوشیده باشد و نیازی هم نیست که به خاطر حفظ حرمت آن مرحوم ناگفته ماند.
یکی از اساتید ما زمانی به بنده درباره ی این دسته از آثار آوینی می گفت: بروید و اصل اش را بخوانید. و اشاره داشت که این آثار برگرفته از اندیشه های فردید است، و آن استاد منتقد هر دو بود. بگذریم که آن موقع من خود نسبت به چنین برداشتی موضع گیری سختی داشتم و درصدد اثبات اصالت اندیشه های فلسفی اجتماعی آوینی بودم. اما از حق نمی توان گذشت، آوینی مطالعه ی جدی و حرفه ای و تحصیلات ریشه دار فلسفی و اسلامی نداشته و لذا از او باید آن چیزی را بازجست که شایسته است.
این سخن البته بدان معنا نیست که آثار نظری و فلسفی آوینی ارزش محتوایی ندارد و قابل اعتنا نیست. به هیچ وجه! اصل سخن این است که این آثار سندیت و اصالت ندارد و در واقع جزو آثار دست اول نظری فلسفی محسوب نمی شود.
در واقع اگر کسی می خواهد دیدگاه های اجتماعی و سیاسی اسلام و یا منطق و فلسفه ی اسلامی و حیات دینی را بشناسد و در برابر فلسفه ها و دیدگاه های نوظهور داوری کند، آن چه دست مایه ی او خواهد بود آثاری است نظیر آن چه از مرحوم شهید مطهری، شهید صدر، علامه طباطبایی و در سطوح دیگر از فضلای حوزه و دانش گاه مانند آیت الله جوادی آملی یا آیت الله مصباح یزدی و شاگردان حوزوی و دانش گاهی آن ها عرضه شده. باز کاش نام آوینی لااقل در میان چنین متفکرانی که خود از متن حیات دینی و از میان توده های مسلمان برخواسته اند ذکر می شد. اما با کمال تأسف امروزه او را در کنار متفکران پیچیده گو و بلاتکلیفی می یابیم که نسبت آن ها با حیات حقیقی اسلام انقلابی روشن نیست. نگارنده بر این باور است که احمد فردید، رضا داوری یا محمد مددپور هیچ گاه نمی توانند نماینده ی «تفکر» و مهم تر از آن «حیات» انقلابی باشند. الحاصل، یادگار ماندگار شهید آوینی هم آن قلم اعجازگر اوست که از سینه ی مشروح او حکایت می کند. بی تردید کسانی که آوینی شهید را فدای آوینی فیلسوف می کنند، ارزش شهادت را و شأن آوینی را نشناخته اند. آوینی قلب خود را مسخر فاتحان خیبرهای امروز می دانست و دل در گرو همت ها و باکری ها بسته بود. او را از جرگه ی یاران و معاشران حقیقی اش خارج نکنیم. او که می گفت: «من هرگز اجازه نمی دهم که صدای حاج همت در درون ام گم شود. این سردار خیبر، قلعه ی قلب مرا نیز فتح کرده است.»
منابع:
آوینی، سیدمرتضا (1381). «توسعه و مبانی تمدن غرب». تهران: ساقی.
(1379). «فتح خون». تهران: ساقی.
(1376). «گنجینه ی آسمانی». تهران: کانون فرهنگی هنری ایثارگران.