کراماتی از امام جواد علیه السلام
کراماتی از امام جواد علیه السلام
شهادت عصا بر امامت
يحيي بن اكثم از علماي دربار عباسي مي گويد:
روزي براي زيارت قبر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) رفته بودم كه امام جواد (علیه السلام) را ديدم، با او در خصوص مسائل گوناگوني مناظره كردم، همه را پاسخ داد. به او گفتم: خواستم از شما چيزي بپرسم اما شرم دارم از پرسش.
امام فرمودند: بدون آنكه سئوالت را بپرسي من پاسخ آنرا مي دهم. تو ميخواهي بپرسي امام كيست؟
گفتم: آري به خدا سوگند همين است؟!
فرمود: منم
گفتم: بر اين مدعا نشانه و حجتي داريد؟
در اين لحظه عصايي كه در دست امام بود به سخن آمد و گفت:
” اّنه مولايي امام هذا الزمان و هو الحجة “همانا مولاي من حجت خدا و امام اين زمان است.(1)
خشك شدن دست نوازنده
محمد بن ريان نقل مي كند: مامون براي رسيدن به هدفش [بدنام كردن حضرت امام جواد(علیه السلام)] همه نوع نيرنگي را در خصوص امام جواد(علیه السلام) به كار برد اما هيچ كدام از آنها براي وي سودي نداشت.
به عنوان نمونه پس از به عقد درآوردن دخترش ام الفضل با امام جواد (علیه السلام)، صد كنيز زيبا را انتخاب كرد كه هر يك جامي پر از گوهر درخشان در دست داشتند. مامون به كنيزان دستور داد تا پس از نشستن حضرت در جايگاه دامادي به استقبال وي رفته و به او خوشامد گويند. كنيزكان به سوي حضرت شتافتند و خوشامد گفتند ولي امام هيچ التفاتي به آنها نكرد.
در دربار مامون مردي به نام مخارق كه ريشي بلند وصوتي خوش داشت و عود مي نواخت وجود داشت. وي به مامون گفت من توان آنرا دارم كه نقشه ات را [وادار كردن حضرت به لهو و لعب] عملي سازماز اين رو در مقابل امام جواد (علیه السلام) نشست و شروع به خواندن آواز كرد. كساني كه در آنجا حضور داشتند گرد مخارق حلقه زدند. هنگامي كه مخارق شروع به نواختن عود و آواز خواني كرد، امام جواد (علیه السلام) سر مبارك خود را متوجه او كرد و بر وي نهيب زد و فرمود: “اتق الله يا ذالعثنون ” از خدا بترس اي ريش بلند. دست مخارق از حركت ايستاد، عود از دستش افتاد و ديگر هرگز نتوانست عود بنوازد.
روزي مامون از بلايي كه بر سر مخارق آمده بود از وي سئوال كرد. مخارق پاسخ داد چون امام جواد(علیه السلام) بر من نهيب زد چنان ترسي از هيبت او بر من مستولی شد كه دستم فلج شد و هرگز بهبود نيافت.(2)
خواندن شهادتین در روز سوم تولد
حکیمه خاتون، دختر امام موسی کاظم(علیه السلام) و خواهر امام رضا(علیه السلام) درباره ولادت برادرزادهاش میگوید: پس از آنکه نوزاد را در جامههای مطهر پیچیده بودیم و حضرت رضا(علیه السلام) او را از ما گرفت، در گهواره گذاشت و به من سپرد و فرمود: از این گهواره جدا مشو! چون روز سوم ولادت فرا رسید، امام جواد(علیه السلام) دیده حقیقت بین خویش را به آسمان گشود و به سوی راست و چپ نظر کرد و به زبان فصیح ندا داد: «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ و أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللهِ»، چون این حالت غریب را از آن نور دیده مشاهده کردم، به خدمت حضرت رضا(علیه السلام) شرفیاب شدم و آنچه دیده و شنیده بودم را به خدمت حضرت عرض کردم، حضرت فرمود: «پس از این عجایب بسیار را بیش از آنچه مشاهده کردی، مشاهده خواهی کرد».(3)
شفای چشم
محمد بن ميمون مي گويد: به همراه امام رضا(علیه السلام) در مكه بودم. به حضرت عرض كردم مي خواهم به مدينه بروم، نامه اي براي ابي جعفر بنگار تا با خودم ببرم .امام رضا(علیه السلام) تبسمي كرد و نامه اي نوشت.
به مدينه رفتم در حاليكه چشمهايم به دردي مبتلا بود . به درب خانه امام جواد (علیه السلام) رفتم، نامه را تحويل دادم. موفق غلام امام، گفت: سر نامه را بگشا و در پيش روي امام قرار ده. اين كار را كردم، آنگاه حضرت جواد (علیه السلام) فرمود: اي محمد وضعيت چشمت چگونه است؟ عرض كردم يا بن رسول الله، همانگونه كه مشاهده مي فرماييد بيمار است و نورش رفته است.
حضرت جواد (علیه السلام) دستش را دراز كرد، بر چشمم كشيد، بيناييم چون سالمترين زمانش گشت. دستها و پاهاي حضرت را بوسيدم و در حالي بازگشتم كه بينايي ام را بازيافته بودم و اين در زماني بود كه سن حضرت كمتر از سه سال بود.(4)
?با فورواد مطالب در اجر معنوی سهیم باشیم?
telegram.me/joinchat/Be5fEjuo9Iyb-3c_Y5MwnQ