کاظم الغیظ ع و سیاست
کاظم الغیظ ع و سیاست
مجله نامه جامعه مرداد 1385، شماره 23
ولادت:
امام موسیبن جعفربن محمّدبن علیبن الحسینبن علیبن أبی طالب: در هفتم صفر 128 ; . ق در زمان خلافت حاکم ستمکار اموی؛ مروانبن حکم در شهر أبواء دیده به عالم گشود و جهان را به نور خویش روشن ساخت.
مادر گرامی ایشان حمیده دختر صاعد بربری است که از طرف امام باقر7 به المصفاة من الأدناس؛ صاف و پاک شده از پلیدیها لقب گرفت امام صادق(ع) دربارهی این بانوی گرامی فرمود: المصفّاة من الأدناس کسبیکة الذهب…؛ یعنی پاک و صاف شده از پلیدها و آلودگیها مانند شمش طلا است، و همواره فرشتگان او را نگهبانی میکردند تا او برای من کرامتی از طرف خداوند به ارمغان آورد که حجّت خدا بعد از من شد.([1]) در واقع امام صادق(ع) در این روایت به حجّت خدا بعد از خویش تصریح فرموده است. امام کاظم(ع) نوزده سال با پدر گرامی خویش زندگی کرد.
القاب امام کاظم(ع):
العبد الصالح؛ بنده صالح این لقب به جهت شایستگی عبادت و اجتهاد اوست. الوفی؛ با وف به علّت اینکه او با وفاترین بنده به خدای متعال پس از پدر گرامیاش بود. الصابر؛ صبر کننده از آن رو که در برابر دردها و پیشآمدهای ناگوار صبر پیشه کرد و در راه خدا استقامت ورزید. الکاظم؛ بازدارندهی خشم و آن به سبب سکوت و بردباریاش در قبال خشم شدید ستمکاران بود. أمین بر امانتداری او در امور دین گواهی میدهد و باب الحوایج است؛ یعنی راه و طریق وسیلهای که بندگان برای رسیدن به حاجتها و حل گرفتاریها از او مدد میگیرند. آری هرگاه با اندوه و گرفتاری به درگاه خداوند تضرّع و سؤال کند، و او را به واسطهی امام هفتم7 ـ با یکی از القاب حضرتش ـ بخواند، به یقین خداوند متعال درد و گرفتاریاش را خواهد گشود.([2])
کنیههای حضرت:
به تحقیق القاب و کنیههای زیادی به امام موسیبن جعفر7 اختصاص یافته است؛ چرا که در زمان حضرت تقیه به اوج خود رسید و شیعیان به امام القاب و کنیههای گوناگون نسبت دادند، و هرگاه جاسوس حکومتی از آن آگاه میشدند، شیعیان آن نشانه و علامت را تغییر میدادند؛ از این رو در روایات به ندرت نام شریف امام(ع) تصریح شده است.
از جمله کنیههای معروف امام موسی کاظم(ع) میتوان به موارد: ابوالحسن اوّل، ابوالحسن الماضی، أباعلی، ابواسماعیل و ابوابراهیم اشاره کرد.([3])
شاخصهای اخلاقی:
عفو و گذشت، نیکی، بخشش، سخاوت و برآوردن نیاز حاجتمندان از جمله ویژگیهای برجستهی امام کاظم(ع) است. امام(ع) همواره دوستدار کار خیر و تقرّب به خدای متعال بود.([4])
اثبات امامت:
فیضبن مختار نقل میکند که به ابیعبدالله7 عرض کردم: دستم را بگیر و مرا از آتش جهنّم رهایی ده که ما پس از تو کسی را نداریم؟ در آن هنگام ابوابراهیم7 داخل شد، در حالی که پسر بچه بود، ابیعبدالله7 فرمود: این صاحب شماست، پس دامن او را بگیر و به او تمسّک کن.([5])
به تحقیق بسیاری از علما همچون: صدوق، کلینی، طوسی، مفید5 و علمای دیگر روایات فراوانی نقل کردهاند که نص آن بر امامت امام کاظم(ع) دلالت میکند. نوبختی،([6]) امامت امام کاظم(ع) را به اجماع بیان کرده است: تمام اصحاب و یاران امام صادق(ع) بر امامت امام کاظم(ع) اجماع کردهاند.([7])
روش سیاسی امام(ع):
سیاست حضرت شیوهی خاص خود را داشت:
1. حضرت بر پیروی از راه و روش اهل بیت: تأکید داشت؛ چرا که روش سیاسی و راه آشکار آنها مبنی بر دوری کردن از ظلم و تنفّر و بیزاری از ظالمان است. حضرت بر اهمیّت رعایت این اصل از سوی شیعیان و دوستان سخت میگرفت و همکاری با حکومت عباسی را حرام فرموده بود. نحوهی برخورد حضرت7 با صفوان جمّال کاشف از دقّت عمل امام(ع) در مورد تربیت سیاسی شیعیان و در حقیقت شاهدی روشن بر این ادعا است. حضرت وی را سرزنش کرد؛ چرا که او شتران خود را به هارون کرایه میداد. امام(ع) به او فرمود: ای صفوان هرچیزی از تو صادر میشود نیکو و زیبا است، مگر یک چیز زمانی که صفوان بیشتر سؤال کرد، امام(ع) به او فرمود: کرایه دادن شترانت به هارون الرشید. پس از این گفت و گو صفوان شترانش را فروخت.
2. امام(ع) به خاطر محافظت از مکتب شیعه بر تقیه کردن در آن زمان سفارش و تأکید نمود. محمّدبن خلاّ در اینباره میگوید: از اباالحسن موسی کاظم(ع) در مورد قیام کردن برای ولایت سؤال کردم، حضرت فرمود: ابوجعفر در این مورد فرمود: تقیه کردن، آیین من و آیین پدران من است، و هرکس که تقیه ندارد، ایمان ندارد..
3. امام(ع) از طریق اصحاب و یارانش در دستگاه حکومت جایی پیدا کرده بود، چرا که اصحاب امام(ع) موقعیتهای سیاسی مهمی در حکومت عباسی به دست آورده بودند، امام(ع) همواره با آنها در مورد همکاری و برآوردن نیازها و حوایج مؤمنان شرط میکرد. از شیعیانی که در دستگاه حکومت عباسی بودند، میتوان به: علیبن یقطین، حفصبن غیاث کوفی که امر قضاوت را در دست گرفته بود، اشاره کرد و فضلبن سلیمان نیز کاتب منصور، مهدی و محمّدبن اسماعیل بود. همچنان که در پست وزارت و والی نیز قرار گرفت. حسنبن راشد وزیر مهدی، هادی و رشید بود. و حال آن که افراد یاد شده از یاران و راویان حدیث امام کاظم(ع) به شمار میآیند.([8])
مدرسه علمیه امام(ع) و مسأله رهبری:
به تحقیق امام صادق(ع) پیمان بسته بود که امامت را به فرزندش کاظم(ع) تحویل دهد؛ در این مورد امام صادق(ع) نزد یکی از اصحابش فرمود: به درستی که این فرزندم که تو او را دیدی، اگر از او آنچه در کتاب خداوند است، سؤال کنی، با آگاهی و علم پاسخ خواهد داد.([9])
به تحقیق امام کاظم(ع) این امانت علمی را پس از پدر بزرگوارش در دست گرفت و به پاخاست تا وظایف سنگین امامت را ادا کند و نیز علوم دینی و شریعت را منتشر سازد. گروهی از علما، راویان و محدّثان را تعلیم و تربیت نمود. با وجود شدّت اختناق اوضاع سیاسی حاکم در آن زمان و فشاری که از سوی حاکمان بر امام وارد میشد، حضرت هرگز مسؤولیّت علمی خویش را رها نکرد از همین رو حضرت به کنترل تهاجم فرهنگی و علمی صورت گرفته از سوی ملحدان و کافران زندیق موفق شد. در کتابهای رجال و تراجم به بیش از سیصد راوی که از امام کاظم(ع) نقل حدیث میکردند، اشاره شده است.([10])
شاگردان برجسته امام(ع):
به درستی که تاریخ علمی، مفتخرانه نام برخی از شاگردان جلیل، نمونه و هوشمند امام کاظم(ع) را بیان میکند و به بسیاری از تألیفات و نوشتههای آنها گواهی میدهد.
1. از جمله شاگردان فقیهِ امام کاظم(ع) میتوان از: یونسبن عبدالرحمان، صفوانبن یحیی، محمدبن أبی عمیر، عبداللهبن مغیره، حسنبن محبوب سراد و احمدبن محمّدبن أبی نصیر یاد نمود.([11])
2. از جمله شاگردان امام(ع) که در علم کلام صاحب تألیف میباشند به هشامبن حکم، علیبن سوید و محمّدبن سنان و … اشاره شده است.
ثابت کردن پایههای اساسی تفکّر و تشریع
معارف و افکار امام هفتم7 و قاعدههای اساسی برای ثبت قوانین و استنباط مباحث فقهی در رسالهای توسط آن حضرت آمده است. این رساله بنابر خواست خلیفه عبّاسی هارون الرشید نوشته شد. در این رساله دستورهای شریعت و مسایل اعتقادی که در قرآن کریم و سنّت وجود دارد، ثبت شده است.([12])
در این باره خطاب به هشامبن حکم میفرماید:
ای هشام به درستی که خداوند عزوجل حجّتها را برای مردم به وسیله عقلها کامل کرد، و به وسیله بیان، به آنها عطای فراوان داد و آنان را بر ربوبیّتش به واسطه دلیلها راهنمایی کرد. ای هشام، خداوند فرمود که عقل باید همراه علم باشد، چرا که وتلکَ الأمثالُ نَضرِبُها للنّاس و مَایعقِلُها إلاّ العالمون([13]) ؛و این مثلها را برای مردم میزنیم و[لی] جز دانشوران آنها را در نیابند.([14])
موضع امام در قبال غلاة:
مسأله غلو در مورد ائمه: مولود عصر امام کاظم(ع) نیست؛ بلکه آغاز این امر در زمان امیرالمؤمنین بوده است و شاید دربارهی علّت آن بتوان گفت: علم و کرامات علی(ع) از حدّ ادراک و شعور مردم فراتر بود. امّا در همه حال ائمه معصومین: با این تفکّر به شدت مخالفت کردند و حتی با آن جنگیدند و به شیعیان امر فرمودند که از آن افراد دوری کنند، و از ازدواج با آنها خودداری نمایند، آنها را در قبرستان مسلمین دفن نکنند، ذبح آنان خورده نشود و حتی حکم به نجاست آنان دادهاند و هیچ حکم اسلامی را بر آنها جاری نمیکردند. در زمان امام صادق(ع) فرقهای ظاهر شد که بر الوهیت امام صادق(ع) مدعی شد. نام آن فرقه خطابیه است که منسوب به اصحاب أبی الخطاب محمّدبن ابی زینب الأسدی است. امام(ع) با او مخالفت کرد و علیه او قیام نمود و او را لعن فرمود و دستور داد مردم از او تبری جویند. با اینکه خطاب کشته و سوزانده شد، امّا دعوتش خاموش نگردید و شرارتی از آن آتش تا زمان امام کاظم(ع) باقی ماند؛ همین امر باعث شد که محمّدبن بشیر دوباره به این دعوت دامن بزند و الوهیت امام کاظم(ع) را اعلان کند، اما حضرت7 او را لعن فرمود و از او متبرّی شد و علیه او نفرین کرد و فرمود: بارالها هرآینه از تو درخواست میکنم که مرا از این مرد پلید و نجس رهایی دهی ….
نظر امام(ع) دربارهی قیاس:
ائمه معصومین نسبت به آموزش احکام اهتمام ورزیده و اهمیت فراوانی قائل شدهاند و کتابهایی در اینباره تألیف کردهاند. با این وجود مردم به خصوص در زمان امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) دچار تشتت و پراکندگی افکار شدند و گروهها و مذاهب گوناگونی ظاهر گردید و قیاسی که در مکتب اهل البیت: از آن نهی شده بود، رواج و گستردگی پیدا کرد، با اینکه ائمه معصومین به صراحت تأکید فرمودند که: دین خداوند به وسیله عقلها قیاس نمیشود. در مذهب اهل بیت جواز رجوع به قیاس صادر نشده است و حال آن که تأکید بر این مسأله که هر چیزی که مردم نیاز دارند، در کتابی نزد آنان مرقوم است.([15])
شهادت امام کاظم(ع)
دستگیری امام(ع)؛ هارون الرشید آخرین خلیفه عبّاسی؛ سعی و تلاش فراوان داشت تا امام(ع) را به شهادت برساند، به همین منظور روشهای گوناگون را به کار برد. از یک جهت شخصیت عالی و مقام بلند مرتبه امام(ع) او را سخت نگران کرده بود، و از جهت دیگر دوستی و محبّت به اهل بیت: مردم را به آن خاندان الهی سخت وابسته نموده بود. در حقیقت کسی نبود که امام(ع) را نشناسد و از قدر و منزلت حضرت آگاه نباشد و به فرزند رسول خدا(ص) احترام نگذارد. این وضعیت هارون الرشید را نسبت به تخت و سلطنت خود بیمناک کرد. او برای دور نگه داشتن مردم از فرزند رسول خدا(ص) همواره حضرت را از زندانی به زندان دیگر منتقل کرد. امّا هر مرتبه آنچنان زندانبانها تحت تأثیر شخصیت حضرت قرار میگرفتند که هارون الرشید آنها را تنبیه و سرزنش میکرد. زمانی که فضلبن یحیی از دستور کشتن امام(ع) سرپیچی کرد، هارون او را برهنه نمود و صد تازیانه در مجلس عباسبن محمّد به او زد.([16])
امام(ع) بارها در زندان بصره و بغداد بازداشت شد. حضرت کاظم(ع) روزها را در زندان روزه میگرفت و شبها به عبادت خدا مشغول بود، و هیچ گاه اظهار ناراحتی، ناشکری و عدم رضایت نکرد، بلکه فارغ شدن برای عبادت خداوند را از بهترین نعمتها میدانست. سومین بازداشت حضرت با نگهبانی سندیبن شاهک مصادف شد. هارون الرشید به سندی دستورداد تا عرصه را بر امام(ع) بسیار تنگ کند. آن مرد پلید و گناهکار در برابر امام خشونت و قساوت را به آخرین درجه رساند، امّا حضرت همچنان بردبار، محتسب و متوکّل بود. رشید به سندی دستور داد تا امام را به سه رطل آهن ببندد و در زندان را نیز قفل کند و فقط برای وضو به امام اجازهی خروج دهد.
افتخار پل بغداد؛ هارون الرشید سندیبن شاهک را بر قتل امام کاظم(ع) تشویق کرد. سندی طعام حضرت را مسموم نمود. هنگامی که حضرت از آن غذا میل کرد، سم در بدن طاهر و پاکش جاری شد و در روز سوم مسمومیّت در زندان سندی روح مقدسش، بدن را مفارقت نمود.
روز بیست و پنجم رجب سال صد و هشتاد و سه هجری رقم خورد. سندی به نوکرانش دستور داد پیکر مطهر حضرت را حمل کنند و در بازارها بگردانند و بر پل شهر بغداد قرار دهند. او به یاران حضرت اجازه نداد که امام(ع) را تشییع کنند. حقیقت رفتار با امام کاظم(ع) بیانگر و کاشف قساوت و حقد و کینه دشمنان اهلبیت: است.
سلام بر تو ای سرور و مولای من در روزی که متولد شدی و جهان به نورت متبرّک شد و در روزی که در تاریکی زندان به درجه شهادت نایل شدی و روزی که حیّ و زنده مبعوث خواهی شد.
پینوشت:
[1]. کلینی، اصول کافی، ج 1، ص 477.
[2]. اعلام الهدایة، ج 9، ص 17. دلایل الامامة، ص 303 ـ 305 و الامام موسی الکاظم(ع) فی محنة التاریخ، ص 23 ـ 17و سیرة رسول الله(ص) ص 328 و 329 و بحارالانوار، ج 48، ص 8 ـ 1. الملل والنحل: ج 6 ، ص 485 و الفصول المهمة ، ج 2، ص 936 ـ 934.
[3]. دلایل الامامة، ص 307 و منتهی الامال، ج 2، ص 287 و مسند الامام الکاظم(ع)، ج 1، ص 6 .
[4]. شیخ صدوق، امالی، ص 458.
[5]. اصول کافی، ج 1، ص 311، ح 16.
[6] . ابومحمد الحسنبن موسی نوبختی، متکلم و فیلسوف شیعه در قرن سوم و چهارم.
[7] . دفاع عن التشیع، ص 220.
[8] . اعلام الهدایة، ج 9، ص 146 ـ 142.
[9]. محمد باقر مجلسی1، بحارالانوار، ج 48، ص 24.
[10] . سیرة رسول الله(ص)، ص 341 و 342.
[11]. مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 350.
[12]. تحف العقول، ص 407 و 408.
[13] . العنکبوت، 29 : 43.
[14]. تحف العقول، ص 387 ـ 384.
[15]. ر.ک؛ الامام موسی الکاظم(ع) فی محنة التاریخ، ص 210 ـ 203.
[16]. سیرة رسول الله(ص)، ج 2، ص 393.