پای حرف شهدا
?کوچه آشتی با شهدا?:
? #ڪـلام_شهیـد
اگر شهـدا حقے بر گردن مـردم دارند،بہ خـداے کعبہ من مـردان “بےغیرت” و زنـان “بدحجاب” رانخواهـم بخشید.
#شهـیدعباس_عرب_نژاد?
? نماز پشت به قبله با لباس نجس
به حبیب گفتم وضع خط خوب نیست گردان را ببر جلو
آهسته گفت : بچه ها به خاطر خوردن کنسرو فاسد همه مسموم شدند . . . !
امکان برگرداندن آن ها به عقب نبود و بچه ها با همان حال خراب شش روز در حال دفاع بودند…..
حبیب گفت : اگه می تونی یکی از بچه های مجروح را ببر
گفتم صبر کن با بقیه بفرستشون عقب
حبیب اصرار کرد سابقه نداشت تا آن روز حبیب با من بحث کند
گفتم باشه
دیدم با احترام زیاد نوجوانی را صدا زد ترکشی به سبنه اش اصابت کرده بود جای زخم را با دست فشار می داد .
سوار شد تا حرکت کردم صدای اذان از رادیو ماشین بلند شد . تصمیم گرفتم کمی با
این نوجوان حرف بزنم گفتم برادر اسمت چیه جواب نداد نگاهش کردم دیدم رنگ به
رو نداشت زیر لب چیزهای می گوید فکر کردم لابد اولین بار جبهه آمده و زخمی
شده کپ کرده برا همین دیگه سوال نکردم مدتی بعد مودب و شمرده خودش را کامل
معرفی کرد .
گفتم چرا دفعه اول چیزی نگفتی
گفت نماز می خواندمنگاهش کردم از زخمش خون می زد بیرون…
گفتم ما که رو به قبله نیستیم تازه پسرجون بدنت پاک نیست لباست هم که نجسه .
گفت حالا همین نماز را می خونیم تا بعد ببینیم چی میشه و ساکت شد . گفتم نماز
عصر را هم خوندی گفت بله گفتم خب صبر می کردی زخمت را ببندند بعد لباست را
عوض می کردی ان وقت نماز می خوندی گفت: معلوم نیست چقدر دیگه تو این دنیا
باشم فعلا همین نماز را خوندم رد و قبولش با خدا.
گفتم : بابا جون تو چیزیت نیست یک جراحت مختصره زود بر می گردی پیش دوستات..
با خودم فکر کردم یک الف بچه احکام نماز را هم شاید درست بلد نیست والا با
بدن خونی و نجس تو ماشین که معلوم نیست قبله کدوم طرفه نماز نمی خونه.در
اورژانس پیادش کردم و گفتم باز همدیگر را ببینیم بچه محل!
گفت: تا خدا چی بخواد.
با برانکارد آمدند ببرنش گفتم خودش می تونه بیاد زیاد زخمش جدی نیست فقط سریع بهش برسید…
بیست دقیقه ای آن جا بودم بعد خواستم بروم رفتم پست اورژانس پرسیدم حال مجروح
نوجوان چطوره؟ گفتند شهید شد با آرامش خاصی چشم هایش را روی هم گذاشت و
رفت….. تمام وجودم لرزید.
بعدها نواری از شهید آیت الله دستغیب شنیدم که پاییز ۶۰ در تجلیل از رزمندگان
فرموده: آهای بسیجی خوب گوش کن چه می گویم من می خواهم به تو پبشنهاد یک
معامله ای بدهم که در این معامله سرت کلاه برود !
من دستغیب حاضرم یک جا ثواب هفتاد سال نمازهای واجب و نوافل و روزه ها و
تهجدها و شب زنده داری هایم را بدهم به تو، و در عوض ثواب آن دو رکعت نمازی
را که تو در میدان جنگ بدون وضو پشت به قبله با لباس خونی و بدن نجس
خوانده ای از تو بگیرم آیا تو حاضر به چنین معامله ای هستی ؟!
خاطرات #سردار_شهید_حسین_همدانی?
@koochehyeAshtikonanBashohada
?❧•❈•?•❈•❧?
•✦✧وصیٺـــــ نـامہ✧✦•
#شهید_محمدحسن_فایده
❊⇠ای پاسداران انقلاب اسلامی و ای دلباختگان به شهادت هوشیار باشید لحظه ای از وظیفه سنگین پاسداری غافل نشوید که حالت بی تفاوتی و رکود نسبت به انقلاب و اسلام پیدا خواهید کرد که این موجب رضای خدای باریتعالی نیست .
❊⇠ و شهدا فردا گریبان شما را خواهند گرفت که چرا راه خون رنگ ما را ادامه ندادید و بر دریای خون شهدا پل گذاشتید و عبور کردید و دنیای فانی را بر حقیقت آخرت ترجیح دادید . که انشاء الله این طور نیست و شما فرزندان این را بدانید و هر روزتان از روز دیگر بهتر و پر تلاش تر خواهد بود تا اینکه برسید به آن روزیکه که از سربازان و لشکریان امام زمان شوید که برای رسیدن به آن باید صبر و تقوا را پیشه کنید..
#وصیتنامه
?هـدیه نثـار ارواح طیبـه شـهدا و امـام شـهدا صلواتـــــ
★°•°•°•°❈°•°•°°•°•°❈°•°•°•°★
https://t.me/koochehyeAshtikonanBashohada
♦️?♦️
ماکه رفتیم….?
از دار و ندار دنیا چیزی ندارم الا یک #پیام:✌️
یقه تان را میگیریم اگر #ولایت فقیه را تنها بگذارید…..?
#لبیک_یا_زینب
#شهید_مجید_محمدی
@koochehyeAshtikonanBashohada
? ” در محضـــر شهیـــــد “…
در دوران تحصیل در آمریكا، روزی در بولتن خبری پایگاه «ریس» كه هر هفته منتشر می شد، مطلبی نوشته شده بود كه توجه همه را به خود جلب كرد.
مطلب این بود: دانشجو بابایی ساعت 2 بعد از نیمه شب می دود تا شیطان را از خودش دور كند.
من و بابایی هم اتاق بودیم. ماجرای خبر بولتن را از او پرسیدم.
او گفت: ـچند شب پیش بی خوابی به سرم زده بود. رفتم میدان چمن پایگاه و شروع كردم به دویدن. از قضا كلنل «باكستر» فرمانده پایگاه با همسرش از میهمانی شبانه بر می گشتند.
آنها با دیدن من شگفت زده شدند. كلنل ماشین را نگه داشت و مرا صدا زد. نزد او رفتم.
او گفت: در این وقت شب برای چه می دوی؟
گفتم: خوابم نمی آمد خواستم كمی ورزش كنم تا خسته شوم.
گویا توضیح من برای كلنل قانع كننده نبود.
او اصرار كرد تا واقعیت را برایش بگویم.
به او گفتم: مسایلی در اطراف من می گذرد كه گاهی موجب می شود شیطان با وسوسه هایش مرا به گناه بكشاند و در دین ما توصیه شده كه در چنین موقعی بدویم و یا دوش آب سرد بگیریم.
آن دو با شنیدن حرف من، تا دقایقی می خندیدند، زیرا با ذهنیتی كه نسبت به مسایل جنسی داشتند نمی توانستند رفتار مرا درك كنند.»
#شهید_عباس_بابایی
@koochehyeAshtikonanBashohada
#خـاطـرات_شــهداء
?ازم خواست یہ روزبهش مرخصے بدم .منم گفتم برو..
وقتے شب برگشت حسابے مےلنگید. اول فڪرڪردم تصادف ڪرده ولے هرچے ازش پرسیدم نگفت چے شد. بالاخره بعد ازڪلے اصرارگفت پابرهنه روے لولههاے نفت راه رفتم .گفتم:تواین آفتاب داغ؟مگه زده به سرت؟گفت: این چند وقت خیلے ازخودم غافل شده بودم، بایداین ڪار رو مےڪردم تایادم بیادچه آتیشے منتظرمه .
گفتم: تو و آتیش جهنم؟تو ڪه جزخدمت ڪارے نمےڪنے!!!
گفت:تواینطورفڪرمیکنےولےمن خیلےگناه دارم.. بعضےازاشـارههایابعضےسڪوتهاےنابه جا، ایناهمہ گناهان ڪوچیڪےهستن ڪہ چون تڪرارمےکنیم برامون عادےمیشه، واسه همین دائم بایدحواسمون جمع باشه ?
••┄┅══✼❣✼══┅┄••
@koochehyeAshtikonanBashohada
+میدونی چرا #چادر بهم آرامش میده؟
- نه واسه چی؟
+چون یکی هست که به عشق اون چادر میپوشم و میدونم اون منو اینجوری دوستداره?
- کیه مگه؟
+ #حضرتزهرا علیهاسلام❤️
@koochehyeAshtikonanBashohada
ـــــــــــــ══✼???✼══ـــــــــــــ
ــــــــ بِسم رَب الشُهدا وَ الصِدیقین ــــــــ
شب قبل از #عمليات_محرم
شهيد مهدی سامع تا بعد از نيمه شب به
شناسايی رفته بود و دير وقت خسته و
كوفته برگشت و به خواب رفت.
بچه ها كه برای #نماز_شب بيدار شده بودند
او را بيدار نكردند چون خسته بود و
شب بعد هم بايد در عمليات شركت میكرد.
صبح كه برای نماز بيدار شد با ناراحتی گفت:
«مگر سفارش نكرده بودم
مرا برای نماز بيدار كنيد؟»
آه سردی كشيد و گفت:
«افسوس! شب آخر عمرم نماز شبم قضا شد»
فردا شب سامع به خيل شهيدان محرم پيوست.
#شهید_مهدی_سامع
@koochehyeAshtikonanBashohada
فڪر ڪن..
یڪ نامہ
از امامـ زمان
ب ما رسیده باشہ ..
چ حالی میشیم …
این نامہ ..
خیلی وقتہ برای من و شما ارسال شده
⇦ اما برگشت خورده…
????????
در رفتــن
شتابے عجیب داشتید
و در مانـدن
اکراهے عمیــق
گاهـی مرگــــــ
جاودانہ ترین زیستـن است
و شما چہ خوب این را فهمیدید …
#شهدا_گاهی_نگاهی
#ما_جامانده_ایم
@koochehyeAshtikonanBashohada
? ” در محضـــر شهیـــــد “…
?شهید مدافع حرم سعیدسامانلو?
?داخل قَبر?
نوجوان که بودیم مرتب با سعید سر درس علما تو حرم شرکت می کردیم یا گاهی به زور و با هزار التماس تو کلاس های درس شون حاضر میشدیم اجازه نمیدادند چون، هم سن مان خیلی کم بود هم اینکه طلبه نبودیم اما هر دو مون شیفته درس و بحث علما و کلاس های اخلاق بودیم
یه روز درس درباره مردن و اون دنیا بود درس که تموم شد نزدیک ساعت 1.30 ظهر بود؛ سعید گفت بیا بریم قبرستان و سری به اموات مون بزنیم
با هم رفتیم قبرستان بقیع دیدیم قبری کندن و انگار آماده ست برای آوردن مرده
نگاه که کردم تو قبر هول بدی افتاد به جونم گفتم سعید چقدر قبر تنگ و ترسناکه دلم می خواد برم یه بار تا زنده ام تو قبر بخوابم
به سعید گفتم نمی دونم چرا میترسم اول تو برو
گفت باشه و رفت تو قبر نشست یک ساعتی برای صاحبش قرآن خوند و گفت انشالله هر کسی که هست مورد مغفرت خدا قرار بگیره بعد خوابید و نگاه به آسمون میکرد
گفتم سعید در بیا از تو قبر ترسیدم ازت، چه راحت خوابیدی، شاید فامیل های مرده بیایند
سعید گفت حس عجیبی دارم نمیترسم ولی حال و هوای خاصیه این پایین
سعید بهم گفت دوست ندارم بمیرم خدا خودش میدونه، دوست دارم هر وقت عمرم سر اومد شهید بشم. کاش خدا منو به آرزوم برسونه
سعید که از تو قبر در اومد هر کاری کردم نتونستم برم تو قبر میترسیدم (نمیدونم چرا)
گفتم سعید اضطراب گرفتم بیا بریم گفت نه دوست دارم ببینم صاحب قبر کی؟ تا ساعت 3 نشستیم تا اینکه بلاخره صاحب قبر رو آوردن حاج آقایی میانسال و بسیار مومن صاحب اون قبر بود شب پیش وسط دو نمازش ایست قلبی کرده بوده و به رحمت خدا رفته بوده
سعید خیلی بالای سرش گریه کرد و باز کلی قرآن خوند و رحمت براش می فرستاد.
من مطمئنم حکمتی بود که ما اون روز اونجا قرار گرفتیم ولی خوشحالم که سعید به آرزوش رسید
سعید مرد بود و مثل یه مرد به شهادت رسید سعید برای من حقیر هم دعا کن تو مستجاب الدعوه هستی عزیزم….
راوی:(دوست شهید)
#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_سعید_سامانلو
@koochehyeAshtikonanBashohada
ای امام زمان عزیز، تو را قسم به خون #دوستان_شهید ، از ما بگذر که تقصیر کردیم
ولادت: ۱۳۶۶/۱/۱
شهادت: ۱۳۸۰/۷/۱۷
#شهیدمجیدپازوکی ?
#سالروزشهادت
@koochehyeAshtikonanBashohada
? کلام شهید
در راه خداوند باید زجر کشید، مشقت کشید، مگر ما از فاطمهزهرا(س) بالاتر هستیم ..
برای تعالی اسلام باید سیلی خورد
و خون دل خورد ..
?شهید محمودرضا عندالله?
@koochehyeAshtikonanBashohada
✍️ #خاطره از شهید مجید پازوکی
می گفت آدم ها سه دسته اند:۱. خام ۲. پخته ۳. سوخته.
?خام ها که هیچ.
?پخته ها هم عقل معیشت دارند و دنبال کار و زندگی حلال اند.
?سوخته ها عاشق اند. چیزهای بالاتری می بیینند و می سوزند، توی همان عشق.
خودش هم سوخت…..
? @koochehyeAshtikonanBashohada
⚘❁﷽❁⚘
#وصیتنامه
☘ وصیتنامہ هـاے شهـیدان رابخوانیم و بہ خود بیائیم ، درس زندگے را از علے(ع) درس شهادت را از حسین(ع) بیاموزیم.
#شهید_غلامرضا_رهبر
?⚘ @koochehyeAshtikonanBashohada ⚘?
صدای تیر اندازی میاد
از پشت صخره سرک میکشمـ
.
#حسین و بچه هایش درگیر شدن
بهمـ میگه چقد بد اخلاق شدی؟
دیدی که زدیمـ بیچارشون کردیمـ
.
داد میزنمـ ؛
واسه چی درگیر شدی #حسین؟
اونمـ با ده نفر؟ قرارمون چی بود؟
.
#میخنده و
میگه؛ مگه نمی دونی؟
كَمـ مِن فِئَةٍ قَليلَةٍ غَلَبَت فِئَةً كَثيرَةً بِإِذنِ اللَّهِ
.
عده ای کمـ بر عده ای زیاد
غلبه میکنن به اذن خداوند
.
.
#شجاع_باشیمـ
با نشاط باشیمـ و
شبیه #شهدا رفتار کنیمـ
.
.
.
.
@koochehyeAshtikonanBashohada
.
ترکش توپ خورده بود
به گلوی
#حاج_حسین و رانندش
خونریزیش شدید بود
نمیذاشت زخمش رو ببندمـ
.
میگفت :
اول اون (رانندش رو میگفت)
شنیدمـ
#حاج_حسین زیر لب میگفت ؛
اون زن و بچه داره
امانته دست من
کمـ کمـ چشماش
داشت بسته میشد
بیهوش شد …
.
.
شبیه #شهدا رفتار کنیمـ
.
.
#ایثار
#از_خود_گذشتگی
برای خانواده و دوستان و
افراد جامعه و مسلمون ها و شیعیان
دلیل #دفاع از
#سوریه همین احساس ایثار
و کمک به همنوعمون هست .
.
.
.
.
??
@koochehyeAshtikonanBashohada
#کلامشهید?
#حسینِ?زمانشدن
یا #یزیدیانِ?زمان رانابودکردن?
جزبا?
#ساییدن_تن?در زیرتانکها
#تکهتکهشدن?در زیرخمپاره دشمن امکانپذیرنیست✌
#سالروزشهادت
#نادر_مهدوی?
?❤️ @koochecheAshtikonanBashohada
#خاطرات_شهــدا ??
هر وقت از #تفحص برمی گشتیم؛
قمقمه من خالی بود اما قمقمه مجید پر بود.
لب به آب نمی زد!
انگار دنبال یه جای خاص بود.
نزدیک ظهر بود،روی یه تپه توی #فکه نشسته بودیم.
مجید حالت عجیبی داشت!
.
با تعجب اطراف رو نگاه می کرد،یه دفعه بلند شد و گفت:
پیدا کردم،این همون بلدوزره!
بعد هم سریع رفت سمت اون،کنار بلدوزر یه خاکریز بود و یکم اونطرف تر سیم خاردار،مجید رفت اون سمت،انگار اونجا رو کاملا می شناخت…
خاکها رو یکم کنار زد؛
پیکر دوتا #شهید_گمنام کنار سیم خاردارها پیداشد…
.
مجید قمقمه آب رو برداشت!
روی صورت #شهدا آب می ریخت و گریه می کرد….
می گفت:
بچه ها ببخشید اون شب بهتون آب ندادم،به خدا نداشتم…
مجید روضه خون شده بود و… .
.
.
.
داشت رو زمین با انگشت چیزی مینوشت
رفتن جلو نظاره کردن چندین مترصدها مرتبه نوشته
حسین…حسین…حسین
.
به طوریکه انگشتش زخم شده بود!
ازش پرسیدن:حاجی چکار میکنی؟؟
.
آن هم عاشقانه جواب داد:
چون مسیرنیست برمن کام او/عشق بازی میکنم با نام او
.
?خوشا زبانی که شهدا را
یاد کند با ذکر یک #صلوات?
#شهید_مجید_پازوکی
#سالگردشهادت
@koochehyeAshtikonanBashohada
از #اصفهان
یه ماشین آورده بودیمـ
برا کارای مهندسی
صدای واحد های
دیگه در اومده بود.
#حاج_حسین همـ گفت:
یا همه ی واحدها
باید یه ماشین داشته باشن
یا هیچ کدومـ
می گفتـمـ ؛ #حسین جان!
می خوایمـ این ماشینو
لازمش داریمـ.
گوش نمی داد اصلا
اوقاتمـ تلخ شد.
گفتمـ ؛ بیا #آقا!
اینمـ سوییچ
سوییچ رو دادمـ
و اومدمـ
.
صدا کرد؛
محسن!حاج محسن!
برگشتـمـ
#نگاهش نمی کردمـ
گفتـمـ
الان از لشکر بیرونمـ میکنه.
اومد جلو ،
با #یه_دستش
دستمـ رو گرفت
.
نگاهش کردمـ …
باز همـ
#لبخندش_همه_چی
رو عوض کرد…
.
گفت؛ قهر می کنی؟
این همه مدت
تو #جبهه #زحمت کشیدی
می خوای همه رو به باد بدی؟
به خاطر یه ماشین!
.
به مسئول تدارکات گفت؛
سوییچ رو بده بهش.
.
.
#رعایت_مساوات
#خشمگین_نشدن
#خوش_رویی
.
.
#عاشق_خدا شدن سخت نیست
#عاشق_خدا موندن تمرین میخواد
.
.
.
??
@koochehyeAshtikonanBashohada
?یک #قمقمه ، #دوازده سرباز
گردان #کمیل #کانال را پاکسازی می کند
تا به #پاسگاه برسد
کانال های ذوزنقه ای شکل ، کار
فرانسوی هاست
دوشکاها و تانک های عراق مستقیم جاده را می زنند
#روز #سوم ارتباط کمیل با #مقر قطع شد
آخرین حرف را #بچه ها به حاج همت گفتند ?
« حاجی به امام بگو ما #عاشورایی جنگیدیم»
و حاج همت شاید آن سوی بی سیم
فقط می توانست سر بکوبد به جعبه
های فشنگ و اشک بریزد
نه آب رسید و نه غذا
#دوازده نفر با یک #قمقمه سر کردند
عراقی ها که به کانال رسیدند
#اکثر بچه ها از #تشنگی شهید شده بودند
بقیه را هم تیر #خلاص زدند
بچه ها در #قتلگاه ماندند برای همیشه
قتلگاهی پر از #لب های تشنه و پر از
#لاله هایی که سال ها بعد نیز با یک
سوراخ در #جمجمه های پر از #گل پیدا
می شوند ،
و می شوند #شهید #گمنام
••┄┅══✼❣✼══┅┄••
@koochehyeAshtikonanBashohada
#کلامشهید?
?همه میگویند
خوش بحال فلانی #شهیدشد?
?اماهیچکس
حواسش نیست ڪه فلانی
در #زندگی?شهیدبود✊
?آری
برای شهیدشدن?
بایدشهیدبودن را #یادگرفت✌️
#شهیدمهدیطهماسبی?
?❤️ @koochehyeAshtikonanBashohada
فقط شهدا را که #تفحص نمی کنند!
گاهی باید آدم های زنده(#مرده) را هم
تفحص کرد و پیدا کرد!!
خود شان را…
#دل شان را…
عقل شان را…
.
گاهی در این #راه پر پیچ و خم!
مردانگی ، غیرت ، #دین ، عزت ، شرف ، #تقوا…
را گم می کنیم…
.
نمی گوییم نداریم!
داریم!
اما #گم می کنیم…
.
باید گشت و پیدا کرد…
نگردیم، وِل معطل هستیم!
باید بگردیم و در این #رمل زار دنیا!
که هر آن ممکنِ باد بیاد و قسمت دیگه وجودمان را زیر #رمل های #دنیا گم کند…
.
خودمان را پیدا کنیم…
ببینیم کجای قصه ایم…
کجای سپاه #مهدی عج هستیم…
کجا به درد #آقا خوردیم…
کجا #مثل آقا عمل کردیم…
.
کجا مثل #شهید دستواره؛
اینقدر کار کردیم تا از #خستگی خوابمان نبرد بلکه بیهوش بشیم!
.
کجا مثل #شهید ابراهیم هادی برای فرار از
گناه چهره مان را ژولیده کردیم…
.
.
حرف آخر!
به قول بچه های #تفحص؛
نقطه صفر صفر و #گرا دست مادرمان زهرا سلام الله علیها ست…
.
همون #مادری که وقتی #شهید برونسی؛
راه را در #عملیات گم کرد!
وقتی #توسل به مادرش حضرت زهرا کرد!
.
حضرت گفت چهار تا به راست پنج تا به چپ!!
رفتند و #مسیر را پیدا کردند…
.
پس #گرا و نقطه صفر صفر!
دست مادرمان حضرت زهرا سلام الله علیها ست…
••┄┅══✼❣✼══┅┄••
@koochehyeAshtikonanBashohada
.:
چند وقت پیش ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﺑﯿﺖ ﺍﻟﻤﺎﻝ ﺳﻪ ﻫﺰﺍﺭ میلیارد ناقابل برداشت و رفت ودیگه هم برنگشت ..❗️
و اون یکی دوازده هزار ﻣﯿﻠﯿﺎﺭﺩ تومن ﮔﺮفت ﻭ ﺭفت ودیگه هم برنگشت‼️
والان یکی دیگه 94هزارمیلیارد و…..و…..و…❗️❗️❗️❗️
وهیچکدومشون برنگشتن ….‼️
اما…سی ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ، ﭘﺸﺖ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻣﯿﻦ ، ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ میخواستن با جونشون ﻣﻌﺒﺮ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﻨﺪ….
یکیشون ﭼﻨﺪ ﻗﺪﻡ ﻛﻪ رفتﺑﺮﮔﺸﺖ‼️‼️
همه فکر کردن ترسیده‼️
ﭘﻮﺗﯿﻦ ﻫﺎﺵ ﺭﻭدرآورد؛ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
« ﺗﺎﺯﻩ ﺍﺯ ﺗﺪﺍﺭﻛﺎﺕ ﮔﺮﻓﺘﻢ ؛نو حیفه ؛مال بیت الماله»ﺑﻌﺪ ﭘﺎﺑﺮﻫﻨﻪ ﺭﻓﺖ ﻭ اتفاقا ؛ اونم ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺮﻧﮕﺸﺖ….‼️.
@koochehyeAshtikonanBashohada
?دلنوشته ای زیبا?
﷽?
رفقا خبر دارید…❗❗
? هنوز که هنوز است حمید باکری از عملیات فاتحانه خیبر بر نگشته…❗
?خبر دارید که غلامحسین توسلی آن دلیرمرد خطه جنوب مهمان نهنگ های خلیج فارس شد و برنگشت…❗
? از ابراهیم هادی خبری دارید…❗
? بعد از اینکه یارانش را از کانال کمیل به عقب بازگرداند دیگر کسی او را ندید…❗
? از جوانانی که خوراک کوسه های اروند شدند خبری دارید…❗
? هنوز از شلمچه صدای اذان بچه ها می آید…❗
? هنوز صدای مناجات رزمندگان از حسینیه حاج همت به گوش می رسد…❗
? و هنوز که هنوز است شهدا بند پوتینهایشان را باز نکرده اند و منتظر منتقم حسین علیه السلام هستند تا دوباره در رکابش شهید شوند…❗
? و هنوز که هنوز است مادرانی چشم انتظار جـــــــــــــگرگوشه هایشان هستند ….❗
بیاییم و به راه بیاییم ….
روحمان بایاد شهدا شاد
صلوات !!!
#یادگار_شلمچه
#دلنوشته
@koochehyeAshtikonanBashohada
❣❣
#نماز_عاشقانه?
#هوای_دونفره?❤️?
#التماس_دعای_عشق_پاڪ❣?
قهر بودیم در حال #نماز خواندن بود …?
#نمازش ڪه تموم شد هنوز پشت به اون نشسته بودم …?
ڪتاب شعرش رو برداشت و با یه لحن دلنشین شروع ڪرد به خوندن …?
ولی من باز باهاش قهر بودم ❗️
ڪتاب رو گذاشت ڪنار … بهم نگاه ڪرد و گفت:
غزل تمام…
نماز تمام…
دینا مات…
سڪوت بین من و واژه ها سڪونت ڪرد❗️
بازهم بهش نگاه نڪردم …❗️
اینبار پرسید : #عاشقمی ❓
سکوت ڪردم …?
گفت: #عاشق گر نیستی لطفی بڪن نفرت بورز…?
بی تفاوت بودنت هر لحظه آبم میڪند.?
دوباره با لبخند پرسید: #عاشقمی مگه نه ⁉️
گفتم: نه ❕❗️
گفت: لبت نه می گوید وپیداست میگوید #دلت_آری …??
ڪه این سان دشمنی یعنی ڪه خیلی دوستم داری ….?
زدم زیر خنده … روبروش نشستم ?
دیگه نتونستم بهش نگم ڪه وجودش چقدر #آرامش_بخشه ….???
بهش نگاه ڪردم و از ته دل گفتم : #خدا_رو_شڪر_ڪه_هستی ….?
?روای : #همسر_شهید_بابایی
? @koochehyeAshtikonanBashohada
#التماس_دعا?❤️
✍ #شهید_محمد_سلیمانی:
اگر خواستیدبرای شخصی کاری انجام دهید
شخص را در نظر نگیر خدا را در نظر بگیر
و بگو فی سبیل الله… ✌️
#شهید_محمد_سلیمانی ??
?❤️ @koochehyeAshtikonanBashohada❤️?
#سیلی_شهید_مدافع_حرم_برای_چادر
دوست شهید: بعد از نماز ظهر بود حدود ساعت ۲ بعدازظهر کوچهها خیلی خلوت بود من و کمیل روبروی کوچه زیر سایه یک درخت مشغول صحبت کردن بودیم ناگهان دیدم که کمیل رنگش پرید و سرش را پایین انداخت چند لحظهای بود که سرش پایین بود سرش را بالا آورد و گفت مهدی همینجا بمان من گفتم چی شده گفت: گفتم همینجا بمان، جلو نیا به پشت سر خودم نگاه کردم و دیدم که خانم و آقایی در حال نزدیک شدن به ما هستند مردی ورزشکار و درشتاندام بود؛ با خودم گفتم فکر کنم کمیل هوس کتک خوردن کرده همچنان که کمیل جلو میرفت من خودم را برای کتک خوردن آماده کردم گفتم کمیل تو ورزشکاری من چی بگویم من که کتک را خوردم به سمت آنها رفت و من هم پشت سر او حرکت کردم به آنها رسید سلام کرده همینطوری که سرش پایین بود گفت ببخشید میشود خواهشی از شما بکنم؟ اجازه بدهید چند لحظهای به همسر شما نگاه کنم و از آن لذت ببرم آن مرد بهشدت عصبانی شد و گفت: حرف دهنت را بفهم. کمیل دوباره درخواست خودش را تکرار کرد. اجازه بدهید چند لحظه به همسر شما نگاه کنم از آن لذت ببرم، مرد بهشدت عصبانی شده و سیلی محکمی بهصورت کمیل زد، کمیل دوباره درخواست خودش را تکرار کرد و این دفعه سیلی محکمتری بهصورت کمیل زد همسرش گفت «نه به سرپایینت نه به این حرفت خجالت بکش چرا چنین درخواستی میکنی؟» کمیل گفت: نمیدانستم اگر از شما اجازه بگیرم شما ناراحت میشوید و الا مثل دیگران که بدون اجازه از همسر شما لذت میبردند من هم لذّت میبردم جوان بهشدت عصبانی شد سیلی محکمی با دست چپ بهصورت کمیل زد آن لحظه کمیل دستش را جای سیلی گذاشت و نشست روی زمین شروع به گریه کردن کرد؛ فکر کنم یادش افتاد به مادر شایدم با خودش میگفت «مادر! من مرد جوانم، ورزشکارم، ولی شما…»
من به جوان گفتم: حالا سیلی میزنی بزن، ولی چرا با دست چپ زدی یادش آوردی که در کوچهها مادرش را زدند درحالیکه مادر ۱۸ ساله بود و او فقط یک نوجوان بود؛ این جوان حیرتزده به کمیل نگاه میکرد نمیدانست چه کند همسرش گفت: اینکه میگویند حضرت زهرا (سلامالله علیها) هست و من گفتم بله یادش آوردی؛ حضرت زهرا (سلامالله علیها) را زدند وقتی این را شنید روی زانوهایش افتاد و از کمیل عذرخواهی کرد کمیل او را در آغوش گرفت و هر دو شروع به گریه کردند کمیل به او گفت: تو رو خدا دیگر کاری نکن آن خاطرات دوباره زنده شود از همسرت بخواه که همیشه با چادر باشد آن جوان گفت: قول میدهم که هیچوقت دیگر چنین چیزی تکرار نشود؛ چند سالی گذشت. کمیل شهید شد و الان تشیع جنازه کمیل هست همچنان که دم در خانه شهید ایستاده بودم دیدم که همان جوان میآید، ولی نشناختمش پیش من آمد و گفت: کمیل چه شده است؟ تصادف کرده؟ گفتم: شهید شده است.
گفت: کجا؟ گفتم: سوریه گفت: مگر میگذارند کسی برود؟ گفتم: بله پاسدارها میروند گفت: مگر او پاسدار بود؟ گفتم: بله او حدود ۴ سال است که پاسدار است. گفت: سوریه بوده؟ گفتم: بله و ناگهان ناخواسته گفتم: سوریه حرم حضرت زینب (سلامالله علیها) دختر همان کسی که در کوچهها سیلی خورده؛ گریهاش گرفت و با کندههای زانو افتاد روی زمین؛ خیرهخیره بهعکس شهید نگاه میکرد و گفت: کمیل من به قول خودم عمل کردهام تو رو خدا کمکم کن مثل تو شهید شوم.
شهید مدافع حرم « کمیل قربانی »
@koochehyeAshtikonanBashohada
#چادر #بی_حجابی