پای حرف دل شهدا
?کوچه آشتی با شهدا?:
?دعای مـــادر …
نیمه شب بود….
احساسکردم کف پام خیس شد!
نشستم ،دیدم حسینِ !!
کف پامو مےبوسید !
گفتم :مادر چیکارمےکنی!؟
اشڪش جاری شد.?
گفت : مادر ! دعاڪن
مثل امام حسین بدنم تکهتکه شه
و چیزیش برنگرده…
اشڪم دراومد…?
بار آخری بود ڪہ مےدیدمش
گلولهٔ تانک نشست بہ سینش
فقط یہ تکه از استخون پاش برگشت…
✍راوی : مادرشهیـد
#شهیدسردار_حسین_ایرلو
#فرمانده_گردانتخریب_لشکرالمهدی
@koochehyeAshtikonanBashohada
شهید_حسین_معزغلامی :
هر وقت سر قبـرم آمدید سعے ڪنید روضہ از حضرت علے اڪبـر (ع) و یا حضرت زهـرا (س) بخوانید و مرا بہ فیض بالای گریہ برسانید.
ذاکرالحسین
شهادت_فروردین۹۶
@koochehyeAshtikonanBashohada
#به_یاد_شهدا
شهری است با ساکنین دیگر
با حال و هوای دیگر
آنجا حرف ها رنگ دیگر دارد
و سکوت ها نیز
چای و نذری هایش نیز فرق می کند
آنجا همه چیز جور دیگری است
باید سر را پایین انداخت و آنجا رفت
باید مُرد از شرم خانواده هایی که همه زندگیشان را تقدیم امنیت و آرامش ما کرده اند.
باید مُرد از غصه ی کودکان تبداری که روی قبر پدرشان پاشویه می شوند.
و ما برایشان چه کرده ایم؟ و اصلا چه می توانیم بکنیم؟
و ما “قبرستان نشینانِ عاداتِ سخیف” که در منجلاب غوطه وریم،گاهی شاید با همسفرگی با ساکنانش رنگ و بویی دگر یابیم.
@koochehyeAshtikonanBashohada
??شهید عبدالحسین برونسی??
پیش عراقی ها خیلی معروف شده بود؛به اش می گفتند :بروسلی!
بعضی ها می گفتند:ممکنه تلفظ صحیح اسمش رو بلد نباشن.بعضی ها هم می گفتند:بعیده؛حتماًاون احمقا فکر کردن که این بزرگوار هم مثل هنر پیشه ها وقهرمان های سینماست!عراقی ها به گردان برونسی می گفتند: تیپ!اسم تیپ را هم گذتشنه بودند تیپ وحشی ها؛بس که ازش ضربه خورده بودند و بس که ازش می ترسیدند.
خود حزب بعث،پانصد هزار دینار برای سرش جایزه گذاشته بود.
https://t.me/koochehyeAshtikonanBashohada
:
?شهید سید حسین علم الهدی?
?سیرک زده بودند?
مصری ها در اهواز سیرک زده بودند. شده بود پاتوق آدم های بی بند و بار و فاسد. هدفشان منحرف کردن بچه های مردم بود. کسی هم به فکر نبود. اون موقع حسین، چهارده سالش بود که چند نفر از دوستای مثل خودش رو جمع کرد، رفتند شبانه چادر سیرک رو آتیش زدند و بساط مصری ها را جمع کردند. سال ها بود مسیر دور زدن دسته های عزاداری، از میدانی بود که وسط آن مجسمه شاه نصب شده بود. سالی که مسئولیت هیئت با حسین بود، گفت:(( مسیر حرکت ، باید عوض بشه.)) علتش را پرسیدند، گفت: ما نمی خواهیم دسته های عزاداری امام حسین( علیه السلام) دور مجسمه شاه بگردند! از همان سال، دیگه مسیر عوض شد. مامورهای ساواک در به در دنبالش بودند. وقتی گرفتنش، خشکشون زده بود، باورشان نمی شد کار یک بچه سیزده – چهارده ساله باشه .
منبع: ماهنامه امتداد، شماره3و4، صفحه:23
#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_علم_الهدی
#خاکی_ها
@koochehyeAshtikonanBashohada
جاےشهید محسن حججی خالی که میگفت:
اگه خدا عاشقتون بشه خوب خریدارتون میشه،خودت بگو به خدا چه گفتی که چون حسین خریدارت شد
#یادش_باصلوات
?? @koochehyeAshtikonanBashohada
#الله_اڪبـر
خواهر!!!!!
چنتا باید از این علی خلیلی ها بدهیم تا تو حجاب و حیایت را رعایت کنی
محرم را به حرمت خون شهدا و امام حسین(ع)شمشیر آرایشت را قلاف کن
شهیدامربه.معروف
?? @koochehyeAshtikonanBashohada
#الله_اڪبر
?شهید مدافع حرم امیر لطفی?
نام: امیر لطفی
نام پدر: محمدتقی
ولادت: 1265/7/27 (تهران)
شهادت: 1394/9/29 (سوریه/خالدیه)
وضعیت تاهل: مجرد
نام جهادی: ندارند
اخرین مقام: سرباز بی بی زینب(س)
نحوه شهادت:
راوی دوست شهید/وقتی با تروریستها درگیر شدیم، امیر به طرف یک ساختمان بلند رفت و چون بهخاطر تمرینات ورزشی بدن ورزیدهای داشت، خود را بالای ساختمان رساند و توانست چندنفر از تروریستها را ازبین ببرد. در همین زمان یکی از دوستان ما زخمی شد و تیر به بالای قلبش خورد. همگی فکر کردیم شهید شده اما امیر اصرار داشت به او کمک کند. بالاخره توانست دوستش را به داخل گودالی در نزدیکی ساختمان ببرد تا از تیررس دشمنان دور بماند. سپس به ساختمان برگشت و از محفظهای که جای کولر بود، به سمت تروریستها شلیک کرد. محفظه ساختمان حصار و فنس نداشت و 2نارنجک به داخل ساختمان افتاد که امیر توانست زود به خارج از ساختمان بیندازد. در همین زمان تیر به کنار گوشش خورد و با همان وضع به مبارزه ادامه داد تا اینکه ترکش خمپاره به قلب و کلیههایش اصابت کرد و سنگریزهها بهصورتش خورد. امیر با رشادت زیاد به شهادت رسید و همان دوستی که نجات داده بود، الان زنده است
سن شهادت: 29سال(فرزند اخر خانواده)
علاقه: کمک به دیگران
قسمتی از وصیتنامه شهید:
نامه : به دختران مسلمان عرض کنم که حجاب حضرت زهرایی شما موجب حفظ نگاه برادران می شود. به پسران مسلمان عرض کم بی اعتنایی شما و حفظ نکاه شما موجب حفظ حجاب خواهران خواهد شد.
#یادش_باصلوات
✧✰
@koochehyeAshtikonanBashohada
همسرشون تعریف میکردن که ..
زمستان سال 64در تهران زندگی میکردیم. #اسماعیل برای گرفتن برنج کوپنی می بایست مسیری را طی کند که جز ماشین های دارای مجوز نمی توانستد از آن محدوده عبور کنند.
او از ناحیه پا هم ناراحتی داشت و حمل یک کیسه برنج با آن مسافت تقریبا یک کیلو متری برایش زجر آور بود .
از او خواستم با #خودروی_سپاه برود که نپذیرفت.
گفتم: حال شما خوب نیست و پاهایت درد دارد!
گفت اگر خواستی همین طور پیاده میروم وگرنه نمی روم.
او کیسه 25کیلویی برنج را روی دوشش نهاد ویک نایلون هم پر از چیزهای دیگر در دستش گرفت و به سختی به خانه آورد، اما حاضر نشد برای چند دقیقه از ماشین سپاه استفاده کند.
#ژن_خوب ؟
#شهید_دفاع_مقدس
#اسماعیل_دقایقی
#شهید
#بسیجیان_امام_خمینی ..
@koochehyeAshtikonanBashohada
جاےشهید حمیدسیاهکالی مرادی خالی که:
اونقدر سینه میزد بهش گفتن کم خودتو اذیت کن گفت این سینه نمیسوزه موقع شهادت همه جاش ترکش بود جز سینش
#یادش_باصلوات
?? @koochehyeAshtikonanBashohada
#الله_اڪبر
داشت برای #نماز?
مغرب و عشاء وضو میگرفت
که #ترکش? به #گلویش?خورد
آنقدر #یازهرا?گفت
تا #نفسش قطع شد?
برای #شهادت?آماده شده بود✊
#راوی_همرزم?
#شهیدعباسحسینپور?
?❤️ @koochehyeAshtikonanBashohada
?تکاور شهید مدافع حرم امیرسیاوشی?
نام: امیر سیاوشی
نام پدر: اصغر
ولادت: 1367/3/15 (تهران)
شهادت: 1394/9/29 همزمان با سالروز شهادت امام حسن عسکری(سوریه/حلب)
وضعیت تاهل: متاهل(۲۰ روز مونده بود مراسم عروسی بگیرن که پرکشید)
نام جهادی: ــــ ندارند
اخرین مقام: سرباز بی بی زینب(س)
نحوه شهادت: مورد هدف تک تیرانداز با قناسه قرار گرفتن
سن شهادت: 28 ساله
علاقه: حضرت امام خامنه ای و شهید سید احمد پلارک
قسمتی از وصیتنامه شهید: در مراسم تشیع جنازه ام همه با چادر باشن لطفا
#یادش_باصلوات
? @koochehyeAshtikonanBashohada
جاے شهید سجاد عفتی خالی که:
لحظه شهادتش به همرزماش میگه منو رو دوتا زانو بلند کنید اقام حسین(ع)اومده باید سلام بدم،سلام داد و شهیدشد
#یادش_باصلوات
?? @koochehyeAshtikonanBashohada
#الله_اڪبـر
عاشق #گمنامی بود. میگفت میخواهم بروم. دوست ندارم حتی وجبی از این خاک را اشغال کنم؛
ابراهیم رفت و سال هاست که در فکه مانده تا خورشیدی باشد برای راهیان نور..?
#شهید_ابراهیم_هادی
?? @koochehyeAshtikonanBashohada
?شهید دفاع مقدس حسن فاتحی?
نام: حسن فاتحی
نام پدر: محمد
ولادت: 1348/6/20 (نجف اشرف)
شهادت: 1365/10/14 (عملیات کربلای ۴)
وضعیت تاهل: مجرد
نام جهادی: ــــ ندارند اما معروف به حسن سر طلا هستن
اخرین مقام: سرباز امام خمینی(ره)
نحوه شهادت: از بچه های غواص گردان ۱۴ امام حسین (ع)بودن نحوه شهادتشون جایی ثبت نشده در عملیات کربلای ۴ شهید میشن و نمیتونند پیکرشو برگردونن ۱۲ سال بعد از شهادت در منطقه ام الرصاص از روی پلاک هویتشون شناسایی میشه و به وطن برمیگردن مادرشون تعریف میکردن که در روز شناسایی استخون ها تیره شده بود و موهای طلایی اش روی لباسش بود
سن شهادت: 17 ساله
علاقه: حضرت امام خمینی(ره)
قسمتی از وصیتنامه شهید: به خواهران خود وصیت میکنم مثل حضرت زینب(س) باشن
#یادش_باصلوات
? @koochehyeAshtikonanBashohada
:
جاے شهید همت خالی ڪه:
همیشه آرزو میکرد مانند امام حسین(ع)شهید بشودو چه زیبا به آرزویش رسید،خمپاره سرش را از بدنش جدا ڪرد
#سرداربےسر
#ابراهیم_همت
#یادش_باصلوات
?? @koochehyeAshtikonanBashohada
#الله_اڪبر
شھید شدن #اتفاقی نیست…
اینطور نیست که بگویی:
گلوله ایی خورد و مُرد…
شھید…
رضایت نامه دارد…?
و رضایت نامه اش را اول #حسین(ع)
و #علمدارش امضا میڪنند…
بعد مُھر
حضرت #زهرا(س)میخورد…
شھید
قبل از همه چیز دنیایش را به قربانگاه برده…
او
زیرنگاه مستقیم خدا زندگی کرده…
شھادت اتفاقی نیست…
سعادتی ست که نصیب هر کسی نمیشود..
باید #شهیدانه زندگی کنی
تا شهیدانه #بمیری…
#شهادت_یعنی
#قرار_بود_بمیری_بخیر_گذشت
••┄┅══✼❣✼══┅┄••
@koochehyeAshtikonanBashohada
#یک_داستان_یک_پند
❣روزی پدری پسرش را که از زندگی خسته و افسرده شده بود در هوای ابری به پارک برد. لحظه لحظه ابرها روی هم انباشته شدند و هوا در تاریک شد.
❣پدر به پسر گفت: پسرم آسمان را خوب نگاه کن، هر چقدر ابرهای سیاه در روز روشن روی هم قرار بگیرند، هوا را می توانند تاریک سازند ولی نور خورشید را نمی توانند محو و نابود کنند و روز روشن را چون شب تاریک سازند.
❣پس در سخت ترین شرایط که هوای دلت ابری می شود، یقین داشته باش که آفتاب رحمت خدا در پشت این ابرها می درخشد.
#خاطرات_شهـدا
✍ پست نگهبانیش افتاده بود نیمہ شب.
سرپست نشستہ بود رو بہ قبلہ و اطرافش رو مے پایید.
داشت با خودش زمزمہ مے ڪرد.
نفر بعدی ڪہ رفت پست رو تحویل بگیرد دید مہدی با صورت افتاده رو زمین.
خیال ڪرد رفتہ سجده، هر چی صداش زد صدایی نشنید.
اومد بلندش ڪنہ دید تیر خورده توۍ پیشونیش و شهید شده.
فڪر شهادتش اذیتمون مے ڪرد.
هم تنها شهید شده بود هم ما نفهمیده بودیم.
خیلی خودمون رو خوردیم.
تا اینڪہ یہ شب اومد بہ خواب یڪی از بچہ ها و گفتہ بود :نگران نباشید،
همین ڪہ تیر خورد بہ پیشونیم، بہ زمین نرسیده افتادم توی آغوش✨ آقا امام حسین (ع)✨
السلام علیک یا ابا عبدالله
#شهید_مهدی_شاهدی ?
? خط عاشقے، اثر حاج حسین ڪاظمی
:
❤️ شـهید صـیاد در مـرصـاد ڪار منافقین را تمام ڪرد …
#و
❤️ شـهید مـحسـن حـججی ڪار داعـش را …
?«رهـبر انـقلاب بعد از شـهید صـیاد شیـرازۍ، فقط بر تـابوٺ شـهید حجیۍ بـوسه زدنـد» ?
:
? ” در محضـــر شهیـــــد “…
طلبه شهید نهی از منکر علی خلیلی?
?رسم خوبی داشتیم, ماه رمضون ها بعضی شب ها چندتا از مربی ها جمع میشدیم افطاری میرفتیم خونه ی دانش آموزا.
یکی از شبها توی ترافیک گیر کردیم، اذان گفتند.
علی گفت:وحید بریم نماز بخونیم؟
وقت نمازه.من گفتم پنج دقیقه بیشتر نمونده علی جان بزار بریم اونجا،میخونیم.
نشون به اون نشون که یک ساعت و نیم بعد رسیدیم به خونه ی بنده خدا!
از ماشین که پیاده شدیم زد روی شونمو گفت:
کاری که موقع نماز اول وقت انجام
بشه ابتر می مونه!!!!?
منبع :(به نقل از وحید جلال پور)
#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_علی_خلیلی
⚫️
⚫️ @koochehyeAshtikonanBashohada
تکفیریها?وقتی #اسیرش?میکنن
بهش میگن:
به #حضرتزینب_س?توهین کن
تا رهات کنیم
وگرنه #سر_از_تنت?جدامیکنیم
?درحالی که #یاحیدر?میگفت✊
سرازتنش جداکردن?
#شهیدرضا_اسماعیلی?
?❤️ @koochehyeAshtikonanBashohada
گریه ڪن امام حسین (ع) بود .
از اونایی ڪه گریه ڪردنش با بقیه فرق می ڪرد .
وقتی از مجلس روضه امام حسین (ع) می آمد بیرون ، چشماش سرخ شده بود ، از بس گریه می ڪرد .
ڪارهاش طوری تنظیم می شد ڪه به روضه امام حسین (ع) برسه .
هر جا روضه بود ، می دیدیش .
زیارت عاشورا می خوند ، روزی چند بار .
همیشه هم می گفت : « من توی بغل تو شهید می شم .»
حرف اون هم شد .
تو بغل من شهید شد ، اونم با گلوی بریده …
روی سنگ قبرش با خط درشت نوشتند :
هذا محب الحسین عليه السلام …
#شهید_مرتضی_زندیه
#خاطرات_ناب
@koochehyeAshtikonanBashohada
#حر_انقلاب
ﮐﺴﯽ ﺟﺮﺍﺕ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺑﺎ ﺷﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺳﺮ ﻣﯿﺰ ﺑﺸﯿﻨﻪ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﻩ ،
ﺍﻣﺎ ﻃﯿﺐ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺖ …!؟
ﮔﻨﺪﻩ ﻻﺕ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ.
ﺷﺎﻩ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﻣﺠﻠﺴﯽ ﺧﺮﺍﺏ ﺷﻪ ،
می گفت:ﻃﯿﺐ …
ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﺷﺎﻩ گفت:
ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻌﻪ ﭘﻮﻝ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﺪﻡ ،
ﺑﺮﻭ ﻣﺠﻠﺴﯽ ﺭﻭ ﺧﺮﺍﺏ ﮐﻦ …
ﮔﻔﺖ:ﮐﺠﺎﺳﺖ؟
ﻃﺮﻑ ﮐﯿﻪ؟
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ:
ﻓﻼﻥ ﺟﺎ …
ﺳﯿﺪ ﺭﻭﺡ ﺍﻟﻠﻪ ﺧﻤﯿﻨﯽ …
ﻃﯿﺐ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩ !؟
ﮔﻔﺖ:
ﮐﯽ؟
ﮔﻔﺘﯽ ﺳﯿﺪه !؟
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ: ﺁﺭﻩ …
ﮔﻔﺖ:ﻧﻪ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ !!!
ﻣﺎ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ(ﺱ ) ﺩﺭ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﯿﻢ …!
( ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﻣﺎﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺳﻤﺶ ﺑﯿﻮﻓﺘﻪ ﺭﻭ ﺯﺑﻮﻥ ﻣﺮﺩﻡ )
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ:
ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ،
ﻧﺎخنات ﺭﻭ ﻣﯿﮑﺸﻢ ،
میدم ﺗﯿﮑﻪ تیکه ات کنن …
ﮔﻔﺖ:ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ میخوای ﺑﮑﻦ ،
ﻣﻦ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ(ﺱ ) ﺩﺭ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﻢ …
ﺍنقدر شکنجه اش کردند …
که ﻃﯿﺐ سینه سپر ،
ﺷﺪ ﻧﯽ ﻗﻠﯿﻮﻥ …
ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﺍعدﺍﻣﺶ ﮐﻨﻦ ،
ﯾﮑﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﮔﻔﺖ:
ﻃﯿﺐ ﭘﯿﺎﻣﯽ ﺑﺮﺍ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ ﻧﺪﺍﺭﯼ ؟
ﮔﻔﺖ:
ﻣﻦ ﺍﯾﻨﻮ ﻧﻤﯿﺸﻨﺎﺳﻢ ،
ﻓﻘﻂ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﯿﻦ:
ﻃﯿﺐ ﮔﻔﺖ ﺍﻭﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺷﻔﺎﻋﺘﻢ ﮐﻦ …
ﻭﻗﺘﯽ ﭘﯿﺎﻣﺸﻮ ﭘﯿﺶ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﮔﻔﺖ:
ﺍﻭﻥ ﻧﯿﺎﺯﯼ ﺑﻪ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻣﻦ ﻭ امثال ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﻩ ،
ﺍﻭﻥ ﺩﺭ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺍﻣﺖ ﻣﻨﻮ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻣﯿﮑﻨﻪ …!
ﺍﯾﻦ ﺷﺪ ﮐﻪ طیب ۶۰ ﺳﺎﻝ ﻧﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﻧﺪ ﻧﻪ ﺭﻭﺯﻩ ﮔﺮﻓﺖ ،
ﻓﻘﻂ ﺍﺩﺏ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ (ﺱ) …
” که شد حر انقلاب “
(جناب حر هم به احترام مادر امام حسین ع ، ادب کرد و شد آنچه شد…. عاقبت بخیر شد.)
ﻫﻤﯿﻦ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻃﻠﺒﻪ ﻫﺎ ﻭ ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﻮﻥ ﻗﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺭﻭﺯﻩ ی ۶۰ ﺳﺎﻟﺸﻮ ﻗﻀﺎ کردن …
معرفت که داشته باشی ،
حتی اگه بد باشی ،
بالاخره یه روز بر می گردی …
میشکفی …
پر می کشی …
و اوج می گیری …بله مردی ومردانگی زمان ومکان نمیشناسه ، فرقی نمیکنه مخالف باشی ،موافق باشی ،فقط مهم اینه که جوهرش داشته
شادی روحش صلوات
@koochehyeAshtikonanBashohada
#زندگی_به_سبڪ_شهدا
?شهید با حیا
#دخترم پشت ڪنڪوری بود و احتیاج به چند ڪتاب تست داشت . به خاطر همین از روح اللّه ڪه یڪی از دانش آموزان #باهوش من بود , در خواست ڪردم تا ڪتاب ها را برایم تهیه ڪند. یڪی دو روز بعد وقتی به خانه مان آمد تا آنها را تحویل دهد , دختر و همسرم هم پیش من آمدند و پشت سرم ایستادند . یڪ دفعه روح اللّه رویش را از من برگرداند و در حالی ڪه نمیدانست ڪجا را ببیند , فقط مِن مِن میڪرد .
نه می توانست به منی ڪه معلم و بزرگترِش بودم , پشت ڪند و نه می توانست به من نگاه ڪند ڪه در این صورت قطعاً #چشمش به دختر و همسرم می افتاد . من ڪه دیدم او سختش است , ازن همسر و دخترم خواستم تا از آنجا بروند ڪه با رفتن آنها دوباره . صحبتمان از سر گرفته شد …
#راوی : حسین نجات , معلم شهید
#شهید_حاج_روح_اللہ_سلطانے
#معاون_عملیات_لشڪرویژه۲۵ڪربلا
#ڪتاب_هراز_تا_فراز
پاسدار شهيد حاج روح الله سلطاني، معاون عملياتي لشڪر ٢٥ ڪربلا ، مدافع وطن ، درگيري با گروه تروريستي پژاك در پيرانشهر در تاريخ ١٣٩٤/٣/٢٣ به شهادت رسيدند .
@koochehyeAshtikonanBashohada
#خاطرات_شهدا
✍ با هم قرار گذاشتیم هر ڪسی شهید شد، از اون طرف خبر بیاره.
شهید ڪہ شد خوابشو دیدم. داشت می رفت، با قسم حضرت زهرا(س) نگهش داشتم. با گریه گفتم ‹‹مگه قرار نبود هر ڪسی شهید شد از اون طرف خبر بیاره›› بالاخره حرف زد گفت‹‹مهدی اینجا قیامتیه! خیلی خبرهاس. جمعمون جمعہ، ولی ظرفیت شما پایینه هرچی بگم متوجہ نمی شید››
گفتم:‹‹اندازه ظرفیت پایین من بگو››
فڪر ڪرد و گفت:‹‹همین دیگه، امام حسین (ع) وسط می شینه و ما هم حلقه می زنیم دورش، برای آقا خاطره می گیم.››
بهش گفتم:‹‹چی ڪار ڪنم تا آقا من رو هم ببره››
نگاهم ڪرد و گفت :‹‹مهدی!همه چیز دست امام حسین(ع) همه پرونده ها میاد زیر دست حضرت. آقا نگاه می کنه هر ڪسی رو که بخواد یه امضای سبز می زنه می برندش. برید دامن حضرت رو بگیرید.››
#شهید_جعفر_لاله ?
? تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱۱/۲۵
? عملیات نصـر/ ماووت عراق
? راوی : #حاج_مهدی_سلحشور
?از شهيد بابايى پرسيدند:
عباس جـان چه خبر؟
چه كار ميکنى؟
گفت به نگهبانى دل مشغوليم
که غير از خدا كسي وارد نشود?
@koochehyeAshtikonanBashohada
#شهید_مدافع_حرم_حجت_باقری ??
#شهادت_۱۳بهمن۹۴
#تلاش_و_همت_شهیـــــد ??
?
یه روز دیدم شهید باقری با #سر و #وضع #خاکی و #گلی از در اومد، تو گفتم #فرمانده #چه_خبر کجا بودید که این طور خاکی و گلی شدید لبخند ملیحی زد و رفت نشست میدونستم داره از گفتن موضوع #خودداری میکنه چند روزی تکرار شد تا اینکه ی شب که شیفت بودم گاه و بی گاه خوابم میبرد وچرت میزدم که یک لحظه متوجه شدم سایه ای از جلوی چشمام رد شد وسوسه شدم و سایه رو تعقیب کردم ببینم چکار میکنه دنبالش رفتم دیدم ایشون مشغول #نظافت #حیاط و #سرویسهای_بهداشتی هستند خجالت کشیدم ودویدم سمتشون و از ایشون خواستم ادامه کار رو به من بسپاره گفتم شما فرماندهی این کارا وظیفه ماست که نیروی شما هستیم ایشون جواب دادن کاری که واسه #رضای خدا باشه جایگاه انسان رو تغییر نمیده من این کارو دوست دارم و انجام میدم چون میدونستم بچه ها اگه بدونن نمیذارن انجام بدم قبل از #نماز_صبح و تو تاریکی انجام میدم از خودم خجالت کشیدم سرمو پایین انداختم وگفتم به خدا قسم شما خیلی بزرگواری
#خاطره_ای_از_همرزم_شهید
…
@koochehyeAshtikonanBashohada
:
#شهید_ابوالفضلی??
شهید مدافع حرم ” #حامد_جوانی “
که
بدون
٢ دست
و ٢چشم
به شهادت رسید،
در وصیتنامه خود نگاشته بود: آرزو دارم همچون حضرت عباس(ع) در دفاع از حرم اهل بیت به شهادت برسم
.
بےراه نبود ڪه حامد بین مجروحین ایرانی معروف شده بود به ” شہیــد ابوالفضلے “
.
جلوے چشم امیر تمام روضه های ابوالفضلی ڪه شنیده بود و تمام نوحہ هایی ڪه خوانده بود مجسم شدند .
.
حامد سر تا پا زخم بود
بےدست و بےچشم هایش با سرے مجروح و جسمے سرتا پا زخمیِ تیر و ترڪش …
.
یادش افتاد حامد همیشۀ خدا عاشق روضۀ ابوالفضل بود .
یادش افتاد حامد همیشه مےگفت :
من اگر روزی ریش سفید هیئت شوم ، همۀ نوحه خوان ها رو مےگویم فقط روضۀ ابالفضل بخوانند …
.
پاسدارے ڪه حامد را از معرڪه برگردانده بود آنجا بود .
دست کرد توے پیراهن نظامےاش و یڪ دفترچہ داد به امیر گفت :
این روز عملیات توے جیب حامد بود .
دفترچہ یادداشتی ڪه توے یڪی از برگه هایش عکس رزمنده اے نقاشے شده بود ڪه روے زمین افتاده با دست هاے قَلَم شده و سر تا پا زخمے …
?از کتاب : شبیہ خودش
نویسنده : حسین شرفخــانلو
هدیہ به روح مطهرش صلواتـــــ
#اللهم_صل_علی_محمد_و_ال_محمد_وعجل_فرجهم
? @koochehyeAshtikonanBashohada?
شهیده ای?
که با #سر تراشیده?
در روستاها گرداندند?
وزنده به #گورش کردند?
?بهخاطر #توهیننکردن✊
به امامخمینی?
#شهیده_ناهید_فاتحی?
#ولایت_فقیه?
#زنان_انقلابی✌️
?❤️ @koochehyeAshtikonanBashohada
.
#ضرورت_انتقال_دفاع_مقدس_به_نسل_آينده
#عاشقانه_شهدا
☘ موضوع :
#رابطه_عاشقانه_شهدا_با_همسرانشان?
.
?يك شب حضرت زهـــــرا (س)به خوابش آمد و به او فرمودند:
?سعید فرزند من است!!
با تعجب پرسیدم:
اما سعید که سید نیست؟
حضرت جواب دادند :
ما خیلی از سید ها را فرزند خودمان نمی دانیم…
اما سعید فرزند من است…
بعد از خواب از سعید پرسید:
سعید جان شما چطور به این مقام رسید
جواب داد :
? #فقط_خلــــــــــوص…
?هر کاری را که می کنید اگر فقط رضایت خدا را در نظر بگیرید خـــــدا هم پاداش با ارزشی به شما می دهد…
#شهید_سعید_چشم_براه??
.
.
?❤️ @koochehyeAshtikonanBashohada
.
.
.
#زندگی_به_سبڪ_شهدا?
?شهید سعدی کریمی?
?تمام پولش را بخشید?
هیچ وقت لباس نو را نمیپوشید به مادرم میگفت اینها را بشویید تا حالت تازگی و نو بودن را ندهند من خجالت میکشم لباس نو بپوشم وقتی که هم محله ای هایم پول ندارند و مشکل مالی دارند.
همیشه خرجی که بهش میدادند به فقرا میداد حتی کنارشان مینشست و صحبت میکرد.
یک روز مادرم پول داد که بره کفش بخره تو مسیر به فقیری رسید
همه ی پولش را به فقیر بخشید
پسر عمویم همراهش بود
میگفت:گفتم سعدی این طرف دروغ میگفت چرا پول را دادی
شهید میگه: وقتی یه مرد غرورش را میشکند و دست دراز میکند حتما گرفتار است.
اگر باشد قرار آخر بمیرم
نمیخواهم که در بستر بمیرم
دلم خواهد بفرمان خمینی
برای حفظ دین خود بمیرم
(قلم شهید)
#خاطره_ناب_شهدا
#شهید_سعدی_کریمی
#خاکی_ها
@koochehyeAshtikonanBashohada
:
#کلامشهید?
اگرمن به #آرزویم رسیدم?
و #دل?از این دنیا کندم✊
بدانیدکه?
#نالایقترین?بندههاهم میتوانند
به خواست اوبه #بالاترین_درجات?
دست یابند✌️
#شهیدامیرحاجامینی?
?❤️ @koochehyeAshtikonanBashohada
:
?بسم الرب الشهدا و الصدیقین ?
??????
?شهید احمد اعطایی ?
?متولد 7 شهریور 1364 ?
و
ساکن محله فلاح تهران بود
و
مهندسی برق میخواند. ??
?او داوطلبانه برای دفاع از حرم عقیله بنی هاشم و مردم مظلوم سوریه، راهی آن دیار میشود??
? که در 21 آبان ماه 94 و
آخرین روز ماه محرم الحرام، ?
همراه با سه تن دیگر از دوستانش
«سید مصطفی موسوی»،
«مسعود عسگری» و
«محمدرضا دهقان امیری»
به شهادت میرسد.??
?همسرش میگوید:
“احمدآقا علاوه بر این که پاسدار بود، در مسجد محل فعالیت داشت.
کتابهای فراوانی مثل کتابهای اخلاقی، عرفانی و سبک زندگی، خیلی مطالعه میکرد. ??
?به قدری به حضرت آقا ارادت داشت
و
ولایی بود که یک تابلو درست کرده و جلوی ورودی منزل نصب کرده بود ??
که روی آن نوشته شده بود ??
?«هر که دارد بر ولایت بدگمان، حق ندارد پا گذارد در این مکان»⛔️⛔️
? و میگفت: «کسی که آقا را قبول ندارد، مدیون است که نان من را بخورد. ??
?آقا یعنی علی و علی یعنی اهل بیت(ع) و همه اینها به هم وصل هستند.»??
?زندگی نامه شهدا ?
???????
#از_تبار_زینب
@koochehyeAshtikonanBashohada
اینجا ایران…??
#امروز۹۶/۷/۱۳
بازگشت ۱۱۹پرستوی عاشق به کشور…
و امروز برای چندمین بار مادری چشم انتظار امیدوار میشود…
خونه رو آب و جارو میزند?
حتما اسفند هم دود میکند…?
مادری که نگران است قد رشید گل پسرش چشم بخورد?
راستی کاش یکی باشد و به این مادر بگوید نگران نباشد پسر رشیدش الان به اندازه ی نوزادی بیش نیست?
مادر نگران نباش جوانت چشم نمیخورد??
چشم انتظاری اونقدر سخت است که سکوت در برابرش بهتر است?
••┄┅══✼❣✼══┅┄••
@koochehyeAshtikonanBashohada
:
اللهم عجل لولیک الفرج
یکی از دوستان رفته بودن محضر حضرت آقا #امام_خامنه_ای? گفتند آقا جان بنده دارم عازم سوریه میشم?
حضرت آقا گفت احسنت من افتخار میکنم جوانان ما عاشق #مقاومت و دفاع از حرم اهل بیت هستند. آقا بهش گفت خدا پشت پناهت باشه.
گفت آقا دعا کن #شهید بشم…
آقا بهش گفت #شهادت بالاترین درجه نزد خداوند است اما اونجا سعی کنید زیاد شهید ندیم…
گفت چرا آقا جان؟؟
گفتند: چون ما به شماها برای فتح #بیت_المقدس نیاز داریم.
#اندکی_صبر_سحر_نزدیک_است …
☘☘☘❤️❤️❤️
@koochehyeAshtikonanBashohada
?مجاهد شهید علی خلیلی?
نام: علی خلیلی
نام پدر: ــــــــ
ولادت: 1371/9/8 (تهران)
شهادت: 1393/1/3 (تهران)
وضعیت تاهل: مجرد
نام جهادی: ــــ ندارند ولی معروف به شهید امربه معروف هستن
اخرین مقام: ــــــ
نحوه شهادت:
در ۲۵ تیر ۱۳۹۰ در منطقه تهرانپارس و در چهارراه سید الشهدا روی داد. احسان شاهقاسمی و دوستانش در خودرو شخصیشان در حال گوش دادن به موسیقی «غیرمجاز» با صدای بلند بودند که علی خلیلی در راستای امر به معروف و نهی از منکر به آنها تذکر داد. مشاجرهٔ لفظی آنان شدت گرفت و به درگیری فیزیکی منتهی شد و شاهقاسمی با وارد کردن ضربات چاقو به گردن خلیلی او را مجروح کرد. خود خلیلی علت تذکر را تعرض شاهقاسمی و دوستانش به دو زن اعلام کرده بود که در دادگاه اثبات نشد. فردای همان روز شاهقاسمی دستگیر و بعداً به سه سال حبس و پرداخت دیه محکوم شد، اگرچه در نهایت پس از پرداخت دیه با رضایت خلیلی و پدرش از زندان آزاد شد. خلیلی پس از چند جراحی و مدتی بستری از بیمارستان مرخص شد و با پای پیاده به کربلا رفت. اما تقریباً سه سال بعد در ۴ فرودین ۱۳۹۳ در اثر عفونت ریوی درگذشت. به گفتهٔپزشکی قانونی مرگ او بیارتباط با جراحات گذشته نبودهاست. شاهقاسمی دوباره دستگیر و این بار به قتل متهم و به قصاص محکوم شد.
سن شهادت: 22ساله
علاقه: انجام امور فرهنگی و ولایت
قسمتی از وصیتنامه شهید:
تنها راه رسیدن به سعادت فقط بندگی خداست
#نامه_شهیدبه_رهبررادرگوگل_بخوانید
#یادش_باصلوات
@koochehyeAshtikonanBashohada
#وصیتنامه?
#خواهرم?
#حجاب?رارعایت کنید
چون #شهدای?ما برای
حفظ #ناموس✌️وحفظ #اسلام✊
شهیدشدند?
تاحتی یک تار #موی_ناموس?
آنها را #نامحرم❌نگاه نکند
#شهیدکمیلصفریتبار?
?❤️ @koochehyeAdhtikonanBashohada
#کلامشهید?
#عجیبترین چیزی که
من تابه حال #دیدهام❌
این بوده که?
چرابعضی هااینقدر دیر #دلشان?
برای #امامزمان(عج)?تنگ میشود?
#شهیدعظیمصدیقی?
#اللهمعجللویکالفرج?
?❤️ @koochehyeAshtikonanBashohada
ـــــــــــــ══✼???✼══ـــــــــــــ
ــــــــ بِسم رَب الشُهدا وَ الصِدیقین ــــــــ
یه آرزو داشت که همیشه به زبون می آورد.
میگفت میخوام روز عاشورا عاشورایی بشم.
روز عاشورا داشت جعبه های مهمات رو
جا به جا می کرد که صدای انفجار بلند شد!
وقتی گرد و غبار خوابید دیدم سرش از
بدنش جدا شده و به آرزوش رسید.
#شهید_محمد_تکلو_بیغشی ا
??
@koochehyeAshtikonanBashohada
⭕️گردان ڪمیل سه روز در محاصره بود… گردان حنظله برای ڪمڪ آمد… ڪانال در محاصره تانڪها قرار گرفت… از بچه های گردان ڪمیل چند نفر بیشتر نمونده بودند…شهید حسین یاری نسب فرمانده گردان حنظله بود… از دو گردان فقط 6 نفر برگشتند… اون هم با اصرار بچه هایی که موندند، آتیش ریختند تا اینها برگردند… آنچه موند شهدا بودند و مجروحین، تشنگی بود و لبهای چاڪ چاڪه… آفتاب داغ و قمقمه های خالی… ?مجروحینی ڪه یڪی یڪی به شهدا می پیوستند… حسین گفت: پشت بیسیم مداحی رو پخش ڪنید٬ همه میدونستند ڪه دیگه هیچ ڪاری نمیشه ڪرد…! ڪانال شده بود محل معراج شهدا…. هنوزم بعضی هاشون اونجا هستند…! ڪانال ڪمیل بوی فاطمه(س) را میده، بچه ها رفتند و ڪانال هنوز مونده تا درد غریبش رو به ما بگه… ڪانال… :آه ڪمیل… شاهد بودی؟ چرا خاموشی ڪمیل؟ چرا؟؟؟
?فریاد تو گوش شنوا میخواهد ڪمیل! من گوشهایم پر شده از دردهای دنیای مادی… درد تو٬ درد غریبی است در این زمانه ! آرام باش ڪمیل٬ شاید سال دیگر تو در خاڪ عراق اسیر شوی… شاید سال دیگر نشود به تو نزدیڪ شد! یڪ سال خودت را نشان دادی و دلها را بردی…
❣ڪاش دلم پیشت بماند…
فـدای لبهای تشنه شهدا…❣
#شهید_همدانی ۸ سال با صدام جنگید
۳۰ سال در سپاه خدمت کرد
۲ سال با فتنه جنگید
و آخر در سوریه شهید شد
ما به این میگیم عاقبت به خیری
?روحت شاد سردار?
@koochehyeAshtikonanBashohada
﷽
#السلام_شاه_شهیدان?
?السلام اے عشق من اے #شاهِ دين
?جان فدایٺ #حضرٺ_عشق آفرین
?السلام اے ماهِ سر از تن جدا
? #یاحسین یابن امیرالمومنین
#اے_ڪشتہ_اشڪها?
#بر_نام_تو_سلام
? @koochehyeAshtikonanBashohada
?طلبه و دانشجوی شهید علی عباس حسن پور?
?مناجات شهید علی عباس?
من می روم با کوله باری از گناه و معصیت
به این امید، طالب شهادت هستم که بعد از شهادت
آقایمان بر سر بالینمان خواهد آمد
و گنهکارانی همچو من را شفاعت خواهد کرد
.
خدایا از تو می خواهم
در لحظه ای که شهادت برایم می رسد
از تمامی دوستی ها و عشق و محبّت ها
جز دوستی و محبّت به خودت
آزادم سازی
.
بارالها، دلم چنان گرفته
که گویی غم دنیا همگی بر من وارد گشته
دلم از این دنیای مادی، از هواهای نفسانی
از وسوسه های شیطانی، از گناهان کبیره و صغیره
از زیر پا گذاشتن حق مظلوم و …. گرفته
.
می خواهم بال بزنم، پرواز کنم
عشق در وجودم موج می زند
معبود و معشوق مرا فرا می خواند
کفنم را بیاورید تا بپوشم
خون من از خون امام حسین {ع}
و علی اصغر {ع} به خون خفته
رنگین تر نیست
.
خدایا احساس می کنم
که اعضای تنم، میله های زندانی هستند
که مرا به اسارت خویش در آورده اند
و تلاش مقرون من برای فرار از این زندان
بی فایده است مگر به لطف و رحمتت
خدایا مرا در صف شهیدان قرار ده
و توفیقی عطا کن تا هر چه زودتر
جانم را نثار درگاهت گردانم
.
بارالها، معبودا
دست از مس وجود شسته ام
از آن بُعد حیوانی انسان
خود را بالا کشیده ام
قدم بر روح الهی خود گذاشته ام
می خواهم در پناه تو در کنار رزمندگان جهاد فی سبیل اللّه
همزمان با جهاد اکبر علیه نفس سرکش و خودخواه طغیان کنم
و بر تمامی پلیدی های دنیا که به ظاهر خوش رنگ و دل پذیرند، چشم پوشم
و زندگی جاوید را بر این زندگی دون و پست ترجیح دهم
ان شاءاللّه »
#خاطرات_ناب_شهدا
#شهید_حسن_پور
@koochehyeAshtikonanBashohada