ویژه نامه شهید مهدی زین الدین فرمانده لشکر 17 علی بن ابیطالب
ویژه نامه / ويژه نامه های انقلاب اسلامی و دفاع مقدس
ویژه نامه شهید مهدی زین الدین فرمانده لشکر 17 علی بن ابیطالب
شهید زین الدین در سال 1338تولد یافت. از کودکی دارای نبوغ فکری بود. پس از تحصیل فعالیت سیاسی را آغاز کرد. و در جنگ حضور یافته، در سن 23 سالگی فرمانده لشکر 17 علی بن ابیطالب (ع) راعهده دار شد. سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبهه ها و شرکت در عملیات و صحنه های افتخارآفرین، در سال 63 به شهادت رسید. مهدی در رشته پزشکی دانشگاه شیراز، با رتبه ۴ پذیرفته شد اما به دلیل حضور در جبهه های حق علیه باطل حفظ ناموس و میهن خود را اقدم به تحصیل قرار داد. سبک زندگی شهدا نیاز به کنکاش و مطالعه و بازخوانی دارد. باید در سیره شهدا جستجو، مطالعه و تبلیغ شود تا نسل جوان بداند که شهدای ما برای احیاء اسلام و امنیت این میهن و آین مرز و بوم ساکت ننشسته و جان خود را فدا کردند. و چه الگوهای خوبی بودند.
تعداد بازدید : 31161 تاریخ درج : 1386/08/26
تاریخ بروزرسانی: 29 آبان 1402
زندگی نامه شهید مهدی زین الدین
شهید زین الدین در مهرماه 1338 در تهران متولد شد. هنگامی که متولد شد مسؤولیت مادر او در تربیت و پرورش این فرزند، بیش از پیش شد و این معلم قرآن فرزندش را با آیه کتاب عشق پروراند، از کودکی، قرآن را یاد گرفت. در 5 سالگی به دلیل فعالیت های مبارزاتی پدرش به همراه خانواده به خرم آباد مهاجرت نمود. از کودکی دارای نبوغ فکری بسیار بالا بود. در جوانی علاوه بر کار و تلاش در کنار پدرش در بیش تر فعالیت های فرهنگی - دینی شرکت می کرد.
فعالیت سیاسی او از زمانی آغاز شد که آیت الله مدنی به خرم آباد تبعید شد. مهدی به شدت جذب ایشان شد و در خدمت او بود و در آنجا شکل سیاست و مبارزه را آموخت. در همان سنین جوانی که به دبیرستان می رفت حزب رستاخیز تشکیل شد و در تمام خرم آباد دو جوان پیدا شدند که عضویت این حزب را نپذیرفتند. یکی از از این دو جوان آقا مهدی بود. بر این اساس آقامهدی از مدرسه اخراج شد. پس از مدتی به همراه خانواده به قم آمد و به واسطه فعالیت های سیاسی، پدرش روانه زندان شد. این در حالی بود که آقامهدی در دبیرستان امام صادق علیه السلام قم به تحصیل مشغول بود، پس از پایان تحصیلات و همزمان با تبعید پدرش به سقز، در کنکور شرکت نمود و در دانشگاه شیراز با رتبه چهارم قبول شد.
پس از پیروزی انقلاب وارد جهادسازندگی و سپس وارد سپاه شد. جنگ کردستان که شروع شد به همراه دوستان داوطلبانه به کردستان رفت و از اتوبوسی که آنان را برده بود، تنها شش نفرشان بازگشتند و بقیه دوستان به شهادت رسیدند. در آغاز طوفان ها و بحران های انقلاب در قم در سن 20 سالگی مسؤول اطلاعات سپاه شد و با زکاوت و درایت فتنه خلق مسلمان را در شهر قم خاموش نمود.
با آغاز جنگ پس از دیدن دوره های نظامی به منطقه اعزام شد. پس از مدتی به فرماندهی اطلاعات سپاه دزفول برگزیده شد. آقامهدی یکی از عناصر فعال و کارآمد اطلاعات عملیات قرارگاه بود.
سردار خیبرشکن «آقامهدی زین الدین»
زین الدین، مهدی
جایی که به جز خدا نبینی
سردار خط شکن
ویژگیها و سیره اخلاقی
قلب مؤمن، سرشار از آرامش است و دلهره هرگز در آن راه ندارد. زمانی که دشواری ها فرامی رسند و انسان در برابر سختی ها قرار می گیرد، این قلب روشن شده به نور ایمان است که به آسودگی و آرامش فرا می خواند. جنگ با تمام رعب و وحشتش، برای عده ای، تنها صحنه کوچکی از آزمایش خداوند بود تا مؤمنان را محک بزند. شهید زین الدین، نمونه برجسته ای از این گونه انسان هاست. دشمن با همه توان مندی های خویش، در برابر قدرت ایمان چنین مردانی به زانو درآمده بود. ازاین رو، زین الدین با خیالی آسوده وارد منطقه دشمن می شد. آنجا را شناسایی می کرد و اطلاعات را به دست می آورد. میدان های مین، کانال ها، سیستم های هشدار دهنده، سلاح های پیشرفته و سنگرهای مستحکم دشمن، هیچ کدام کوچک ترین تشویشی در او ایجاد نمی کرد. صلابت و آرامش او، همه را متعجب کرده بود. غرور، خطرناک ترین آفت در زندگی مردان موفق است. یاد خداوند، توجه به زیردستان و رعایت ادب و احترام برای اطرافیان، غرور را در دل می میراند و انسان را تا قلّه های کمال بالا می برد. زین الدین، مردی خاکی و بی غرور بود. همیشه لباس بسیجی به تن داشت، پوتین هایش رنگ و رو رفته بودند و موهای سرش را مانند سربازان عادی می تراشید. متواضع بود. چیزی که محبت زین الدین را در دل ها جا می کرد، سادگی اش بود. دنبال تشریفات و در بند پست و مقام نبود. راحت بود و بی تکلّف. در جمع رزمندگان بود؛ با آنها غذا می خورد، درد دل هایشان را می شنید و از همه مهم تر، به آنان بسیار احترام می گذاشت. این بود که خواسته یا ناخواسته، همه را دنبال خود می کشید!
شهادت سرلشکر پاسدار مهدی زین الدین
توکل در سیره شهید زین الدین
ویژگی های پاسداران برجسته انقلاب اسلامی
حالا آقا مهدی جواب پدرش را چه می دهد؟
الگوهای معنوی و مدیریتی در سیره فرماندهان نمونه دفاع مقدس
فرمانده بی ریا
از زبان پدر و مادر
به علت آلودگی جوّ مدارس زمان شاه، سعی می کردیم بچه ها را در مدارس ملی ثبت نام کنیم؛ چون تقیداتشان بیشتر بود. ویژگی آنها این بود که به عبادات، خصوصا نماز اول وقت، تلاوت قرآن و شرکت در نماز جماعت و حضور در مجالس دینی، بسیار گرایش داشتند. آنها حس تعاون و همکاری در حد ایثار را در خانه داشتند «مهدی» با اینکه کوچک بود، در کودکی در کارهای بیرون خانه، همکار و یار پدر بود و در منزل هم، با من همکاری و مشارکت داشت. یادم می آید که با بچه ها در کوچه، نزدیک منزل، با اشتیاق خاصی مشغول فوتبال بود و بازی هم خیلی گرم گرفته بود. ماه رمضان بود و نزدیک افطار؛ به آقا مهدی گفتم: «مهدی جان! نان برای افطار نداریم!» مهدی، بلافاصله بازی را ترک کرد و برای تهیه ی نان رفت؛ چون برایش اطاعت از حرف مادر از هر چیز دیگر مهمتر بود. از آن روز، به طور عجیبی مهر او سراسر وجودم را فرا گرفت. «مهدی» و «مجید» در شبهای احیاء همیشه حضوری فعال در مسجد داشتند. ما هم حتما اصرار داشتیم که بچه ها در میان مردم حضور پیدا کنند بویژه در مکانهای مقدس چون حرم، نماز جمعه و… «مهدی» و «مجید»، در تحصیل خود جوش بودند کسی به آن ها تذکر نمی داد و به تشویق آنها نیازی نبود. خودشان بسیار جدیت داشتند. «مهدی» زودتر از هفت سالگی به مدرسه رفت و یک سال را جهشی خواند مهدی با خواهرش تا صبح، مسابقه ی کتابخوانی می گذاشت، البته نه کتابهای درسی بلکه کتابهای سرگذشت ائمه ی اطهار، نهج البلاغه، کتابهای اخلاقی و…
شهید زین الدین، فرمانده رتبه 4 کنکوری
رتبه چهارم پزشکی! یا رتبه اول عاشقی؟
شهید زین الدین در کلام مادر قهرمان
آن روزها / به یاد شهید زین الدین
خط پیوندشهید زین الدین از زبان خانواده
برخورد اولی که با ایشان داشتم، تمام مسائل را برای من گفته بود. او می گفت: «انتهای راه من شهادت است. اگر جنگ هم تمام شود و من شهید نشوم هرکجا که جنگ حق علیه باطل باشد، آنجا می روم تا شهید شوم.» مشکلات نبودن در خانه را چون قبلا برایم گفته بود، پذیرش و تحمل آن برای من راحت بود. برای این که سراپا محبت بود. دوست داشت همه از دستش راضی باشند. با این وجود هیچ گونه وابستگی به خانه نداشت.» (دیدار آشنا - آذر 1380، شماره 18) ظرف های شام معمولاً دو تا بشقاب و یک لیوان بود و یک قابلمه. وقتی می رفتم آنها را بشویم، می دیدم همانجا در آشپزخانه ایستاده، به من می گفت: «انتخاب کن، یا بشور یا آب بکش». به او می گفتم: مگر چقدر ظرف است؟ در جواب می گفت: هر چه هست، با هم می شوییم. یک روز خانواده مهدی همه منزل ما مهمان بودند. با پدر، مادر، خواهر و برادر مهدی همه با هم سر سفره نشسته بودیم. من بلند شدم و رفتم از آشپزخانه چیزی بیاورم. وقتی آمدم، دیدم همه تقریباً نصف غذایشان را خورده اند، ولی مهدی دست به غذایش نزده تا من برگردم.(گلبرگ - اردیبهشت 1388 - شماره 109)
پدرم هر روز به من سلام می کند
خواستگاری شهید زین الدین
از خواستگاری تا شهادت مهدی
هم رزمان و خاطرات شهید زین الدین
وقتی رسیدیم به نقطه ای که باید مستقر می شدیم، چادرها را علم کردیم و پست های نگهبانی را چیدیم. من پاس یکی مانده به آخر بودم. پست بعد از من ناصری بود. می دانستم کجا می خوابد. وقتی پاس من تمام شد، برگشتم و رفتم بالای سرش. پتو را کشیده بود رویش. اسلحه را گذاشتم روی پایش و گفتم: پاشو! نوبت نگهبانی توست. او هم بلند شد و بدون این که چیزی بگوید، رفت سر پست. تازه چشم هایم گرم خواب شده بود که دیدم کسی تکانم می دهد.چشم ریز کردم، ناصری بود.
گفت: الان کی سرپسته؟
گفتم: مگه نرفتی؟
نه، می بینی که!
پاشدم و سرجایم نشستم.
خودم اومدم بالای سرت بیدارت کردم.
و با دست اشاره کردم به گوشه چادر.
ولی من امشب اونجا نخوابیدم. جا نبود، مجبور شدم این طرف بخوابم. تو کی رو فرستادی سر پست؟ شانه بالا انداختم که یعنی نمی دانم. هر دو بلند شدیم و رفتیم پست نگهبانی. دیدیم زین الدین است. اسلحه را انداخته بود روی دوشش و داشت با تسبیح ذکر می گفت. آن شب، مهدی زین الدین همراه جواد دل آذر آمده بودند سرکشی. قبلش هم شناسایی بودند. شب را همان جا توی چادر ما خوابیدند. هر چه کردیم که اسلحه را بدهد و برود بخوابد، نداد. گفت: من این جا کار دارم. باید نگهبانیم رو بدم. شما برین. ماند تا پستش تمام شود. (دیدار آشنا - اردیبهشت 1388 - شماره 103)
فصل پرواز
خاطراتی از شهید مهدی زین الدین
خاطراتی سبز از یاد شهیدان
پلاک آشنا
شهیدستان
امضاء شهید زین الدین
شهد شیرین شهادت
در آبان سال 1363 شهید زین الدین به همراه برادرش مجید (که مسئول اطلاعات و عملیات تیپ 2 لشکر علی بن ابیطالب(ع) بود) جهت شناسایی منطقه عملیاتی از باختران به سمت سردشت حرکت می کنند. در آنجا به برادران می گوید: من چند ساعت پیش خواب دیدم که خودم و برادرم شهید شدیم! موقعی که عازم منطقه می شوند، راننده شان را پیاده کرده و می گویند: خودمان می رویم. حتی در مقابل درخواست یکی از برادران، مبنی بر همراه شدن با آنها، برادر مهدی به او می گوید: تو اگر شهید بشوی، جواب عمویت را نمی توانیم بدهیم، اما ما دو برادر اگر شهید بشویم جواب پدرمان را می توانیم بدهیم. فرمانده محبوب بسیجی ها، سرانجام پس از سالیان طولانی دفاع در جبهه ها و شرکت در عملیات و صحنه های افتخارآفرین، در درگیری با ضدانقلاب شربت شهادت نوشید و روح بلندش را از این جسم خاکی به پرواز درآمد تا در نزد پروردگارش ماوی گزیند.
همان طور که برادران را توصیه می کرد:
ما باید حسین وار بجنگیم؛
حسین وار جنگیدن یعنی مقاومت تا آخرین لحظه؛
حسین وار جنگیدن یعنی دست از همه چیز کشیدن در زندگی؛
ای کاش جانها می داشتیم و در راه امام حسین(ع) فدا می کردیم؛
از همرزمانش سبقت گرفت و صادقانه به آنچه معتقد بود و می گفت عمل کرد و عاشقانه به دیدار حق شتافت.
الگویی برای رزمندگان
شهادت فرمانده و شکسته شدن قامت لشکر
وصیت نامه شهید مهدی زین الدین
اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمی تواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبدالله الحسین(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنه های پیکار می رزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف می کنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسین وار زندگی کردن. در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته می شود و کسی می تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت طلبی می خواهد.
وصیت نامه شهید مهدی زین الدین
در سایه سار قلم
ای سردار رشید اسلام و انقلاب! ای زینت و نگهدار دین! ای زین الدین! هنوز ستاره های ماووت و شملچه و مجنون، حماسه آفرینی های تو را می ستایند و به عشق پایمردی های تو، بر کوه های غرب و بیابان های جنوب، سوسو می زنند. هنوز دامنه های برف گرفته کردستان و قله های بلندش، رشادت تو را برای هم تعریف می کنند و هنوز دشت های تفتیده جنوب و نیزارهای مجنون، وسعت بی انتهای عشق و بردباری تو را زمزمه می نمایند. نسیم گرم به یاد آن روزهایی که در چفیه ات می پیچد و صورت غبار آلود و مصمم تو را نوازش می کرد، بر خاکریزهای هموار شده می گذرد و خاطرات رشادت و پایمردی تو را ورق می زند. هنوز رودخانه «بهمن شیر» و «اروند» نوای روز جدایی تو را در دل می گذرانند و آرام به یادت اشک می ریزند. داغ تو سردار رشید، پشت همه را خم کرد و چشمان بسیجی ها را بارانی نمود. نامت که گره خورده با رشادت و اشک است، همیشه پاینده باد! (شمیم یاس، شماره 44)
ستاره فروغ گستر
کدام سوی مهدی ایستاده ای، مجید!
شهادت مهدی زین الدین فرمانده ی لشکر علی بن ابی طالب(ع)
معرفی کتاب
در حقیقت سیر مراحل رشد و تکامل مردان بزرگ، و قهرمانان نامدار تاریخ از قبل از تولد تا مراحل مختلف زندگی و سرانجام نحوه پایان زندگی آنها، همیشه مورد توجه علاقمندان بوده است. سیر و سلوک آنها در خانواده در مدرسه و سایر فعالیتهای اجتماعی مبنای نگارش کتابهای متعددی از سوی نویسندگان به منظور اطلاع رسانی و نشر معارف و گسترش علوم گوناگون در جامعه بوده، که دستاوردهای معرفتی جامعه امروز ما را در زمینه ادبیات و فرهنگ و علوم نظامی و انسانی شکل می دهد، و از افتخارات جامعه شناسی ما به شمار می رود. شکی نیست که نوع تربیت مردان بزرگی همچون مهدی زین الدین که از ریشه های عمیق دینی و اخلاق رفتاری در فرهنگ اسلامی نشأت گرفته در دو دهه اخیر مورد توجه تعدادی از پژوهشگران علاقمند قرار گرفته است. لذا برای شناخت بهتر این شهید بزرگوار به گوشه هایی از ابعاد و زوایای مختلف زندگی ایشان بر اساس آثار مکتوب منتشر شده می پردازیم. ↆ
مهدی زین الدین به روایت آثار مکتوب
تنها زیر باران (روایت زندگی شهید مهدی زین الدین)
زین الدین به روایت همسر
نگارخانه
نماز رزمندگان و شهید زین الدین
سخنرانی شنیدنی شهید زین الدین
سخنان شهید زین الدین درباره حضور امام زمان (عج)
ولایت در کلام شهدا(شهید زین الدین)
شهادت در بیان شهید زین الدین