ولادت حضرت امام حسین (ع)/حضرت امام حسین (ع) پیشوای فضیلت و کرامت
ولادت حضرت امام حسین (ع)/حضرت امام حسین (ع) پیشوای فضیلت و کرامت
مجله گنجینه مرداد 1387، شماره 72
اشاره
پیشوایان معصوم(ع)، مصداق تمام زیبایی های اخلاقی و الگوی جاودانه پاکی و انسانیتند. امام حسین ـ علیه السلام ـ سبط پیامبر، فرزند دختر رسول خدا(ص) و علی مرتضی(ع)، نیز مظهر شجاعت و الگوی فروتنی و تسلیم به درگاه ایزدی است. گرامیداشت ولادتش با یاد و خاطره شهادتش گره خورده است. در این گفتار، مطالبی راجع به فضایل امام حسین(ع) و مقاطع درخشان حیات ایشان گردآوری شده است.
از ولادت تا امامت
«ابو عبدالله السبط الامام الحسین بن علی ـ علیه السلام ـ به روز سیم از ماه شعبان در سال چهارم هجری به مدینه رسول(ص) سعادت ولادت ارزانی داشت. و چون هفت ساله شد، نیای او رسول خدای به رفیق اعلی پیوست و چون به سی و شش رسید, امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ [به شهادت] فایز گشت و چون از شهادت پدر ده سال بر آمد, برادرش امام ابو محمد حسن بن علی ـ علیه السلام ـ را اَجَل دریافت و ولایت عهد [و امامت] به نص [امام] حسن(ع) بدو مفوض گشت».[1]
داستان کامل ولادت امام حسین(ع)
«از ابن عباس روایت است که چون حسین را ولادت خواست بود, حق تعالی رضوان را که خازن بهشت است، فرمود که بهشت را بیارای که محمد را فرزندی در وجود خواهد آمد و مالک دوزخ را فرمود که آتش را فرونشان و در بهشت حوری هست لعبا نام، از جمله حوریان بهشت نیکوتر است و او را هفتاد هزار کنیزک است. فرمود که پیش فاطمه شو و انیس وی باش و تولّای کار وی کن و جبرئیل را فرمود که با هزار جوق[2] از فرشته به نزدیک محمد شو و تهنیتش بگو. جبرئیل رو به حضرت رسول آورد. در وقت فرود آمدن به فرشته ای رسید که نام وی صلصائل بود و در روایت دیگر دردائل، که حق تعالی برو خشم گرفته بود و از صف فرشتگان رانده؛ به سبب اندیشه ای که به خاطرش در آمده بود. آن فرشته چون جبرئیل را بدید با چندین فوج از ملائکه که تسبیح و تهلیل کنان می رفتند, گفت: چه حادثه است، مگر قیامت برخاسته است؟ گفت: نه, محمد را فرزندی در وجود خواهد آمد. حق تعالی ما را بفرمود تا برویم و وی را تهنیت گوییم از برای کرامتش.
گفت: ای جبرئیل؛ محمد را از من سلام برسان و از وی درخواه تا از برای من شفاعت کند تا حق تعالی از من خشنود گردد. گفت: درخواهم و از وی درگذشت و به جزیره ای رسید. در آن جزیره فرشته ای را دید، نام او فطرس بود, پر و بالش سوخته که پادشاه عالم وی را کاری فرموده و وی در آن کار تأخیری کرده بود, آتش درآمده و پر و بالش سوخت. هفتصد سال در آن جزیره افتاد بود و خدای را عبادت می کرد. جبرئیل را گفت: کجا خواهی شد؟ وی را خبر داد و گفت: توانی که مرا با خود ببری, باشد که رسول خدای مرا شفاعت کند.
جبرئیل وی را با خود برد و به حضرت رسول آورد و لعبا با آن کنیزکان پیش فاطمه رفتند و بر وی سلام کردند و وی را انیس می بود تا وقت سحر, حسین ـ علیه السلام ـ در وجود آمد. لعبا وی را در حریری پیچید که از بهشت آورده بود و پیش رسول فرستاد. رسول وی را بوسه داد و آب دهن خود در دهنش کرد. پس جبرئیل سلام حق تعالی را برسانید و تهنیتش گفت و تعزیتش داد. رسول(ص) آب در چشم گردانید[3] و فرمود: از امت من کسی وی را بکشد؟ گفت: آری, جماعتی از بدبختان. رسول فرمود: من از ایشان بیزارم و خدای نیز از ایشان بیزار است. پس جبرئیل گفت: یا رسول الله، پیش فاطمه شو و سلام حق تعالی را برسان و سلام من برسان و تهنیتش و تعزیتش نیز بده. رسول به نزدیک فاطمه شد و سلام حق تعالی را به وی رسانید و سلام جبرئیل را و تهنیت و تعزیت او را، و چون تعزیت بداد فاطمه و لعبا و کنیزکان همه بگریستند. فاطمه گفت: ای پدر! از جبرئیل بپرس که وی را در کودکی شهید خواهند کرد یا در وقتی که بزرگ شود؟ فرمود: وی را شهید نکنند تا وقتی که از صلب او امامی در وجود آید که پدر امامان و معصومان و حجت خدای در زمین باشد. پس جبرئیل حال فطرس بگفت، رسول(ص) گفت: ای فطرس! خود را در حسین بمال. فطرس خود را در حسین مالید. حق تعالی بالهایش بداد. دیگر جبرئیل پیغام دردائیل درداد، رسول(ص) هر دو دست حسین برداشت و گفت: خداوندا؛ اگر این مولود را به نزدیک تو قدری و منزلتی هست, از دردائیل خشنود شو. حق تعالی دعای وی اجابت کرد و مقام وی از صف فرشتگان به وی داد. جبرئیل گفت: یا رسول الله، چون حسین را شهید کنند, آن فرشته فرود آید, و خود را در خون وی مالد و بر سر تربت وی باشد و بگرید تا روز قیامت».[4]
فضایل امام حسین (ع)
حکایت: «ابو عبدالله حسین بن علی(ع) امامی بزرگوار بود, صدری وسیع و همتی بس رفیع داشت، کمال الفت و حَمِیت اسلام در نهاد او مُتِمَکّن و به غیرت دین و عِزَّت نفس معروف. گویند بدان زمان که مروان از قِبَل معاویه عمل داشت، بدو نامه کرد که عمر بن عثمان یاد کرد که تنی چند از رجال عراق و وجوه مردم حجاز با حسین بن علی پنهان مراودت همی کنند و همی ترسم که از اختلاط ایشان فتنه برآید و من خود از این معنی فَحْص کردم و بدانستم که حسین را امروز با تو خلاف نیست و شاید از این پس او را رأی خلاف بُوَد. معاویه بدو نبشت که حسین را تعرض مرسان و او را به حال خویش گذار مگر آنکه او خود از بیعت ما سرزند و خلاف آغازد و خود او (= معاویه) به حسین بن علی(ع) نامه کرد که هر کس با خدای سبحان عهد کرد و میثاق داد، شایسته چنان بود که به پیمان خویش وفا کند و از نَکْثِ[5] عهد بپرهیزد و تو خود مردم را به واجب شناخته ای و امتحان کردهای. در نفس و دین خود بنگر و بر اُمّت رسول ببخشای و از داعیه فُرقَت[6] و شِقِّ[7] عصای امت بپرهیز و امت رسول را در فتنه مینداز».[8]
حضرت امام حسین(ع) رو یا رو با معاویه
«و ابوعبدالله(ع) در جواب بدو (= معاویه) نبشت که مرا با تو سر جنگ و داعیه خلاف نیست, اگر چند چنان دانم که خدای سبحانه بدین معنی رضا نشود و عذر من نپذیرد و تو خود از آن پس که خدای سبحانه را عهد دادی و بسی سوگند یاد کردی که به روزگار خویش، شیعه علی را به هیچ گونه تعرض نرسانی و از کینه ایشان فراموش کنی, چون دست یافتی, از روی ظلم بر هیچ تن نبخشودی و بسی مردم نمازگزار پرستش خوی که ظلم را نیکو نداشتندی و بدعت را عظیم شمردندی و از خدای سبحانه همه وقت اندیشمند[9] بودندی, بکشتی و از عذاب خدای و عقاب روز جزای, نهراسیدی… [حضرت در ادامه نامه می فرماید] و چون او (= زیاد بن سمیه) درباره مردم حَضْرَموت با تو نوشت که ایشان بر دین علی باشد, بدو نوشتی تا همگان را بکشت و مُثْلِه[10] کرد و دین علی همان دین است که بر قبول او به عهد رسول با پدر تو بکوشید و در زمان خویش با تو درانداخت و تو خود به نیروی همان دین این منزلت یافتی و بدین جایگاه رسیدی و گرنه بزرگ شرف تو و پدر تو همان دو رحلت دی و تموز بودی و مرا گویی در نفس و دین خود بنگر و بر امت رسول ببخشای و اُمّت رسول را در فتنه مینداز و من خود هر آینه بر این اُمّت از ولایت تو فتنه عظیم تر نبینم و از برای خود و اُمّت رسول, ثوابی فاضلتر از مجاهدت تو ندانم. پس اگر با تو دراندازم, مرا به سوی خدای ـ سبحانه ـ قُربتی بود و اگر واگذارم, هم از خدای ـ سبحانه ـ مَغْفِرت می طلبم و بر امر خویش توفیق رِشادِ می خواهم و [حضرت امام حسین(ع)] از اینگونه کلمات خشونتآمیز بسی نوشت و فَضایِح اعمال و افعال او ]معاویه[ در آن درج کرد و بدو فرستاد و با این همه خشونت جانب و عزّت طَبْع, بسی متواضع و فروتن بود, با فقرای اُمّت بر یک خوان[11] می نشست و بر سیره مساکین می زیست و آنچه داشت بر ایشان ایثار می کرد».[12]
امام حسین(ع) اسوه تواضع
پیشوایان معصوم(ع) الگوی فضیلت های اخلاقی اند. در بیان فروتنی امام حسین ـ علیه السلام ـ در کتاب شرح شهاب الاخبار چنین آمده است:
حکایت: «امام حسین(ع) می گذشت، به قومی درویش[13] رسید و از آن پاره های نان که از خانه ها جمع کرده بودند بر سر گلیمی کرده بودند و می خوردند, چون امام حسین(ع) را دیدند گفتند: «یابن رسول الله به چاشت خوردن مساعدت کن.» از اسب فرود آمد و گفت: «خدای تعالی متکبران را دشمن دارد» و با ایشان بنشست چون قدری خورده بود, گفت ایشان را که «شما نیز مرا اجابت کنید.» با وی برفتند و آنچه حاضر بود بخوردند».[14]
فرزند رسول خدا(ص)
حکایت: «به وقتی حجاج ظالم مردی را از علمای دین بیاورد و گفت که از تو به من رسانیدند که تو همی گویی که حسن و حسین فرزندان مصطفی(ص) بودند؟ عالم گفت: از کتاب خدا گفتم, حجاج گفت: اگر درست نگردانی, به زشت ترین وجهی بفرمایم تا بکشندت, مرد عالم برخواند: [15] پس گفت: معلوم است که عیسی(ع) بیپدر بود و از ابراهیم تا به وی اندر هزار سال بود، به حکم آنکه مادرش مریم از بنی اسرائیل بود، خدای تعالی وی را از فرزندان ابراهیم(ع) شمرد. چگونه حسن(ع) و حسین(ع) از فرزندان حضرت مصطفی(ص) نباشند که میان ایشان به جز از فاطمه(س) نبود؟! حجاج چون این سخن بشنید ساکت شد و از غم چنان شد که نزدیک بود که جانِ پَلیدش به سِجّین[16] پیوندد».[17]
در بیان فضایل اهل بیت(ع) سخن بسیار است و چه فضیلتی بالاتر از اینکه در فرمایشات پیامبر گرامی اسلام، اهل بیت یکی از ثقلین نامبرده شدهاند:
حکمت: «من در میان شما دو چیز بزرگ می گذارم؛ یکی از آن [دو] کتاب خداست که در اوست راه راست مر مؤمنان را, و از اوست روشنی دل مر عارفان را, پس فراگیرید آن را و چنگ در آن زنید و بدان متمسک گردید که حَبْل خداست, هر که چنگ در آن زند به مراد برسد. دوم، اهل بیت من, به یاد می دهم شما را حضرت خداوند ـ تعالی ـ را , یعنی او را گواه می گیرم در نیکو داشت اهلبیت من [و حضرت سه بار این جمله را (اَذْکُرْکُمْ اللهَ فی ا َهْلِبَیْتِی) تکرار کردند] و در تکرار این سخن سه بار, دلیلی واضح قایم می شود در تعظیم اهل بیت و محبت و متابعت ایشان».
و اهل بیت رسول(ص) علی و فاطمه و حسن و حسیناند؛ به دلیل آن حدیث که در صحیحین وارد است که آن هنگام که این آیت فرود آمد که: حضرت رسالت(ص) علی و فاطمه و حسن و حسین را بخواند و گفت: «اَللهُمَ هولاء أَهلُ بَیتی» (خدایا, اینان خاندان منند).
دیگر در حق فاطمه(س) فرمود: فاطمه پاره ای است از من, هر که او را برنجاند مرا رنجانیده باشد و هر که مرا برنجاند, خدای را رنجانیده باشد. و این حدیث دلالتی تمام دارد بر کمال شرف سیده نساء عالمیان و نور دیده صفوف آدمیان, صدف گوهر امامت, شفاعتخواه روز قیامت, بتول عذرا، فاطمه زهرا.
بهتر و مِهترِ زمین و ز مَن
صدف گوهر حسین و حسن
و دیگر در حق حسن و حسین فرمود که الحسن و الحسین سیّدا شباب اهل الجنة حسن و حسین(ع) (سَروَر جوانان بهشتیاند.) و در حدیثی دیگر آمده که: چون خدای تعالی بهشت را بیافرید، او را وعده داد که تو مسکین صُلَحا و اهل تقوا باشی و فقرا و زهاد ساکنان تو باشند, بهشت گفت: «الهی لِمَ جَعَلتَنی مَسکَنُ المَساکین؛ یعنی چرا مرا مسکن مسکینان گردانیدی؟» خطاب آمد که »ای بهشت! تو راضی نباشی که ارکان تو را به حسن و حسین آراسته گردانم؟» پس بهشت خرامید و گفت: راضی شدم پروردگارا, راضی شدم.
دو درّ دُرج کرامت، دو بَذرِ بُرج کمال
دو مهر اوج هدایت, دو صدر مسند دین
فلک متابع این و مَلَک ثناگرِ آن
جهان منور از آن و زمین مُزَیّن از این
ای عزیز! زبان بیان در صفت آل محمد به کلال[18] منسوب است و جمال کمال ایشان از باصره بصیرت ارباب قیل و قال محجوب؛ چه ایشانند نجوم بُروج هدایت و بروج نجوم ولایت, سلاطین[19] اقالیم عصمت, شیران بیشه فتوت, مسندنشینان قصر حرمت, سلطان نشانان مصر عزّت, ثمرات کرامت, قطرات رَشَحات امامت, عالمان اسرار ربانی, خازنان فُیوض سبحانی, مالکان طُرُق رَشاد, سالکان طریق اِرشاد، خاصان حضرت اِلاه, نایبان محمد رسول الله(ص):
آل پیغمبر حریم کبریا را محرمند
آل پیغمبر به عالم فخر آل آدمند
آل پیغمبر ز نور ایزد پاکند، از آن
در طریقِ دین امام خلق جمله عالمند
روشنی دل از ایشان است؛ چون موسی کَفَند
زندگیِّ جان هم ایشانند، چون عیسی دمند
نسبت آل نبی با سایر خلق جهان
گر کنی ضرب المثل بحر محیط و شبنمند[20]
رضا به رضای خدا
نکته: «ارادت و خواست سالک سائر[21] به جانب حق با رضای حق [تعالی] منضّم[22] شود و اصلاً غیر رضای حق, در هیچ امری طلب ننماید و ارادت خود از میانه بردارد و در جمیع اقوال و افعال نظرش بر رضای الهی باشد؛ نه به حَظِّ نفس خود, و ارادت و رضای او در ارادت و رضای حق محو و متلاشی گشته, خواست الهی خواست او شده باشد. قوله تعالی [23] اشارت با بشارتی است بر آنکه سیر رجوعی, مشروط به رضاست؛ گویا این معنی دارد که راه رجوع به جانب حق نیست؛ مگر رضا.
نقل است که پیش امام حسین(ع) گفتند که اباذر(ره) فرموده است که: «نزد من درویشی، بهتر از توانگری و بیماری، بهتر از تندرستی است.» امام ]حسین(ع)[ فرمود: «رحمت بر اباذر باد؛ اما من می گویم که هر که کار خویش با خدا گذاشت, هرگز تمنا نکند؛ الّا آن چیز را که خدا از برای وی اختیار فرموده است.
گر مرادم را مذاق شکّر است
نامرادی نی مراد دلبر است
ناخوش او خوش بود بر جان ما
جان فدای یار دل رنجان ما
عاشقم بر رنج خویش و درد خویش
بهر خشنودی شاه فرد خویش[24]
یاد شهادت هنگام ولادت
در کتاب آثار احمدی آمده است:
حکایت: «ولادت او در مدینه بود وقت سحر بود که آن سرو چمن ولایت و آن نهال اقبال بوستان امامت در حدیقه حیات قد کشید و غُنچه عصمت و طهارت به نسیم عنایت الهی شکفته گردید جبرئیل(ع) آمد و مژده قدوم حضرت امام حسین(ع) به سیدالکونین رسانید و گفت: یا رسول الله! حق ـ سبحانه و تعالی ـ بعد از تهنیت فرزندت حسین, تعزیت می رساند. آن حضرت فرمود: تهنیت معلوم است, اما تعزیت چیست؟ فرمود: بعد از وفات تو و مادر و شهادت پدر و برادر, او را شهید کنند. پس حضرت مصطفی(ص) این راز را با مرتضی علی(ع) در میان نهاد. علی(ع) را تحمل نماند, به جانب خانه روان گردید و آب در دیده بگردانید. فاطمه(س) گفت: ای پسر عَمّ و ای سُرور سینه پرغم! امروز روز شادی و بهجت است نه زمان اندوه و محنت, این گریه از سبب خرمی و سرور است؟ اعلام فرمایید و اگر به واسطه غم و الم است, موجب آن را باز نمایید. حضرت امیر(ع) فرمود: ای فاطمه! پدرت می فرماید که جبرئیل از نزد رَبِّ جلیل آمده, می گوید که جمعی از جفاکاران اُمَّت و گروهی از عاصیان دون همت, حسین مرا شهید کنند و دود از دودمان اهلبیت برآرند بعد از فوت مادر و شهادت پدر و برادر, اما فاطمه را صبر می باید کردن و جزای ظالمان را حواله به سریع المنتقم گذاشتن».[25]
اوصاف بی حدِّ امام حسین(ع)
«اخلاق ستوده آن سرور و اوصاف پسندیده فرزند امیرالمؤمنین حیدر، بسیار و بی شمار است, هر چند قلم تیززبان است, پیرامون بیان اخلاقش نتوان رسید و هر چند پایمردی وهم, تُنْدعِنان است به حوالی اوصافش نتوان گردید».[26]
[1]. محمد ابراهیم نواب تهرانی, فیض الدموع, تصحیح: اکبر ایرانی قمی, قم, هجرت, 1374, ص 81 .
[2]. جوق: گروه , دسته, جماعت.
[3]. آب در چشم گردانیدن: گریستن.
[4]. ابوسعید حسن بن حسین شیعی سبزواری, راحة الارواح, به کوشش: محمد سپهری، تهران، اهل قلم، دفتر نشر میراث مکتوب، 1375، صص 147ـ 149.
[5]. نَکث: به هم زدن معامله یا پیمان.
[6]. فرقت: جدایی.
[7]. شق: شکستن.
[8]. فیض الدموع، ص 83 .
[9]. اندیشمند: ترسان.
[10]. مثله کردن: قطعه قطعه کردن.
[11]. خوان: سفره.
[12]. فیض الدموع, صص 83 ـ 85.
[13]. درویش: فقیر.
[14]. مؤلفی گمنام در قرن هفتم هجری قمری, شرح شهاب الاخبار قاضی قضاعی, تصحیح: سیدجلالالدین حسینی ارموی (محدث)، تهران, علمی و فرهنگی, 1361 , ص 142.
[15]. «و از نسل او [ابراهیم] داود و سلیمان و ایوب و یوسف و موسی و هارون را [هدایت کردیم] و این گونه نیکوکاران را پاداش می دهیم. و زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را که همه از شایستگان بودند». (انعام: 84 و 85)
[16]. سِجّین: جهنم.
[17]. شرح شهاب الاخبار, صص 203 و 204.
[18]. کلال: گنگی.
[19]. مصر: شهر.
[20]. الرسالة العلیه فی الاحادیث النبویه, صص 30 ـ 32.
[21]. سائر: رهرو.
[22]. منضّم: ضمیمه.
[23]. نک: فجر: 28.
[24]. شمسالدین محمد لاهیجی, مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز, تحقیق: محمدرضا برزگر خالقی و عفت کرباسی, تهران, زوار, 1378, صص 223ـ225.
[25]. احمد بن تاجالدین استرآبادی, آثار احمدی, به کوشش: میرهاشم محدث، با همکاری دفتر نشر میراث مکتوب, تهران، انتشارات قبله, 1374، ص 489.
[26]. همان, ص 490.