پیرامون خاتمیت
مجله معارف بهمن 1381، شماره 10
در شماره قبل یک سئوال پیرامون مسئله خاتمیت به قلم آیت الله سبحانی از نظر شما خوانندة محترم گذشت که در این شماره به عنوان بخش دوم مباحث، سه سئوال دیگر و جواب آن را به قلم معظم له پی می گیریم.
1) چرایی پایان نبوت تبلیغی
2) چرایی قطع نبوت به عنوان فیض معنوی
3) راز جاودانگی اسلام
نبوت تبلیغی چرا پایان یافته است؟
در پاسخ این سئوال باید گفت:
پیامبران آسمانی دو دسته هستند:
1ـ پیامبرانی که تاریخ و کتاب های آسمانی برای آنان کتاب و شریعت ثابت کرده است و در هر دوره به تناسب فهم و ادراک مردم از طرف خداوند شریعتی آورده اند.
2ـ پیامبرانی که کار آنان این بود که مردم را به آئین پیامبر پیشین دعوت کنند و غباری را که بر اثر گذشت زمان به روی شریعت و کتاب وی نشسته است پاک کنند و شریعت پیامبر پیشین را ترویج نمایند و غالب پیامبران از گروه دوم بودند و عدة بسیار کمی از پیامبران که قرآن آنها را «اوالعزم» می خواند قانون و شریعت آورده اند.
به عبارت دیگر دو نوع نبوت بوده است: «نبوت تشریعی» و «نبوت تبلیغی».
پیامبران تشریعی که شماره آنان بسیار اندک است که صاحب قانون و شریعت بوده اند، ولی پیامبران تبلیغی کارشان تعلیم و تبلیغ و ارشاد مردم به تعلیمات پیامبر صاحب شریعت بوده است.
اسلام که ختم نبوت را اعلام کرده است نه تنها به نبوت تشریعی خاتمه داده است بلکه به نبوت تبلیغی نیز پایان داده است.
در این صورت این سئوال پیش می آید که : ما این مطالب را پذیرفتیم که اسلام به واسطة کمال و کلیات و تمامیت و جامعیتی که دارد به نبوت تشریعی پایان داده است، پایان یافتن نبوت تبلیغی را چگونه می توان توجیه کرد؟ در صورتی که بشر، در تمام دوره ها به کسانی که او را هدایت و ارشاد کنند نیازمند است؟
اولین پاسخ
پاسخ این سئوال از نظر شیعه بسیار روشن است زیرا به عقیده شیعه همان وظیفه تبلیغ و ارشاد که پیامبران غیراوالعزم انجام می دادند پس از پیامبر گرامی به عهدة جانشینان او گذاشته شده است و در حقیقت تبلیغ و ارشاد و تربیت به وسیلة کسانی که با جهان غیب ارتباط دارند. قطع نشده است. آری نبوت و رسالت ختم شده است اما ختم نبوت به این معنا نیست. که از طرف خدا افرادی برای تبلیغ و ارشاد مردم گمارده نشده اند بلکه جانشینان پیامبر گرامی که از طرف خدا به این مقام منصوب شده اند، همان وظیفه تبلیغ و ارشاد را به عهده دارند. شیعه با دلائل محکم و استوار ثابت کرده است که از طرف خداوند افرادی به عنوان امام و جانشین پیامبر تعیین شده اند که پس از درگذشت پیامبر زعامت مسلمانان را به دست بگیرند و آنان را به همان راهی که پیامبر دعوت می کرد، دعوت نمایند و این عقیده بر اساس دلیل هایی محکم، استوار است که به برخی از آنها اشاره می شود.
دلائل شیعه برای لزوم تعیین امام معصوم
1ـ پیامبر گرامی (ص) به حکم آیه «الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا ». [1] شریعت اسلام را به طور کامل از مبدأ وحی دریافت کرده و در اختیار بشر گذارده است اما در عین حال این طور نبوده است که تمام احکام و جزئیات قوانین اسلام را برای مردم بیان کرده باشد بلکه پیامبر تا آنجا که شرایط اجازه می داده و توانایی داشته کلیات و اصول اسلام را بیان کرده است بنابر این لازم است برای بیان آن قسمت از احکام که پیامبر گرامی به عللی موفق به بیان آن نگردیده و یا وقت بیان آن نرسیده بوده است عده ای از طرف خود آن حضرت تعیین شوند.
به طور مسلم، کلیه قوانین اسلام با تمام جزئیات و خصوصیاتی که دارد در دوران خود پیامبر اکرم تشریع شده و به او ابلاغ گردیده بود، اما چون بیان احکام پیوسته به صورت تدریجی انجام می گیرد، از این نظر بیان و ابلاغ آنها به عهده آن گروه از معصومان که به فرمان خدا برای این مقام منصوب شده اند گذارده می شود.
گذشته از این پس از رحلت پیامبر گرامی مسائل و موضوعاتی پیش می آید که در زمان رسول گرامی سابقه نداشته و هیچ گاه برای مردم مطرح نبوده است.
این جهات ایجاب می کند که پس از رسول اکرم گروهی باشند که احکام نا گفته و ابلاغ نشده اسلام را بازگو کنند و این گروه حتماً باید از طرف خدا تعیین گردند و افراد دیگر نمی توانند به این کار قیام نمایند و این نظریه شیعه دربارة امامت کاملاً ثابت می کند که امامت یک مقام انتصابی است نه انتخابی و مردم از آن جهت که به بعثت رسول نیاز دارند، از همان جهت نیز به نصب امام از طرف خداوند نیازمند هستند.
امام باقر (ع) می فرماید: آن دین کامل و تمام را که خدای متعال به رسول گرامیش نازل ساخته بود از آن حضرت به ما منتقل شده است و هیچ گاه زمین از شخصی که بتواند این دین را بیان کند خالی نخواهد ماند. [2]
2ـ قرآن مجید یکی از دو یادگار رسول اکرم (ص) (قرآن، امامان) می باشد و مردم وظیفه دارند که قرآن را برنامة اساسی زندگی خود قرار دهند. ناگفته پیداست که در این کتاب آسمانی آیاتی وجود دارد که احتیاج به توضیح و تفسیر دارد و چون خدای متعال قرآن را برای استفادة مسلمان ها و همة اهل جهان به رسول اکرم (ص) نازل ساخته است، باید برای تفسیر و توضیح آنها پس از رسول اکرم (ص) شخصی را قرار داده باشد تا مسلمان ها در فهم قرآن و استفادة از آن گرفتار انحراف نشوند.
البته مقصود این نیست که تمام آیات قرآن نیز به تفسیر امام و جانشین معصوم دارد زیرا این سخن با خود قرآن و احادیث اسلامی که مردم را به فهم و تدبیر در آیات قرآن دعوت نموده اند، کاملاً منافات دارد. بلکه مقصود این است که برخی از آیات قرآن مخصوصاً آیاتی که پیرامون احکام و موضوعات حقوقی و جزائی وارد شده است شدیداً نیاز به بیان دارد و شواهد این مطلب به اندازه ای زیاد است که ما خود را از نقل آنها بی نیاز می دانیم. این است که رسول اکرم (ص) می فرماید:
«انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا و لن یفترقا … » [3]
« من از میان شما می روم و دو یادگار گرانبها بین شما می گذارم. ـ قرآن و امامان ـ تا هنگامی که به این هر دو متمسک باشید و چنگ بزنید گمراه نخواهید شد و این دو از هم جدا نمی شود (و جدا نیستید) … .
3ـ هر کس با سیره و روش پیامبر گرامی آشنایی داشته باشد می داند که همان طوری که در بیان احکام و قوانین اسلام کوشا بوده به همان اندازه در تربیت و پرورش و ساختن یک اجتماع انسانی به اسلامی همت می گمارد .
ناگفته پیداست پیامبر اسلام در تربیت و پرورش جامعه اسلامی، یک موفقیت نسبی پیدا نموده او اگر چه اساس یک اجتماع اسلامی را پی ریزی کرد ولی بر اثر کوتاهی دوران رسالت و فقدان امکانات، به تکمیل بنای اجتماع اسلامی که افراد اجتماع دوران خود را آن چنان بسازد: که پس از وی ادامه تربیت وجود مربی بی نیاز شوند، موفق نگردید. از این جهت لازم است پیامبر افرادی را به عنوان جانشینی خود تعیین کند که عهده دار مقام تربیت و پرورش مردم گردند.
برای این که بدانیم پیامبر گرامی اسلام در جهت تربیت و پرورش مردم موفقیت نسبی پیدا کرد کافی است که مختصری از وضع عمومی مسلمان ها را در زمان خود پیامبر و پس از رحلت رسول اکرم در نظر بگیریم مثلاً در جنگ احد هنگامی که از طرف دشمنان شایع شد که پیامبر کشته شده است اکثریت یاران وی پا به فرار نهادند و عده ای از آنان دور هم گرد آمده می گفتند خوب است شخصی را بفرستیم تا برای ما از ابوسفیان امان بگیرد و برخی می گفتند اگر این شایعه صحیح باشد ما باید به آئین قبلی خود بازگردیم و بعضی دیگر می گفتند اصولاً اگر محمد پیامبر بود کشته نمی شد.[4]
نظیر این حادثه در جنگ «حنین» رخ داد. در نبرد «احد» اکثریت مسلمانان پا به فرار گذاردند و او را در وسط میدان تنها نهادند فقط چند نفر که از یاران با ایمان و تربیت یافته مکتب او بودند وجود او را از حملات دشمن حفظ کردند، در جنگ حنین هم که در سال هشتم هجری انجام گرفت این تاریخ تکرار گردید، تفصیل هر دو رویداد اسلامی را می توانید در کتاب فروغ ابدیت [5] مطالعه بفرمائید.
این نوع «تراژدی ها» حاکی از این است که هنوز جامعه اسلامی از تربیت هایی پی گیر آسمانی بی نیاز نشده و درخت ایمان در قلوب بسیاری از آنان ریشه ندوانیده و بسان نهالی بود در برابر تند باد حوادث.
با در نظر گرفتن این موضوع هیچ عاقلی باور نمی کند که رسول گرامی اسلام (ص) مردم را برای بعد رحلت خود به خودشان واگذار کرده و برای تربیت و پرورش آنها فکری نکرده باشد.
4ـ موضوع دیگری که ایجاب می کند پس از رسول گرامی (ص) حجت الهی و امام معصوم بین مردم باشد این است که: از روز اول اسلام، مخالفان اسلام با طرح شبهات و اشکالات درصدد بودند مسلمان ها را متزلزل کنند و گواه این موضوع سئوال و جواب هائی است که در زمان خلفا از طرف بیگانگان در جوامع اسلامی مطرح می شد، آیا برای حفظ عقیدة مردم و دور نگاه داشتن آنان از انحراف و نیز برای اینکه بیگانگان نتوانند از این راه هیچ سوء استفاده ای کنند، نباید افرادی که بر اثر ارتباط با جهان غیب علم و دانش وسیع و گسترده ای دارند که از طرف خدا تعیین شوند تا این قبیل نیازها و اشکالات را به خوبی پاسخ گویند و از حریم اسلام دفاع نمایند.
این چهار جهت که به طور فشرده بیان گردید پایه اساسی اعتقاد شیعه را به مسأله «امامت» تشکیل می دهد و از این رو لازم است که پیامبر جانشینان معصوم داشته باشد تا به این وظایف خطیر، قیام کنند، وظایفی که قسمتی از آنها را پیامبران تبلیغی، انجام می داده اند.
علاوه بر این چهار موضوع، موضوع دیگری نیز نصب و تعیین امام را لازم می ساخت و آن این که رسول گرامی اسلام با زحمات فراوان و ناراحتی های بیشمار و فداکاری های زیاد، توانست در طول 23 سال، حکومتی به نام حکومت اسلام تشکیل دهد، البته این حکومت در زمان خود آن حضرت توسعه پیدا کرد و در جهان آن روز خواه ناخواه موقعیتی پیدا نمود و وجود چنین حکومتی برای زمامداران جهان آن روز، بسیار سنگین بود و امپراطوری ها و کشورهای غیر اسلامی مترصد بودند که موقعیتی پیش بیاید تا این حکومت جوان را از بین ببرند، از این جهت دو امپراطور ایران نامة رسول اکرم (ص) را پاره کرده و به فرماندار یمن دستور داد که پیامبرگرامی(ص) را به ایران جلب کند. [6] همچنین کشور روم آماده نبرد با مسلمانان گردید تا بالاخره سال هشتم با مسلمان ها وارد جنگ شد. [7]
با این شرایطی که خود پیامبر گرامی بیشتر از همة مردم از آن اطلاع داشت آیا عقل باور می کند که آن حضرت مردم را بعد از خود بدون پیشوا زعیم و کسی که امور آنها را به دست بگیرد، بگذارد و برای این موضوع کسی را تعیین نکند؟ تا این جا ثابت شد که پس از پیامبر افرادی بودند که برنامه و کار او را دنبال کنند.
بنابر این به عقیده شیعه پس از پیامبر گرامی، امامان معصوم، همان وظیفة تبلیغی پیامبران را به خوبی ایفا می کنند و از این رو این سئوال و اشکال ( که چرا مسلمان ها از نبوت تبلیغی محروم بمانند ) اصلاً پیش نمی آید.
امام هشتم (ع) می فرماید:
« ان الامامة منزله الانبیاء … ان الامامة خلافة الله و خلافة الرسول ان الامامه زمام الدین و نظام الدین و صلاح الدنیا و عز المؤمنین» الامام یحل حلال الله و یحرم حرام الله ، بقیم حدود الله، یذب عن دین الله و بدعوا الی سبیل ربه بالحکمة و الموعظة الحسنة و الحجة البالغة. » [8]
«امامت همان مقام و منزلت پیامبران است که با امامان داده شده است … امامت خلافت الهی و جانشینی از رسول خدا است. امامت موجب نظام و نظام امور مسلمانها است. امامت موجب عزت مسلمان ها و صلاح دنیای آن ها است، امام حلال خدا را حلال و حرام او را حرام می کند (در بیان احکام هیچ گونه انحرافی پیش نمی آید) حدود الهی را بر پا می دارد و از دین خدا دفاع می کند و مردم را به سوی خدا دعوت می نماید».
دومین پاسخ
تا زمانی بشر نیازمند به نبوت تبلیغی است که درجة عقل و علم و تمدن او به پایه ای نرسیده باشد، که خود بتواند عهده دار دعوت و تعلیم و تبلیغ و تفسیر و اجتهاد در امر دین بشود، به عبارت دیگر رشد و بلوغ انسانیت، خود به خود به وحی تبلیغی خاتمه می دهد و دانشمندان در انجام این وظیفه، جانیشین انبیا می گردند.
می بینیم قرآن مجید در اولین آیه ای که نازل می شود سخن از خواندن نوشتن و قلم و علم به میان می آورد و می فرماید: «اقرء باسم ربّک … الذی عل بالقلم … علم الانسان ما لم یعلم» . [9] این آیه اعلام می کند که عهد قرآن عهد خواندن و نوشتن و یاددان و علم و عقل است، قرآن در سراسر آیات خود بشر را به تعقل و استدلال و مشاهدة عینی و تجربی طبیعت مطالعة تاریخ و به تفقه و فهم عمیق دعوت می کند.
بشر در دوره های پیش، مانند کودک مکتبی بوده است که کتابی که برای خواندن به دستش می دهند، پس از چند روز آن را پاره پاره می کند و بشر در دوره اسلامی مانند یک عالم بزرگ است که با همة مراجعات مکرری که با کتاب های خود می کند آنها را در نهایت دقت حفظ می کند .
زندگی بشر را معمولاً به عهد تاریخ و ما قبل تاریخ تقسیم می کنند، عهد تاریخی از زمانی است که بشر توانسته است یادگارهایی به صورت کتیبه یا کتاب از خود باقی بگذارد و همان ها امروز ملاک داوری دربارة زندگی آن روز است اما از عهد ما قبل تاریخ هیچ گونه اثر باقی نمانده است.
ولی می دانیم که آثار عهد تاریخی نیز غالباً پراکنده است، دوره ای که از آن به بعد بشر تاریخ و آثار خود را به طور منظم و نسل به نسل حفظ کرده و تحویل نسل بعد داده، مقارن با ظهور اسلام است، خود اسلام نیز عامل مؤثری برای این رشد عقلی محسوب می شود، در دورة اسلامی، مسلمانان، هم آثار خود را حفظ و نگهداری کردند و هم کم و بیش آثار ملل پیشین ر نگهداری و به نسل های بعد منتقل نمودند.
بنابراین می توان گفت طلوع و ظهور علم و رسیدن بشر به حدی که خود حافظ و دعوت کنندة و مبلغ دین آسمانی باشد، باعث می شود که وظیفة تبلیغ به عهدة دانشمندان موکول گردد.
قرآن مجید هم در چند آیه به این حقیقت اشاره می فرماید:
«فلو لا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا رجعوا الیهم لعلهم یحذرون» . [10]
« باید از هر جمعیتی چند نفر به دنبال تحصیل علوم دینی بروند و پس از اینکه با معارف و حقایق اسلام آشنا شدند، برگردند و جمعیت خود را انذار کنند ( از عذاب الهی بیم دهند) تا شاید مردم هدایت شوند».
« و لتکن منکم امة یدعون الی الخیر یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر». [11]
«باید گروهی از شما باشند که مردم را به کارهای خیر و خوبی ها دعوت کنند، امر به معروف کنند و نهی از منکر نمایند ».
رسول اکرم (ص) می فرماید:
«اذا ظهرت البدع فی امتی فلیظهر العالم علمه فمن لم یفعل فعلیه لعنة الله ». [12]
«هر زمان که بدعت یا بدعت هائی در امت اسلامی پدید آید بر عهدة دانشمندان است که دانش خود را آشکار کنند و مردم را از انحراف بازدارند و هر دانشمندی که این وظیفه را انجام ندهد لعنت خدا بر او باد ».
امام باقر (ع) می فرماید:
«ان الامر بالمعروف و النهی عن المنکر سبیل الانبیاء ». [13]
« امر به معروف و نهی از منکر (و ارشاد و تبلیغ مردم) راه پیامبران است ».
از این رو بیان به خوبی استفاده می شود که در اسلام وظیفة تبیلغ که همان وظیفة تبلیغی پیامبران است و به عهدة دانشمندان بلکه به عهدة خود مردم گذارده شده است. [14]
نبوت سیر معنوی است چرا باید به روی انسان ها بسته شود؟
چه طور می شود که تا بیش از امت اسلامی همة امت ها از طریق وحی الهام با جهان غیب ارتباط داشته باشند اما این امت از این موهبت محروم شده و درهای آسمان به روی او بسته گردد.
آیا امت های پیش از اسلام، بر امت اسلامی برتری داشته اند و یا امت اسلامی از نظر استعدادهای معنوی و روحی از آنها پائین تر هستند؟
پاسخ
اولاً باید بدانیم که ارتباط و اتصال معنوی با جهان غیب و ماوراء طبیعت، از مختصات پیامبران نیست تا با ختم نبوت هر گونه رابطة معنوی و روحانی قطع گردد، زیرا این ارتباط و اتصال برای پیشوایان اسلام (ص) و نیز برای کسانی که در درجات اعلای ایمان باشند، امکان پذیر است آری با ختم نبوت، وحی تشریعی به پایان می رسد، اما معنای بسته شدن باب «وحی» این نیست که ارتباط با جهان غیب به طور کلی قطع شود.[15]
برای این که پاسخ این سئوال روشن تر گردد لازم است قدری بیشتر توضیح داده شود.
سئوال می کنیم اینکه می گویید با ختم شدن نبوت، ارتباط با خدا قطع می شود منظور شما چیست؟ اگر منظورتان این است که با ختم نبوت راه شناخت خدا و اسماء و صفات جمال و جلال او به وسیله تدبر و تفکر در آیات عظمت و قدرت او بسته می شود، این گفتار که صحیح نیست زیرا امت اسلامی هم مانند سایر امت ها از این موهبت برخوردارند و می توانند با تدبر در آیات آفاقی و انفسی، یعنی تدبر در جهان خلقت و انسان، خدا را بهتر بشناساند و به اسماء کمال او پی ببرند.
قرآن مجید به همة بشر تا دامنة قیامت می گوید:
«سنریهم آیاتنا فی الافاق و فی انفسهم حتی یتبین لهم انّه الحق اولم یکف بربک انّه علی کل شیء شهید». [16]
«ما به انسان ها نشانه های وجود خود را در جهان و در وجود خود آنان نشان می دهیم، تا برای آنان آشکار گردد که خدا حق است. آیا برای پروردگار تو کافی نیست، که از همة چیز آگاه و در همه جا حاضر و ناظر است».
« و فی الارض آیات للموقنین و فی انفسکم افلا تبصرون ». [17]
«در زمین و در وجود خودتان نشانه هایی از وجود خدا برای اهل یقین هست آیا نمی بینید؟!».
پس راه شناخت خدا از طریق استدلال و بررسی نشانه های عظمت و قدرت او، برای همیشه به روی بشریت باز است.
و اگر مقصود سئوال کننده این است که راه معرفت خدا و شناسائی اسماء و صفات او و رسیدن به مقامات عالی انسانی را طریق تصفیه روح و پاکی روان، که نتیجه آن اتصال و ارتباط با جهان غیب و رؤیت جهان غیب با چشم دل و شنیدن نغمه ها و اصوات ملکوتیان است ، با ختم نبوت بسته شده است این گفتار نیز صحیح نیست زیرا این نوع ارتباط هم برای کسانی که ایمان آنان کامل باشد و در راه خدا و معنویات قدم هایی راسخ برداشته باشند قطع نشده و هر کس به قدر کشش روحی خود از این راه می تواند بهره مند شود. قرآن مجید در این زمینه می فرماید:
« ان تتقوا الله یجعل لکم فرقاناً ». [18]
«اگر اهل تقوی باشد خدای بزرگ در وجود شما نوری قرار می دهد که با آن بتوانید راه را از چاه تمیز دهید.»
و نیز می فرماید:
« و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا». [19]
«کسانی که در راه مجاهدت و کوشش کنند ما آنان را به راه های خود راهنمائی می کنیم.»
یعنی اگر از طرف آنان کوشا باشد، از طرف ما هم جذب و کشش خواهد بود.
از رسول گرامی (ص) روایت شده است که :
« من اخص لله اربعین صباحاً فجرالله ینابیغ الحکمة من قبله علی لسانه ». [20]
« هر کس چهل روز با اخلاص خدا را عبادت کند، خداوند چشمه های حکمت را از دل او بر زبانش جاری خواهد ساخت ».
امام صادق (ع) می فرماید: «هر کس چهل روز از طریق اخلاص متوجه خدا گردد، دنیا از نظر او کوچک و بی ارزش جلوه می کند. از عیوب و بیماریهای روحی و از درد و درمان آنها آگاه می گردد و خداوند قلب او را سرشار از حکمت نموده و بر زبان او جاری می سازد». [21]
در حدیث معراج آمده است: «هنگامی که بندة من به من محبت پیدا کرد محبتی که محبت دیگران از دل او ببرد، من هم او را دوست خواهم داشت و چشم دل او را باز خواهم کرد و گاه و بیگاه دل او را متوجه خود خواهم ساخت تا گفتگوی با سایرین و مجالست با آنان را قطع کند و همیشه با من باشد». [22]
کوتاه سخن این که : از آیات و روایات و منابع اسلامی به خوبی استفاده می شود که با ختم نبوت. ارتباط معنوی و اتصال روحانی بشر، با جهان غیب قطع نخواهد شد.
و در هر زمان بشر، بر اثر اطاعت خدا و پیمودن راه بندگی و پیروی از تعالیم شرایع حقه و مجاهدت و کوشش در کسب اخلاص، می تواند با جهان غیب اتصال و ارتباط پیدا کند و هرگز باب این فیض معنوی با ختم نبوت، بسته نشده است.
اصولاً باید گفت به عقیده شیعه که پس از پیامبر گرامی، علی (ع) و فرزندان معصوم او را امام و جانشین پیامبر می دانند این سئوال اصلاً پیش نخواهد آمد، زیرا همان ارتباطی که در زمان رسول اکرم (ص) بین خالق و مخلوق وجود داشت پس از رسول اکرم (ص) و ائمه اطهار فرموده اند هیچ زمانی زمین خالی از حجت الهی و انسان کامل نخواهد بود. [23]
اگر رسول اکرم (ص) با فرشتة وحی سرو کار داشت علی (ع) و پیشوایان معصوم هم با فرشتگان تماس داشتند.
احادیث اسلامی می گوید: « کان علی (ع) محدثا». [24]
« ان اوصیاء محمد علیه و علیهم السلام محدثون ».[25]
علی (ع) از کسانی بود که فرشتگان با او سخن می گفتند و همة اوصیاء پیامبر گرامی نیز بسان علی (محدث) بودند یعنی: فرشتگان نیز با آنها سخن می گفتند».
از این روایات به خوبی استفاده می شود که ائمه اطهار با فرشتگان و جهان غیب ارتباط و اتصال داشته اند.
مرحوم صد المتألهین می گوید: اگر با ختم شدن نبوت، «وحی» قطع شده است ولی باب الهام و اشراق راهنمائی های غیبی الهی قطع نشده و نخواهد شد. [26]
در اینجا علمای اخلاق و سیر و سلوک بیانی دارند که نقل آن بی فایده نیست.
یقین واقعی برای انسان در پرتو پاکی نفس، از اخلاق زشت و به کمک ریاضت شرعی و مجاهدات نفسانی رخ می دهد، تا آیینة دل از زنگ و غبار گناه صیقل داده نشود، صور حقائق اشیاء در آن منعکس نمی شود، زیرا زنگ گناه و نافرمانی، آیینه نفس را تار می سازد و در نتیجة صور حقایق جهان دیگر، در آن منعکس نمی شود، و گر نه هر انسانی به حسب فطرت، قابل معرفت حقایق ملک و ملکوت اس و از این جهت است که خداوند انسان را از مخلوقات دیگر خود برگزید و او را محل تحمل امانتی که سماوات و ارضین و جبال از تحمل آن امتناع نمودند قرار داد.
روی این شایستگی پیامبر اکرم (ص) فرمود:
«لو لا ان الشیاطین یحومون علی قلوب بنی آدم لینظرون الی ملکوت السموات و الارضین ».
«هر گاه لشکر شیطان اطراف قلوب بنی آدم را احاطه نمی کردند آنان حقایق ملکوت آسمان ها و زمین را مشاهده می نموده اند» [27]
بنابراین هر کس در هر زمان، اگر روح خود را که بسان آئینه است، از کدورات و زنگ های علاقة به دنیا و مادیات صیقل دهد و از گناه و نافرمانی خدا اجتناب کند، به قدر کوشش و مجاهدت و استعداد خود، نقش عالم معنا را در آئینه دل خواهد دید و اشتراقات و الهامات غیبی همیشه برای او ادامه خواهد داشت و در اثر پاک نگاه داشتن این آیینه از زنگ تعصب و گناه ها و آلودگی ها به جایی خواهد رسید که با جهان غیب متصل شده چشم او چشم الهی، و گوش او گوش خدائی و تمام اعضاء و جوارح او همواره در انجام فرمان الهی خواهد بود و احادیث دربارة موقعیت این چنین می فرمایند:
«صار سمع الله الذی یسمع به و بصره الذی یبصر به، و لسانه الذی ینطق به، و یده التی یبطش بها، ان دعاه اجابه و ان سأله اعطاء ». [28]
« افراد پرهیزگار در پرتو اجتناب از گناه، و انجام فرائض و مستحبات، به مقامی می رسند که گوش و چشم و دست آنان از نفوذ خاصی برخوردار می گردند، اگر خدا را بخوانند، پاسخ می شنوند و هر چه بخواهند داده می شوند.»
همیشه به یاد خدا و همواره مشمول عنایات خاص الهی بوده و با این که در میان مردم زندگی می کنند حقایق جهان پیش ایشان مکشوف و حتی در این جهان عوالم بعد از این جهان را مشاهده می نمایند.
گواه روشن
پیامبر گرامی نماز صبح را در مسجد با مردم خواند چشمش به جوانی افتاد که حالش غیر عادی، به نظر می رسید از او پرسید در چه حالی؟
گفت: ای پیامبر گرامی در حال یقینم.
فرمود: هر یقینی آثاری دارد، که حقیقت آن را نشان می دهد علامت و اثر یقین تو چیست؟
گفت: یقین من همان است که خواب را از چشم من ربوده و مرا به روزه گرفتن روزها وا می دارد، یقین من علاقه مرا به جهان کاهش داده است و گویا الان می بینم که مردم برای حساب و جزای اعمال خود را در پیشگاه خدا نعمت های الهی و اهل دوزخ را در عذاب دردناک او می بینم و صدای لهیب آتش جهنم در گوش من طنین انداز است.
رسول اکرم (ص) رو به مردم کرد و فرمود: این بنده ای است که خداوند قلب او را به نور ایمانه روشن کرده است.
سپس رسول اکرم (ص) به آن جوان فرمود: این حالت نیکو را برای خود نگهدار.[29]
(یعنی اگر دل را به زنگ گناه آلوده کنی، این نورانیت از تو سلب خواهد شد).
دربارة این موضوع که «راه الهامات اشراقات غیبی به روی بندگان پاک و فرمانبردار خدا باز است» ، به آیات و احادیث زیادی می توان استدلال نمود که برای اختصار، از نقل آنها خودداری می گردد.
هیچ چیز جاودانه نیست پس چگونه شریعت اسلام جاودانه است؟
اسلام ضمن اعلام ختم نبوت، جاودانی خویش را هم اعلام کرده است چنانکه فرموده است: «حلال محمد حلال الی یوم القیامه و حرامه حرام الی یوم القیمه». [30]
می پرسند مگر ممکن است چیزی جاوید بماند؟ همه چیز در جهان متغیر است، و اساسی ترین اصل این جهان، اصل تغییر و تحول است تنها یک چیز جاودانی است و آن یک چیز این قانون است « هیچ چیز جاودانی نیست.» و گاهی به این گفتار و پرسش رنگ فلسفی می دهند و قانون تغییر و تحول را که قانون عمومی طبیعت است دلیل می آورند.
در این پرسش و گفتار موجودات مادی و ترکیبات آن با «قوانین و نظامات» خلط شده است، در صورتی که آنچه همواره در تغییر و نظامات، خواه نظامات طبیعی و یا نظامات اجتماعی منطبق بر نوامیس طبیعی مشمول این قاعده نمی باشند.
ستارگان و منظومه های شمسی پدید می آیند و پس از چندی فرسوده و فانی می گردند، اما قانون جاذبه همچنان پای بر جا است، گیاهان و جانوران زاده می شوند و زیست می کنند، و می میرند ولی قوانین زیست شناسی همچنان زنده است. همچنان است حال انسان ها، و قانون زندگی آنها، انسانها که از آن جمله شخص پیامبر گرامی است می میرمند، ولی قانون آسمانی آنها زنده است.
در طبیعت پدیده ها می میرند نه قانون ها، اسلام قانون است نه پدیده، اسلام اگر با قوانین طبیعت ناهماهنگ بود، محکوم به مرگ بود، اما چون با فطرت و سرشت انسان و اجتماع هماهنگ است، مرگ ندارد و تغییر و تبدل در او راه نخواهد داشت.
گاهی این سئوال و اشکال به این صورت بیان می شود:
«مقررات اجتماعی یک سلسله مقررات قراردادی است، که بر اساس نیازمندی های اجتماعی وضع می شوند نیازمندی ها که مبنا و اساس این مقررات و قوانین است، به موازات توسعه و تکامل عوامل تمدن، در تغیرند، نیازمندی های هر عصر با نیازمندی های عصر دیگر، متفاوت است.
به عبارت دیگر توسعه و پیشرفت عوامل تمدن، لزوماً و جبراً مقتضیات جدیدی می آورد نه ممکن است جلو «جبر تاریخ» را گرفت، و زمان را به یک حال نگه داشت، نه ممکن است با مقتضیات زمان هماهنگی نکرد و خلاصه جبر تاریخ خود بزرگترین دلیل بر متغیر بودن قوانین و مقررات است زیرا چون اوضاع و شرائط جبراً تغییر می کند باید قوانین و مقررات هم تغییر کند».
پاسخ
کملة جبر تاریخ در عصر ما همان نقش را بازی می کند که کلمة قضا و قدر در گذشته بازی می کرده است یعنی همان طور که عده ای هر پیش آمد خوب یا بدی را به گردن قضا و قدر می انداختند، در زمان ما هم هر رویداد تازه را چه خوب باشد چه بد به جبر تاریخ مستند می کنند. در صورتی که هم قضا و قدر و هم جبر تاریخ مفهوم فلسفی صحیحی دارد.
درباره جبر تاریخ باید بگوئیم در این که عوامل تاریخ مانند همة عوامل دیگر تأثیرات قطعی و ضروری دارند سختی نیست ولی سخن در شکل تأثیر این عوامل است آیا تأثیر جبر عوامل تاریخ، به این شکل است که همه چیز موقت و محدود و محکوم به زوال است یا به شکل دیگری است.
بدیهی است که بستگی دارد به نوع عامل اگر عوامل گرداننده تاریخ، ثابت و پایدار باشند، نتیجة تأثیر جبری آنها به این شکل خواهد بود که ثابت و پا برجای باشد، اگر بر عکس ناپایدار باشند، نتایج و آثار آنها نیز پایدار خواهد بود.
یکی از عوامل تاریخی عامل خانوادگی و جنسی است این عامل یک عامل ثابت و پایدار است، یعنی بشر همیشه به سوی تشکیل خانواده و انتخاب همسر و تولید فرزند گرایش داشته است، در طول تاریخ بشر نهضت هائی علیه زندگی خانوادگی صورت گرفته است، اما همه با شکست مواجه شده است چرا ؟ چون بر خلاف جبر تاریخ بوده است جبر تاریخ ایجاب می کرده که باقی بماند.
یکی دیگر از عوامل تاریخ عامل مذهب است. در نهاد بشر، گرایش به پرستش و توجه به جهان ماوراء طبیعت همواره وجود داشته است، این عامل در تمام دوره ها نقش خود را ایفا کرده است و نگذاشته است توجه مردم به مذهب فراموش شود. پس اینکه جبر تاریخ را مساوی با موقت بودن و محدودیت گرفته و آن را دلیلی برای ناپایداری هر قانون و قاعده ای بگیریم اشتباه محض است جبر تاریخ آنجا ناپایداری را نتیجه می دهد که عامل آن ناپایدار باشد. لذا باید سراغ انسان و نیازمندی های او و عوامل گردانندة تاریخ و شعاع تأثیر هر عاملی در محیط اجتماع رفت، تا روشن گردد در چه حدودی است و کدام یک ثابت و پایدار و کدام یک ناثابت و ناپایدار است. [31]