کلیپ یا رسول الله مدد
بمناسبت هفته وحدت و میلاد حضرت ختمی مرتبت پیامبر عظیم شان اسلام
سهو و نسیان پیامبر در اصطلاح یعنی چه؟
سهو و نسیان پیامبر در اصطلاح یعنی چه؟ آیا اینکه برخی گفتهاند پیامبر سهو و نسیان دارد درست است؟
پرسش
سهو و نسیان پیامبر در اصطلاح یعنی چه؟ آیا اینکه برخی گفتهاند پیامبر سهو و نسیان دارد درست است؟
پاسخ اجمالی
مقصود از سهو پیامبر(ص)، اشتباه نمودن در امور عادی است؛ یعنی پیامبر(ص) همانگونه که در دریافت وحى و تبلیغ آن دچار سهو و اشتباه نمیشود، آیا در اموری عادی که مرتبط با وحی و رسالت نیست هم مصون از اشتباه است یا نه؟
قریب به اتفاق فقها و متکلمان امامیه، قائل به عصمت پیامبر(ص) از سهو و نسیان حتی در امور عادی هستند. اما برخی از علمای امامیه؛ مانند شیخ صدوق و استادش ابن ولید، سهو نبی در امور عادی؛ مانند نماز و غیره را جایز میدانند.
علمای امامیه در رد دیدگاه صدوق، دلایلی را بیان نمودهاند که به برخی از آنها در پاسخ تفصیلی اشاره خواهد شد.
پاسخ تفصیلی
یکى از بحثهاى کلامى، عصمت پیامبران الهی از سهو و نسیان است؛ آیا پیامبران از جمله پیامبر اسلام(ص) سهو مىکند یا خیر؟ قبل از وارد شدن در اصل بحث، لازم است معنای سهو و نسیان بررسی شده و سپس به بیان دیدگاه اندیشمندان دینی و نقد و بررسی هر یک پرداخته شود.
واژهشناسی «سهو» و «نسیان»
«سهو»؛ به معنای فراموشی و غفلت از یک چیز و رفتن قلب از این چیز به چیز دیگر است. سهو در نماز؛ یعنی غفلت کردن نسبت به چیزی که از اجزای نماز است.[1]
«نسیان»؛ آن است که انسان، محفوظ در ذهن خود را به واسطه ضعف قلب یا غفلت و یا از روى قصد از یاد ببرد تا از قلب او حذف شود و از یادش برود.[2]
در تفاوت میان سهو و نسیان گفته شده: «سهو به معنای زوال و از بین رفتن معنای یک چیز از قوّه ذاکره و بقای صورت آن چیز در قوّه حافظه است؛ همانند یک چیزی که پوشیده شده است، اما نسیان و فراموشی، زوال و از بین رفتن یک چیز از قوّه ذاکره و حافظه است».[3]
مراتب عصمت پیامبران نزد متکلمان
متکلمان اسلامی مراتب عصمت انبیا را به چهار بخش تقسیم نمودهاند:
1. عصمت در گرفتن وحى؛ 2. عصمت در ابلاغ وحى؛ 3. عصمت از گناه؛ 4. عصمت از سهو و نسیان و خطا در تطبیق شریعت در گفتار و کردار، و امور عادى.[4]
اینک به مقتضای پرسش، دیدگاههای برخی از متکلمان و فقهای شیعه و سنی را درباره قسم چهارم؛ عصمت از سهو و نسیان نقل میکنیم:
متکلمان اهل سنت -چه اشاعره و چه معتزله- عصمت در دو بخش اول را قبول دارند، اما نسبت به عصمت پیامبر(ص) از گناه و سهو و نسیان، دیدگاههای متفاوت دارند و فی الجمله[5] انجام گناه و همچنین سهو را بر پیامبر چه در تطبیق شریعت از جهت گفتار و اعمال، چه در امور عادی جایز میدانند.[6]
اما علمای امامیه همگی و بالاتفاق عصمت انبیا در سه مرحله اول از مراحل چهارگانه را قبول دارند و در مرحله عصمت از سهو و نسیان نیز قریب به اتفاق از فقها و متکلمان امامیه از جمله بزرگانی؛ مانند شیخ مفید، شیخ طوسی، محقق حلی، علامه حلی، شهید اول، فاضل مقداد، شیخ بهایی و…، قائل به عصمت پیامبر(ص) هستند و سهو نبی را مطلقاً چه در تطبیق دین و شریعت از جهت گفتار و کردار چه در امور عادی جایز نمیدانند.[7]
ولی برخی از علمای امامیه؛ نظیر شیخ صدوق و استادش ابن ولید[8] سهو نبی را در امور عادی مانند نماز و…، که تمام انسانها در آن اشتراک دارند جایز میدانند، ولی سهو در امور اختصاصی برای انبیا مانند تبلیغ دین و تطبیق شریعت در عمل و گفتار را جایز نمیدانند.[9]
پس از شیخ صدوق؛ قول به جواز سهو نبی به برخی از علمای امامیه؛ مانند سید نعمت الله جزائری،[10] فضل بن حسن طبرسی،[11] علامه شیخ محمد تقی تستری،[12]و همچنین توقف در مسئله به علامه مجلسی نیز نسبت داده شده است.[13]
شیخ صدوق برای دیدگاه خود به روایتی از حسن بن محبوب از رباطی از سعید اعرج از امام صادق(ع) استناد میکند که شیخ کلینی نیز آنرا به سند صحیح و معتبر از سعید اعرجِ نقل نموده است: «حضرت سیّد المرسلین(ص) در حال خواندن نماز چهار رکعتی بودند ولی بعد از خواندن دو رکعت، سلام دادند، صحابه گفتند ای رسول خدا! آیا در نماز چیزى حادث شد یعنى منسوخ شد؟ پیامبر فرمود: که چرا؟ صحابه گفتند: دو رکعت خواندید و سلام دادید. پیامبر رو به ذو الیدین[14] کردند و فرمود: چنین بود اى ذو الیدین؟ او گفت بلى، پس حضرت برخاستند و دو رکعت دیگر بجا آوردند تا چهار رکعت شد، سپس حضرت چون در اثنای نماز سخن گفته بودند دو سجده سهو انجام دادند».[15]
امام صادق(ع) در ادامه فرمود: «خدای تعالى از جهت رحمت به این امت، آنحضرت را به سهو انداخت؛ چون اگر کسی سهو کند مردم او را سرزنش میکنند و میگویند نمازت قبول نیست ولی وقتی پیامبر(ص) سهو نمود دیگر مردم کسی را که سهو کرده سرزنش نمیکنند و در احکام سهو متابعت آنحضرت میکنند».[16]
البته برخی از علمای امامیه در رد دیدگاه صدوق دلایلی بیان نمودهاند و روایت مورد استناد صدوق را نیز مخدوش دانستهاند که ما به برخی از گفتارشان اشاره میکنیم.
دلایل عقلی بر عصمت انبیا از سهو و نسیان
برخی نوزده دلیل عقلی بر عصمت انبیا از سهو و نسیان و خطا اقامه کردهاند[17] که عمده آنها به یک دلیل بر میگردد که همان نقض غرض باشد. بنابر این ما به جهت اختصار به همان اکتفا میکنیم.
نقض غرض
اگر پیامبران معصوم از سهو و خطا نباشد، نقض غرض بعثت است که نقض غرض هم از مولاى حکیم محال است. پس احتمال سهو و خطا بر نبی(ص) هم محال خواهد بود.
توضیح اینکه؛ یکی از هدفهای بعثت انبیا و فرستادن پیامبران از سوی پروردگار حکیم، ارشاد و هدایت مردم به مصالح و مفاسد واقعى است تا با عمل به دستورهاى شرع، تزکیه و تربیت شده، به کمال شایسته انسانی و سعادت برسند. این هدف بدون عصمت پیامبران از سهو و خطا به دست نمیآید؛ زیرا با تجویز سهو و خطا بر انبیا، هر آینه ممکن است آنان در بیان اعمال و دستورات الهی که برای ارشاد و رسیدن بشر به مصالح واقعی وضع شدهاند سهو و اشتباه نمایند و انسان در متابعت از آنان به مصالح واقعى دست پیدا نکند و همچنین با احتمال سهو و خطا در افعال و گفتار پیامبران و لو در امور عادی که به امور شرعی سرایت میکند، انسان در متابعت کامل از او دچار تردید میگردد و ممکن است برخی از دستورات او را به جهت تردید به وجود آمده ترک نماید و از رسیدن به سعادت محروم گردد که این امور، موجب نقض غرض از ارسال پیامبران و بر خلاف حکمت است و خلاف حکمت از خداوند صادر نمىشود».[18]
شیخ صدوق در جواب از این ادله عقلی میگوید: «این مفسده بر ما لازم نمىآید، بلکه آنچه دلیل عقلى دلالت مىکند امتناع سهو در تبلیغ احکام الهى است؛ زیرا شکى نیست که در بسیارى از چیزها، انبیا و اوصیا با امّت شریکاند مثل خوردن و آشامیدن و بیت الخلا رفتن و امثال اینها و در احوال مشترکه هرچه بر امت واقع مىشود بر انبیای الهی و حضرت رسول(ص) نیز واقع مىشود و آنحضرت نیز همانند بقیه مردم که نبی نبودند مأمور به نماز، روزه و… بود، و سهو در نماز از وقایعى است که بر غیر آنحضرت نیز عارض مىشود. پس اگر بر پیامبر واقع و عارض شود منافات با نبوّت ندارد. و اما حالتى که مخصوص پیامبر است رسالت است و تبلیغ از لوازم نبوّت و رسالت است و جایز نیست که سهو در آن واقع شود؛ زیرا اگر احتمال سهو در آن رود نمىتوان در هیچ امری بر پیامبر اعتماد کرد؛ چون احتمال میرود آن حکمى را که بیان میکند سهو کرده باشد، و چون تبلیغ رسالت از جمله عبادات مخصوص به آنحضرت است جایز نیست که با امّت شریک باشد؛ از اینرو سهو در امور مختص بر انبیا روا نخواهد بود بر خلاف نماز که از عبادات مشترک است.
البته سهو آن حضرت مثل سهو ما نیست؛ زیرا سهو ما از شیطان است و شیاطین را تسلّطى بر حضرت سیّد المرسلین و ائمه معصومین و سایر انبیا و اوصیا(ص) علیهم نیست. بنابراین ما هر سهوى را بر انبیا تجویز نمىکنیم بلکه سهوى که حق سبحانه و تعالى ایشان را بفرماید - یعنی اسهاء را - تجویز مىکنیم. و فلسفه اسهای پیامبر از سوی خدا نیز این بود که اولاً: مردم بدانند او بشر و مخلوق است و او را رب و معبود خیال نکنند و فقط خدا را بپرستند و عبادت کنند. ثانیاً: خواست حکم سهو را به سبب سهو نبی به مردم یاد بدهد.[19]
در جواب صدوق گفتهاند: «اگر سهو و فراموشی و خطا بر پیامبر(ص) فقط در تبلیغ روا نباشد اما در عبادات روا باشد هر آیینه لازم میآید تمام گناهان و کفر بر پیامبر(ص) قبل از رسالت جایز و روا باشد؛ زیرا قبل از رسالت آن حضرت مأمور به تبلیغ نبودهاند، در حالیکه لازم - یعنی جواز معصیت و…، قبل از رسالت - به دلیل عقلی و نقلی باطل است. پس ملزوم – یعنی جواز سهو و فراموشی و خطا بعد از رسالت - نیز باید مطلقاً چه در چیزهای مختص به پیامبر مانند تبلیغ چه در کارها و عبادات مشترک با مردم، بر پیامبر روا نباشد.[20]
دلایل نقلی
آیات[21] و روایات متعددی دلالت بر عصمت پیامبر اسلام از خطا و سهو و نسیان دارند که اینک به برخی از آنها اشاره میکنیم.
1. آیه تطهیر:[22] خداوند متعال در شأن پنج تن اصحاب کساء مىفرماید: «إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً»؛[23] خدا چنین مىخواهد که هر رجس و پلیدى را از شما خانواده نبوت ببرد و شما را از هر عیب، پاک و منزّه گرداند.
2. آیه «أُذُنٌ واعِیَةٌ»: خداوند متعال میفرماید: «لِنَجْعَلَها لَکُمْ تَذْکِرَةً وَ تَعِیَها أُذُنٌ واعِیَةٌ»،[24]مفسران شیعه[25] و سنی[26] گفتهاند که این آیه به فرموده پیامبر گرامی اسلام(ص) در حق حضرت امام علی(ع) نازل شده و مراد از «اذن واعیه»[27] امام علی(ع) است.
«اذن واعیه»؛ یعنی گوشهایى که ظرفیت و قابلیت حفظ و نگاهدارى – پیامهای الهی را - داشته باشد و این صلاحیت و قابلیت، اختصاص به معصوم دارد که سهو و اشتباه و نسیان و جهل و عدم درک در او راه نداشته باشد و گرنه واعیه نیست.[28] این آیه مطلق است شامل تمام امور چه تبلیغ چه غیر تبلیغ میشود و به دلالت این آیه سهو و نسیان و خطا از امیر المؤمنین علی(ع) نفی شده است پس به طریق اولی دلالت بر نفی سهو و نسیان و خطا از پیامبر اکرم(ص) دارد و به طریق اولی باید گفت سهو و نسیان و خطا در پیامبر راه ندارد.[29]
3. روایات: در باب عدم سهو نبی و ائمه اطهار(ع) بسیار است که برای نمونه به دو روایت اشاره میکنیم:
1. زراره از امام باقر(ع) میپرسد آیا رسول خدا هیچوقت سجده سهو انجام داد؟ امام (ع) میفرماید: «خیر نه رسول خدا سجده سهو انجام داد، و نه هیچ امامی که فقیه در دین هستند سجده سهو انجام دادند».[30] مراد از این روایت این است که هرگز سهو نکردند تا بخواهند سجده سهو انجام بدهند.
2. امام علی(ع) در بیان صفات امام میفرماید: «برخی از صفات امام این است که امام باید از تمام گناهان، چه صغیره چه کبیره معصوم باشد، همچنین در فتوا نماند و در جواب دادن مسائل خطا نکند و سهو و نسیان نیز نداشته باشد…».[31]
اشکالات وارده بر روایات سهو نبی
اوّلاً: متن و مدلول این روایات، مخالف ظاهر آیات قرآن و ادله عقلی دال بر عصمت نبی(ص) از سهو و نسیان است و هر چیزی که مخالف آیات قرآن و دلیل قطعی عقلی باشد به اجماع و به دلیل عقلی و نقلی حجیت ندارد و باید کنار گذاشته شود.[32]
ثانیاً: بر فرض صحت متن و حکم نمودن به حجیت آن، باز این روایت با روایات دال بر عصمت نبی از سهو بویژه صحیحه زراره[33] در تعارض است و در باب تعارض هم به ادله عقلی و نقلی[34] ثابت شده است که روایت مخالف قرآن و یا روایتی که موافق عامه است باید کنار گذاشته شود و روایت موافق قرآن یا مخالف عامه مورد عمل قرار گیرد. و صحیحه زراره، هم موافق قرآن است که انبیا را معصوم از سهو و نسیان میداند هم مخالف عامه است،[35] پس صحیحه زراره بر روایت سهو نبی که موافق عامه و مخالف قرآن است ترجیح دارد و روایت سهو نبی باید کنار گذاشته شود و قابل استناد نخواهد بود.[36]
ثالثاً: قریب به اتفاق علمای امامیه[37] روایات منسوب به امامان معصوم در نقل داستان اسهاء نبی را حمل بر تقیه کردهاند؛ زیرا در آن زمان این حکایت در بین عامه بسیار رواج داشت و همگی مبالغه در وقوع آن داشتهاند از اینرو امامان معصوم مصلحت را در تقیه و جواب بر طبق مذهب آنان میدیدند.[38]
پس با عنایت به اشکالات وارده بر روایات سهو نبی نتیجه میگیریم که این روایات به خودی خود قابلیت تصدیق و اثبات سهو نبی را ندارند هر چند سندشان صحیح باشند، از اینرو یا باید آنها را تأویل ببریم یا به دیوار بکوبیم یا حمل بر تقیه نماییم.[39]
[1]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 14، ص 406، دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414ق؛ فراهیدى، خلیل بن احمد، کتاب العین، ج 4، ص 71، انتشارات هجرت، قم، چاپ دوم، 1410ق.
[2]. راغب اصفهانى، حسین بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق: داودی، صفوان عدنان، ص 803، دارالعلم، الدار الشامیة، بیروت، چاپ اول، 1412ق.
[3]. طریحى، فخر الدین، مجمع البحرین، محقق، حسینی، سید احمد، ج 1، ص 239، کتابفروشى مرتضوى، تهران، چاپ سوم، 1375 ش. ر. ک: معنای سهو و نسیان، پاسخ ۳۲۰۷۶.
[4]. رضوانی، علی اصغر، شیعه شناسى و پاسخ به شبهات، ج 1، ص 236، نشر مشعر، تهران، چاپ دوم، 1384 ش.
[5]. بین گناهان کبیره و صغیره و بین ارتکاب عمدی و سهوی و همچنین در تطبیق شریعت و امور عادی دارای دیدگاههای متفاوت هستند؛ ر.ک: سبحانی، جعفر، الإلهیات على هدى الکتاب و السنة و العقل، ج 3، ص 200 - 203، المرکز العالمی للدراسات الإسلامیة، قم، چاپ سوم، 1412ق.
[6]. به نقل از: علم الهدى، على بن حسین، تنزیه الأنبیاء(ع)، ص 2 - 3، دار الشریف الرضی، قم، چاپ اول، 1377ش؛ الإلهیات على هدى الکتاب و السنة و العقل، ج 3، ص 200.
[7]. الإلهیات على هدى الکتاب و السنة و العقل، ص 200 - 203.
[8]. نقل از خود صدوق.
[9]. شیخ صدوق، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، محقق و مصحح: غفارى، على اکبر، ج 1، ص 359 - 360، دفتر انتشارات اسلامى، قم، چاپ دوم، 1413ق.
[10]. ابن بابویه، محمد بن على- مدرس گیلانى، مرتضى، ترجمه الخصال، مترجم، مدرس گیلانی، مرتضی، مقدمه، ج 1، ص 22، سازمان چاپ و انتشارات جاویدان، تهران، چاپ اول، 1362ش.
[11]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، محقق، بلاغی، محمد جواد، ج 4، ص 490، ناصر خسرو، تهران، چاپ سوم، 1372 ش.
[12]. در کتاب قاموس الرجال باب یازدهم.
[13]. سبحانی، جعفر، عصمة الأنبیاء، ص 302 - 306، مؤسسه امام صادق(ع)، قم.
[14]. یعنى صاحب دو دست و او را ذو الشمالین نیز مىگفتند چون دو دست چپ داشت. برخی نیز گفته اند چون با هر دو دست چپ و راستش به راحتی کارها را انجام میداد او را ذولیدین گفته اند.
[15]. من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 358 – 359؛ کلینى، محمد، الکافی، محقق، مصحح، غفارى، على اکبر، آخوندى، محمد، ج 3، ص 357، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق.
[16]. همان.
[17]. شبر، سید عبد الله، حق الیقین فی معرفة أصول الدین، ص 141 - 143، أنوار الهدى، قم، چاپ دوم، 1424 ق.
[18]. شیعه شناسى و پاسخ به شبهات، ج1، ص 237؛ من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 359.
[19]. من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 359 – 360.
[20]. حق الیقین فی معرفة أصول الدین، ص 141.
[21]. نسا، 105 و 113 و 41 و 64 و 165؛ بقره، 143؛ مائده، 117؛ احزاب، 21 و 33، آل عمران، 31 و 32 و 33؛ حشر، 9؛ جن، 26 و 27 و 28؛ انعام، 90؛ مریم، 58.
[22]. ر.ک: حق الیقین فی معرفة أصول الدین، ص 139؛ شیعه شناسى و پاسخ به شبهات، ج 1، ص 241.
[23]. احزاب، 33.
[24]. «تا آن (غرق کفار و نجات مؤمنان) را مایه پند و عبرت شما مردم قرار دهیم و لیکن گوش شنواى هوشمندان این پند و تذکر را تواند فرا گرفت»؛ حاقه، 12.
[25]. ر.ک: مجمع البیان، ج 10، ص 519؛ ذکاوتى، قراگزلو، علیرضا، ترجمه اسباب النزول، ص 234، نشر نی، تهران، چاپ اول، 1383ش؛ فیض کاشانى، ملا محسن، تفسیر الصافى، محقق: اعلمی، حسین، ج 5، ص 218، انتشارات الصدر، تهران، چاپ دوم، 1415ق؛ شبر، سید عبد الله، تفسیر القرآن الکریم، ص 530، دار البلاغة للطباعة و النشر، بیروت، چاپ اول، 1412ق؛ طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 13، ص 163، انتشارات اسلام، تهران، چاپ دوم، 1378ش.
[26]. ثعلبى نیشابورى، احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج 10، ص 28، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، 1422ق؛ ابن عطیه اندلسى، عبدالحق بن غالب، المحرر الوجیز فى تفسیر الکتاب العزیز، تحقیق: عبدالسلام، عبدالشافى، محمد، ج 5، ص 358، دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، 1422ق؛ فخرالدین رازى، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج 30، ص 624، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ سوم، 1420ق؛ رشیدالدین میبدى، احمد بن ابى سعد، کشف الأسرار و عدة الأبرار، تحقیق: على اصغر حکمت، ج 10، ص 209، انتشارات امیر کبیر، تهران، چاپ پنجم، 1371ش؛ زمخشرى، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج 4، ص 600، دار الکتاب العربی، بیروت، چاپ سوم، 1407ق.
[27]. «گوشهای حافظ و نگهدارنده».
[28]. أطیب البیان، ج 13، ص 163.
[29]. عبد الرسول، غفار، شبهة الغلو عند الشیعة، ص 243، دار المحجة البیضاء، بیروت، چاپ اول، 1415ق.
[30]. شیخ طوسى، محمد بن الحسن، تهذیب الأحکام، محقق و مصحح: الموسوى خرسان، حسن، ج 2، ص 350 - 351، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
[31]. مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، ج 25، ص 351، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ دوم، 1403ق.
[32]. بهبهانى، محمد باقر، حاشیة الوافی، ص 389، مؤسسة العلامة المجدد الوحید البهبهانی، قم، چاپ اول، 1426ق؛ الإلهیات على هدى الکتاب و السنة و العقل، ج 3، ص 205 – 206.
[33]. که گفته پیامبر هیچگاه سجده سهو انجام نداده است.
[34]. الکافی، ج 1، ص 68.
[35]. زیرا آنان سهو و نسیان را بر نبی تجویز کردهاند.
[36]. حاشیة الوافی، ص 389؛ الإلهیات على هدى الکتاب و السنة و العقل، ج 3، ص 205.
[37]. غیر از صدوق و استادش ابن ولید.
[38]. حاشیة الوافی، ص 392؛ بحار الأنوار، ج 85، ص 219.
[39]. خویى، موسوی، سید ابو القاسم، موسوعة الإمام الخوئی، محقق و مصحح: پژوهشگران مؤسسه إحیاء آثار آیة الله العظمى خویى، ج 18، ص 340 - 341، مؤسسة إحیاء آثار الإمام الخوئی، قم، چاپ اول، 1418 ق.
منبع احادیث پبامبر در زمان عمربن خطاب
کنفرانس
✍موضوع:کنفرانس
منبع احادیث پبامبر در زمان عمربن خطاب
بسم الله الرحمن الرحیم
سلامعلیکم
ذهبي قبح الله وجهه این مطلب رو ذکر کرده که در زمان عمر حدیث خیلی زیاد شد گفت بیارین برای ما و وقتی برای عمر این را اوردند گفت همه را اتیش بزنین گفت شما میخایین مثل اهل کتاب دو دسته بشین دو گروه بشین پس شما حق خودن احادیث ندارین
وقال إن الأحاديث كثرت على عهد عمر فناشد الناس أن يأتوه بها فلما أتوه بها أمر بتحريقها ثم قال مثناة كمثناة أهل الكتاب
سير أعلام النبلاء ج 5 ص 59
یحیی بن جعده می گوید: «عمر اراده کرد که سنّت را بنویسد و آن را نوشت. سپس رای او عوض شد و آن گاه به شهرها نوشت: در نزد هر کسی که چیزی از سنّت هست، آن را محو کند»
قال زيد بن يحيى حدثنا عبد الله بن العلاء قال سألت القاسم أن يملي علي أحاديث فمنعني وقال إن الأحاديث كثرت على عهد عمر فناشد الناس أن يأتوه بها فلما أتوه بها أمر بتحريقها ثم قال مثناة كمثناة أهل الكتاب
سير أعلام النبلاء ج 5 ص 59
روايات رسول خدا (صلي الله عليه و آله ) را جمع کردند و دستور داد همه آن ها را آتش زدند .
محمد بن سعد نقل کرده است: «عمر بن خطاب تصمیم گرفت که سنّت را بنویسد و یک ماه در این باره، از خدا طلب خیر کرد! سپس تصمیم گرفت که نوشتن حدیث را نهی کند و گفت: من گروهی را به یاد آوردم که چیزهایی را نوشتند و یادداشت کردند و به آن روی آوردند و توجه کردند و کتاب خدا را ترک گفتند».
اما اون احادیثی که سوزاند در مورد چی بودن که عمر و ابوبگر این همه ازش واهمه داشتند؟؟؟
در کتاب الأنوار الكاشفة این طور مطرخ میکند که :
???
الأنوار الكاشفة لما في كتاب أضواء على السنة من الزلل والتضليل والمجازفة (ص: 54)
فإن كان لمرسل بن أبي مليكة أصل فكونه عقب الوفاة النبوية?? يشعر بأنه يتعلق بأمر الخلافة، كأن الناس عقب البيعة بقوا يختلفون يقول أحدهم: أبو بكر أهلها لأن النبي صلى الله عليه وسلم قال كيت وكيت. فيقول آخر «وفلان قد قال له النبي صلىالله عليه وسلم كيت وكيت، فأحب أبو بكر صرفهم عن الخوض في ذلك وتوجيهم إلى القرآن وفيه «وأمرهم شورى بينهم» .
که این روایاتی که ابوبکر منع کرده بود که مردم ازش بگن روایات خلافت است چون بعضی ها میگفتن امام علی افضله بعضی ها میگفتن ابوبکر ابوبکر خواست که مردم در این مورد اختلاف نکنند گفت فقط قران که میگه وامرهم شوری بینهم
كه مولف میگه اگه روایت صحیح باشه این هست که نه روایت مرسل تابعیه و این صحیح است.
که عمر بن حنطمه با این کار خود سگ بودن اهل جهنم خودش را ثابت کرده است چرا که علمای اهل سنت گفته اند در شرح این حدیث که این گفته خوارج هست
الأنوار الكاشفة لما في كتاب أضواء على السنة من الزلل والتضليل والمجازفة (ص: 53)
قال الذهبي «مراد الصديق التثبت في الأخبار والتحرى، لا سد باب الرواية …?? ولم يقل حسبنا كتاب الله كما تقوله الخوارج» .
در اینجا به این نکته میرسیم حسبنا کتاب الله رو چه کسی گفته است؟؟؟؟
شعار اصلی پایه گذاران منع نقل و تدوین احادیث، در همان روزهای اول رحلت پیامبر(ص) «حَسْبُنا کِتابُ اللهِ» بود. البته این شعار به شیوه ظریف و هوشمندانه ای مطرح می شد که نمونه های زیر نشان دهنده این حرکت خزنده بود.
ابن وهب می گوید: «از مالک شنیدم که می گفت: عمر بن خطاب اراده کرده که احادیث را بنویسد ـ و شاید آنها را نوشت! ـ سپس گفت: لا کِتابَ مَعَ کِتابِ اللهِ؛ با کتاب خدا نوشته ای لازم نیست؛ این همان شعار «حَسْبُنا کِتابُ اللهِ» است که از زبان عمر نقل شده است
شدت عمل در منع نقل حدیث
اگر به راستی عمر به این نتیجه رسید که سنّت را ننویسد، این فکر برای خود او اعتبار داشت و اگر واقعاً نقشه های خطرناک تری پشت سر این نقشه نبود، چرا در منع نقل حدیث این همه شدّت عمل به خرج داد؟
ابوجعفر طبری در تاریخ خود نقل کرده است: «عمر می گفت: قرآن را به حال خود گذارید و آن را تفسیر نکنید. از رسول خدا هم کمتر حدیث نقل کنید و من شریک شما خواهم بود»
عمر نه تنها از نقل حدیث نهی می کرد، بلکه پرسش از علت و حکمت احکام را نیز نهی کرد؛ به طوری که کسی جرئت پرسش از اهل حدیث را نداشت و اگر کسی هم می پرسید، اصحاب جرئت بیان فلسفه احکام را نداشتند. محیط چنان اختناق آور بود که اگر کسی از حکمت احکام می پرسید، او را خارجی (حروری) خطاب می کردند؛ همان گونه که عمر «صبیع» را به خاطر پرسش تبعید کرد و دستور داد کسی با او همنشین نشود و همفکران خلیفه نیز او را به خوبی در این مسئله کمک می کردند.
دلایل مخالفت واضحه:
???
- جلوگیری از نقل احادیث و روایات , که نشان دهنده فضائل اهل بیت و رذائل خلفا بود
- طبق روایات و احادیث ؛ عدم مشروعیت خلافت این غاصبین ثابت بود
و ده ها دلیل دیگر ؛ یعنی ممنوع بودن اصحاب و آزادی اهل کتاب
صحابه را از نقل روایت و حدیث ( تفسیر و …. ) منع کردند
ولی
چند نفر از اهل کتاب مجاز به بیان تفسیر قرآن و معارف و احکام اسلامی بودند
مثل کعب الاحبار
اصحاب کبار رو هم حبس و منع کردند
با این همه سختگیری ها و ممانعت ها
باز به عنایت الله ؛ حقانیت مکتب حقه تشیع از کتب اهل تسنن به تواتر قابل اثباته
ابوبکر گفت : از رسول خدا (ص) چیزى نقل نکنید
تذكره الحفاظ، بيروت، دارالتراث العربى، ج 1، ص 3
خلیفه دوم براى جلوگیرى از نوشتن احادیث پیامبر(ص) طى بخش نامه اى به تمام مناطق اسلامى نوشت: «هر کس حدیثى از پیامبر(ص) نوشته، باید آن را از بین ببرد»
اضوأ على السنه المحمديه، الطبعه الثانيه، مطبعه صور الحديثه، ص 43
وى تنها به صدور این بخشنامه اکتفا نکرد، بلکه به تمام یاران پیامبر(ص) و حافظان حدیث اکیداً هشدار داد که از نقل و کتابت حدیثخوددارى کنند!
شمس الدين ذهبى، همان ماخذ، ص 7 / سنن ابن ماجه ج 1، ص 12 / المستدرك على الصحيحين، بيروت، دارلمعرفه، ج 1، ص 102
منبع و مصدر در این باره کثیره ؛ و همچین اقوال صحابه کرام
دلایل اصلی منع احادیث???
قرائن شهادت مى دهد که صدور این دستور انگیزه سیاسى داشته و منظور این بوده است که در پرتو آن، امتیاز بزرگى را که آن روزها نصیب امیر مومنان(علیه السلام) شده بود، از بین ببرند؛ زیرا امیر مومنان(علیه السلام) هنگامى که پیامبر(صلی اللهعلیه وآله) در قید حیات بود، کتاب هایى تالیف نموده بود که در آنها احادیث پیامبر(صلی اللهعلیه وآله) و حقایقى را که از آن حضرت در ابواب مختلف آموخته بود، گرد آورده بود
ضمن اینکه با وجود احادیث متواتر که به جانشینی امام علی(علیه السلام) دلالت داشتند کار خلفای غاصب سخت می شد، لذا با تدوین قانون منع حدیث، از بیان این احادیث و رسوایی خود جلوگیری کردند
در روایتی صحیح در کتب عامه چنین نقل شده ?
عن السائب بن يزيد قال: سمعت عمر بن الخطاب يقول لأبي هريرة: ?لتتركن الحديث عن رسول الله? صلى الله عليه وسلم أو لألحقنك بأرض دوس .
سائب بن يزيد می گوید شنیدم از عمر که به ابوهریره می گفت :
?حدیث از رسول الله را ترک کن‼️ و گرنه تو را به سرزمین دوس ملحق خواهم کرد.‼️
پاورقی روایت : ? وهذا إسناد صحيح. ?
سير أعلام النبلاء ط الرسالة ، ج 2 ، ص 600 و 601 .
اهمیت و فضیلت بسیار بالای نماز جمعه
اهمیت و فضیلت بسیار بالای نماز جمعه
?پيامبر صلي الله عليه و آله:
آيا شما را از اهل بهشت آگاه نسازم؟ [اهل بهشت] كسى است كه گرما و سرماى شديد و گِل و لاى، او را از شركت در نماز جمعه باز ندارد.
كنز العمّال، ح 21085.
?پيامبر صلي الله عليه و آله:
بدانيد كه خداوند متعال نماز جمعه را بر شما واجب ساخته است. پس آنان كه در زندگى و پس از مرگ من، از روى سبك شمردن و يا انكار، آن را ترك كنند، با وجود اين كه پيشواى عادلى دارند، خداوند وحدتشان نبخشد و در كارشان بركت ندهد، آگاه باشيد نه زكات، نه نماز، نه حج و نه روزه آنان پذيرفته است. بدانيد كه زندگى آنان بركتى نخواهد داشت، مگر توبه كنند.
عوالى اللالى، ج 2، ص 54، ح 146
?پيامبر صلي الله عليه و آله :
هر كس از سَرِ ايمان و براى رسيدن به ثواب الهى به نماز جمعه برود ، اعمال خود را از سرگيرد [يعنى تمام گناهانش آمرزيده شده است] .
كتاب من لايحضره الفقيه ، ج 1 ، ص 427