من فكر مى كنم، پس هستم
?اين شناخت از انسان، يك راه نزديك و بدون گرفتارى است؛ چون از ادراكات حضورى و آگاهى هاى بى واسطه تغذيه مى كند، در نتيجه گرفتار ايده آليسم و سفسطه نمى شود. تو خودت را بدون واسطه احساس مى كنى و احتياج به استدلال ندارى كه: «من فكر مى كنم، پس هستم». تو هستى و از تمامى بت هايى كه در دل تو خانه كرده اند، بزرگترى. با اين? مقايسه، به تكبير خدا و به توحيد مى رسى. ✅دليل وجود خدا، اين جاى خالى او و اين عطش عظيم توست، كه با تمامى هستى سيراب نمى شود. و دليل وجود عذاب و جهنّم، همين سوز عطش و رنج فراق است، كه على در دعاى كميل مى فرمايد: «بر فرض بر عذاب شكيبا شوم، چگونه بر فراق و جدايى تو شكيبايى كنم؟»
?خدا هست؛ چون انسان سيراب نمى شود؛ و جهنّم هست؛ چون عطش سوزان است و عطشان بى آرام است و بى آرامى، جهنّم است.
✅ذكر خدا، لقاء خدا و رضوان خدا، اين ها آب زندگى انسان و حيات قلب او و امين وجود او هستند.
اين راه، يك راه تجربه شده و از امتحان درآمده هم هست. آنچه خود مرا از رنج هاى بزرگ و بحران هاى مستمر و كشش ها و جاذبه هاى هميشگى نجات داده، ?همين درك از قدر انسان و همين نياز عميق به حقّ و همين اتّصال و تضرّع و ذكر و دعايى است كه در بن بست ها به من راه داده و در تاريكى ها روشنم كرده است.
اين حرف ها، خيال و ايده آل و حرف نيست، كه واقعيت است و از توجّه انسان و وضع جهان و دنياى غم رنگ، برخاسته است.
نامه هاى بلوغ، ص: 27