مردی مادری پیر داشت که همیشه از دست مادرش مینالید
مردی مادری پیر داشت که همیشه از دست مادرش مینالید
و مادرش به دلیل کهولت سن در بینایی و شنوایی وراه رفتن ضعف داشت.
مرد که از زندگی کردن با او خسته شده بود به نزد شیخی رفت و به او گفت تا راه
چاره ای به او نشان دهد.
شیخ به او گفت،مادرت هست و مراقبت از ان وظیفه ی توست او تو را بزرگ کرده
وازتو مراقبت کرده الان وظیفه ی توست که ازاو مراقبت کنی.
مرد گفت ده ها برابر زحمتی که برای بزرگ کردن من کشیده برای نگهداری او
کشیده ام هیچ منتی برای بزرگ کردن من ندارد که هرچه کرده بیشتر از ان برایش
کرده ام ودیگر نمیتوانم او را تحمل کنم مگر برای او پرستاری بگیرم.
شیخ که این حرفا را از او شنید به او گفت
تفاوتی مهم بین مراقبت کردن تو و مراقبت کردن مادرت است
وآن اینست که مادرت تورا برای ادامه زندگی بزرگ ومراقبت کرد
ولی تواز او مراقبت میکنی به امید روزی که بمیرد پس تا عمر داری هرکاری
برایش کنی نمیتوانی زحمات اورا جبران کنی.
https://t.me/joinchat/CgRRvkB2wU8z-ZUa0rKqiQ
..????????