فال بد زدن
عمار رهبری:
#جامع_السعادات (۵۴)
شیوه های کسب #فضائل_اخلاقی
ادامه #خواطرنفسانى و #وساوس_شيطانى:
پی گیری انواع #خواطر از قسم اول
و از جمله، «تطيّر» و فال بد زدن است، كه گاهى به حدّى مى رسد كه امور اتّفاقى را كه بر پيشامد بدى دلالت دارد، هر چند نزد مردم مشهور و معروف نباشد، «تخيّل» مى كند و از آن به وحشت و اضطراب مى افتد.
و گاه در نيروى وهم، خباثت و شيطنتى پيدا مى شود كه غالبا به رنج و ناراحتى مى كشاند يا او را به آنچه مى خواهد و شاد مى كند نمى برد،
مثل تصوّر از دست رفتن اموال
و اولاد و ابتلا به بيماريها
و رسيدن مكروهات از ديگران به او
و غالب شدن دشمنان بر او.
و بسا اتّفاق مى افتد كه به اين تخيّلات خود به سبب آنكه قوه عاقله مغلوب قوه واهمه شده است باور و اذعان مى كند و دچار نوعى اضطراب و شكستگى مى شود.
و كم اتّفاق مى افتد كه اين قوه وهميّه آدمى را به چيزى رهنمون شود كه مى خواهد و مى جويد؛
مثل تخيّل پيروزى و حصول توسعه در اموال و اولاد،
بدانسان كه در نزد خود آن را باور كند
و از آن انبساط و نشاطى برايش پديد آيد.
و اين بدترين و پست ترين وسوسه هاست،
و چه بسا كه منشأ بعضى از اين خيالات و توهّمات نوعى اختلال در دماغ باشد.
در هر حال همه انواع و اقسام ياد شده براى نفس زيان آور و فساد انگيز است
و در آن نوعى افسردگى و پژمردگى و شكستگى ايجاد مى كند
و او را از آنچه براى آن آفريده شده است باز مى دارد.
و از جمله، خواطرى است كه به تفّأل (فال نيك زدن) باز مى گردد
و تفّأل ناپسند نيست.
و از رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم نقل شده است كه:
تفّأل را دوست مى داشت و خود بعضى از امور را به فال نيك مى گرفت.
و از جمله، وسوسه در عقايد است به حدّى كه منجر به شكّ زايل كننده يقين و ايمان نمى شود، و الاّ موجب تزلزل و خروج از ايمان و يقين مى گردد.
و مراد ما از وسوسه در اينجا حديث نفس در عقايد است كه به ايمان زيانى نمى رساند و مورد مؤاخذه نيست-
از آنچه گفتيم معلوم شد كه جولان خواطر غالبا؛
يا مربوط به گذشته است كه جبران پذير نيست،
يا مربوط به آينده است كه ناگزير آن طور كه مقدّر است پديدار خواهد شد،
و بنا بر اين صرف انديشه در آنها وقت ضايع كردن است.
زيرا وسيله و آلت بنده قلب او و سرمايه اش عمر اوست.
پس اگر قلب در يك دم از ياد خدا كه موجب انس به اوست غافل بماند
يا از فكرى كه وسيله معرفت خداست و اين معرفت وسيله حبّ او مى شود غفلت نمايد مغبون است.
و حتّى اين غبن در صورتى است كه انديشه و وسواسش در امور مباح باشد
و حال آنكه غالبا چنين نيست بلكه بيشتر صرف تفكّر در پيدا كردن چاره و نيرنگ براى بر آوردن شهوات مى شود.
… گاه كسى را مخالف خود مى پندارد كه خالصترين مردم در دوستى با اوست!
-حتّى در مورد زن و فرزندش.
-آنگاه در نحوه اذيّت و آزار آنها و مبارزه با آنها نقشه مى كشد و چاره مى انديشد،
و همواره با اين دل مشغوليها دين و دنياى خود را تباه مى كند.