غواصان آسمان سردار شهید عبدالله انصاریان
غواصان آسمان : داستاني براساس روایت محمود رمضان پور همرزم شهید شهيد عبدا… انصاريان
فتيله فانون را بالا كشيد هنوز مخزنش پر است و می تواند شعله را روشن نگه دارد… . فانوس به دست به دنبال چیزی می گشت هر قدم که بر می داشت با احتیاط بود یه جاهایی از زمین را می بوسید ازش پرسیدم مگر اینجا کجاست که وقتی قدم می گذاری اشک از چشمانت جاری می شود. گفت: اینجا جای پای غواصان آسمان است… . گفتم:غواصان آسمان!… .
گفت: بله آن روزها گرم و سوزان بود تابستان بود و فشار گرما در شب بیشتر و بیشتر می شد. این رودها را می بینید در آن روزها فشار آب خیلی زیاد بود و عبدا… و همرزمانش در این منطقه، معیار انتخاب را غواصی در آسمان قرار داده …. تابستان 65 بود که در آن سال مقدمات سرنوشت جنگ اعلام شده بود. در آن شب ها ماموریتی الهی به عهده آنان بود و آن هم آرامش منطقه که باید حفظ می کردند.
تقریباً 25 متر با عراقی ها فاصله داشتند طرحی که برای عبور از رودخانه بود به شکل غواصی طناب نایلونی بود.و برای این کار باید وارد نیزارهایی می شدند. جذر و مد آب و سرعت آب بیش از 6 کیلومتر بود. عبدا… و چند تن از همرزمان مامور بودند طناب را عبور دهند آب به حدی زیاد بود که مقاومت سخت ولی با عبدا… توانستیم طناب را نگه داریم مجبور شدیم طناب را به دور کمر و پاها ببندیم. در همین لحظه عراقی ها شروع به تیر اندازی کردند ما باید خودمان را به خشکی می رساندیم که ناگهان عبدا… با سیم خاردار زخمی شد و عملیات به شب های بعد موکول شود.
عبدا… و همرزمانش زحمات زیادی کشیدند تا سیم بوکسل را به پایه های بُتنی اسکله مهار کنند که حداقل از ورود قایق های موتوری خودداری می گردید واین کار در زمان جنگ اقدام خاصی بود و گاهی اوقات تا صبح در آب یا نیزارها می ماندیم و محافظت می کردیم.