غربگرایی و فروپاشی اعتبار نهادهای بینالمللی: تحلیلی انتقادی بر تناقضهای سیاست غرب
غربگرایی و فروپاشی اعتبار نهادهای بینالمللی: تحلیلی انتقادی بر تناقضهای سیاست غرب
چکیده
نهادهای بینالمللی در طول قرن بیستم و بیستویکم بهعنوان حافظان صلح و حقوق بشر معرفی شدهاند؛ اما در عمل، تناقض و دوگانگی آشکار میان گفتمان اخلاقی و رفتار عملی دولتهای غربی وجود دارد. این مقاله با بهرهگیری از نظریههای رئالیسم، نئورئالیسم، نقد حقوق بشر و نظریههای پسااستعماری، به بررسی این تناقض و پیامدهای آن برای جریانهای غربگرا در جوامع غیرغربی میپردازد. یافتهها نشان میدهد که نهادهای بینالمللی بیشتر ابزاری برای حفظ منافع قدرتهای بزرگ بوده و غربگرایان داخلی در چارچوبهای ایدئولوژیک منسوخ گرفتار آمدهاند.
مقدمه
از زمان تأسیس جامعه ملل و سپس سازمان ملل متحد، نهادهای بینالمللی با هدف تضمین صلح و پاسداری از حقوق بشر ایجاد شدهاند. با این حال، واقعیت سیاست بینالملل نشان میدهد که این نهادها تحت سلطه منافع دولتهای قدرتمند قرار دارند و اغلب در خدمت حفظ موازنه قدرت در عرصه جهانی هستند (مورگنتا، ۱۳۲۷). این مقاله در پی آن است که با نگاهی انتقادی به تناقض گفتمانی و رفتاری غرب و تحلیل تاثیر آن بر نخبگان غربگرای کشورهای غیرغربی، معضل اصلی نظم جهانی را تبیین کند.
نهادهای بینالمللی؛ ابزار صلح یا محافظ منافع؟
هانس مورگنتا بهعنوان یکی از پایهگذاران نظریه رئالیسم در روابط بینالملل معتقد است که دولتها در نظام بینالملل به دنبال منافع قدرت هستند و اخلاق صرفاً پوششی برای رفتارهای عملی است (Morgenthau, 1948). کنث والتز در نظریه نئورئالیسم ساختاری، اهمیت ساختار نظام بینالملل در تعیین رفتار دولتها را برجسته میکند و بر این باور است که نهادهای بینالمللی ابزاری برای حفظ نظم موجود و موازنه قدرت هستند (Waltz, 1979).
نمونههای تاریخی و معاصر همچون مداخلات نظامی غرب در خاورمیانه و حمایت یا سکوت درباره فجایع انسانی، تأییدکننده این مدعا هستند.
تناقض گفتمان حقوق بشر و واقعیت سیاسی غرب
غرب گفتمان حقوق بشر را به عنوان مبنای مشروعیت اخلاقی خود تبلیغ میکند اما هنگام مواجهه با منافع ژئوپلیتیک، این اصول به کنار گذاشته میشوند. رابرت کاک (Cox, 1981) در نظریات خود نشان داده است که حقوق بشر اغلب به عنوان ابزاری سیاسی برای حفظ هژمونی کشورهای قدرتمند عمل میکند نه به عنوان ارزشهای جهانشمول.
غربگرایان و فریز شدن در چارچوبهای ایدئولوژیک
ادوارد سعید (Said, 1978) نقدی مستحکم بر هژمونی فرهنگی غرب و بازتولید آن توسط نخبگان غربگرا ارائه داده است. این نخبگان که در چارچوب ایدئولوژیک غربی گرفتار شدهاند، عملاً بدل به بازتولیدکنندگان نظم سلطه شده و توان مقابله نقادانه با تناقضات ساختاری غرب را ندارند.
پیامدهای فروپاشی اعتبار نهادهای بینالمللی
با افول مشروعیت اخلاقی نهادهای بینالمللی، نظم جهانی دچار قطببندیهای جدید شده است. قدرتهای نوظهور گرچه در تلاش برای ارائه نظم جایگزین هستند، اما پرسش بنیادین درباره عدالت و حقوق بشر همچنان بیپاسخ باقی مانده است (Waltz, 1979).
نتیجهگیری
نهادهای بینالمللی امروز بیش از آنکه حافظ عدالت و حقوق بشر باشند، ابزاری برای حفظ منافع غرب به شمار میروند. غربگرایان نیز که در چارچوبهای ایدئولوژیک غربمحور ماندهاند، قادر به نقد و تغییر این وضعیت نیستند. مواجهه با این بحران نیازمند بازاندیشی بنیادی در پاردایمهای رایج و شکلدهی گفتمانهای مستقلتر در روابط بینالملل است.
منابع
- Morgenthau, H. J. (1948). *Politics Among Nations: The Struggle for Power and Peace*. New York: McGraw-Hill.
- Waltz, K. N. (1979). *Theory of International Politics*. Reading, MA: Addison-Wesley.
- Cox, R. W. (1981). Social Forces, States and World Orders: Beyond International Relations Theory. *Millennium*, 10(2), 126-155.
- Said, E. W. (1978). *Orientalism*. New York: Pantheon Books.
- مورگنتا، هانز. (۱۳۲۷). سیاست میان ملتها. ترجمه ویرایشهای مختلف.
- والترز، کنث. (۱۳۵۸). نظریه سیاست بینالملل. ترجمه فارسی.
- سعید، ادوارد. (۱۳۷۸). شرقشناسی. ترجمه فارسی.
✍جواد فتحی- دانشگاه هرمزگان