غرب از همین می هراسد
غرب از همین می هراسد
مجله امتداد اردیبهشت ماه 1389- شماره 51
برشی از فیلم جسورانه و واقع گرایانة خنجر و شقایق
نادر طالب زاده اردوبادی تحصیل کرده آمریکا و عاشق انقلاب و امام، وقتی به ایران آمد، خیلی زود با شهید آوینی آشنا شد. او یکی از یارانی بود که آوینی سینمای مورد علاقه اش، سینمای اشراقی را با کمک آن ها بنیان نهاد. این سینما شاید در ظاهر زیاد بدیع به نظر نمی رسید و در ردة مستندهای بحران ارزیابی می شد، اما روح معنوی جبهه های دفاع مقدس، چنان در آن جاری شد که می توان آ ن را مستندی خاصِّ جنگ تحمیلی و با مؤلفه های ایرانی شیعه دانست. چند سال بعد، این بار شهید آوینی برای مستندی ساخته طالب زاده گفتار متن نوشت و آن را با سوز و گدازِ سال های آخر حیاتش خواند. خنجر و شقایق، نمونة سینمای مستند مورد علاقه شهید آوینی و همه دوستداران فرهنگ انقلاب اسلامی است که به تأثیرات انقلاب در مقاومت های جهانی می پردازد. اما خنجر و شقایق بیش از این که یک فیلم باشد، یک شعر بلندِ موزون است. نزدیکی فیلم و شعر را در خنجر و شقایق، بهتر از هر اثر دیگری می توان درک کرد؛ شعری که نه غزل است و نه قصیده؛ یک مثنوی حماسی و انقلابی که شور و احساس و شعور دینی، از هر پلانش نمایان است. شعری است که با متنی بی نظیر از شهید آوینی همراهی می شود.
فیلم شناخت
اوج دفاع مقدسِ رزمندگان بوسنیایی، در برابر مهاجمان صرب است. تا امروز، اطلاعات ما از این جنگ، ظاهری است. صرب ها تا کجا پیشروی کرده اند؟ مسلمانان تا کجا عقب نشسته اند؟ چه شهرهایی خراب شده است؟ تعداد کشته های دو طرف، اسامی چند شهر، گوراژده، موستار، سارایوو و تصاویر کودکان مجروح و شهید بوسنیایی…
یک گروه مستندساز متشکل از نادر طالب زاده و محمد صدری به عنوان تصویربردار، رضا برجی و احسان رجبی به عنوان عکاس و سعید قاسمی و چند برادر دیگر به عنوان […] همراه یک هیئت رسمی از طرف جمهوری اسلامی با سرپرستی آیت الله جنتی وارد زاگرب کرواسی می شوند. اینجا تنها راه ورود به بوسنی است و مانند هر همسایه ای پذیرای آوارگان بوسنیایی. به زودی گروه مستندساز همراه با هیئت دیپلماتیک وارد بوسنی می شود. موستار اولین شهر جنگ زده ای است که در مقایسه با مناطقی که بعد از این خواهیم دید، بهشت است. پس از موستار، هیئت دیپلماتیک همراه گروه، جایش را به رزمندگان بوسنیایی می دهد؛ رزمندگانی که مانند مستندهای روایت فتح، شخصیت های اصلی خنجر و شقایق اند. یعنی فیلم را می توان مستند انسان های انقلاب اسلامی دانست؛ انسان هایی که تفاوت شان با ما ، مظلومیت بیشتر و چشم های آبی رنگ است[مضمون بخشی ازگفتار متن] این حقیقت در انتهای قسمت دوم فیلم در صحنه ای به یاد ماندنی و مسحورکننده به نمایش در می آید. نماهایی پیوسته و حزن انگیز از گلزار شهدای موستار و شهدایی با نام های آشنا: طاهر، شریف، مصطفی، حسن، فاطمه[گفتار متن] این تِم بدیع در قسمت های سوم و چهارم نیز ادامه پیدا می کند. جایی که رضابرجی، شعارهای انقلاب اسلامی را به مانند رزمندگان جبهه های ایران، برلباس و اسلحه و کلاه رزمندگان بوسنیایی می نویسد.
اوج این مفهوم در انتهای قسمت چهارم اتفاق می افتد؛ رزمنده ای بوسنیایی با عینک دودی، موهایی بلند و ظاهری پانکی، با پیشانی بند «الله اکبر» نشان داده می شود. عکس همین رزمنده بعدها در مجله سوره شهید آوینی چاپ می شود و شهید آوینی توبیخی کتبی مبنی برمخالفت با شئون اسلامی، از طرف وزارت ارشاد دریافت می کند. فیلم تا اینجا به بسط محیط و آدم ها می پردازد. در این بین، شهرهای ویساکو و سارایوو نیز به شکلی موجز و هر کدام به اندازه نیمی از یک قسمت معرفی می شوند. انتهای قسمت ششم، باز هم یکی از کشف های فیلم به نمایش در می آید. تصاویری بی نظیر از هتل های محل اقامت ورزشکاران و توریست های حاضر در المپیک زمستانی سال گذشته سارایوو که حالا به پناهگاه آوارگان تبدیل شده است. «تصور این واقعیت که یک روز این منطقه را خنده های مستانه توریست های بی خیالی معنا می کرده است که درجستجوی زیبائی های چشم نواز زمستانی در یک محیط آرام و امن، اینجا را برگزیده بودند، سخت حیرت انگیز است. امروز همان ها در برابر قتل عام میزبانان بوسنیائی شان سکوت کرده اند و لابد منطقه دیگری را برای سفر زمستانی شان برخواهند گزید»[گفتار متن]
اینجا همچنین نقطه آغازین حرکت کاروان به سمت اوج بحران، یعنی شهر گوراژده است؛ شهری که چهار ماه در محاصره کامل بوده و گروه فیلم ساز باید در تاریکی شب و همراه با رزمندگانی که قصد رساندن سلاح به مدافعان شهر را دارند، به گوراژده برسند. گروه به گوراژده می رسد.
«در این شهر به جای راه رفتن باید دوید. صرب ها از فراز ارتفاعات مشرف به شهر همه جا را زیر آتش گرفته اند.»[گفتار متن]
در گوراژده راه رفتن و دویدن افراد مختلف، خود سوژه ای است. درقسمت هشتم ملاقات گروه با عبدالله، شهروند شیعه ای که با خانواده برای دفاع به شهر آمده است، جالب توجه است. قسمت نهم اوج اتفاقات گوراژده است. رزمندگان بوسنیایی در این بخش و در چند مرحله، سلاح های انفجاری دست ساز و کلت دست سازشان را نشان می دهند و باز هم ما با یکی از اتفاقات مشابه جنگ خودمان مواجه می شویم. انتهای این قسمت باز هم یکی دیگر ازتصاویر شگفت فیلم به نمایش در می آید؛ جمعی از رزمندگان بوسنیایی، در حال اجرای سرودی حماسی هستند. یک نفر آکاردئون می زند. چند لحظه بعد سازنده آکاردئون لفافی کوچک، درِ کنار ساز را باز می کند. آنجا جایگاه یک قرآن کوچک است که او با اعتقاد آن را درونش قرار داده است. بعد از این و در قسمت آخر با بازگشت گروه همراه با رزمندگان بوسنیایی مواجهیم.
«یک بار دیگر و این بار در قاره اروپا آن واقعه معنوی که در ایران روی داد، تکرار می شود. آنچه جبهه های نبرد در بوسنی و هرزگوین را به جبهه های هشت سال دفاع مقدس در ایران شبیه می سازد، چیزی جز همین قرب و انس معنوی نیست… باید باور کرد که یک بار دیگر در جبهه های نبرد مسلمانان در بوسنی و هرزگوین تکرار می شود و غرب نیز از همین است که سخت می هراسد»[گفتار متن]
درک فیلم
خنجر و شقایق در گونه مستندهای اشراقی قرار می گیرد؛ گونه ای که قله اش را در دفاع مقدس تجربه کرده است. گونه ای که به مستندهای بحران و مستند دینی قرابت دارد؛ اما نمی توان همه مؤلفه هایش را در آن ها جست. درک ماهیت مستند اشراق، علاوه بر بازبینی و دقت در آثار شهید آوینی و متأثرین از او، نیازمند درک ماهیت و شناخت کافی از انسان انقلاب اسلامی است. پس ازشناخت این دو است که می توان تأثیرات انقلاب اسلامی در اندیشه و عمل انسان های معاصر، از ایران تا آفریقا و آمریکا و بوسنی و هرزگوین را بررسی کرد. خنجر و شقایق بیش از آن که یک مستند بحران به معنی منعکس کننده اتفاقات جنگ در بوسنی باشد، مستندی در جست وجوی ماهیت انقلاب اسلامی و انسان انقلاب اسلامی است. به همین دلیل است که در فیلم، بیش از آن که با صحنه های نبرد، انفجار، کشتار و… روبه رو باشیم، با انسان هایی مواجهیم که هر کدام، اندازه ای از تأثیرات انقلاب را با خود دارند، انسان هایی که در ظاهر شباهتی با مبدأ انقلاب اسلامی نداشته باشند. اما مگر اسلام دعوی جهانی نداشته است و مگر خمینی، پیامبر انقلاب اسلامی، صدور انقلاب را جزء ستون های اصلی انقلاب ندانسته است.
«ما باید در صدور انقلاب مان به جهان کوشش کنیم و تفکر این که انقلاب مان را صادر نمی کنیم، کنار بگذاریم. زیرا اسلام بین کشورهای مسلمان فرقی قائل نمی باشد و پشتیبان تمام مستضعفین جهان است. پیام نوروزی 1359»
اما این ها تنها خصوصیات مثبت فیلم نیست. خنجر و شقایق، فیلمی بسیار جذاب است؛ پر فراز و فرود، جسورانه، واقع گرا، جست وجوگر و مسحور کننده و ما به عنوان بیننده، در هر یک از ده قسمت فیلم با اتفاقات ریز و درشت زیادی مواجهیم. به خصوص دو قسمت آخر که در شهر گوراژده می گذرد و بحران اوج می گیرد. تیتراژ پایانی به یاد ماندنی فیلم هم مربوط به این دو قسمت است. در این تیتراژ می بینیم که دوربین همراه با عده ای از رزمندگان بوسنیایی در حال دویدن است. اما تصاویر به سبب قوت فنی فیلم، چنان پُر تکان نیست که قابل استفاده نباشد. دوربین در این صحنه و صحنه های مشابه، مانند ماهی داخل آب با اتفاقات بیرونی ممزوج شده و پیکره واحدی را شکل می دهد. دوربین طالب زاده دراین فیلم مجهز به استدی کم(لرزه گیر) است در انتهای همین سکانس پراضطراب است که همه فیلم در یک نما رخ می دهد. رزمنده ای بوسنیایی پس از گریز از تک تیراندازهای چتنیک صرب ها رو به دوربین و با همة وجودش، الله اکبر می گوید و بلافاصله الله اکبرِ ناخودآگاهِ طالب زاده در پشت دوربین را به همراه می آورد.
درطول فیلم با مصاحبه های زیادی با رزمندگان بوسنیایی، شهروندان و… مواجهیم. وجه تمایز مصاحبه ها در خنجر و شقایق این است که چون مصاحبه ها در بافت پُرهیجان و معنوی فیلم به خوبی تنیده شده، حس کله های سخنگوی مستندهای تلویزیونی به تماشاگر دست نمی دهد. در این مصاحبه ها که بیشتر، حس محور است تا اطلاعات محور، گریه ها، خنده ها، استرس ها و احساسات انسانی و انقلابی مردم بوسنی به خوبی نمایان می شود. کارگردان تصویربردار فیلم، درست مانند مجموعه روایت فتح، از هر لحظه ای برای مصاحبه و انتقال پیام استفاده می کند. یکی دیگر از مزایای فیلم، حضور گروهی عوامل تشکیل دهنده همراه، جلوی دوربین است. فیلم بردار دوم، عکاس و همراهان دیگر، همه، بُعددهنده های خوبی به فیلم هستند.