عکسی در آب: داستاني براساس زندگي نامه سردار شهيد حسن ذاكري نانگي
عکسی در آب: داستاني براساس زندگي نامه سردار شهيد حسن ذاكري نانگي
زنگ اول
كفش هايت را بیرون بياور، مگر نمي داني كه خاك اين سرزمين ارزش دارد… . كم كم هوا رو به سردي بود ولي آن چنان حس نمي كرد فقط ياد آن روزها بود كه چگونه متجاوزان وارد آن سرزمين شدند. از دور تپه هايي را مشاهده مي كرد. انگار، تيرهايي پي در پي آن سرزمين را نشانه گرفته بود. نزديك تر رفت از اهالي آن جا پرسيد مگر امسال چه سالي است كه مرگ، روستايتان را در آغوش گرفته است، گفت: امروز28شهریور سال روز حمله دشمن بعثي به ايران است.
31 شهريورماه، يادآور بزرگ مردان تاريخ… هي با خودش تكرار مي كرد، تصميم گرفت يه سري به كوچه هاي آن روستا بزند… درب خانه اي را زد. پیرمردی درب را باز كرد ولي سراسيمه و نفس زنان، پرسيد چند سال است كه در اين جا زندگي مي كنيد. گفت: بيش از 30 سال، گفت: از اين جا برايم بگو، گفت: بوي خون را حس نمي كني، اين جا دهلاويه است روستايي كوچك در شمال غربي سوسنگرد، در كنار جاده بستان و نزديكي هاي مرز غربي قرار دارد. روستايي كوچك از همان روزهاي ابتدايي جنگ كه دشمن قصد تصرف شهرهاي مرزي استان خوزستان را داشت مورد تهاجم قرار گرفت.
زنگ دوم
اين صداي روح ا… است در 31 شهريور 1359 اين ندا را سر داد: اين جنگ، جنگ با اسلام است به هواداري كفر و يك هم چنين جنگی بر خلاف رضاي خداست. و خداي تبارك وتعالي نخواهد بخشيد بر اين كساني كه بر ضد اسلام قيام كنند به واسطه ي همراهي با كفر. بااين نداي روح بخش از اقصي نقاط كشورمان جواناني برومند به پا خواستند.
يادم است اواخر آبان سال 1359 پس از اينكه عراقي ها سابله و پاسگاه آن را به تصرف در آوردند رزمندگان اسلام به سوي دهلاويه حركت كردند، براي رسيدن به سوسنگرد يكي از راه ها عبور از دهلاويه بود، البته دشمن نقاط ديگري غير از دهلاويه را هم براي محاصره سوسنگرد در نظر داشت تا هرچه بيشتر حلقه محاصره شهر را تنگتر كند. روستاي كوچك دهلاويه در معرض خطر و آتش مي باريد و نوجوانان وجوانان از هر نقطه از كشور در آن مكان با جانفشاني و مقاومت در برابر حمله هاي دشمن بعثي مقاومت مي كردند.
زنگ سوم
بوي خون بوي جنگ، بوي خاكريزهاي هجوم شده همه جا را فرا گرفته بود. روزهاي ابتدايي جنگ و كمبود تجهيزات نظامي ، خاطرات یکی ازفرماندهان جنگ بگويم كه بي صبرانه خود را با ايستادگي در برابر دشمن بعثي، به آب و آتش مي زد. حسن، قهرماني بود كه اولين شهداي پاسدار از خليج هميشه فارس استان هرمزگان است.
او اين آمادگي را ازهمان دوران کودکی در خود ایجاد کرده بود که از روستای نانگ تا سرخون مي پيمود. او نوجواني بود كه دوره هاي آموزشي جريكي و نظامي را در تهران و زاهدان گذراند و در يك چاپخانه در تهران كار مي كرد و در واقع فعاليت هاي سياسي بر عليه شاه معلون انجام مي داد. در بندرعباس هم كه آمد در كارخانه پچوك واقع درشاه حسين سابق كار مي كرد كه در واقع آنجا محلي براي رد و بدل اعلاميه و عكس امام راحل و چاپ و تكثير اعلاميه ها بود. اولين گروه اعزامي از ابتداي جنگ به جبهه هاي حق عليه باطل بود ند. در اهواز در مقر ستاد جنگ هاي نامنظم شهيد چمران و پايگاه منتظران شهادت مستقر شدند.
زنگ آخر
سكوت شبانه همه جا را فرا گرفته بود. وصدای مناجات های عاشقانه یاران خلیل. اهواز مقري بود كه آموزش و سازماندهي نيروها در آنجا صورت می گرفت شب هنگام بود كه به سوسنگرد جهت جلوگیری پیشگیری از نیروهای دشمن حرکت کردند.ساعت ها مي گذاشت و دهلاويه امواجي از موج هاي حمله دشمنان بعثي را به صدا در مي آورد، دهلاويه ديگر آن روستاي كوچك تبديل شده بوديه پادگان هاي رزمي نيروي هاي عراقي . دشمن پيشروي مي كرد. به طرف دهلاويه براي مبارزه تن با تن با دشمنان حركت كردند در اين شرايط سخت فرماندهي نيروها به عهده حسن بود.
اين آمادگي كاملاً در او بود با شجاعت و روحيه با نيروهاي دشمن درگير شدند و اين درگيري حدود 2 ساعت طول كشيد نيروها هم چنان مقاوم اما مقداري زخمي شده بودند. شب هنگام بود كه زماني كه و سوسنگرد در محاصره نيروهاي عراقي بود به حسن گفتيم با سلاح m1 ، 3ژ چه طوري جلوي تانك هاي دشمن مي ايستد گفت: تا آخرين نيز در مقابل دشمن مي ايستيم صبح روز 23/8/1359 بود كه دشمن با تجهيزات نظامي قوي به سوي نيروهاي خودي حمله مي كرد ولي او تا آخرين نفس ايستادگي كرد.
و در آخر متوجه شديم بعد از گذشت زماني مجروح گردید و در همان منطقه دهلاويه به شهادت رسيد ولي پيكر مطهرش باقي ماند و نتوانستيم به عقب برگردانيم و قريب يك سال سپري شد كه بعد از عمليات طريق القدس در حالي كه از پيكرش جز چند تكه استخواني باقي نمانده بود به بندرعباس انتقال و به عنوان اولين شهداي دفاع مقدس در سپاه استان در گلزار شهداي بندرعباس آرام گرفت.