صحابه و تبرک به آثار پیامبر(صلی الله علیه وآله)
صحابه و تبرک به آثار پیامبر(صلی الله علیه وآله)
مجله میقات حج تابستان 1382، شماره 44
سخن از توسل و تبرک و مشروعیت آن، مطلبی است که از دیدگاه عقل و شرع، باید از بدیهیات شمرده شود; زیرا نه عقل مانع از آن است که انسانِ مؤمن، با اعتقادِ خالص به توحید خداوند، به مقدّسات این عالم تبرّک جوید و به آنها احترامبگذارد و یا آنها را وسیله تقرّب الهی قرار دهد و نه در میان ادلّه شرعی و نصوص قرآنی و روایی میتوان دلیلی یافت که مشروعیت تبرک و توسل را زیر سؤال ببرد. افزون بر این، شواهد و دلایل بسیاری در کتاب و سنت وجود دارد که به تبرک و توسّل توصیه کرده و آن را وسیله قرب به خداوند قرار داده است.
آیه کریمه: …وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ….(1) با صراحت، دستور میدهد که بندگان پرهیزکار، برای راهیابی به مقام قربِ ربوبی، از وسیلهای استفاده کنند.
«وسیله»، بهگونه مطلق ذکر شده و شامل هر شخص و هر چیز و هر عملی است که بتواند انسان را به خداوند نزدیک کند و کدامین وسیله برتر از اولیا و انبیا و امامان(علیهم السلام)؟! که اینان رابطه فیض میان خدا و خلقاند.
قرآن کریم آنجا که از یوسف صدیق(علیه السلام) سخن میگوید، تصریح دارد که یوسف پیراهن خود را برای پدرش یعقوب، که از فراق فرزند نابینا شده بود، فرستاد و گفت: آن را بر دیدگان وی نهند تا بینایی خود را بازیابد; اذْهَبُوا بِقَمِیصِیهذا فَأَلْقُوهُ عَلی وَجْهِ أَبِییَأْتِ بَصِیراً…(2)
در برابر این بیان صریح قرآنی، کسی را چه رسد که بگوید: این منافی با
1 . مائده: 35
2 . یوسف: 93
توحید است که پیراهن وسیله بینایی چشم نابینا شود!؟ در این میان، مایه
شگفتی است که این موضوع عقلی ونقلی را ـکه قرآن برآن مهر تأیید میزند و صدها دلیل و روایت از سنت نبوی و ائمه طاهرین(علیهم السلام) و سیره صالحین در مشروعیت آن میتوان یافتـ گروههای متحجّر و افراطی (وهّابی) انکار کرده و تبرک و توسل را منافی با توحید خواندهاند و با این دستاویز پوچ و موهوم، بر شیعه تاختهاند که چرا به زیارت قبور امامان میروند و به آنان توسّل میجویند و آثار پیامبر و امامان(علیهم السلام) را گرامی میدارند و یا با زیارت آنان از خدا حاجت میطلبند؟!
افزون بر دانشمندان شیعه، از علمای عامه و اهلسنت نیز با ذکر مستندات روایی و دلایل معتبرِ تاریخی، تبرّک و توسل و زیارت قبور اولیا را مشروع دانسته و بدان توصیه کرده و خود در عمل به آن مبادرت ورزیدهاند که این پاسخ دندانشکنی است به گروههای افراطی و قشری که از بسیاری مسائل ضروری و وظایف حتمی، که حیات امت اسلام بدان وابسته است، روی برتافته و نیروهای فکری و علمی را مصروف بحثهای بیحاصل و تفرقه افکن نمودهاند و بدون هیچ دلیل عقلی و شرعی، بر طایفه عظیمی از امت مسلمان هجوم تبلیغاتی آورده و صدها کتاب و رساله و مقاله در این مورد نوشته و منتشر کردهاند و به اختلاف میان جامعه اسلامی دامن زدهاند.
پاسخگویی به کسانی که این حرکت و هجوم تبلیغاتی را راه انداختهاند، از وظایف عالمان متعهّدی است که احساس مسؤولیت کرده و در این باره کتابها و ی نگاشته و نشر دادهاند. از آنجا که روشنگری در موسم حج و حرمین شریفین، میتواند از معتقدات اسلامی و شیعی رفع ابهام کند، لذا آگاهی بیشتر به این آثار مکتوب، بهویژه اظهارات برادران اهل سنت و عالمان آزاد اندیش آنان در این مورد، برای روحانیان محترم و زائران گرامی میتواند سودمند و مغتنم باشد و ترجمه و برگردان حاضر، در راستای این هدف سامان یافته است.
مؤلّف محقق، محمد طاهر کردی، که از دانشمندان و مؤلفان اهلسنت است، در کتاب خود «تبرّک الصحابه بآثار رسولالله»(صلی الله علیه وآله) به موضوع تبرّک پرداخته و مشروعیت آن را از طریق روایات نبوی، که به تواتر معنوی میرسد، مورد تأکید قرار داده و از سیره صحابه، شواهدی آورده است که برگردانِ آن با پارهای حذف و اصلاحات، تقدیم خوانندگان گرامی فصلنامه «میقات حج» میگردد:«مترجم»
آثار رسولالله(صلی الله علیه وآله) و تبرّک صحابه
ستایش آفریدگار جهانیان را و درود بر پایانبخش رسالتداران و خاندان و یاران و پیروانش!
در رساله حاضر ـکه در موضوع خود نمونه و آرامبخش دل مؤمنان استـ روایاتی را با اسناد صحیح آوردهام که گواه است صحابه پیامبر به آثار رسول خدا(صلی الله علیه وآله) تبرّک جستهاند; همانگونه که آیات قرآن از منزلت والای پیامبر(صلی الله علیه وآله) و نام بلند و جایگاه رفیع اوسخن گفته و این فضیلتی است که خداوند حضرتش را بدان اختصاص داده و با وجود مبارکش سلسله نبوت را به پایان میبرد و با مقام محمود، در روز باز پسین گرامی داشتهاست.
از خداوند بزرگ میخوهم که این نوشتار را، برای آنان که دارای قلب سلیماند، سودمند گرداند و پاداش آن را برای روز جزا و جوار ربّ العالمین و بهشت برین، که فوز عظیم است، ذخیره سازد. این است فوز عظیم و اوست بهترین بخشنده کریم.
این رساله را در سال 1376 هـ. ق. در مکّه مکرمه نکاشتم و برای نخستین بار در سال 1385 به چاپش رساندم و در سال 1394 برای چاپ دوم آماده ساختم و خدای را بر این توفیق سپاس میگویم.
تبرّک به آثار پیامبران(علیهم السلام)، از دیرباز یک سنت بوده که در آثار و اخبار پیشینیان آمده است. روایت کردهاند که در دوران خلیفه عباسی «متقی لله»، در سال 331 هجری پادشاه روم نامهای به او نوشت و از وی خواست دستمالی را که در کنیسه رهبان نگهداری میشود و به عقیده آنها حضرت مسیح(علیه السلام) آن را به صورت خود مالیده و تصویر وی در آن منعکس است، برای او بفرستد و متعهّد شد که اگر این دستمال را بفرستد، ده هزار از اسیران مسلمان را آزاد کند. با آمدن این نامه، خلیفه فقها را فراخواند و از آنها در این خصوص استفسار کرد و آنان فتوا دادند که دستمال را برای او بفرستد و او چنین کرد و بدینگونه اسرای مسلمان آزاد شدند.(1)
شک نیست که آثار رسولالله(صلی الله علیه وآله)، که برگزیده خلق خدا و برترین پیامبران است،
1 ـ ر.ک. به: تاریخ الخمیس.
صفحه 197
قابل اعتمادتر و مشهورتر و بابرکتتر است و بدینسان شایان توجه و تبرّک بیشتری خواهد بود و ما بسیاری از صحابه را شاهدیم که به تبرّک به این آثار و اهتمام به گردآوری آنها، اجماع کرده و به درج و جمع آن مبادرت کردهاند.
آنان هدایتگران و هدایت شدگان و پیشوایانی بودند که به موی پیغمبر(صلی الله علیه وآله) و آب وضو و لباس آن حضرت و لمس بدن مبارکش و دیگر آثار شریف آن بزرگوار تبرّک جسته و اخبار صحیح اینها را از پیشینیان صالح روایت نمودهاند.
بدینسان تبرک به آثار پیامبر(صلی الله علیه وآله) سنّت صحابه بوده و از آن پس، تابعین و صالحان، راه آنان را پیمودهاند.
تبرّک به آثار پیامبر(صلی الله علیه وآله)، در زمان خودِ آن حضرت رایج بوده و ایشان هیچگاه از آن نهی نکرده، بلکه تأیید نموده و بر آن صحّه گذاشتهاند، که این خود دلیل قاطع بر مشروعیت تبرک است و اگر جز این بود، از آن نهی میکرد و امت را برحذر میداشت.
همچنین اخبار صحیح و اجماع صحابه بر مشروعیت آن دلالت دارد و نیز بر قوّت ایمان و علاقه شدید صحابه و ولایت و اطاعت آنان نسبت به پیامبر بزرگ(صلی الله علیه وآله) همانگونه که شاعر میگوید:
امرّ علی الدیار دیار سلمی *** أقبّل ذا الجدار و ذا الدیارا
فما حبّ الدیار شَغَفْنَ قلبی*** و لکن حبّ من سکن الدیارا(1)
«بر دیار سلمی میگذرم و دیوارهای آن را میبوسم،
محبتِ سرزمین قلب مرا شیفته نساخته، بلکه محبت آن کس که ساکن آن سرزمین است، دل از من برده است.»
خواننده گرامی در این رساله خواهد دید حوادث و رخدادهایی که احادیث صحیح آورده است، بر تبرّک صحابه و تابعین و نسلهای بعدی، به آثار گرانقدر نبوی دلالت دارد.
از جمله آنهاست روایتی که از غزوه بدر به ما رسیده است:
«هنگامیکه پیامبر(صلی الله علیه وآله) میان صفوف سپاهیان قدم میزد، چوبی در دست داشت و به وسیله آن، صفها را مرتب میکرد، در این میان چوب دستی به شکم
1 ـ این شعر را به مجنون عامری نسبت دادهاند که بر دیار لیلی میگذشت و میسرود.
«سوادبن غزیه» همپیمان بنینجار که در خارج صف بود، اصابت کرد و بدینوسیله او را در صف وارد نمود. در این حال سواد عرضه داشت:
یا رسولالله(صلی الله علیه وآله) مرا به درد آوردید، شما به حق و عدل برانگیخته شدهاید. اجازه دهید آن را قصاص کنم.
پیامبر(علیه السلام) پیراهن خود را بالا زد و فرمود: قصاص کن.
در این حال سواد پیامبر(صلی الله علیه وآله) را در آغوش گرفت و شکم مبارک آن حضرت را بوسید. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: چرا چنین کردی؟!
پاسخ داد: ای پیامبر خدا، در وضعیت دشواری هستیم، شاید آخرین دیدار ما با شما باشد، خواستم بدنم با بدن شما تبرک شود.
پیامبر در حق وی دعا کرد.»(1)
بنگرید این اعتقاد راسخ و محبت بیمانند را از صحابه نسبت به آن پیامبر بزرگ(صلی الله علیه وآله)که این ارادت و محبت از دیرباز نسبت به آن حضرت، و حتی پیش از رسالت، مشهود بوده است. در جوانی لقب «امین» به او دادند و خدایش برانگیخت تا مردم را از ظلمت بیرون آورد و به نور و روشنایی راهبری کند و با معجزات آشکار تأیید کرد تا محبّت مؤمنان را افزون سازد و علاقه آنان را مستحکم نماید; چرا چنین نباشد، در حالی که اوست رسول خدا و خلیل و برگزیده او. این محبّت عمیق و ارادت بیمانند، تا بدانجا بود که وقتی در صلح حدیبیه، قریش «عروةبن مسعود ثقفی» را که بزرگ اهل طائف بود، خدمت آن حضرت فرستادند و او رفتار صحابه را نسبت به پیامبر(صلی الله علیه وآله) دید، که هرگاه وضو میگرفت، گردآمده وجهت گرفتن آب وضویش وتبرک بهآن، سرودست میشکستند و قطرات آب را به سر و صورت میکشیدند و هنگام سخن گفتن، صدایشان را فرو مینهادند و با تواضع تمام سرها را به زیر میافکندند، عروه چون این بدید، نزد قریش برگشت و به آنان گفت: ای گروه قریش، به خدا سوگند من به دربار کسری و قیصر با آن عظمتی که داشتند، رفتهام. زمامداری را ندیدهام که مانند محمد(صلی الله علیه وآله) در میان قوم خود اینگونه محبوبیت داشته باشد. قومی را دیدم که هرگز حاضر نیستند دست از او بردارند. پس به فکر کار خود باشید و اگر راه رشد و هدایت را به شما بنماید، بپذیرید. من به شما نصیحت میکنم، بیم آن دارم که در معارضه با او دستخوش شکست و ذلّت شوید.
1 ـ این داستان به گونههای دیگری نیز نقل شده که پیام و مفهوم همه آنها یکی است.
یاران صادق پیامبر(صلی الله علیه وآله) اینگونه نسبت به حضرتش ابراز علاقه و محبت مینمودند. دیگر مسلمانان نیز در هر زمان و مکان دوستدار او میباشند، بیش از آنکه دوستدار جان و مال و فرزندان هستند.
محبّت وی را بر همه چیز ترجیح میدهند و با عشق تمام به آثار شناخته شده آن حضرت تبرّک میجویند…
تبرک به آب وضوی پیامبر(صلی الله علیه وآله)
1 ـ بخاری در صحیح، باب «خاتم نبوّت» به اسناد خود از جعید بن عبدالرحمان روایت میکند که گفت:
«خاله من شرفیاب محضر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) شد. مرا با خود برد و عرض کرد: ای پیامبر خدا، فرزند خواهرم آسیب دیده است (و شفای او را میخواهم)، آن حضرت دست بر سر من کشید و دعا کرد و برای من خیر و برکت خواست و وضو گرفت و من از آب وضوی آن حضرت نوشیدم…»(1)
از گفته این صحابی که میگوید: از آب وضوی پیغمبر(صلی الله علیه وآله) نوشیدم، میتوان برای مشروعیت تبرک استفاده کرد.
2 ـ همچنین بخاری در باب «صفات پیامبر» روایتی را از قول «ابی جحیفه» آورده که گفت:
«پیامبر در ابطح بود و برای آن حضرت خیمهای سرپا کرده بودند، در این حال بلال اذان نماز را سرود و سپس مانده آب وضوی پیامبر را آورد، مردم هجوم آورده آن را گرفتند (و بدان تبرک جستند)».(2)
بخاری این حدیث را در جای دیگر کتاب خود در باب «جواز استعمال آبِ وضویغیر» آورده است.(3)
3 ـ و نیز بخاری در کتاب «لباس» به اسناد خود از «ابوجحیفه» آورده که گفت:
1 ـ صحیح بخاری، ج6، ص561، (3541)
2 ـ صحیح بخاری، ج 6، ص567
3 ـ همان، ج1، ص394
«پیغمبر(صلی الله علیه وآله) را درخیمهای سرخ رنگ، که ازپوست تعبیه شدهبود، زیارت کردم. بلال را دیدم که آب وضوی آن حضرت را همراه دارد و مردم برای تبرک به آن، با یکدیگر مسابقه میدادند، آن را به بدن خود میمالیدند و کسانی که به آن آب دسترسینداشتند رطوبت دست دیگری را میگرفتند وبه آن تبرک مینمودند».(1)
تبرک به نیمخورده آب آشامیدنی پیامبر(صلی الله علیه وآله)
از جمله موارد، تبرک اصحاب به نیمخورده آب آشامیدنی و یا آبی بود که آن حضرت دستهای مبارک خود را در آن شستشو داده بود و تبرک به ظرفهایی که از آن آب مینوشید.
1 ـ بخاری و مسلم در صحیح، از ابوموسی اشعری روایت کردهاند که گفت:
«پیامبرگرامی(صلی الله علیه وآله) در منزل جِعرانه ـمیان مکه و مدینهـ بودند و من شرفیاب محضرآن حضرت بودم، بلال نیز حضورداشت. مرد اعرابی خدمت پیغمبر(صلی الله علیه وآله)آمد و عرضکرد: آیا به وعدهای که به من دادهاید وفا میکنید؟ پیامبر(صلی الله علیه وآله) پاسخ داد: تو را بشارت میدهم. عرض کرد: بیش از بشارت، بفرمایید. پیامبر(صلی الله علیه وآله) با حالی شبیه خشمگین روبه ابوموسی و بلال کرد و گفت: او بشارت مرا رد کرد! شما بشارت را بپذیرید. گفتند: پذیرفتم. آنگاه قدح آبی را طلبیدند و دستهای خود را در آن شستند و با آب دهان خود تبرک نمودند و فرمودند: از این آب بنوشید و به صورت وگردن خود بمالید. آنها قدح را گرفتند. امّ سلمه از پشت پرده صدا زد: «مقدار باقیمانده آن را به مادرتان بدهید. آنها بخشی از آن را به وی دادند.»(2)
این روایت را بخاری در کتاب «مغازی» در غزوه طائف آورده و مسلم در کتاب «فضائل صحابه»، ضمن احوالات ابوموسی اشعری ذکر کرده است.
2 ـ امّ ثابت، کبشه دختر ثابت خواهر حسان بن ثابت میگوید:
«پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) بر ما وارد شد. از مشگی که آویزان کرده بودیم در حالت ایستاده آب نوشید. من از جای برخاستم و آن قسمت را که پیامبر با دهانشان
1 ـ همان، ج10، ص313، و 1، صص575 ـ 576
2 ـ صحیح بخاری، ج8، ص46; صحیح مسلم، ج4، ص1943
تبرک نموده بودند بریدم.
ترمذی میگوید: این روایت، نیکو و صحیح است.(1)
شارح این حدیث، مؤلف کتاب «ریاض الصالحین» مینگارد:
«آن قسمت از مشگ را که با دهان پیامبر(صلی الله علیه وآله) تماس داشته، به این منظور جدا کرده که برای همیشه نگهدارد تا از بین نرود و به جایگاه دهان آن حضرت تبرک جوید. بدینگونه، صحابه به آشامیدن باقیمانده ظرف آشامیدنی پبغمبر(صلی الله علیه وآله) اصرار میورزیدند.»
3 ـ در صحیح بخاری، کتاب «نوشیدنیها»، باب اول، ذیل عنوان «نوشیدن از ظرف آب پیامبر(صلی الله علیه وآله)» از قول عبداللهبن سلام آورده، که گفت:
«به ابی برده گفتم: آیا نمیخواهی از ظرفی که پیامبر از آن آب نوشیده است، تو را آب دهم؟»
و نیز بخاری در همین باب به اسناد خود از قول سهل بن سعد ساعدی(رحمه الله) حدیثی را نقل کرده که در بخشی از آن چنین آمده است:
«پیامبر(صلی الله علیه وآله) در سقیفه بنی ساعده حضور پیدا کرد و نشست و یاران شرفیات محضر او شدند. آن حضرت رو به سهل کرده، فرمود:
ای سهل، برای ما آب خوردن بیاور. سهل قدحیرا آورد و از آن به آنها آب داد.»
ابوحازم گوید:
«سهل این قدح را آورد و ما با نوشیدن آب از آن، تبرک نمودیم چرا که پیامبر(صلی الله علیه وآله)از آن نوشیده بود.»
سپس میافزاید:
«بعدها عمر بن عبدالعزیز از سهل خواهش کرد که آن قدح را به او هدیه کند و او آن را به وی بخشید.»(2)
مسلم نیز این روایت را در کتاب «آشامیدنیها» آورده است.(3)
1 ـ صحیح ترمذی، ج4، ص270
2 ـ صحیح بخاری، ج10، ص98 و 99
3 ـ صحیح مسلم، ج2، ص1591
قرطبی در «مختصر بخاری» گوید:
در برخی نسخههای قدیمیِ بخاری چنین آمده است:
ابو عبدالله بخاری گفت: آن قدح را در بصره دیدم و از آن آب نوشیدم; از جمله اموال موروثی نضربن انس بود که به هشتصد هزار خریداری شده بود…»
4 ـ و نیز بخاری در باب «شرب مبارک» با اسناد خود از جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده که گفت:
«همراه پیامبر(صلی الله علیه وآله) بودم، وقت نماز عصر رسید و جز اندکی آب نداشتیم، آن را در ظرفی ریخته نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) آوردیم، آنحضرت دست خود را در آن آب نهاد و انگشتان خود را گشود و گفت: بشتابید به وضو! و برکت از خدا است.
در این حال دیدم که از میان انگشتان دست پیامبر(صلی الله علیه وآله) آب جاری شد و همه از آن آب وضو گرفتند و نوشیدند و من نیز سیر نوشیدم و میدانستم که این مایه برکت خواهد بود.»
«سالم بن ابی جعد» گوید:
«از جابر پرسیدم آن روز شما چند نفر بودید؟ پاسخ داد: هزار و چهار صد نفر بودیم.»(1)
روایات دیگری به این مضمون در کتب صحاح آمده است.
تبرک به مو و عرق پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله)
روایات بسیار دیگری هست که دلالت میکند یاران به موی پیغمبر(صلی الله علیه وآله) و عرق بدن مبارکش تبرک جسته و به آن شفا طلب میکردند; از جمله در روایت صحیح آمده که آن حضرت هرگاه سر خود را میتراشیدند، موی سر را به یکی از یاران; مانند ابوطلحه انصاری میدادند تا اصحاب به آن تبرک جویند.
انس بن مالک گوید:
«رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را دیدم که حلاّق (آرایشگر) سر او را میتراشید و اصحاب
1 ـ صحیح بخاری، ج10، ص101
اطراف آن حضرت جمع شده بودند. آنان چیزی جز این نمیخواستند که هر تار موی آن حضرت به دست یکی از یاران بیفتد.»(1)
بخاری از قول انس بن مالک نقل میکند:
«چون رسول خدا(صلی الله علیه وآله) سر خود را میتراشید، طلحه نخستین کسی بود که موی آن حضرت را میگرفت.»(2)
ابوعوانه در صحیح مطلب را با این عبارت آورده است:
«رسولالله(صلی الله علیه وآله) به حلاّق میگفت: سر او را بتراشد، نیمی از آن (سمت راست) را به ابیطلحه میداد و نیمی از آن را به وی میسپرد تا میان مردم تقسیم کنند.»
همین معنا را مسلم از طریق ابی عینیه، از هشامبن حسن از ابن سیرین با این عبارت نقل میکند:
«هنگامی که پیامبر(صلی الله علیه وآله) رمی جمره میکردند و قربانی خود را ذبح مینمودند، میگفتند نیمی از سر مبارکشان را بتراشند و ابوطلحه را طلب میکردند و آن را به وی میدادند، سپس نیم دیگر ـ سمت چپ ـ را میتراشیدند و به ابوطلحه میگفتند آن را در میان مردم تقسیم کند…»(3)
روایات دیگری با این مضمون در کتب صحاح وجود دارد که بنا به مفهوم آنها پیامبر(صلی الله علیه وآله) دستور میداده موی سرشان را میان مردم تقسیم کنند و این امر و حرص مردم برای به دست آوردن یک یا دوتار موی پیامبر(صلی الله علیه وآله)، قویترین دلیلاست براینکه تبرک به آثار پیامبر(صلی الله علیه وآله) امری رایج و فراگیر میان یاران بوده و پیامبر(صلی الله علیه وآله) آن را امضا کرده و مورد تأیید قرار دادهاند و تنها کسانی به انکار آن پرداختهاند که خلل در ایمانشان رخنه کرده است.
بخاری در صحیح، در خلال کتاب وضو، ذیل عنوان: «آبی که از موی انسان تراوش میکند» به اسناد خود از ابن سیرین نقل کرده که گوید:
«به عبیده گفتم: تعدادی از موی پیامبر(صلی الله علیه وآله) نزد ماست که به وسیله انس یا خاندان او به دست ما رسیده است. او گفت: اگر یک تار موی پیامبر(صلی الله علیه وآله) نزد من
1 ـ صحیح مسلم، ج4، ص1812
2 ـ بخاری، ج1، ص273
3 ـ صحیح مسلم، ج2، ص948، ر.ک. به: تاریخ الخمیس، ج2، ص151 و منهاج نووی و مناسک کرمانی.
باشد بیشتر دوست دارم تا اینکه همه دنیا و ثروتش را داشته باشم.»(1)
این عبارت بخاری بود. اسماعیلی با عبارت دیگر نقل کرده که «یک تار موی پیامبر(صلی الله علیه وآله) را بهتر از گنجینههای طلا و نقره دوست میدارم».
در روایات دیگر آمده است که تعدادی از موی پیامبر(صلی الله علیه وآله) نزد امّ سلمه بوده، که آن را در جعبهای نهاده بود و مردم برای شفای بیماریها بدان تبرک میجستند و گاه آنها را در قدح آب مینهادند و از آن مینوشیدند و گاه در طشتی نهاده و آن جعبه را در آن مینهادند و در آن آب مینشستند تا از بیماری شفا یابند.(2)
به نقل مسلم در ترجمه ابوایّوب انصاری، این عبارت آمده است، سعید بن مسیب گوید:
«ابوایّوب از محاسن پیغمبر(صلی الله علیه وآله) تعدادی با خود داشت. سعید به او گفت: با داشتن موی پیامبر(صلی الله علیه وآله) هرگز درد و رنج نخواهی دید.»(3)
و نیز مسلم از قول «ثابت بنانی» روایت کرده که انس بن مالک یک تار موی پیامبر(صلی الله علیه وآله) را به او داد و گفت:
«چون وفات کردم، آن را زیر زبان من بگذار و من چنین کردم و او را به خاک سپردند.»
در روایت بخاری آمده که انس بن مالک گفت:
«امّ سلمه برای پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرشی از پوست میگسترانید و گاه پیامبر(صلی الله علیه وآله) روی آن میخوابید و هرگاه بدن آن حضرت عرق میکرد، آن را در شیشهای جمعآوری میکرد و چون انس را مرگ در رسید وصیت کرد که آن را با حنوط بیامزند و چنین کردند.»(4)
تبرّک به مانده غذای پیامبر(صلی الله علیه وآله)
در روایات آمده است که اصحاب، به مانده غذای پیامبر و به اثر انگشتان مبارک آن حضرت در ظرف غذا تبرک جسته و آن را مایه برکت میدانستند.(5)
1 ـ صحیح بخاری، ج1، ص273
2 ـ ر.ک. به: فتح الباری، ج10، ص353; قسطلانی، ج8، ص465
3 ـ صحیح مسلم، ج5، ص389
4 ـ بخاری، ج11، ص70
5 ـ صحیح مسلم، باب الاشربه، ج3، ص1623
تبرک به لباس پیامبر(صلی الله علیه وآله)
بخاری در کتاب آداب، در باب «حسن خلق و سخاوت»، از سهل بن سعد روایت کرده که گفت:
«یکی از بانوان مسلمان، ردایی برای رسول خدا(صلی الله علیه وآله) آورد. سهل به اصحاب گفت: میدانید این ردا چیست؟ پاسخ دادند: عبایی است که حاشیهاش در آن بافته شده است. آن زن گفت: یا رسولالله این را آوردهام تا شما به تن کنید. پیامبر(صلی الله علیه وآله) که به آن نیازمند بود، آن را گرفت و پوشید، یکی از یاران پیامبر(صلی الله علیه وآله)آن عبا را در تن پیامبر(صلی الله علیه وآله) دید و گفت: چه زیباست! آن را به من بدهید در بر کنم! پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: مانعی ندارد. همینکه پیامبر(صلی الله علیه وآله) از مجلس حرکت کرد، یاران آن مرد را نکوهش کردند و گفتند: کار خوبی نکردی و لباسی را که پیامبر(صلی الله علیه وآله) به آن نیازمند بود از او درخواست کردی، در حالی که میدانستی اگر از پیامبر(صلی الله علیه وآله)چیزی طلب کنند، بخل نخواهد ورزید. آن مرد گفت: میخواستم به وسیله آن متبرّک شوم; چرا که با بدن پیامبر تماس داشته و بعداً کفن من شود.»(1)
این حدیث را بخاری در باب «جنائز» و آماده ساختن کفن، آورده است. آن مرد صحابی، که پیراهن را از پیامبر(صلی الله علیه وآله) درخواست کرد، به گفته ابن حجر، عبدالرحمانبن عوف و به گفته بعضی، سعد بن ابی وقاص بوده است.
علاّمه شیخ حسین مخلوف، مفتی پیشین دیار مصر در کتاب خود «فتواهای شرعی و بحثهای اسلامی»(2) بعد از آنکه از غسل دادن جنازه زینب دختر پیغمبر(صلی الله علیه وآله) سخن گفته مینویسد:
«پیامبر(صلی الله علیه وآله) به زنانی که عهدهدار غسل وی بودند، دستور داد که پس از غسل، پیامبر(صلی الله علیه وآله) را مطلع سازند. همینکه غسل او تمام شد و به پیامبر(صلی الله علیه وآله) خبر دادند، ردای خود را به آنها داد تا بر بدنش بپوشانند و سپس کفن کنند.»(3)
نامبرده پس از ذکر این روایت مینویسد:
«پیامبر(صلی الله علیه وآله) ردای خود را به آنها دادند و گفتند بدن زینب را با آن بپوشانند تا از برکت وجود مبارک آن حضرت، به وسیله لباس بهرهمند شود و در آغاز به آنها
1 ـ صحیح بخاری، ج10، ص465
2 ـ فتاوی شرعیه و بحوث اسلامیه، ص357
3 ـ بخاری، کتاب الجنائز; فتح الباری، ج3، ص135
نداد بلکه پس از غسل داد تا فاصلهای نباشد و پس از تماس لباس با بدن پیامبر(صلی الله علیه وآله) بلافاصله به بدن او پوشانده شود و تأثیر خود را بگذارد و این نشانه محبت و علاقه و مهربانی پیامبر(صلی الله علیه وآله) نسبت به دخترش میباشد.»
سپس میافزاید:
«این عمل پیامبر(صلی الله علیه وآله) دلیلی است بر مشروعیت تبرّک به آثار صالحان.»
در روایت آمده است، احمدبن حنبل سه تار مو از پیامبر(صلی الله علیه وآله) نزد خود داشت که وصیت کرد وقتی او را کفن کردند، دو تار از آنها را بر دیدگانش بگذارند و یکی را بر دهانش و این به عنوان تبرک به آثار رسولالله(صلی الله علیه وآله) بوده است.
داستان کعب بن زهیر و اهتمام او به نگهداری ردایی که پیامبر(صلی الله علیه وآله) به وی داه بود معروف است.
او از شعرای نامداری بود که پیش از مسلمان شدن، پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) را هجو کرده بود. همینکه مکه فتح شد، گروهی از مشرکین; از جمله «کعب» و برادرش «بجیر» که او نیز شاعر بود، از مکه گریختند، بعداً بجیر به مدینه آمد و خدمت پیغمبر(صلی الله علیه وآله) رسید و به سخن آن حضرت گوش داد و اسلام اختیار کرد.
این خبر وقتی به برادرش کعب رسید، بر او گران آمد و اشعاری را برای وی فرستاد که او را در آن اشعار نکوهش کرده بود.
این خبر به پیامبر(صلی الله علیه وآله) رسید و دستور داد هرکس کعب بن زهیر را یافت به قتل رساند و این هنگامی بود که آن حضرت از جنگ طائف برگشته بود. بجیر نامهای به کعب نوشت و یادآور شد که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) خون تو را مباح نموده و اگر نیازی میبینی با پیامبر دیدار کن که او توبه کسانی را که از گذشته پشیمان باشند، میپذیرد و به اعمال قبل از اسلام مؤاخذه نمیکند.
کعب با آگاهی از این مطلب برجان خود ترسید و قصیدهای در مدح رسولالله(صلی الله علیه وآله)سرود، رهسپار مدینه گشت و با مردی از «جهینه» که از پیش آشنایی داشت، همراه شد و او کعب را نزد پیامبر(صلی الله علیه وآله) آورد و به او اشاره کرد که این پیغمبر(صلی الله علیه وآله)است. برخیز و از او امان بخواه، کعب از جای برخاست و آمد و رو به روی آن حضرت نشست و دست پیغمبر(صلی الله علیه وآله)
را گرفت در حالی که حضرتش او را نمیشناخت. سپس عرض کرد: ای پیامبر خدا، من کعب بن زهیر هستم.
فرمود: همان کسی که آن سخنان را سروده است؟ کعب رو به ابوبکر کرد و گفت: شعری را که (در مدح پیامبر(صلی الله علیه وآله)) سروده است بخواند… آنگاه پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: به خدا او در امان است. مردی از انصار از جای جست و گفت: یا رسولالله! اجازه دهید او را گردن بزنم. پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: او توبه کرده و از گذشته دست برداشته است. سپس کعب به خواندن قصیده معروف خود «بأنت سعاد…» مبادرت نمود و پیامبر(صلی الله علیه وآله) گوش میداد تا به این بیت رسید:
إنّ الرسول لنور یستضاء به *** مهند من سیوفالله مسلول(1)
«پیامبر، آن شمشیری که در پرتو وجودش مردم نور و فروغ گیرند، شمشیر آبدیده و برّان از شمشیرهای خدا.»
پیامبر(صلی الله علیه وآله) چون این را شنید، ردایی را که بر تن داشت بر او افکند، بعدها معاویه ازکعب خواست آن ردا را به ازای دریافت ده هزار درهم به او ببخشد. اما کعب امتناعورزید و گفت: احدی را در این ردا به خود ترجیح نمیدهم. همین که کعب در گذشت معاویه بیست هزار درهم برای بازماندگانش فرستاد و ردا را از آنان گرفت و اینهمان جامهای است که نزد زمامداران ماند و خلفا در اعیاد آن را میپوشیدند وبهگفته «شامی» (ابن حجر عسقلانی) آن جامه در حمله تاتار از میان رفت و اکنون اثری از آن نیست.(2)
تبرک به جایگاه جلوس و نماز پبامبر(صلی الله علیه وآله)
عبدالله بن عمر هرگاه بهیاد پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) میافتاد، میگریست و هرگاه به محل نشستن پیامبر(صلی الله علیه وآله) میگذشت دیده فرو مینهاد. به گفته بیهقی با سند صحیح «ابن عمر» آثار پبامر(صلی الله علیه وآله) را دنبال میکرد و در هر مسجدی نماز خوانده بود حاضر میشد و در راهی که پیامبر(صلی الله علیه وآله) طی کرده بود خود رهسپار میشد. او حج را ترک نمیکرد و چون به عرفه میآمد در جایی وقوف میکرد که پیامبر(صلی الله علیه وآله) وقوف کرده بود.(3)
1 . بحارالأنوار، ج22، ص252
2 ـ ر.ک. به: الاصابه، ج5، ص 593
3 ـ ر.ک: الاصابه، ج5، ص186
مالک در «موطأ» در باب دعا آورده است که:
«عبدالله بن عمر به قریه بنی معاویه، که یکی از قریههای انصار بود، وارد شد و گفت: آیا میدانید پیامبر خدا(صلی الله علیه وآله) در کدام نقطه از مسجد شما نماز خوانده است؟ عبدالله بن عبدالله بن جابر گفت: آری و با دست خود به نقطهای از مسجد اشاره کرد…»(1)
این روایت نشان میدهد که صحابه و تابعین از جایگاه نماز پیامبر(صلی الله علیه وآله) تفحص میکرد و با نماز خواندن در آن جایگاه تبرک میجستهاند.
در حدیث معراج آمده است که پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود:
«هنگامی که مرا بر براق نشانده و به معراج بردند، به سرزمینی رسیدم کهنخلستان فراوان داشت، جبرئیل گفت: فرود آی، و نماز بگزار. نماز خواندموسوار شدم. جبرئیل گفت: میدانی در چه مکانی نماز خواندی؟ گفتم:نه.
گفت: در (مدینه) طیبه نماز خواندی و بدانجا هجرت خواهی کرد. براق حرکت کرد، جبرئیل گفت: فرود آی و نماز بخوان، سپس گفت: میدانی کجا نماز خواندی؟ گفتم: نه! گفت: در طور سینا نماز خواندی، آنجا که شجره موسی قرار داشت و خدا با او سخن گفت.
براق حرکت کرد تا به مکان دیگر رسیدیم. جبرئیل گفت: فرود آی، نماز بخوان. نماز خواندم، جبرئیل گفت: میدانی کجا نماز خواندی؟ گفتم: نه، گفت در «بیتلحم» نماز خواندی، جایی که عیسی بن مریم تولد یافت…»(2)
از این روایت استفاده میشود که هر جا اثری از پیامبران(علیهم السلام) یافت شود، آنجا نماز خواندن مطلوب و متبرّک و محترم است; بهویژه آنکه به پیامبر گرامی ما حضرت محمد(صلی الله علیه وآله) که ما از امت اوییم، منسوب باشد.
در روایت آمده است:
«صحابه از پیامبر(صلی الله علیه وآله) دعوت میکردند که در خانههای آنها نماز بخواند و خانههایشان تبرک شود».
1 ـ موطأ، ج1، ص216
2 ـ سبیل الهدی و الرشاد، ج3، ص80
بخاری در کتاب نماز آورده است:
«عتبانبن مالک از آن حضرت درخواست کرد که در محلی از خانه او نماز بگزارد تا آنجا را مصلاّی نماز قرار دهد; زیرا به دلیل ضعف بینایی و بیم سیل نمیتوانست در مسجد نبوی حاضر شود، و پیامبر(صلی الله علیه وآله) به خانه او آمد و گفت: دوست داری در کدام نقطه نماز بخوانم، او به نقطهای از خانهاش اشاره کرد و پیامبر(صلی الله علیه وآله) در آنجا نماز خواند و جمعی به آن حضرت اقتدا کردند.»(1)
________________
1 ـ بخاری، باب مساجد، خانهها، ج1، ص519