31 مرداد 1396
شهیدبهمنباغچی
.شهیدبهمنباغچی:
الا مادر به قربون جمالت
رخ چون بدر و ابروی هلالت
شنیدم کام عطشان جان سپردی
گل ام البنین شیرم حلالت
امانتدار باغ یاس هستم
همه عشق و همه احساس هستم
چنان شرمنده روی ربابم
که هم درد دل عباس هستم
( شنیدم دستهایت را بریدند
به تیری چشم نازت را دریدند
چو طفلان این سخنها را شنیدند
همه از هم خجالت می کشیدند
دو چشمم تا بر آن دلدار افتاد
نگاهم بر نگاهی تار افتاد
به من می گفت زینب در قفایش
سرت از نیزه ها صد بار افتاد
میان خون چو لاله چون شکفتم
صدای پای زهرا را شنفتم )
(( امیر خویش را خواندم برادر
حلالم کن به تو خواهر نگفتم ))
مرا تا گشت خون و خاک بستر
مرا فرزند خود تا خواند مادر
تمام قوتم را جمع کردم
فقط یک ناله شد آن هم برادرکانالشهیدبهمنباغچی