شرح حدیث از کتاب العقل و الجهل
?مقدّمه اى بر مقدّمه
«مقدّمه ی» هر نوشته و کتابی، دریچه ای است که از آن با نویسنده و نوشته ی او می توان آشنا شد؛ محتوای کتاب، منطق نگارش آن، دیدگاه نویسنده در موضوع كتاب، مقصد و يا مقاصدی که در آن نوشته، نویسنده آن را و یا آنها را دنبال کرده، انگیزه ی نويسنده از نوشتن آن، و چه بسا جمع بندی مطالب از دیدگاه نویسنده.
«مقدّمه» در آثار نویسندگان مسلمان – معمولاً-خطبه اى است كه با بسمله و حمد و ثنای خدای متعال و ستایش از انبیاء و اولیاء و خلفای آنان – البته بسته به معتقدات نویسنده- شروع می شود. و هر فرازی از آن خطبه و يا مقدّمه در باره ی هر کدام از این موضوعات، در حقیقت چکیده و فشرده ی معتَقَدات و فهم نویسنده در آن باره است.
و اکنون مائیم و مقدمه ی کتاب «الکافی» تألیف عالمی سترگ و کم نظیر که با علم و معرفت و ایمانی روشن و راسخ و استوار سالهای سال با اقوال و احادیث معصومین علیهم السّلام زندگی کرده و در تولیت صاحبان آن روایات، با آن ها بنائی بی نظیر در علم و عمل به دین الهى آنان برافراشته است.
هیچ کلمه ای از کلمات و هیچ تعبیری از تعبیرات او در توحید خدای متعال و نبوت رسول اکرم صلّی الله علیه و آله و وصایت و خلافت و امامت امیرالمومنین و اهل بیت عصمت صلوات الله علیه و علیهم اجمعین و قرآن مجید و معرفت و وصف آن ها نیست الّا این که با معرفت و فهمی درست برگرفته از آیات واقوال معصومين عليهم السلام است.
در مورد فهم فرمايشات اهل بيت عليهم السّلام مكرراً فرموده اند كه احاديث ما سخت است كه سخت تر هم شده است، كه آن را به جز نبىّ مرسل(يعنى رسول)، و يا فرشته ی مقرّب، و يا مومنى كه خداى متعال قلبش را به ايمان امتحان كرده باشد، نمی تواند تحمل كند (بصائر الدرجات: باب في أئمة آل محمد ع حديثهم صعب مستصعب ، شامل ٢١حدیث )؛ پس كلينى بايستى از اين امتحان سرافراز بيرون آمده باشد كه در درگاه الهى به افتخار تحمّل علم و فهم حديث اهل بيت عليهم السّلام نايل شده است. از جمله ی آن ها اين كه:
لازمه ی فهم درست و روشن فرمایشات ایشان در اين مقدمه در توحید، فهم درست و روشن از مبحث اسماء و صفات، و هم چنین است فهم فرمایشات ایشان در نبوّت که موکول به فهم منطق الهی در نبوّت و بعثت برگزیدگان الهی است و قاعده ی الهی حاکم بر آن که در جای خود از آن ها گفتگو خواهد شد.
مولف انگیزه ی تألیف کتاب را گلایه ی دوستی از جهالت متدیّنین به دین و اعراض اهل زمانه از علم به آن، و ناتوانی او در بهره مندی از روایات با اختلافاتی که دارند و نیز درخواست او برای تألیف اثری کافی(١) در همه ی فنون علم دین با روایات صحیح از امام باقر و امام صادق علیهما السّلام و شامل آداب و سنن استوار نبوی در دین الهی، بیان فرموده است. پس آن گاه او اهمیّت معرفت خدای متعال و علم و عمل به تکالیف بندگان را در رابطه ی با خدای متعال یادآور می شود. و اینکه کتاب را با کتاب عقل و جهل شروع کرده، برای آن که مدار دین و ثواب و عقاب عقل است.
٠١شاید عنوان کتاب از همین تعبیر درخواست کننده برگرفته شده است .
?دو نكته در ادامه حديث اول:
١- “نفس” در لغت به معنى"خود"مى باشد، و دليل اين كه دراين حديث به جاى عقل، نفس گفته شده اين است كه قوام روح به عقل است كه به آن تمليك شده؛ لذا: عقل به منزله نفس روح مى باشد، و اين روح با تمليك اش به بدن باعث قوام او گرديده؛ لذا: با اين عنايت، او نفس بدن مى باشد؛ به اين ترتيب لفظ “نفس"در قرآن و احايث گاهى به معنى عقل، و گاهى به معنى روح بكار رفته است كه منظور از آن را از قراين موجود در كلام بايد دريافت و گذشته از اين امر، از آن جايى كه قوام موجوديّت انسان اولاً به عقل اوست؛ لذا: مرجع ضمير"من” در كلام او، “عقل"است؛ به عبارت ديگر منظور انسان از كلمه"من” در كلامش، عقل او مى باشد.
٢- در فقرات اخير حديث مى فرمايد: “ولا اكملتك الا فيمن احب.” توضيح اين كه: عرض كردم كه عقل"آية اللة” است،
و از جمله دلالت هاى او به خداى متعال اين است كه مانند خداى متعال نمى توان به حقيقت آن پى برد، ولى به دليل آثارش نمى توان وجود آن را انكار كرد به دليل همين ناآگاهى نسبت
به او كسى قادر نيست آن را زيادتر كند، بله به دليل مختار بودن انسان، او مى تواند از احكام آن اطاعت و يا سرپيچى كند، كه همين امر سبب سعادت و يا شقاوت اوست، امّا نمى تواند آن را تكميل كند.
امام رضا عليه السلام فرمودند:
▫️«… وَ مَنْ تَكَلَّفَ الْعَقْلَ، لَمْ يَزْدَدْ بِذلِكَ إِلَّا جَهْلًا »(حديث رقم١٨).
▫️…هر كه در افزايش عقل كوشد، اين كار او(به جاى افزودن عقل)بر جهلش افزايد.
مكمّل اين مطلب فرمايشى از وجود مبارك امام حسين عليه السلام است كه فرمودند:
▫️«لَا يَكْمُلُ الْعَقْلُ إِلَّا بِاتِّبَاعِ الْحَق» (اعلام الدين:٢٩٨)
▫️عقل به جز با پيروى از حق كامل نمى شود.
به صريح آيات و روايات"حق” علي و آل علي است صلوات الله عليه و عليهم اجمعين:
▫️«الحق معكم و فيكم و منكم و اليكم، و انتم اهله و معدنه»
▫️حق با شما، و در شما، و از شما، و به سوى شماست. و شما خاندان و چشمه جوشان آنيد؛ (زيارت جامعه كبيره).
و از طرف ديگر پيروى سبب نزديكى است پس با پيروى آنان عليهم السّلام هم جوارى با آنان كه واجد مقام نورانى رسول الله صلّى الله عليه و آله هستند، حاصل شده و در جوار ايشان، نور عقل شخص در پرتو تابش آن انوار الهى، انور مى شود؛ نورانى تر مى گردد.
?شرح حدیث دوّم از کتاب العقل و الجهل
سابقاً خدمتتان عرض شد كه: “علم” در عرف انساني، هر تعريفى كه داشته باشد، در هر حال، مقوله اي ذهني است، و ذهنيّات، خود، مقوله اي تاريك هستند كه به خودي خود، هيچ فهمي، پس و پشتِ آن نيست، مگر آن كه نورِ عقل، به آن بتابد و بعد اين همه، اطّلا عاتي هستند كه حقيقتِ خود راممسوس و ملموسِ قلبِ صاحب خود نمى كنند؛ لذا،قلباّ، براى صاحبِ خود، رغبت و ميلي براي التزام در نيكي ها و كراهت و نفرت در زشتي ها، ايجاد نمي كنند.
برخلافِ تعريفِ علم در فرهنگِ وحياني، كه حقيقتي نوراني است، از آنِ خداي متعال و نزدِ او؛ كه او، آن را به قلبِ هر كس كه قصدِ هدايتش را داشته باشد، مي افكند. لذا هر كدام از اين دو نوع، راهِ تحصيل خاصّ خود را دارند.
اوّلي، نزدِ آموزگارانِ دانش و دانش آموختگانِ آنان و درسخنان ايشان و دوّمي، نزدِ خداي متعال و برگزيدگانِ او و در سخنانِ آنان.
اوّلى با تدرّس و حفظ ِ آن سخنان كسب مي شود، و دوّمي با تعلّم و عمل به آنها، اميدِ افاضه ی نورِ فهمِ آن، از حق تعالى مي رود.
دراوّلى، مركبِ علم، ذكاوت است و در دوّمي، عقل.
ابتداي علم و معرفت آموزي در مكتبِ الهي -اجمالاً- تذكّر يافتنِ انسان در پرتو عقل، به خالقيّتِ حق تعالى و حضورِ اوست؛ كه او هست، اگر چه، نتوان گفت كه او چيست!
اوّلين حكمِ عمليّاتي عقل، توجّه به بودنِ خود، در مشهد و محضرِ اوست؛ حکمي که اوّلین حکم، بعد از اقرارِ به “لا إله إلّا الله"، واجبترین و مهمترین احکام اصلي و معرفتي مي باشد.
دوّمي، تذكّر به مخلوق و مملوك و در نتيجه، بنده بودنِ خود و نيز، وجوبِ قيام به وظيفه ی بندگي؛ چرا كه بهره مندي از هر مملوكي، با رعايت نظرِ مالكِ آن بايد بوده باشد.
▫️حاصلِ باز خوردِ نفسي عمل به حكمِ اوّل؛ يعني: توجّه به بودنِ در مشهد و محضرِ حق تعالى، “حيا"ست و حاصلِ فهمِ عقلي و قلبي دوّمي، تديّن به دينِ خداي متعال و تشرّع به شريعتِ اوست و اين است دليلِ همراهي حيا و دين، با عقل.
?شرح حديث سوّم
در اين حديث، راوي از امام عليه السّلام، از چيستيِ عقل مى پرسد، وجود مبارك ايشان، به لازمِ معناي عقل، جواب او را مي دهند؛ نه معني اوّل آن، با نشان دادنِ نقشِ ويژه و كاربردِ متعالي آن، آن را تعريف مى كنند.
با توجّه به مطالبى كه سابقاً گفته شد، عقل، حكم به عبوديّت و عبادتِ حق تعالى مي كند و عبادت، عبارت است از اطاعتِ باخضوع، با افتادگي و رغبت؛ و اطاعتِ با رغبت از هر كسي درست يا نادرست- سببِ جلبِ رضايت او مي شود و بازتابِ رضايتِ خداي متعال -بنابه وعده او- بهشت است.
هم چنین، سابقاً گفته شد كه تكاپوي ذهن، شبيه عقل و تعقّل مي باشد و كاربردِ آن، تدبير امور است؛ چه امر زشت، چه زيبا، چه براى مؤمن، چه براى غيرمؤمن.
?شرح احاديث ٤-١٠ از كتاب العقل و الجهل
يكى از دلالت هاى اولى در اوّلين آيه قرآن مجيد و مشهورترين آن؛ بسم الله الرّحمن الرّحيم، اين است كه خداى كه به رحمتش خلايق را خلق فرموده، دو نوع “رحمت” دارد:
رحمت عام (رحمانيّت)؛
و رحمت خاص (رحيميّت).
رحمت رحمانى او شامل همگان از خوب و بد، و مسلمان و نامسلمان، و همه موجودات مى شود.
امّا رحمت رحيمى خاصّ او در رابطه با تربيت و تعالى و تقرّب، در دنيا و آخرت، شامل كسانى است كه خداى متعال و خليفه او را رعايت و مراقبت كرده باشند؛ هر چه بيشتر، بيشتر(تقوا).
عرض بنده هم از روز اوّل به عزيزان اين بوده كه اگر قصدتان از اين دور همخوانى فهم علوم الهى اهل بيت عليهم السّلام است، اين مقصود بى مراقبت و مراعات آنان عليهم السّلام شدنى نيست. به دلالت وجود مبارك خود آنان، طريق اين مواظبت و مراقبت سعى در دوام توجّه به بودن آنان با ما، و ديده شدن ما توسط ايشان مى باشد:
▫️«هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُم» (حدید: ۴)
هر کجا باشید او با شماست.
▫️«أَ لَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرى» (علق: ۱۴)
آیا نمی داند که خدای او را می بیند.
▫️«فَسَيَرَى اللَّهُ عَمَلَكُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ» (توبه: ۱۰۵)
عمل شما را زودتر از انجامش، خداى و رسولش و كساني كه از پيش ايمان آورده اند[ائمه عليهم السلام]، مى بينند.
?حقيقت و صورت باطنى غفلت، پشت كردن است؛ لذا با پشت كردن به خداى متعال و خلفاى او؛ يعنى: با بى ادبى به آنان نمى توان اميد عنايت ويژه از آنان داشت.
با توجّه به آفرينش انسان و اجزاء سه گانه او، منزلت عقل در آن، به عنوان نه فقط ارزشمندترين جزء، بلكه به عنوان جزء ارزش آفرين در آن مجموعه روشن مى شود-كه در مقدّمه اوّل، و شرح حديث اوّل و دوم و سوم شرح آن گذشت-. براساس آن توضيحات، احاديث چهار، و پنج، و شش، و هفت نياز به شرح و توضيح ندارند.
?و امّا حديث هشتم: اوايل روايت مطلبى است كه در روايات پيشين نيز آن را فرموده اند كه:"ان الثّواب على قدر العقل"؛ حقيقت اين است كه پاداش (كار نيك هر كسى) به اندازه عقل اوست. دنباله روايت نقل حكايتى است به عنوان شاهد مثالى براى اين قاعده و واقعه، كه فهم عميق آن نيازمند دانستن مطالبى است:
?مصدر نبوّت و اساس آن علم الهى است، كه از طرف خداى متعال تعليم نبى مى شود، و او به عنوان رسول، آن مقدار از آن را به ترتيبى كه بايد به مردم ابلاغ مى فرمايد؛ پس آن چه از وحى الهى، و علوم نبوى و آموزش هاى عملى پيامبر، به عنوان دين در اختيار مخاطبين قرار مى گيرد، در قالب كلام و بيان به آنها ابلاغ و در ميان آنان باقى مى ماند.
از طرف ديگر طواغيت که زندگى مردمان براساس تعاليم الهى را موافق اميال، و اغراض، و مقاصد خود نمى بينند، دست به تحريف و تغيير و تبديل آن مى زنند، تا به هر نحوى از ماندن دين و عمل به آن جلوگيرى كنند. حكايت كشتن انبياء در امم گذشته و تحريف دين آنان و از بين رفتن حتى صورت آن اديان، به اين دليل بوده است.
در امّت دين خاتم؛ صدر اسلام جريان مخالف دين الهى وحاكميّت آن و در مخالفت با آن، و براى از بين بردن بيان آن، از زمان حضور وجود مبارك رسول اكرم صلّى الله عليه و اله براى ممانعت از ثبت و ضبط فرمايشات ايشان دست به كار شدند:
▫️عبدالله بن عمرو بن عاص مى گويد:
من هر چه را از پیامبر صلی الله علیه و آله می شنیدم ، می نوشتم ولی قریشیان مرا از این کار بازداشتند و گفتند:
آیا تو هر چیزی را که از پیامبر می شنوی می نویسی و حال آن که پیامبر نیز انسانی است که هم در وقت خشنودی و هم در حالت خشم سخن می گوید ؟!
من از نوشتن دست کشیدم و آن را به عرض پیامبر رسانیدم.
پس ایشان با انگشت به دهان مبارکشان اشاره کردند و فرمودند:
بنویس که سوگند به آن که جان من در دست اوست از این دهان جز حق بیرون نیاید. (سنن الدارمی۱/ ۱۲۵، سنن ابی داود ۲/ ۱۲۶، مسند احمد ۲/ ۱۶۲ و ۲۰۷ و ۲۱۶، مستدرک الحاکم ۱/ ۱۰۵)
همين جريان در هنگام رحلت آن حضرت علنى شد. ابن عباس در روایتی كه مضمون ان بشرح ذيل است می گوید:
▫️چون پیامبر صلّی الله علیه و آله در بستر مرگ افتاد در خانه مردانی بودند .ان حضرت فرمودند: «هلمّ اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعده ابداً» بیایید برای شما نوشته ای بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نگردیديكى ازان مردان گفت: “انَّ النبیَّ غَلَبَه الوجع و عِندکُم القران حَسبُنا کتاب الله “حتما بر پیامبر درد چیره شده است و الاّ قرآن که در میان شماست و کتاب خدا هم که ما را بس است.
حاضران در خانه به اختلاف افتادند و برخی آنچه راكه ان مرد گفت می گفتند، پس چون هیاهو و اختلاف را افزون کردند پیامبر صلّی الله علیه و آله فرمودند: از من دور شوید که کشمکش و نزاع نزد من شایسته نیست. (صحیح بخاری ۱/ کتاب العلم/ ۲۲؛ طبقات ابن سعد ۲/ ۲۴۴؛ مسند احمد/ حدیث۲۹۹۲)
? ممانعت از نشرحديث به بهانه آن كه پرداختن به حديث مردم را از قرآن باز مى دارد، بعد از رحلت آن حضرت، برنامه ريزى شده ادامه پيدا كرد، تا جايي كه رسماً نقل آن ممنوع شد. بر سر همين واقعه بود كه بلال و ابوذر را تبعيد كردند، و عبدالله بن مسعود را كتك زده، و ميثم را به دار كشيده، و حجر بن عدى و رشيد هجرى و ياران آنان را كشتند.
امّا از آن جايي كه هر مورد ممنوعه اى باز به طور قاچاقى پيدا مى شود، نقل حديث به طور پنهانى در ميان مردم بود؛ لذا چاره خطرناك و خانمان برانداز براى دين و حديث كه بيان آن و تبيين قرآن است انديشيدند: خود احاديثى جعل و رواج دادند كه بيان مى كرد كه انبيا عليهم السّلام و حتى حضرت خاتم الانبيا صلّى الله عليه وآله خطا و اشتباه مى كنند، و چه بسا فهم آنان كمتر از فهم يك فرد عادى و حتى يك كودك است؛ و به اين ترتيب گفته هاى آنان اعتبارى نمى تواند داشته باشد.
▫️در روایتی که ابنماجه از يكى از زنان پيامبرنقل کرده، آمده است: وقتی مردم طبق توصیه پیامبر از تلقیح درختان خرما دست کشیدند و درپی آن میوه درختان خرما فاسد شد، پیامبر فرمود شما در امور دنیوی از من آگاهتر هستید.
هم او گفت: پیامبر صلّی الله علیه و آله اصواتی شنید و پرسید این صدا چیست؟ گفتند: مردم در حال لقاح درخت خرما هستند. پیامبر فرمود: اگر این کار را رها کنند، خرما بار خواهد داد. آنان در آن سال لقاح را رها کردند و خرمای آنها پوک شد.
وقتی خبر آن را به پیامبر دادند، فرمود: اگر امری از امور دنیای شما را بازگو کنم، به اختیار خود عمل کنید و اگر امور دینی را بازگو کنم، مسئولیّت آن با من است. (نیشابوری، ۱۴۲۰: ۷ / ۹۷؛ ابنماجه قزوینی، ۱۴۲۳: ۲ / ۸۲۵)
نووی عبارت دیگری به حدیث افزوده که در آن آمده است: پیامبر پس از باخبر شدن از تباهی خرمای مردم فرمود: «من نه کشاورز هستم و نه درخت خرما دارم». (نووی، بیتا: ۱۱ / ۳۵۳)»
اشاعه اين معنا براى متوليّان حكومت به جز تخريب دين الهى و ايجاد زمينه براى دين جديد با تعريف مورد نظر آنها، بهره ديگرى نيز براى آنها داشت، و آن اين كه:
عقلاً جانشين بر حقّ هر كسى بايستى واجد علم او براى توانايى اداره امور مربوط به او باشد، و اين در حالى بود كه يك پرده از علم وجود مبارك رسول اكرم صلّى الله عليه وآله علم به كتاب خداى متعال بود كه در وصف آن خداى متعال، در آن فرموده:” لا رَطْبٍ وَ لا يابِسٍ إِلاَّ في كِتابٍ مُبين"(انعام: ۵۹) هيچ تر و خشكى نيست، مگراين كه در نامه روشن و آشكار الهى هست.
و از طرف ديگر مدّعیان نسبت به دانستن لغات قرآن مجيد جاهل ، و در جوابگويى به سوالات مربوط به آن عاجز بودند، و اشاعه آن مطالب ساختگى در مورد انبياء عليهم السلام، در واقع توجيه جهل خودشان بود: «آنان نيز مانند ما جاهل بودند»!
?آن چه در مثنوى جلال الدين محمّد بلخى، در مورد حضرت موسى و ماجراى او با چوپان آمده يكى از آن مجعولات در باره جهل و اشتباه انبيا عليهم السلام است، كه اصل ماجرا و صورت صحيح آن همين روايت مورد گفتگوى ماست.
در تحريف اين روايت، به آن داستان، گفته مى شود كه -نستجيرُبالله-پيامبر خدا به اندازه يك چوپان ساده لوح نمى فهمد، و رفتار درست ندارد، تا جايي كه خداى متعال به پيامبرش عتاب كرده و او را سرزنش مى كند، و او براى عذرخواهى و تصحیح اشتباه خود و به دست آوردن دل او به دنبال چوپان دويده و به او مى گويد كه: راجع به خداى متعال هر طور مى خواهد فکر كند، و هر چه مى خواهد بگويد؛ اين معنا كه انبيا عليهم السّلام آمده اند كه مردمان را-اولاً- در رابطه با خداى متعال تعليم و تربيت و تأديب كنند، اصالت ندارد، اصالت با عقل و انبياء نيست، بلكه با جهل و اميال جاهلانه است؛ «هرچه مى خواهد دل تنگت بگو»؛ يعنى: به هرچه مى خواهى معتقد باش، و هر طور مى خواهى رفتار كن؛ انبيا عليهم السلام و دين آنان هيچ اصالتى ندارد!
?شرح حديث ١١ از كتاب العقل و الجهل
مشكل عمده در تفهيم نشدن معارف الهيّه، كم دانستن نيست، بلكه كم عمل كردن است. فرمايش خداى متعال، فصل الخطاب در اين امر است:
“اتّقوالله، و يعلّمكم الله” (بقره:۲۸۲)
خداى را پاسدارى كنيد، تا خداى تعليمتان فرمايد .
و روش، و شيوه خدادارى، و تقوا از شروع دورهمخوانى، به دليل اهميّت كليدى و اوّلى كه در تربيت و تعليم الهى دارد، بارها گفته شده، و آن ، توجّه به ديده شدن ما از طرف خداى متعال، و رسول الله، و ائمه عليهم السّلام است:
?«قُلِ اعمَلوا فَسَيَرَى الله عَمَلَكُم وَ رَسولُه وَ المُومِنون». (توبه:١٠٥) بگو هر چه مى خواهيد بكنيد كه خداى متعال و رسولش ومومنین ( امیر المومنین و ائمّه علیهم السّلام ) عمل شما را (زودتر از آنكه شما گمان كنيد) مى بينند.
و فرمودند منظور از مومنون:
▫️"و هُوَ وَ اللَّهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلَام” (از امام رضا علیه السّلام ، کافی۱: ۵۴۵)
▫️"همُ الاَئِمّه” ( از امام صادق علیه السّلام ، کافی۱: ۵۴۴)
?رسول اكرم صلّى الله عليه و آله فرمودند:
« اعْبُدِ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ، فَإِنْ كُنْتَ لَا تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاك ». (الأمالي شیخ طوسي: ۵۲۶)
خداى را چنان بندگى كن كه گويا او را مى بينى و اگر چنين نيست، پس بدان كه او تورا مى بيند.
?وامّا متن حدیث :
۱۱. عِدَّةٌ مِنْ أَصْحابِنا، عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خالِدٍ، عَنْ بَعْضِ أَصْحابِهِ، رَفَعَهُ قالَ: قالَ رَسُولُ اللهِ صلَّى الله عليه وآله: ما قَسَمَ اللهُ لِلْعِبادِ شَيْئاً أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ؛ فَنَوْمُ الْعاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الْجاهِلِ، وَ إِقامَةُ الْعاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ شُخُوصِ الْجاهِلِ. وَ لابَعَثَ اللهُ نَبِيّاً وَ لا رَسُولًا حَتَّى يَسْتَكْمِلَ الْعَقْلَ، وَ يَكُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ جَمِيعِ عُقُولِ أُمَّتِهِ، وَ ما يُضْمِرُ النَّبِيُّ فِي نَفْسِهِ أَفْضَلُ مِنِ اجْتِهادِ الْمُجْتَهِدِينَ. وَ ما أَدَّى الْعَبْدُ فَرائِضَ اللهِ حَتَّى عَقَلَ عَنْهُ. وَ لا بَلَغَ جَمِيعُ الْعابِدِينَ فِي فَضْلِ عِبادَتِهِمْ ما بَلَغَ الْعاقِلُ. وَ الْعُقَلاءُ هُمْ أُولُو الْأَلْبابِ الَّذِينَ قالَ اللهُ تَعالَى: (وَ ما يَتَذَكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْباب) .
پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله فرمودند: خدا در میان بندگان چیزی بهتر از عقل تـقسیم نکرده است. خواب عاقل از شب زنده داری جاهل بهتر و سکونت عاقل از مسافرت جاهل برتر است. و خدا هیچ نبی یا رسولی را نفرستاد مگر آن که عقل را [در او] کامل ساخت و عقل او بیش از عقل همه ی امّتش بود و آن چه پیامبر در درون خویش نهان دارد، [و ظاهراً تکاپو و تلاشی از او در بیرون دیده نمی شود] برتر از سخت کوشی تلاشگران است. و بنده دستورات الهی را تا آن زمان که از جانب خدا فهم نکرده باشد، انجام نداده است. و همه ی عابدان در فضائل عبادتشان به آن چه عاقل به آن دست یافته است نمی رسند. و عاقلان همان صاحبان خرد می باشند که خدای تعالی می فرماید: هیچ کس جز صاحبان خرد، متذکّر نمی شود.
▫️حديث از وجود مبارك رسول اكرم صلّى الله عليه وآله روايت شده ،كه فرموده اند:” ما قَسَمَ اللهُ لِلْعِبادِ شَيْئاً أَفْضَلَ مِنَ الْعَقْلِ » (خداى در ميان بندگان، چيزى برتر وبهتر از عقل بخش نكرده است).
اين معنا سابقاً، مفصّل ومكرّر گفتگو شده، واجمالاً اينكه حقيقت نورانى الهى عقل، ارزشمند ترين گوهر درخلقت خداى متعال بوده ؛ لذا: ارزشمند ترين در اجزاء سه گانه انسان مى باشد.
«فَنَوْمُ الْعاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ سَهَرِ الْجاهِلِ»( پس خواب عاقل از بيدارى جاهل بهتر است)؛ جاهل ، در بيدار بودن وتلاش وتكاپوى خود، اگرچه براى عبادت باشد، به دليل ناتوانى، وناكارآمدىِ جهل در تربيت وتعالى ، و در تشخيص مصالح ومفاسد،كم بهره است، در حالي كه عاقل به دليل بيدار دلى، وهدايت درونى الهى، توسّط عقل مى تواند، حتّى لحظات خواب خود را تبديل به لحظات عبادت با حضور قلب وبا معنا كند.ياد آور مى شودكه در خوابيدن ، انسان با هر توجّهى كه به خواب رود، همان حالت در او تا بيدارى ادامه پيدا مى كند.
آداب واحكام خوابيدن كه در روايات فرموده شده،گوهر گرانبهايى است كه ازتوضيح آثار وخواص شگفت انگيز آن در اينجا معذور است،كه ازجمله آن ها در حال عبادت بودن تا هنگام بيدارى است. اين احكام وآداب در كتاب هايى مانند مفاتيح الجنان آورده شده است.
« وَ إِقامَةُ الْعاقِلِ أَفْضَلُ مِنْ شُخُوصِ الْجاهِلِ» (وسكونت عاقل ازمسافرت جاهل برتراست) ؛ چرا كه:
عاقل در هرشرايطى تشخيص مى دهد كه چگونه بايد رفتار كند،كه بيشترين بهره نيك الهى راببرد؛ حتّى در
خوردن وآشاميدن، در حالى كه جاهل چون فاقد آن فهم است، حتّى اگر اقدام به سفرعبادى ، مانند حج وجهاد كند،كم بهره تراز او خواهد بود.
«وَ لابَعَثَ اللهُ نَبِيّاً وَ لا رَسُولًا حَتَّى يَسْتَكْمِلَ الْعَقْلَ، وَ يَكُونَ عَقْلُهُ أَفْضَلَ مِنْ جَمِيعِ عُقُولِ أُمَّتِهِ»،( وخداى هـيچ نبىّ وپيامبرى را برنيانگيخته مگر بعداز كامل كردن عقل او(و براى كامل كردن عقل ديگران)؛ تا جايى كه عقل او بيش از عقل همه امّت او باشد).
توضيح اين كه: راست فهمى، ودرست كردارى؛ راه درست را يافتن، وبه درستى آن راپيمودن به جز در پرتو هدايت الهيّه ممكن نيست، وهدايت الهيّه فقط در پرتو آن حقيقتى است كه كشف حقيقت وبيان آن، ذاتى او باشد، و او همان حقيقت نورانى مشتق و مفطور خلق اوّل است كه از نور علم الهى آفريده شده،كه عقل ناميده گرديده است به وديعت نهاده شدن اين حقيقت در انسان ، اورا مسئول در برابركرده هاى خود قرارداده است؛ لذا: لازمه هادى بودن كسى برامّتى از طرف خداى متعال ، داشتن عقلى بيش از عقل همه آن امّت مى باشد؛ توجّه شود : نه آن كه عقل اواز تك تك آحاد امّت بايد بيشتر باشد، بلكه از عقل مجموع امّت بايد افزون باشد.
«وَ ما يُضْمِرُ النَّبِيُّ فِي نَفْسِهِ أَفْضَلُ مِنِ اجْتِهادِ الْمُجْتَهِدِينَ» (وآن چه پيامبر در درون خويش (از عقل وعلم، ومعرفت، وفهم، توجّه، وتذكّر، وتقوا وخدادارى) نهان دارد ، برتر، وبهتر از كوشش سخت كوشان است)؛ چون حاصل كوشش سخت كوشان در عمل به آداب، واحكام وسنن شرعى، بهره مندى ازمعنا ومعرفتى است كه در باطن آن ها است، واين در حالى است كه دين با همه آداب واحكامش شيوه زندگىِ پيامبرِ آن دين است؛ دين هر پيامبرى، آيين زندگانى او مى باشد، البتّه با اين توضيح كه همه پيامبران در ولايت الهيّه تعليم وتربيت شده، وهدايت مى شوند، وزندگى مى كنند؛ به اين ترتيب هر پيامبرى تلاش نكرده واجد معارف وحقايقى است كه تلاشگران ، باهمه كوشش خود ممكن است به جزيى ازآن نايل شوند.
وجه ديگر ازاين فرمايش اين است كه حاصل عالى تكاپوى تلاشگران در به جا آوردن آداب واحكام دين، تطهير وتنظيم باطن آنان، وزنده شدن دل آن ها، وايجاد حضور قلب براى ايشان است،كه البتّه اين امور ونتايج هر كدام، براى پيامبر قوم ، بدون تلاش معمول و متعارف، بيش از ديگران فراهم مى باشد، ودر عوض، تحمّلِ سنگينى بارِطاقت فرساى نبوّت (اَعباء نبوّت) به قدرى است،كه از عهده همه امّت ساخته نيست.
« وَ ما أَدَّى الْعَبْدُ فَرائِضَ اللهِ حَتَّى عَقَلَ عَنْهُ» (وبنده دستورات الهى راتا هنگامى كه ازسوى خداى فهم نكرده باشد، به جا نياورده است).
توضيح اينكه: اوّلاً ارزنده ترين ، نزد خداى متعال عقل است كه اساس علم ومعرفت وهمه ی حسنات مى باشد؛ لذا: عمل عامل هر خيرى در پيشگاه خدای متعال هنگامی ارزشمند است كه عامل آن ، نسبت به آن فهيم بوده باشد.
ثانياً، از آن جايي كه حقيقت نورانى والهى علم ازآن خداى متعال است . «إنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّه» ( الملک : 26) ، لذا : واجد شدن به آن نيز ، صنع اوست؛ لذا : تقوا وپاسدارى كردن ازاو شرط الّا ولابدِّ اين بهره مندى است.
«اتَّقُوا اللَّهَ وَ يُعَلِّمُكُمُ اللَّه» ( بقره : 282 ) ، لذا : اداى اوامر الهى بدون فهم آن ها ادا در آوردن است، ومقبول نيست.
«وَ لا بَلَغَ جَمِيعُ الْعابِدِينَ فِي فَضْلِ عِبادَتِهِمْ ما بَلَغَ الْعاقِلُ» (ودست آوردِ همه عابدان، دربهره مندى از عبادت خود، به قدرى نيست كه عاقل به آن دست يافته است).
عابدان براى بهره مندى، از احكام عبادى به آن چه در فروع دين آمده عمل می کنند ،كه به نوبه خود محدوديّت خود را دارد، ولى عاقل در حالى كه آداب واحكام عبادت (به معنای اصطلاحى) را به جا مى آورد، احكام عبادت(به معنای لغوى آن) يعنى: بندگى را نيز رعايت مى كند. در اين بندگى ، جايى نيست كه خداى متعال، خدا نباشد؛ لذا جايى نيست ، مگرآن كه بنده، بايد كه بنده باشد؛ چشم دل به او دوخته، دائماً مراقب ومواظب او باشد(تقوا). وچنين است حال وروز زنده دلان؛ وبيدار دلان،كه به دليل سلطنت نور عقل در دل خود ، به آن منزلت نايل شده اند:
وَ الْعُقَلاءُ هُمْ أُولُو الْأَلْبابِ الَّذِينَ قالَ اللهُ تَعالَى: وَ ما يَتَذَكَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ.