سیری در اندیشه های شهید آوینی(شهادت سید مرتضی آوینی و روز هنر انقلاب اسلامی)
سیری در اندیشه های شهید آوینی(شهادت سید مرتضی آوینی و روز هنر انقلاب اسلامی)
مجله گلبرگ فرودین 1384، شماره 61
126
مبدأ انتخاب روز هنر انقلاب اسلامی
سنت پسندیده نام گذاری روزهای هفته با هدف گرامی داشت مناسبت های مهم اسلامی و ملی، یکی از کارهای بسیار خوبی است که در حد خود به ماندگار شدن خاطره وقایع ارزشمند کمک می کند. در فرهنگ اسلامی هم همواره به این مسأله مهم توجه شده است. در قرآن کریم، از این روزهای مبارک و عبرت آموز، تحت عنوان «ایام اللّه » یاد می شود و حتی در یک مورد، به حضرت موسی علیه السلام دستور یادآوری این روزها داده شده است. این شیوه پسندیده، پس از انقلاب شکوهمند اسلامی به صورت بسیار جدی دنبال شد که آثار و برکت های فراوانی نیز در پی داشته است. از جمله پس از شهادت هنرمند متعهد و بسیجی، شهید سید مرتضی آوینی در روز بیستم فروردین سال 1372، با پیشنهاد شاعران، نویسندگان و هنرمندان حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی به مقام معظم رهبری، این روز به عنوان «روز هنر انقلاب اسلامی» نام گذاری شد.
شهید آوینی و روز هنر انقلاب اسلامی
از آن جا که شهید سیدمرتضی آوینی، تمام لحظه های عمر با برکت خود را به ویژه پس از انقلاب اسلامی، در مسیر به فعلیت رساندن ارزش ها و احکام اسلامی در قالب هنر صرف کرد و به حق در این راه خدمات ارزنده کم نظیری را در عرصه های گوناگون و گسترده هنر و اندیشه از خود به یادگار گذاشت، سالروز شهادت این هنرمند فرزانه، به عنوان روز هنر انقلاب اسلامی نامیده شده است. امید که در حد توان، بکوشیم اندیشه های راهگشای این هنرمند متعهد اسلامی را، بازشناسی کرده و به نسل کنونی منتقل کنیم.
هنر در اندیشه شهید آوینی
معنا و مفهوم هنر
شهید آوینی در تبیین معنای هنر می نویسد: «در زبان ما، هرگز هنر به معنایی که این روزها مصطلح است، به کار نمی رفته است. ارباب هنر، ارباب کمال بوده اند…؛ حال آن که هنر در معنای اصطلاحی آن، نه به مفهوم کمال و فضیلت، بلکه به مجموعه مساعی خاصی اطلاق می گردد که توسط جماعت هنرمندان و منتزع از سایر مظاهر حقیقت در حیات بنی آدم انجام می شود… قدما هنر را به همین مفهوم به کار می برده اند و اگر می گفته اند «عیب مبین تا هنر آری به دست» هنر را مفهومی در مقابل عیب و به معنای کمال و فضیلت اعتبار می کرده اند. مفهوم اصطلاحی هنر، در این قرن اخیر باب شده است».
زبان هنر
شهید آوینی در توصیف زبان هنر می نویسد: «زبان هنر، زبان قرب و شهود است». «هنرمند رازدار خزاین غیب است و زبان او، زبان تمثیل و تمثل است. پس باید رمز و راز ظهور حقایق متعالی و کیفیت حضور و ظهور امر قدسی را در جهان بشناسد. او باید با بصیرت قلبی، راز تمثل حقایق ملکوتی را بیابد و این یافتن، به معنای علم پیدا کردن نیست. به زبان روان شناسی امروز، این یافتن، لزوما با خودآگاهی نیست؛ بلکه روح هنرمند باید منزل نزول ملائکه ای شود که واسطه الهام رموز غیبی به قلوب و اذواق هستند. قلب هنرمند باید جلوه گاه حسن و بهاء حضرت حق باشد و آیینگی نیز بداند».
هنر، تفکر و عرفان
شهید آوینی در تبیین ارتباط هنر با عرفان و تفکر می نویسد: «هنر از لحاظ مضمون و محتوا، عین تفکر و حکمت و عرفان است و تنها در نحوه بیان و تجلی از آنان متمایز می شود. مایه اصلی هنر نیز عشق وعرفان است. مسیحای عشق است که روح شیدایی در پیکر هنر می دمد و اگر نباشد این روح، هنر نیز جز جسد مرده بیش نیست». و در جایی دیگر می نویسد: «شایسته است که هنرمندان، خود را در این آینه عبرت بنگرند، مبادا که برای هنر شأن استکمالی مستقل از دین و کمال و فضیلت و حکمت و فرزانگی قائل شوند؛ و اگر نه، این طمع خام آنان را خواهد فریفت که عکس رخ یار را در آیینه جام، جمال خویشتن انگارند و دل در این عکس منعکس ببازند و هنرشان حجاب اکبر شود. حجاب اکبر، هنری است که تعلق خویش را به آن میثاق ازلی و عهد الست انکار کند».
منشأ هنر
شهید آوینی در معرفی منشأ هنر می نویسد: «انسان در فطرت خویش دارای شعور باطنی نسبت به حقیقت عالم است که ما آن را شعور باطن می خوانیم. این شعور باطن، دارای پیوندی بی واسطه و مستقیم با حقیقت کلی عالم است و از آن جا که حقیقت عالم وجودْ مطلق کمال و جمال است، انسان دارای شعور فطری نسبت به کمالات و فضایل و زیبایی هاست. هنر نیز از همین پیوند ذاتی انسان با حقیقت عالم وجود و با روح کلی عالم منشأ می گیرد؛ همان گونه که عبادت و پرستش نیز از همین پیوند ذاتی با حقیقت کلی برمی خیزد. … احساس انسان در برابر طلوع و غروب خورشید، در برابر وزش نسیم در لابه لای برگ های درختان، در برابر گل ها و در برابر تجلیات فصول مختلف در طبیعت، احساس انسان در برابر آسمان پرستاره و…، تجلیات احساس مختلفی است که در روح انسان در برابر حقیقت واحد ظهور و بروز پیدا می کند».
هنر چیست؛ هنرمند کیست؟
شهید آوینی، هنر واقعی را با الهام گیری از معارف اسلامی، آن چنان توصیف می کند که با فطرت و حقیقت انسانی در هماهنگی کامل است. او می گوید: «هنر، شیدایی حقیقت است، همراه با قدرت بیان آن شیدایی، و هنرمند کسی است که علاوه بر شیدایی حق، قدرت بیان آن را نیز از خداوند متعال گرفته است. هر یک از این دو ـ شیدایی حق و قدرت بیان ـ اگر نقص داشته باشد، اثر هنری خلق نمی گردد. … اصل لازم شیدایی حق است و قدرت بیان، شرط کافی است». ایشان در جایی دیگر می نویسد: «هنر، یاد بهشت است و نوحه انسان در فراق. هنر زبان غربت بنی آدم است در فرقت دارالقرار و از همین روی، همه با آن انس دارند چه در کلام جلوه کند، چه در لحن، و چه در نقش؛ … اُنسی دیرینه به قدمت جهان. هنر، زبان بی زبانی است و زبان هم زبانی».
وظیفه هنرمند موحد
شهید آوینی در اشاره به مسئولیت خطیر هنرمند متعهد و موحد می نویسد: «هنرمند موحد، گذشته از آن که باید جهان را به مثابه نشانه ای برای حق ببیند و به تبعیت از این تعهد، هنر او نیز رو به بالا بیاورد و به حقایق متعالی اشاره داشته باشد، باید زبان سمبولیک اشیا را با توجه به این حقیقت پیدا کند که هر شی ء در واقع آیت و نشانه حق است و از وجه خاصی به حق اشاره دارد و این اشارات نیز با یکدیگر متفاوت است».
هنر غربی
اندیشمند فرزانه، شهید سید مرتضی آوینی در معرفی ویژگی های هنر رایج امروزی غرب می نویسد: «هنر غربی حدیث نفس است؛ نه حدیث شیدایی حق. هنر غرب بیان خودپرستی انسان امروز است، هنری شیطانی است ؛ حال آن که هنر حقیقی، حدیث شیدایی حقیقت است». هم چنین در جایی دیگر می خوانیم: «در عالم ظاهر، آفاق سِحر و معجزه خیلی به یکدیگر شبیه هستند. جادوگران نیز با سحر و جادو ظاهرا کاری شبیه به معجزه انبیا انجام می دهند، اما در حقیقت، فقط معجزه وجود دارد و سحر و جادو جز فریبی بیش نیست. آفاق هنر رحمانی و هنر شیطانی نیز خیلی به یکدیگر شبیه هستند، اما جز اهل حق کسی آن دو را از یکدگیر تمییز نمی دهد». ایشان در جایی دیگر می نویسد: «تمدن غربی در جستجوی بهشت زمینی است. سیر تاریخی هنر در غرب، با غایتی این چنین طی شده است و در هر یک از ادوار، قالب هایی که برای کارهنری اتخاذ شده، لاجرم مظهر همان روح تاریخی است که آن دوره را از سایر ادوار متمایز می سازد».
هنر و تعهد
شهید آوینی در رد این اندیشه که هنر و هنرمند به چیزی متعهد نیست، می گوید: «آنان که در کار هنر مدعی عدم تعهد شده اند، درست در این داعیه خویش نیندیشیده اند. اگر نه، در می یافتند که گریز از تعهد در عالم محال است». «هنرمند باید از غرض اندیشی آزاد باشد، اما در عین حال، هنر عین تعهد اجتماعی است؛ چرا که وجود انسان عین تعهد است و هنر نیز به مثابه جلوه انسان نمی تواند از تعهد فارغ باشد». «هنرمند باید اهل درد باشد و این درد نه تنها سرچشمه زیبایی و صفای هنری، بلکه معیار انسانیت است. آدم بی درد هنرمند نیست که هیچ، اصلاً انسان نیست». ایشان در جایی دیگر می نویسد: «اگر هنرمند نسبت به تاریخ و سرنوشت انسان و هویت فرهنگی خویش متعهد باشد، دیگر در پیله حدیث نفس خفه نخواهد شد. بال های پروانگی اش خواهد رست و پیله مقتضیات زمان و مکان را خواهد درید؛ چرا که انسان، هم می تواند محاط در مقتضیات زمان و مکان باشد و هم محیط بر آن ؛ انسان هم می تواند محکوم تاریخ باشد و هم سازنده آن».
هنر و آزادی هنرمند
شهید آوینی در انتقاد از برداشت غلط از آزادی در هنر می گوید: «آزادی در نفی همه تعلقات است، جز تعلق به حقیقت که عین ذات انسان است. وجود انسان در این تعلق است که معنا می گیرد و بنابراین، آزادی و اختیار انسان، تکلیف اوست در قبال حقیقت؛ نه حق او برای ولنگاری و رهایی از همه تعهدات و مقدمتا باید گفت که هنر و ادبیات نیز در برابر همین معنا ملتزم است». «آزادی هنر نباید در زیر پا گذاشتن معیارهای اخلاقی جامعه و یا توهین به مقدسات معنا پیدا کند که مع الاسف فضای سیاسی کشور، بعد از پایان ظاهری جنگ، بسیاری از مخالفان را جرأت بخشیده است که غرض ورزی ها و دشمنی های غیرمعقول خویش را با نام هنر و آزادی عرضه کنند». «آزادی هنرمند در درک تکلیف اوست، نه در نفی و طرد التزام به همه چیز».
تأسف از یک پیشامد هنری
شهید آوینی، همواره به هنر متعهد و هنرمند مسئولیت شناس می اندیشید و از رواج پیدا کردن ویژگی های هنر غربی و اصول آن در بین برخی هنرمندان داخلی، در رنج بود و در این باره این گونه درد دل می کرد: «هنرمندان با رغبت فراوان حاضرند در خدمت تبلیغ صابون و پودر لباسشویی و… و آفیش فیلم های سینمایی کار کنند، اما چون سخن از صدور انقلاب و یا پشتیبانی از رزم آوران میدان مبارزه با استکبار جهانی به میان می آید، روی ترش می کنند که: نه آقا قبول سفارشْ هنر را می خشکاند! این کدام هنر است که برای پروپاگاند تجارتی فوران می کند، اما برای عشق به خدا، نه؟ آیا هنرمند با این انتخاب، نوع تعهد خویش را مشخص نکرده است؟ حال آن که آزادی حقیقی، تنها در عشق به خداست و هنر آن گاه حقیقتا آزاد می شود که غایتش وصول به حق باشد. … هنر اگر برای هنر نباشد، برای هیچ چیز دیگری هم نباید باشد، جز عشق به خدا؛ چرا که هر تعلقی جز این، وزر و وبال و غل و زنجیری است بر گرده روح که او را به زمین می چسباند».
هنر جدید و زیبایی
شهید سیدمرتضی آوینی، در تبیین حقیقت و سرچشمه هنر جدید می گوید: «هنر جدید، خاص عالم جدید است. هنر جدید، مولود تکنولوژی است. هنر جدید، هنر خواص است؛… عوام در کش نمی کنند…. آن ها که در دفاع از استقلال هنر در اوایل قرن نوزدهم فریاد برداشتند که: هنر وسیله نیست، هدف است و فایده هنر، زیبایی است و همین کافی است و زیبایی را نیز چنین تعریف کردند که: هر چیز مفیدی زشت است و تنها اشیایی حقیقتا زیبا هستند که به هیچ فایده ای نیایند، اولین گام ها را در جهت جدایی هنر از حیات انسان برداشتند و چنین شد که آثار هنری، بدون هیچ فایده اجتماعی در تبعید گاه هایی به نام موزه و گالری جمع آمدند. این ها در حالی است که هنر، عین تعهد اجتماعی است؛ چرا که وجود انسان، عین تعهد است و هنر نیز به مثابه جلوه انسان، نمی تواند از تعهدات فارغ باشد».
هنر برای هنر
شهید آوینی طرح شعار هنربرای هنر را که از سوی برخی هنرمندان که اسم مسلمانی را یدک می کشند، برای گریز از تعهد دینی و انقلابی می داند و می نویسد: «هنر برای هنر، عنوان توصیفی تلاشی است که سعی دارد هنر را بی نیاز از دین و حکمت و تعهد در خود هنر معنا کند. اما مگر این کار ممکن است؟ هنرمند امروز، از تعهد و پیام می گریزد و یا تعهد خویش را در انکار تعهد و پیام می جوید، بی آن که بداند و در این معنا اندیشه کند که آیا گریز از پیام و تعهد و انکار آن ممکن است یا خیر. هنر، عین پیام و تعهد است و انتزاع این دو از یکدیگر و انکار نسبتی که مابینشان وجود دارد، از اصلْ بی معناست و محال…. هنر برای هنر، نقابی است فریبکارانه بر چهره این معنا: هنر در خدمت خودپرستی هنرمند…. هنر برای مردم و هنر برای مردم، دو وجه از یک ابتذال واحد است».
هنر انقلاب و غرب
شهید آوینی معتقد بود ادبیات، شأنی از شئون است که انسان در آن متحقق می شود و بنابراین، همه تحولاتی که برای بشر روی خواهد نمود، خواه ناخواه در ادبیات ظهور خواهد کرد. او می گفت: «با انقلاب اسلامی، انسانی دیگر پای به عالم ظهور نهاده است که این انسان، طرحی نو در خواهد انداخت و عالمی دیگر بنا خواهد کرد و از مقتضیات این عالم جدید، یکی هم آن است که ادبیات و هنر دیگری پای به عرصه تحقق خواهد نهاد. از نظر ما، هنر انقلاب ماهیتا متمایز از آن مفهومی است که در دنیای غرب و غرب زدگان به نام هنرخوانده می شود…. هنر انقلاب، قالب و ماده هنر غربی را می گیرد و اما بدان روح و صورتی تازه خواهد بخشید و در نهایت، از لحاظ ماده و قالب کار نیز از هنر غربی تمایز خواهد یافت و در مراحل بعدی سعی خواهند کرد که در ماده هنر و قالب های آن نیز، تغییراتی متناسب با روح و عهد خاص خویش ایجاد کنند».
هنر دینی و هنر امروز
شهید آوینی در مورد حقیقت هنر دینی می نویسد: «هنر دینی، هنری است که در ذیل دین محقق شده باشد و این، حقیقتی است متمایز از آن که هنر امروز، امری مذهبی را هم چون موضوع کار خود برگزیند. هنر امروز به طور یقین هنر دینی نیست و این حکم حتی در آن جا که هنر امروز به موضوعات دینی توجه کند نیز صادق است. هنر دینی،… هنری است که قالب و صورتی دینی نیز داشته باشد…. هنر دینی، نتیجه تاریخی تقرب انسان به حقیقت مطلق است و هنر امروز، نتیجه تاریخی روی گرداندن بشر از حق و فرو افتادنش از بهشت مثالی وجود خویش…. هنر دینی، با خود بنیادی و نهیلیسم پایان می پذیرد؛ حال آن که هنر امروز، درست از همین جا آغاز می شود».
غرب از نگاه شهید آوینی
سید مرتضی و غرب شناسی
از دقت در ابعاد مختلف شخصیت شهید آوینی، به خوبی معلوم می شود که وی آشنایی کامل و بایسته به مسایل و معارف اسلامی داشت و سال ها مطالعه و تحقیق در زمینه ادبیات، از ایشان نویسنده ای توانا ساخته بود، که قلم و نثر پخته او، بهترین شاهد آن است. گذشته از آن، سید مرتضی تسلط بسیار زیادی به عرفان و فلسفه داشت و کاملاً با مکتب های فلسفی دنیا آشنا بود. آوینی، هنرمند متعهد و فرهیخته ای بود که به ضرورت به کارگیری هنر در خدمت اندیشه و اعتقاد ایمان کاملی داشت و به صورت تطبیقی، به بررسی دیدگاه های اسلامی و مقایسه آن ها با دیده گاه های دیگر مکاتب می پرداخت و قوت و حقانیت احکام و اصول اسلامی را بر آن ها به اثبات می رساند. او در غرب شناسی نیز ضمن تبیین مبانی آن، نقاط ضعف آن را برشمرده و راه های برخورد با آن و تبعات منفی اش را در عرصه های مختلف نشان می داد.
طرح امکان مواجهه با غرب
در شرایطی که غرب به پشتوانه قدرت علمی و صنعتی خویش، بزرگان عرصه های سیاست و اندیشه را مرعوب ساخته بود، شهید آوینی از معدود کسانی بود که با ایمان کامل، از امکان و ضرورت مواجهه با غرب سخن می گفت؛ آن هم نه مواجهه سیاسی و نظامی و تکنیکی، بلکه مهم تر از آن، مواجهه فکری با ماهیت آن؛ چراکه نقد ظواهر تمدن غرب، امروزه در درون خود غرب بیشتر و بهتر از هر جای دیگر انجام می گیرد، اما پرسش از ماهیت غرب، بدون در نظر گرفتن اصول غربی، امر دیگری است که شهید آوینی به آن می پرداخت. شهید آوینی معتقد بود که راه مواجهه با غرب، یاد گرفتن الفاظ و دادن شعار تنها نیست؛ بلکه باید به استقلال فکری دست یافت و ماهیت تمدن غرب را، خارج از چارچوب مبانی و مبادی آن مورد نقد و بررسی قرار داد.
عوامل توسعه جهانی استکبار
شهید آوینی در تبیین مجموعه عواملی که سلطه جهانی استکبار را تحقق می بخشد، به اموری اشاره می کند و می گوید: «از میان عواملی که آمریکا را در این سلطه جهانی یاری داده اند، سه عامل دارای اهمیتی رکنی هستند: تکنولوژی مدرن را باید اساسی ترین عامل توسعه جهانی استکبار دانست… عامل دوم این است که انسان ها غالبا ضعیف النفس، پای بند عادات و تعلقات و فریفته ظواهر هستند و این امر آنان را از سر اختیار به جرگه سرسپردگان این نظام واحد جهانی پیوسته است. سومین عامل که به نحوی در ذیل همان عامل دوم قرار می گیرد، ترس است و خصوصا ترس از مرگ. انسان هایی که ضعیف ترند، از قدرت آمریکا بیشتر می ترسند، ولی انسان های وارسته چون امام خمینی رحمه الله که پای بر فرق همه تعلقات نهاده اند و ترس را در وجود خود کشته اند، به حقیقت می گویند که آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند».
آزادی غربی
شهید آوینی در تبیین تفاوت آزادی از دید اسلام و غرب می گوید: «تفاوت معنای آزادی… در نزد ما با آن چه در جهان امروز معمول است، آن قدر زیاد است که می توانیم به یقین بگوییم که ما و غربی ها فقط در لفظ اشتراک داریم و نه در معنا». «آن آزادی که در غرب می گویند، قبول بندگی عادات و تعلقات است و عین اسارت. بشر امروز از آزادی می گریزد و نام این گریز از آزادی را، آزادی نهاده است تا این چنین، آبی بر آتش ملامت های وجدان خویش پاشیده باشد». «نتیجه عملی پذیرفتن این مفهوم آن است که بشر جز به خواسته های نفس اماره خویش گردن نمی گذارد؛ غافل از آن که با این کار، خود را محدود به حدود حیوانی وجود خویش می کند. آزادی اگر نتواند بستر رجعت انسان را به حقیقت ازلی وجود خویش فراهم کند، به بن بست می انجامد و به امری متضاد با خویش، یعنی اسارت مبدل می شود».
اخلاق در تمدن غرب
شهید آوینی درباره وضعیت اخلاق در دنیای غرب می نویسد: «اخلاق هم در دنیای جدید تابع یک نظام تربیتی تکنولوژیک است که همه را همسان و فارغ از خودآگاهی، فردیت و تشخص، در خدمت یک حکومت جهانی بار می آورد. نظام تکنولوژیک، نظامی شقاوت آمیز است و فرد انسانی در آن، نه به مثابه یک انسان صاحب روح و جسم و عقل و عواطف، بل به مثابه شیئی که می تواند نقص خط تولید را با دست، پا، چشم، گوش، یا مغز خود جبران کند، وجود دارد…. در جهان امروز، انسان برای خود شأن قانون گذاری قایل است و قانون را به جای احکام شریعت نشانده است. گناه مبدل به جرم شده و عقاب دنیایی دارد. حریم گناه فرو ریخته و تقدس دین، به قانون یا علم تفویض شده است. در چنین جهانی، … هیچ بنیان ثابتی برای اخلاق نمی تواند صورت ببندد».
دموکراسی غربی
شهید آوینی در اشاره به دموکراسی و حقیقت آن می گوید:«یکی از تناقض هایی که در ذات تمدن غربی وجود داشته و اکنون آشکار شده است، دموکراسی است. دموکراسی، به مفهوم حکومت مردم است، اما در عمل حتی در بهترین نمونه های حکومت دموکراسی، حقوق ملت نقابی است که در پس آن، ثروتمندان پنهان شده اند. تصور دموکراسی یعنی حکومت مردم، بسیار فریبنده و جذاب است، اما در عمل همواره قلیلی از مردم با استفاده از ریاکاری و مردم فریبی، حکومت را به دست می گیرند…. دموکراسی های غربی، پیچیده ترین و پیشرفته ترین انواع نظام های توتالیتر (استبدادی) هستند و به همین علت، در آن ها باطن توتالیتاریسم در پس نهادهای اجتماعی و سیاسی پنهان شده است که ظواهرشان بر حقیقت وجودشان دلالتی ندارد».
توسعه غربی
امروزه توسعه و توسعه یافتگی، از جمله مفاهیمی هستند که جهان براساس آن ها طبقه بندی و ارزش گذاری می شود. شهید آوینی در توصیف توسعه غربی می نویسد: «توسعه نیز چون دیگر صورت های تمدن غرب، تنها با پذیرش همه جانبه فرهنگ و ملزومات آن است که به شکل اصیل و تام خود تحقق می یابد. توسعه، زمینی مستعد و رام برای ریشه دواندن می خواهد و این خاک جز فرهنگ غرب نیست. توسعه، هدف و غایت دنیای جدید است که دیوانه وار به سمت آن پیش می رود و هر آن چه بر سر راه این موکب قدر قدرت قرار دارد، یا باید قربانی و نابود شود، و یا به سلک بندگی آن درآید. منظور از توسعه در جهان امروز، صرفا توسعه اقتصادی با معیارها و موازین خاص است و اگر گاهی سخن از توسعه فرهنگی هم به میان می آید، مقصود آن فرهنگی است که در خدمت توسعه اقتصادی قرار دارد…. جامعه توسعه یافته، جامعه ای است که در آن، همه چیز حول محور مادی و تمتع هر چه بیشتر از لذایذی که در کره زمین موجود است، معنا شده است… . این توسعه که نتیجه حاکمیت سرمایه یا سرمایه داری و اصالت بخشیدن به اقتصاد نسبت به سایر وجوه حیات بشری است، محصول مادی گرایی و تبیین مادی جهان و طبیعت است».
تبلیغات غربی
شهید آوینی در اشاره به حقیقت و روش تبلیغات در غرب می نویسند: «تبلیغات در جهان امروز، معنای پروپاگان گرفته و تا پست ترین منازل وجود سقوط کرده است. اما مقصود ما از تبلیغ، همان وظیفه ای است که بر عهده انبیا و اولیای خدا قرار داده شده است…. تبلیغات مکتبی، بر آگاهی مخاطب و اختیار انسانی او مبتنی است. جمله ای از هیتلر وجود دارد که در بهترین صورت، محتوای تبلیغاتی غرب را بیان می کند. او گفته است: اگر می خواهید مردم را به کاری وادار کنید، پست ترین غرایز او را هدف تبلیغات خود قرار دهید. برای خریدن یک جوراب، غرایز جنسی او را تحریک کنید. این جمله، مبنای تبلیغات غربی است. فیلم های دغلکارانه روانشناسی فردی و اجتماعی، سعی می کنند عقل و اختیار مخاطبشان را از آن ها بگیرند و آن ها رابه کار که می خواهند، وادار نمایند».
کارکرد رسانه های تبلیغی غرب
شهید آوینی، ضمن اشاره به کارکرد رسانه های تبلیغی جدید می نویسد: «دولت ها در تبلیغات، تقلیل مشکلات خود را می جویند و حکومت ها به اسم آزادی و دموکراسی، اما با سلب عقل و اختیار و آزادی از انسان ها، سعی در استمرار تثبیت حکومت خویش دارند. توسعه جنون آمیز اقتصادی، ایجاب می کند که تبلیغات در خدمت اشاعه هر چه بیشتر مصرف درآید و استیلای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی غرب بر سراسر جهان، این چنین اقتضا دارد که تبلیغات جهانی، هر چه هست در طریق تحمیق و تخدیر مردم عمل کند و با ترویج لاابالی گری و بی دردی، ضرورت تحول و اندیشه انقلاب را از ریشه بخشکاند…. تبلیغات در دنیای امروز، غایتی جز این ندارد که انسان ها را از شأن انسانی خویش دور کند و وضع موجود را با راندن مردمان به سوی غفلت و حیوانیت استمرار بخشد…. سینما، تلویزیون، ویدئو و ماهواره که مهم ترین رسانه های گروهی را تشکیل می دهند، همگی در راستای همین غایت به وجود آمده اند. …»
پیش بینی جهاد فکری با غرب
شهید آوینی با تیزبینی خاصی که مؤمنان حقیقی در نتیجه تهذیب نفس و تزکیه می یابند، از آینده مبارزات با غرب چنین یاد می کند: «در آینده، میان ما و غرب مبارزه ای همه جانبه در گیر خواهد بود که هنوز بیش از یک دهه از پیروزی انقلاب اسلامی نگذشته، آثار آن در سراسر دنیا مشهود است. این مبارزه، تنها نظامی نیست و مبارزه نظامی، در حقیقت جلوه آن مبارزه فرهنگی است که میان ما درگیر است؛ مبارزه فکری و فلسفی. مبارزه نظامی، فقط ظاهر این مبارزه است و در باطن، جنگی بسیار عظیم تر در جریان است که تعبیر من از آن، جهاد فکری است. لازمه پای نهادن در این مبارزه، آن است که ما ماهیت غرب را بشناسیم و نسبت میان آثار و لوازم تمدن غرب را با ریشه هایشان پیدا کنیم و این جز از طریق فلسفه ممکن نیست؛ چرا که اصلاً غرب و تمدن منتسب به آن، مولود فلسفه است».
نوید اضمحلال تمدن غرب
شهید آوینی، ضمن اشاره به گرایش دوباره انسان ها حتی در مهم ترین پایگاه های تمدن غرب که نمونه کامل آن وقوع انقلاب شکوهمند اسلامی در ایران بود، با قاطعیت تمام می گوید:«عالم، درگیر حادثه عظیم تحولی است که همه چیز را دگرگون خواهد کرد و این تحول، خلاف این دو قرن گذشته، نه از درون تکنولوژی، که از عمق روح مجرد انسان برخاسته است. استمرار این تحول، هرگز موکول به آن نیست که تجربه تشکیل نظام حکومتی اسلام در ایران به توفیق کامل بینجامد؛ این امری است که به مرزها محدود نمی ماند، اگر رنسانس توجه بشر را از آسمان به زمین بازگرداند، این تحول بار دیگر بشر را متوجه آسمان خواهد کرد. … غرب دوران تاریخی خویش را طی کرده است و اکنون رو به سوی اضمحلال و فروپاشی دارد. … اکنون انسان بار دیگر از زمین و نفس خویش روی گردانده است و به عالم معنا و آسمان توجه یافته و این مستلزم انقلاب و تحول دیگر است؛ خلاف آن چه در رنسانس روی داد. انسان بار دیگر تولد یافته است و عصری دیگر آغاز شده و کره زمین پای در آخرین مرحله تاریخ پیش از پایان جهان نهاده است».
انقلاب اسلامی و نظم جهانی غرب
شهید آوینی در تبیین حقیقت نظام جهانی می نویسد: «این نظام سلطه جهانی، از لحاظ اقتصادی با یک سیستم جهانی بانکداری که شیرازه آن در کف «وال استریت» است، همه تحولات اقتصادی جهان را کنترل می کند و دلار، معیار همه پول هاست. از لحاظ سیاسی نیز این نظام سلطه جهانی، نظام واحدی است با حاکمیت آمریکا. این نظام سلطه جهانی، بشر را از طریق سوائق یاگرایش های روحی و نفسانی او می فریبد». آن گاه شهید آوینی در معرفی انقلاب اسلامی می گوید: «انقلاب اسلامی، رستاخیز تاریخی انسان است بعد از قرن ها هبوط. این انقلاب، یک توبه تاریخی است. بنابراین، غایات آن هرگز اقتصادی، اجتماعی و سیاسی نیست؛ بلکه یک انقلاب فرهنگی است. … این انقلاب، از تفکری سرچشمه گرفته است که نه بر راسیونالیسم(اصالت عقل)، بلکه بر وحی مبتنی است. … خواه ناخواه واقعیت وجودی این انقلاب، چه ابراز شود و چه ابراز نشود، در تضاد با تمامی مبانی نظری و عملی دنیای جدید قرار دارد.