سردار شهید محسن اسحاقی
شناسایی سردار
به روایت همسر شهید
بسم رب الشهداء ?
?قبل از رفتن به عملیات از من خواست تا لباس نظامی اش را برایش آماده کنم. داشت لباس را می پوشید که دید دکمه ی شلوار سر جاش نیست و کنده شده است. رو به من گفت:
- سریع یک دکمه بیاور.
هر چه توی خانه گشتم دکمهای پیدا نکردم.
به خاطر عجله ای که داشت، دکمه ی ژاکت ام را کندم و به شلوارش دوختم.
تشکر کرد و از من خداحافظی کرد و رفت.
بعد از چند وقت، خبر شهادتش رسید.
آن وقت ها با محسن در منطقه بودم، برای پیدا کردن جنازهاش به هر جایی که شهدا را میآوردند سر زدم؛ ولی خبری نشد که نشد.
دست از پا شکسته و ناامید پس از گذشت چند ماه، به فریدونکنار برگشتم. هفت ماه نشده، خبر رسید که چند شهید گمنام آورده اند. برای شناسایی آن ها به بابلسر رفتم. مشغول جست و جوی پیکرهای شهدا بودم که ناگهان لباس یکی از جنازهها، مرا به خودش جلب کرد. یک دکمه ی ژاکت زنانه روی لباس دوخته شده بود. بی اختیار فریاد زدم:
- پیداش کردم؛ این جنازه ی شهید من است.
سردار شهید محسن اسحاقی ?
فرمانده یگان دریایی لشکر ویژه 25 کربلا
راوی: سیده فریده میردرویش
(همسر شهید)
منبع: پایگاه شهدای مازندران
#خاطره_ناب_شهدا
#شهید_محسن_اسحاقی
#خاکی_ها
@koochehyAshtikonanbashohada