ستاره اندلس مادر امام موسی کاظم(ع)
ستاره اندلس مادر امام موسی کاظم(ع)
مجله فرهنگ كوثر خرداد 1377، شماره 15
28
مادر امام موسی بن جعفر(ع)، حمیده اندلسیه از اشراف اعاجم بود وحضرت صادق(ع) درباره اش می فرمود:
حمیده از هر ناپاکی، پاکیزه است. او مانند شمش طلاست. پیوسته ملائکه از اوحراست می کردند تا اینکه به سبب کرامتی که از سوی حق تعالی برای من و حجت بعداز من است، به دستم رسید.
دیار و تبار و کنیه اش
حمیده دختر صاعد بربری ازدیار اندلس بود که با لقب لولوه از او یاد می شد بانویی باورع و مورد اعتمادبود.
توضیح واژه بربر
بربر مردمی از ساکنان شمال غرب افریقا بودند و جمع این واژه برابر و برابره است. بربر از واژه یونانی باربار به معنی غیریونانی است.
مانند عجم به معنی غیر عرب. آتنی های غیر یونانی ها را بربر می گفتند; چنانکه درداستانهای ما غیر ایرانی را تور گرفته اند و عرب غیر عرب را عجم، غالبا تصورمی کنند که بربر یونانی به معنی وحشی است ولی تصور نمی رود چنین باشد زیرا درکتاب هرودوت می گوید: لاسدمونی ها (اهالی شبه جزیره پلوپونس) پارسی ها را به جای بربر خارجی گویند. لذا اینجا منطقی است که استنباط کنیم: آتنی ها جای خارجی بربر می گفتند. ابوالمنذر معتقد است که بربرها از فرزندان فاران بن عملیق اند وشرقی می گوید: بربر عملیق فرزند بلعم فرزند عامر فرزند اشلیخ فرزند لاوذ فرزندسام فرزند نوح است و برخی معتقدند: عملیق فرزند لاوذ فرزند سام فرزند نوح است.
و انس بن مالک از حضرت رسول(ص) حدیثی به این صورت نقل می کند: «… کان یقول تزوجوا فی نسائهم …» با زنهای آنها ازدواج کنید.
از بردگی تا همسری امام
عکاشه از امام باقر(ع) سؤال کرد چرا برای امام صادق(ع) همسری اختیار نمی کنید؟
او که به سن ازدواج رسیده است؟
امام باقر(ع) که در برابرش کیسه ای پول سربسته بود، فرمود: به زودی برده فروشی از اهل بربر می آید و در دارمیمون منزل می کند با این کیسه پول، همسری برایش انتخاب می کنم.
عکاشه می گوید مدتی گذشت تا آنکه ما روزی خدمت امام باقر(ع) رسیدیم. فرمود:
می خواهید شما را از آمدن برده فروشی که گفته بودم، آگاه سازم؟
بروید و با این کیسه پول از او کنیزی انتخاب کنید. ما نزد برده فروش آمدیم.
گفت: هر چه داشتم فروختم مگر دو دخترک بیمار که یکی از دیگری بهتر است. گفتیم:
آنها را بیاورید تا ببینیم، وقتی آورد یکی را انتخاب کردیم و قیمتش راپرسیدیم. گفت: به هفتاد اشرفی. گفتیم: او را به همین کیسه پول می خریم هر چه بود، ما نمی دانیم در آن چقدر است.
مردی که موهای سر و رویش سفید بود جلوتر آمد و گفت: باز کنید و بشمارید،برده فروش گفت: بازکنید ولی اگر از 70 اشرفی دو جو هم کمتر باشد، نمی فروشم.
پیرمرد گفت: نزدیک بیایید، ما نزدیکش رفتیم و مهر کیسه را باز کردیم واشرفی ها را شمردیم بی کم و زیاد، 70 اشرفی بود.
به این ترتیب نزد امام باقر(ع) آمدیم.
وی می گوید: امام باقر(ع) که قبلا ما را از این واقعه مطلع کرده بود، خدا راستایش کرد و به دختر فرمود: نامت چیست؟ گفت: حمیده، فرمود: حمیده باشی در دنیاو محموده باشی در آخرت. آیا دوشیزه هستی؟
گفت: آری.
برده فروش گاه نزد من می آمد، ولی خدا مردی را که سر و ریش سفیدی داشت، بر اومسلط می کرده. او چنان سیلی بر برده فروش می زد که از نزد من برمی خاست; چند بارنزد من نشست و پیرمرد هم چند بار به او سیلی زد.
امام رو به فرزندش کرد و فرمود: ای جعفر این دختر را نزد خود ببر و به این طریق بهترین شخص روی زمین یعنی موسی بن جعفر(ع) از او متولد شد.
بانوی فقیه وامین
آن بانو آنقدر نسبت به احکام و مسائل فقهیه و عالم بود که حضرت صادق(ع)امر می فرمود تا بانوان در اخذ مسائل احکام به او رجوع نمایند. و چنان مورداعتماد بود که هرگاه امام صادق(ع) اراده تقسیم حقوق اهل مدینه را داشت، به ام فروه و همسرش حمیده واگذار می نمود.
میلاد نور
ابوبصیر می گوید: سالی که حضرت امام موسی(ع) متولد شد، در خدمت حضرت صادق(ع) در سفر حج بودم.
وقتی به منزل ابواء رسیدیم، حضرت برای ما چاشت خواست. در بین خوردن غذاپیکی از طرف حمیده به نزد حضرت آمد و خبر داد که حمیده می گوید اثر وضع حمل درمن ظاهر شده است و این فرزند مثل فرزندان دیگر نیست. حضرت با خوشحالی برخاست و به سوی خیمه رفت اندک زمانی بعد بازگشت، چهره اش شگفته و خندان بود وآستینهایش را بالا زده بود. گفتیم خدا همیشه لبهایتان را خندان و دلتان راشادان کند، حمیده در چه حال بود؟
فرمود: حق تعالی پسری به من عطا کرد که بهترین خلق خداست و حمیده مرا به موضوعی از او خبر داد که من از او آگاهتر بودم.
ابوبصیر گفت: فدایت شوم به چه چیزی خبر داد؟
فرمود: حمیده گفت: وقتی آن مولود مبارک آمد، دستهایش را بر زمین گذاشت و سرخود را به سوی آسمان بلند کرد.
به او گفتم که علامت ولادت حضرت رسالت و هر امامی که بعد از او هست، چنین است.
امام صادق(ع) می فرمود: شبی که نطفه جدم (امام سجاد(ع » منعقد شد فرشته ای ظرفی را که شربت در آن بود نزد امام حسین(ع) آورد، شربتی که از آب روان تر، ازکره نرم تر، از عسل شیرین تر، از برف خنک تر و از شیر سفیدتر بود، پس از آشامیدن،نطفه جدم بسته شد.
نطفه من نیز به همین ترتیب بسته شد و آنگاه که نوبت به انعقاد نطفه پسرم(موسی(ع » رسید، فرشته ای نزدم آمد از همان شربت به من داد و نطفه پسرم که تازه متولد شده، بسته شد.
«بنابراین از آنچه که خدا به من داده، شادمانم. به این پسر توجه داشته باشیدو بدانید که به خدا سوگند پس از من او صاحب شماست …» وقتی که این فرزنددستش را بر زمین بگذارد، منادی از اعماق عرش از طرف پروردگار از افق اعلی به اسم او و اسم پدرش سه مرتبه ندا می کند (ای فلان فرزند فلان ثابت باش) به خاطرعظمت خلقتت، از برای تو و متولیان تو رحمت خود را واجب گردانیدم، و بهشتم رابخشیدم، و بر آنها مجاورت خود را حلال گردانیدم. به عزت و جلالم قسم کسی را که با تو دشمنی کند، به شدیدترین عذابهایم مبتلا گردانم هر چند در دنیا به خاطروسعت رحمتم آنها را روزی بدهم.
امام در ادامه فرمود: وقتی که ندای منادی تمام شد، او در حالی که دستش را روی زمین نهاده و سرش را به سوی آسمان کرد، جواب می دهد و می گوید:
شهدالله انه لا اله الا هو والملائکه و اولوالعلم قائما بالقسط لا اله الا هوالعزیز الحکیم. زمانی که این آیه را تلاوت کرد، خداوند علم اول و آخر را به اوعطا می فرماید و سزاوار زیارت روح در لیله القدر می گرداند.
پرسیدم: مگر روح همان جبرئیل نیست؟
فرمود: جبرئیل از ملائکه است و روح خلقی اعظم از ملائکه است مگر چنین نیست که خداوند تبارک و تعالی می فرماید: «تنزل الملائکه و الروح فی لیله القدر» دراین شب فرشتگاه و روح را نازل می گرداند.
جشن تولد
شیخ برقی از منهال قصاب روایت کرده است: از مکه به قصد تشرف به مدینه بیرون شدم. همین که به ابواء رسیدم، دیدم حق تعالی مولودی به حضرت صادق(ع) عطا فرمود.
ایشان یک روز بعد از من وارد مدینه شد. امام سه روز مردم را طعام داد. من هم در طعام آن حضرت حاضر شدم.
چندان غذا می خوردم که تا روز دیگر که بر سفره آن وارد می شدم، دیگر محتاج به طعام نبودم. سه روز من از طعام آن حضرت خوردم، چندان که از سنگینی طعام بربالش تکیه می دادم. رویای راستین حمیده از زمانی که مادر حضرت رضا(ع) نجمه راخرید، یاد می کرد و می فرمود: حضرت رسول(ص) را در خواب دیدم که به من می فرمود:
ای حمیده نجمه را به فرزندت موسی ببخش زیرا به زودی فرزندی از او متولد می شودکه بهترین روی زمین است، دستور آن حضرت را جامه عمل پوشاندم.
زمانی که امام رضا(ع) به دنیا آمد، حمیده، نجمه را طاهره نامید.
حدیث وداع
شیخ صدوق از ابی بصیر نقل می کند برای تسلیت حضور حمیده رسیدم، اوگریست آنگاه فرمود، ای ابامحمد اگر می دیدی امام صادق را که قبل از رحلت چه حالی داشت تعجب می کردی.
چشمانش را باز کرد و فرمود: همه خویشاوندان و اهلم را جمع کنید. همه را فراخواندیم. حضرت به سوی همه نظر کرد و فرمود: «ان شفاعتنا لاینالها مستخفابالصلوه » همانا شفاعت ما به کسانی که نماز را سبک بشمارند نمی رسد.
فرزندان حمیده
او فرزندان دیگری نیز داشت در تاریخ ولادت موسی بن جعفر(ع) آمده است: مادرش حمیده بربریه اندلسیه بود که ام ولد نیز نامیده می شود فرزندانش عبارتند از: اسحاق و فاطمه.
اسحاق (آفتاب عریض)
اسحاق مردی فاضل باورع ومجتهد و صالح بود که از او حدیث روایت کرده اند. او چنان مورد اطمینان بود که هر گاه ابن کاسب از او حدیثی نقل می کرد، می گفت مرا ثقه رضی اسحاق بن جعفر(ع)حدیث کرد و او به امامت برادرش موسی بن جعفر(ع) قائل بود.
اسحاق از پدرش برای امامت برادرش; حضرت موسی بن جعفرعلیه السلام روایت نقل کرده است و صاحب عمده الطالب می گوید: او شبیه ترین مردم به رسول خدا(ص) بود ومادرش مادر امام موسی(ع) بود. او محدثی جلیل بود تا آنجایی که طایفه ای از شیعه مدعی امامت او بودند … اسحاق معروف به عریضی بود زیرا در عریض به دنیا آمدو کنیه اش ابامحمد بود و شیخ طوسی در رجالش او را در زمره اصحاب پدرش امام صادق(ع) شمرده است و از او حدیث نقل می کند.
شیخ مفید با تاکید بسیار از وی با این عبارت ستایش می کند «او از اهل فضل وصلاح و ورع و اجتهاد بود. وی محدثی جلیل القدر بود. چنانکه گروهی از شیعیان مدعی امامت او شده اند، هرگاه سفیان بن عتینه از او روایت می کرد، او را مورد ستایش قرار داده، می گفت: «هو من اقل المعقبین من ولد جعفر الصادق(ع) عددا.»
سادات بنی زهره
نسب بنی زهره که ساکن حلب و خانواده جلیلی بودند به اسحاق بن جعفرمنتهی می شود. از جمله ایشان می توان از ابوالمکارم حمزه بن علی بن زهره حلبی عالم فاضل جلیل،نویسنده آثار علمی فراوانی در کلام و امامت و فقه و نحو نام برد. همچنین از جمله آثار او «غنیه النزوع الی علمی الاصول و الفروع » است.
او، پدرش، جدش و برادرش; عبدالله از اکابر فقهاء امامیه اند. آیه الله علامه حلی اجازه کبیره معروفه را برای بنوزهره نوشته است.
مردان پولادین در حلب
سید شریف تاج الدین بن محمد بن حمزه بن زهره در کتاب غایه الاختصار فی اخبار البیوتات العلویه المحفوظه من الغبار در ذکر بیت اسحاقیین می نویسد:
حمد خدا را که ما را از بیت زهره قرار داد که نقباء حلب می باشند. جدشان زهره بن ابی المواهب علی; نقیب حلب بن محمد بن نقیب حلب ابن ابی سالم محمد مرتضی مدنی است که از مدینه به حلب آمد. ابن احمد مدنی که مقیم حران بود.
سادات دیباجی
به محمد بن جعفر به جهت حسن و جمال و کمالش دیباجه می گفتند. وی مردی سخی و شجاع بود و با رای زیدیان در خروج با شمشیر موافقت داشت و در ایام مامون در سنه 199 در مدینه خروج کرد و مردم را به بیعت با خود فرا خواند، اهل مدینه با او به عنوان امیر مؤمنین بیعت کردند. او مردی قوی القلب و عابد بود.
همیشه یک روز روزه می گرفت و یک روز افطار می نمود.
هرگاه از منزل خارج می شد، لباسش را به برهنه ای می داد. هر روزی گوسفندی برای میهمانان خود ذبح می کرد. وی به طرف مکه رفت و با جماعتی از طالبیین که حسین وحسن افطس و محمد بن سلیمان بن داود بن حسن مثنی و محمد بن حسن معروف به اسلیق و علی بن حسین بن عیسی بن زید و علی بن حسین بن زید و علی بن جعفر بن محمد ازجمله ایشان بودند. با هارون بن مسیب جنگ کرد و بسیاری از افراد لشکر هارون راکشت آنگاه دست از جنگ برداشت.
هارون بن مسیب حضرت علی بن موسی الرضا(ع) را به رسالت به نزد محمد بن جعفرفرستاد و او را به صلح دعوت کرد اما محمد بن جعفر از صلح اباء کرد و آماده جنگ شد. هارون نیز لشکری فرستاد و محمد را با طالبیین در آن کوهی که منزل داشتند،محاصره کردند و تا سه روز مدت محاصره طول کشید و آب و طعام ایشان تمام گشت،اصحاب محمد بن جعفر دست از او برداشتند و متفرق شدند لاجرم محمد ردا و نعلین پوشیده به خیمه هارون بن مسیب رفت و از برای اصحاب خود امان خواست. هارون نیزبه وی امان داد. از تاریخ قم نقل است که محمد دیباج در جرجان وفات یافت دروقتی که مامون به عراق می رفت در سنه 203 و مامون بر او نماز گزارد و درجرجان او را دفن کرد.