زندگي نامه شهيد عباس رضايي سردره
زندگي نامه شهيد عباس رضايي سردره
تولد وكودكي
شهيد عباس رضايي سردره در 22 تير ماه سال 1347 نزديك اذان صبح در خانه ي پدري اش در شهر بندرعباس به دنيا آمد. پدرش حسين رضايي داراي تحصيلات ششم ابتدايي قديم و اكنون كارمند بازنشسته نيروي انتظامي (شهرباني سابق) است. مادر عباس، زهرا جعفري نژاد خانه دار و داراي تحصيلات پنجم نهضت سواد آموزي است. اين خانواده داراي پنج فرزند هستند كه شهيد فرزند چهارم خانواده است. پدر شهيد علاوه بر كار دولتي مقداري از درآمد خانواده را از طريق زمين كشاورزي كه درروستاي خود (سردره) داشت تأمين مي كرد. دين خانواده اسلام و مذهب آنها شيعه اثني عشري است. شهيد عباس دو سال تمام از مادرش شير خورد. او جثه بسيار قوي داشت و كمتر مريض مي شد. او فقط يك بار در كودكي به مريضي سختي مبتلا شد. شهيد در خانواده اي متدين و مذهبي پرورش يافت.. تابستان هاي دوران بچگي را در كنار دوستان اوقات فراغت خود را به دوچرخه سواري و موتور سواري مي گذراندند و شنا در دريا يكي از تفريحات دوست داشتني او بود. ورزش مورد علاقه اش فوتبال بود و درتيم فوتبال خورشيد بازي مي كرد. به مكانيكي علاقه زيادي داشت و به همين جهت با اين فن آشنا بود.
تحصيلات
عباس دوران ابتدايي خود را دردبستان محمديه بندرعباس و دوره راهنمايي را در مدرسه شهيد ساياني طي نمود و دوره دبيرستان خود را در مدرسه شهيد چمران به دليل حضور در جبهه نيمه تمام گذاشت.
خصوصيات اخلاقي
با پدر و مادرش بسيار مهربان و صميمي بود و با خواهران و برادران خود به خوبي رفتار مي كرد. او از همان كودكي نماز خواندن را دركنار والدين خود فرا گرفت و از سن 12 سالگي روزه مي گرفت. سحرها زودتر از ديگران بلند مي شد و سحري را آماده مي كرد. ارتباط بسيار خوبي با بچه هاي فاميل داشت. اهل نماز شب بود .بسيار شجاع وقوي بود.
شهيد ودوران انقلاب
شهيد در خانواده اي پرورش يافت كه پدر و برادرانش با انقلابيون شهر بندرعباس ارتباط بسيار نزديكي داشتند و همين موضوع باعث شد او از همان كودكي در مسير انقلاب قرار بگيرد برادرش محمد رضايي سردره با شركت در جلسات انقلابيون شهر فعاليت هاي انقلاب را در استان سازماندهي مي كردند. و پايگاه آنان منزل مرحوم حاج علي مظفري بود. شبي يكي از روحانيوني كه در مسجد كوفه بندرعباس سخنراني داشت. بعد از فراري دادن او را به برادر شهيد (محمد رضايي) مي برند و از ماشين پدر شهيد براي جابجايي آن استفاده مي كردند. اين حوادث شهيد عباس را هر چه بيشتر در جريان و كوران انقلاب قرار داد و روز به روز علاقه او به اسلام و انقلاب و آموزه هاي حضرت امام خميني رحمه ا… عليه بيشتر شد. او عضو فعال پايگاه بسيج فاطميه بود.
حضور در جبهه
با شروع جنگ او كه در دوره راهنمايي مشغول به تحصيل بود. عشق و علاقه او به جبهه در وجودش شعله ور شد و درسن 13 سالگي با دست كاري شناسنامه اش عازم شد و تا زمان شهادتش به طور متناوب 5 سال در جبهه ها حضور داشت. شهيد عباس بعد از گذراندن دوره هاي مقدماتي آموزش نظامي به عنوان نيروي رزمي در گردان هاي لشكر 41 ثار ا… در سال 1361 براي اولين بار پا به خاك مقدس جبهه نهاد. او كه از شجاعت و تهور فراواني برخوردار بود. به واحد تخريب لشكر 41 ثار ا… رفت، و دوره هاي مقدماتي خنثي سازي مين و انفجارات را در اهواز طي نمود و با آغاز علميات هاي آبي، آموزشي غواصي را نيز در اهواز به اتمام رساند و در بسياري از عمليات هاي آبي و خاكي سپاه به عنوان نيروي بسيجي حضور پيدا كرد. او در سالهاي آخر عمرش كه متجاوز از 19 سال نبود به مراتب بالايي از معنويت و روحانيت دست پيدا كرده بود. همرزم او عباس محسني مي گويد: شهيد عباس طوري وا نمود مي كرد كه اهل نماز شب و راز ونياز نيست ولي نماز شبش ترك نمي شد. او سخت ترين كارها را زير آتش دشمن انجام مي داد. جلوي دشمن مين مي كاشت و كمترين هراسي به خود راه نمي داد. صبح اول علميات كربلاي 5 در منطقه شلمچه بود. شهيد عباس همراه با شهيد دژله و ديگر بچه هاي تخريب به سمت درياچه ماهي به راه افتادند. دشمن در حال عقب نشيني بود. فاصله آنها با عراقي ها 30 إلي40 متر بود. او همراه با دوستانش در دو طرف نهر آب مستقر شدند. شهيد دژله در بالاي خاكريز با تير اندازي كردن به سوي عراقي ها قصد داشت فرصت لازم را براي استقرار نيروهاي رزمي ايجاد كند. شهيد نيز با پر كردن خشاب ها به او كمك مي كرد. تيري به سر شهيد دژله اصابت مي كند او غلطان غلطان از بالاي خاكريز به روي پاهاي شهيد عباس رضايي افتاد. او را بغل كرد و سرش را با چفيه پيچيد و با كمك دوستانش او را به روي خودروي رزهي گذاشتند تا به عقب برده شود. نيروهاي كمكي از راه رسيدند و شهيد عباس به همراه بچه هاي تخريب به سنگر پشت خط برگشت .
شهادت
مرحله سوم عمليات كربلاي 5 در حال طراحي بود. سه روز قبل او به جزيره بوارين برده شد و بعد از شناسايي معبر توسط بچه هاي اطلاعات، شهيد عباس به عنوان مسئول معبر انتخاب شد. از پشت دوربين كاملاً توجيه شد و موانع و مسير را شناسايي كرد. او بايد گردان آقاي ماراني را به خط دشمن مي رساند. فرماندهي تخريب به فرمانده گردان اطمينان داد كه شهيد رضايي بسيار شجاع است و خدا كند نيرويي كه پشت سر او حركت مي كند بتواند ايستادگي كند. شب فرا رسيد و او با مهارت و جسارتي مثال زدني در محل تعيين شده گردان را هدايت كرد. در زماني كه از پشت بي سيم با او صحبت مي شد لبخند مي زد و كمترين هراسي به دل نداشت. آتش دشمن بسيار سنگين شده بود. عباس مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت. خون زيادي از او رفته بود. امكان انتقال او به پشت خط نبود. فرمان عقب نشيني آمد. بدن مطهر او همانجا ماند و كسي نتوانست آن را به عقب منتقل كند. فرماندهي عمليات از شجاعت او در آن شب بسيار تعريف مي كرد وبه آرزوي ديرينه خود رسيد. و درسن 5/18 سالگي در تاريخ7/11/65 در منطقه شلمچه به شهادت رسيد و ليست او جزء شهداي مفقود الاثر مورد تأييد تعاون سپاه قرار گرفت و عاقبت بعد از 10سال توسط گروه تفحص جسدش پيدا شد و در بهشت زهراي بندرعباس به خاك سپرده شد.