در احوالات قوم لوط
در احوالات قوم لوط5⃣
?در بعضي از روايات آمده: لوط آن قدر مهمانهاي خود را معطّل كرد تا شب فرا رسيد، شايد در تاريكي دور از چشم آن قوم شرور و آلوده بتواند با حفظ آبرو از آنان پذيرايي كند.(14)
⭕️به هر حال مهمانان وارد خانه لوط شدند، همسر لوط بر پشت بام رفت و آتش روشن كرد، قوم شرور فهميدند كه امشب در خانه لوط چند نفر به مهماني آمدهاند. و از هر سو به سرعت به سوي خانه لوط - عليه السلام - هجوم آوردند.(15)
?گفتگوي لوط - عليه السلام - با قوم تبهكار
وقتي كه قوم شرور، به درِ خانه لوط - عليه السلام - رسيدند به لوط گفتند: آيا ما تو را از جا دادن مردم نقاط ديگر منع نكرديم؟
لوط - عليه السلام - كه هوي و هوس آنها را ميدانست، سخن از ازدواج (كه امري طبيعي براي ارضاي غريزه جنسي و بقاي نسل است) به ميان آورد و فرمود: «اينها دختران منند، براي شما پاكيزهترند» (با آنها ازدواج كنيد و از عمل شنيع لواط دوري كنيد) از خدا بترسيد و مرا در ميان مهمانهايم، رسوا نكنيد.
«أَ لَيسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ؛ آيا در ميان شما يك نفر داراي رشد و غيرت نيست؟»(16)
❌آنها در پاسخ گفتند: تو كه ميداني ما حق (و ميلي) در دختران تو نداريم و خوب ميداني ما چه ميخواهيم.
?وقتي كه حضرت لوط از آن قوم اصلاح ناپذير، مأيوس شد، گفت: «كاش داراي نيرو يا تكيه گاه و پشتيبان محكمي بودم»(17) (آنگاه ميدانستم با شما پست فطرتان چه كنم؟!)
?آري لوط در اين هنگام از غربت و بيكسي خود ياد كرد و گفت: اگر نيرويي ميداشتم چنين خوار و گرفتار شما نميشدم و در برابر تعدّي و گزند شما دفاع ميكردم و در مقابل فشار شما مقاومت مينمودم.
?عجبا حتي يك مردم سالم و غيرتمند نبود كه به پشتيباني از لوط برخيزد، و تعبير به «أَ لَيسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ؛ آيا در ميان شما يك مرد رشيد نيست؟»
?حاكي است كه اگر يك انسان عاقل و فهميده و متعهد در ميان شما بود، كار شما به افتضاح و رسوايي نميكشيد.
?خبر دختر لوط - عليه السلام - به پدر!
بعضي چنين مينويسند:
فرشتگان مأمور عذاب وقتي كه از ابراهيم - عليه السلام - جدا شدند، و به صور جوانان زيبا به شهر «سدوم» روانه گشتند، چون به دروازه شهر رسيدند، دختري را ديدند كه از چاه آب ميكشد، از او خواستند كه آنها را پذيرايي كند، دختر در مورد قوم شرور لوط، درباره جوانان تازه وارد نگران شد، و در وجود خود نيرويي براي حمايت ايشان نديد و خواست تا در ياري آنها از پدرش استمداد كند، او دختر لوط بود، از اين رو مهلت خواست و نزد پدر رفت و ماجرا را گفت.
حضرت لوط از شنيدن اين خبر، سخت نگران شد، و درباره خصوصيات آن جوانان از دخترش توضيح خواست، و براي يافتن بهترين راه، با دخترش به گفتگو پرداخت، و شايد از پذيرفتن و استقبال از واردين، مردّد بود، و فكر ميكرد از پذيرفتنشان، معذرت بخواهد، يا حقيقت حال را براي آنها بگويد، تا به زحمت نيفتد، ولي مهر و محبّت و مهمان نوازي لوط - عليه السلام -، او را بر آن داشت كه مخفيانه، دور از ديد مردم، به استقبال واردين برود، آنها را با كمال احترام به منزل بياورد (با توجه به اين كه قوم لوط، لوط را از مهمان كردن غريبان منع كرده بودند) سرانجام لوط به تصميم خود عمل كرد، و به استقبال جوانان تازه وارد رفت و با كمال احتياط، دور از ديد مردم آنها را به خانه آورد و در خانه را به روي آنها بست تا كسي مطّلع نشود.(18)
❤️?❤️?❤️?❤️?❤️?❤️?❤️