خدا، جان من است...
خدا، جان من است…
پسرت موسی را دیدم؛ در حال نماز بود و مردم از مقابلش رد میشدند و او اصلا به آنها تذکر نمیداد، در حالیکه رفتوآمد دیگران، مانع حضور قلب و معنویت در نماز میباشد!
?? پس از آنکه امام صادق علیهالسلام، اعتراض ابوحنیفه به پسر عزیزش موسی را شنید، علت مسئله را از فرزندش جویا شد. قرار است دوست و دشمن متوجه شوند که امام بعد کیست. موسی جواب داد: « نَعَمْ یَا أَبَهْ إِن الذِي کُنْتُ أُصلی لَهُ کَانَ أَقْرَبَ ِإلَی مِنْهُمْ» پدر عزیزم؛ بله آنها را نهی نکردم، چون آن کسیکه برایش نماز میخوانم، نزدیکتر از مردمی است که از مقابلم رد میشوند. پدر جان مگر خداوند در قرآن نمیفرماید: «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ»: ما به او از رگ گردن نزدیکتر هستیم. خدا، جان من است و از همه عالم به من نزدیکتر است؛ پس همیشه توجهم به اوست.
? اینجا بود که «فَضَمَّهُ أبو عَبدالله ع إلی نَفسه و قال بِأبی انت و اُمی یا مُودَعَ الْأَسْرَار» امام صادق علیهالسلام، فرزند عزیزش موسی را در آغوش گرفت و فرمود: پدر و مادرم به فدای کسی که امانتدار اسرار امامت و ولایت است.
«الكافی/ج۳/ص۲۹۷»