خبر دادن رسول خدا صلی الله علیه و آله از سرنوشت صحیفه
خبر دادن رسول خدا صلی الله علیه و آله از سرنوشت صحیفه
کتاب درسهایی از تاریخ تحلیلی اسلام (4)
خبر دادن رسول خدا صلی الله علیه و آله از سرنوشت صحیفه[26]و بر طبق برخی از تواریخ: در خلال این ماجرا شبی رسول خداصلی الله علیه و آله نیز از طریق وحی مطلع گردید و جبرئیل به اوخبر داد که موریانه همه آن صحیفه ملعونه را خورده و تنها قسمتی را که «بسمک اللهم» در آن نوشته شده و یا نام «الله» در آن ثبت شده باقی گذارده و سالم مانده است، (6)حضرت این خبر را به ابوطالب داد، و ابوطالب به اتفاق آن حضرت و جمعی از خاندان خود بمسجد الحرام آمد و در کنار کعبه نشست، قرشیان که او رادیدند پیش خود گفتند: حتما ابوطالب از این قطع رابطه خسته شده و برای آشتی و تسلیم محمد بدینجا آمده از اینرو نزد وی آمده و پس از ادای احترام بدو گفتند:
- ای ابوطالب گویا برای رفع اختلاف و تسلیم برادر زاده ات محمد آمده ای؟
گفت: نه! محمد خبری بمن داده و دروغ نمی گوید اومیگوید: پروردگارش بوی خبر داده که موریانه را مامور ساخته تا
[27]آن صحیفه را به استثنای آن قسمت که نام خدا در آن است همه را بخورد اکنون کسی را بفرستید تا آن صحیفه را بیاورد اگردیدید که سخن او راست است و موریانه آنرا خورده بیائید و ازخدا بترسید و دست از این ستمگری و قطع رابطه با ما بردارید، واگر دروغ گفته بود من حاضرم او را تحویل شما بدهم!
همگی گفتند: ای ابوطالب گفتارت منصفانه است و ازروی عدالت و انصاف سخن گفتی و بدنبال آن، تعهدنامه را که در خانه کعبه و یا نزد مادر ابوجهل بود آورده و دیدند بهمانگونه که ابوطالب خبر داده بود جز آن قسمتی که جمله «بسمک اللهم» در آن بود بقیه را موریانه خورده است.
این دو ماجرا سبب شد که قریش به دریدن صحیفه حاضرگردند و موقتا دست از لجاج و عناد و قطع رابطه بردارند ولی بااینهمه احوال، بزرگان ایشان حاضر به پذیرفتن اسلام نشدند وگفتند: باز هم ما را سحر و جادو کردید، اما جمع بسیاری ازمردم با مشاهده این ماجرا مسلمان شدند.
و در باره این ماجرا بنابر مشهور که سه سال و بنابر قولی چهار سال طول کشید ابوطالب اشعاری گفت که از آنجمله است اشعار زیر:
و قد جربوا فیما مضی غب امرهم
و ما عالم امرا کمن لا یجرب
و قد کان فی امر الصحیفة عبرة
متی ما یخبر غائب القوم یعجب
[28]محا الله منها کفرهم و عقوقهم
و ما نقموا من باطل الحق مغرب
فاصبح ما قالوا من الامر باطلا
و من یختلق ما لیس بالحق یکذب
فامسی ابن عبد الله فینا مصدقا
علی سخط من قومنا غیر معتب
فلا تحسبونا مسلمین محمدا
لدی عزمة منا و لا متعزب
[29]6 - و در برخی نقلها مانند روایت کازرونی در کتاب «المنتقی» بعکس این ذکرشده است، ولی نقل اول صحیح تر بنظر میرسد و اشعار ابوطالب نیز که در ذیل خواهدآمد می تواند شاهدی بر صحت آن نقل باشد.