حضرت سلیمان و مورچه عاشق
حضرت سلیمان و مورچه عاشق
روزی حضرت سلیمان مورچهای را در پای کوهی دید که مشغول جابجا کردن خاکهای پایین کوه بود.
از او پرسید: چرا این همه سختی را متحمل میشوی؟
مورچه گفت: معشوقم به من گفته اگر این کوه را جابجا کنی به وصال من خواهی رسید و من به عشق وصال او میخواهم این کوه را جابجا کنم.
حضرت سلیمان فرمود: تو اگر عمر نوح هم داشته باشی نمیتوانی این کار را انجام بدهی.مورچه گفت: تمام سعیام را میکنم!!
حضرت سلیمان که بسیار از همت و پشتکار مورچه خوشش آمده بود برای او کوه را جابجا کرد.
مورچه رو به آسمان کرد و گفت: خدایی را شکر میگویم که در راه عشق، پیامبری را به خدمت موری در میآورد…
#حکایتهای_شنیدنی
•✾? @Hekayat_shenidani ?✾•
ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ(ع) ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍی ﭘﺮﺳﻴﺪ:
ﺩﺭ ﻣﺪﺕ یک ﺳﺎﻝ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺭی؟
ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ.
ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﺍی قرار داد … ﻭ ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﻧﻬﺎد!!! ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ یک ﺳﺎل… ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ (ع) ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ یک ﻭ ﻧﻴﻢ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ !! ﭘﺲ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ علت را ﭘﺮﺳﻴﺪ.
ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ: زیرا تا وقتی که ﻣﻦ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ داشتم ﺧﺪﺍوﻧﺪ
ﺭﻭﺯی ﻣﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ… ﻭلی وقتی ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﻧﻬﺎﺩی،
ﺑﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ کنی!!!
ﭘﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺣﺘﻴﺎﻁ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﻳﻜﺴﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻐﺬﻳﻪ ﻛﻨﻢ !!! ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ می فرماید:
ﻫﻴﭻ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺍی ﺑﺮ ﺭﻭی ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ مگر آنکه روزی او برعهده خداست!
#حکایتهای_شنیدنی
•✾? @Hekayat_shenidani ?✾•
?عزاداران عالم
امام صادق (علیه السلام) میفرمایند:
پنج نفر در تاریخ بسیارگریه کرده اند:
1- حضرت آدم برای بهشت انقدرگریه کرد که رد اشک بر گونه اش افتاد.
۲–حضرت یعقوب به اندازه ای برای یوسف خود گریه کرد که نور دیده اش را از دست داد.
۳- حضرت یوسف در فراق پدر گریه کرد که زندانیان گفتند یاشب گریه کن یا روز.
۴-حضرت فاطمه زهرا(س) در فراق پدر آنقدر گریه کرد که اهل مدینه گفتند ما را به تنگ اوردی با گریه هایت…یا شب گریه کن یا روز…
۵_امام_سجاد(ع) بیست تا چهل سال در مصیبت و عزای پدرش گریه کرد.
هر گاه آب و خوراکی برایش می آوردند گریه می کردند ومی گفتند هرگاه قتلگاه فرزندان فاطمه را به یادمیاورم گریه گلویم رامی فشارد. ?
? مناقب آل ابى طالب، همان، ج3، ص137.
#حکایتهای_شنیدنی
•✾? @Hekayat_shenidani ?✾•