جذاب
? پیرمردی بود که پس از پایان هر روزش از درد و ازسختیهایش مینالید
دوستی از او پرسید: این همه درد چیست که از آن رنجوری؟؟
???????
پیرمرد گفت: دو باز شکاری دارم، که
باید آنها را رام کنم، دو تا خرگوش هم دارم که باید مواظب باشم، بیرون نروند،
???????
?دوتا عقاب هم دارم که بایدآنهارا
هدایت و تربیت کنم، ماری هم دارم که آنرا حبس کرده ام
شیری نیز دارم که همیشه، باید آنرا در قفسی آهنین، زندانی کنم، بیماری نیز دارم که باید از او مراقبت
کنم و در خدمتش باشم…
???????
مردگفت: چه مےگویی، آیا با من شوخی میکنی؟ مگر مےشود انسانی اینهمه حیوان را با هم در یکجا، جمع کند و مراقبت کند!!؟ پیرمرد گفت: شوخی نمےکنم، اما حقیقت تلخ و دردناکیست…
? آن دو باز چشمان منند،
که باید با تلاش وکوشش ازآنها مراقبت کنم…
? آن دو خرگوش پاهای منند،
که باید مراقب باشم بسوی گناه
کشیده نشوند…
? آن دوعقاب نیز، دستان منند،
که بایدآنها را به کارکردن، آموزش دهم تا خرج خودم و خرج دیگر برادران نیازمندم را مهیا کنم…
? آن مار، زبان من است
که مدام باید آنرا دربند کنم تا مبادا
کلام ناشایستی ازاو، سر بزند…
? شیر، قلب من است که با وی همیشه درنبردم که مبادا کارهای شروری از وی سرزند…
? و آن بیمار، جسم وجان من است،که محتاج هوشیاری مراقبت و
آگاهی من دارد…
?این کار روزانه من است که اینچنین مرا رنجور کرده و امانم را بریده…
#حکایتهای_شنیدنی
•✾? @Hekayat_shenidani ?✾•
نقل است از لقمان حكيم كه فرمود:
سال هاست که با داروهای گوناگون آدميان را مداوا کنم و در این مدت هیچ دارویی را موثر تر و كارساز تر از محبت نيافتم …
#حکایتهای_شنیدنی
•✾? @Hekayat_shenidani ?✾•
? زندگی
هدیه ای است
که من هربامداد
که برمی خیزم
روبان های دور آن را
به آرامی بازمیکنم.
#حکایتهای_شنیدنی
•✾? @Hekayat_shenidani ?✾•
امام على عليه السلام:
نِعمَ الطّارِدُ لِلهَمِّ الاِتِّكالُ عَلَى القَدَرِ
نيكوترين برطرف كننده اندوه، تكيه بر تقدير[الهى] است
غررالحكم حدیث9921
#حکایتهای_شنیدنی
•✾? @Hekayat_shenidani ?✾•
گرگی در اتاقکی در آغل #گوسفندان ما زاییده بود و سه چهار توله داشت و اوائل کار به طور مخفیانه مرتب به آنجا رفت و آمد می کرد و به بچه هایش میرسید ، چون آسیبی به گوسفندان نمیرساند وبخاطر ترحم به این حیوان و بچههایش، او را بیرون نکردیم، ولی کاملا او را زیر نظر داشتم.
این ماده گرگ به شکار میرفت و هر بار مرغی، خرگوشی ، برهای شکار میکرد و برای مصرف خود و بچههایش می آورد.
اما با اینکه رفت آمد او از آغل گوسفندان بود، هرگز متعرض گوسفندان ما نمیشد.
ما دقیقا آمار گوسفندان وبره های آنها را داشتیم وکاملا” مواظب بودیم، بچهها تقریبا بزرگ شده بودند.
یکبار و در #غیاب ماده گرگ که برای شکار رفته بود، بچههای او یکی از #برهها را کشتند!
ما صبرکردیم، ببینیم چه اتفاقی خواهد افتاد؛ وقتی ماده گرگ برگشت و این منظره را دید، به بچههایش حملهور شد؛ آنها را گاز می گرفت و میزد و بچهها سر و صدا و جیغ میکشیدند و پس از آن نیز همان روز آنها را برداشت و از آغل ما رفت.
روز بعد، با کمال تعجب دیدیم، گرگ، یک بره ای شکار کرده و آن را نکشته و زنده آن را از دیوار آغل گوسفندان انداخت رفت.»
این یک گرگ است و با سه خصلت:
#درندگی
#وحشیبودن
و #حیوانیت
شناختهمیشود
اما میفهمد، هرگاه داخل زندگی کسی شد و کسی به او پناه داد و احسانکرد به او خیانت نکند و اگر ضرری به او زد جبران نماید
هر ذاتی رو میشه درست کرد،جز ذات خراب….!!
#حکایتهای_شنیدنی
•✾? @Hekayat_shenidani ?✾•