31 مرداد 1396
یامهدی ادرکنی: ┄┄┅┅✿?❀?❀?✿┅┅┄┄ متن جالبیه وقت داشتید بخونید پسر کوچکی وارد مغازه ای شد، جعبه نوشابه را به سمت تلفن هل داد. بر روی جعبه رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و شروع کرد به گرفتن شماره . مغازه دار متوجه پسر بود و به مکالماتش گوش می داد. پسرک… بیشتر »
1 نظر
31 مرداد 1396
مجید: گل فروش سر کوچه می گفت: ما بچه بودیم . بابام یخ فروش بود گاهی درآمد داشت گاهی هم نداشت . گاهی نونمون خشک بود گاهی چرب شاید ماهی یکبار هم غذای آنچنانی نمیخوردیم. نون و پنیر و سبزی گاهی نون خالی… اما چشممون گشنه نبود. یه دایی داشتم اون زمان… بیشتر »
31 مرداد 1396
بازرگانی زنی زیبـا روی بنام زهره داشت. روزی بازرگان عزم سفر کرد بر تن زن لباسی سفید پوشاند و کاسه ای پر از رنگ نیل به غلام خود داد و گفت: هر وقت زن مرتکب کاری ناشایست یا خیانتی شد بدون آنکه بفهمد یک انگشت را با نیل رنگی کن و بر لباس او بزن تا وقتی… بیشتر »
31 مرداد 1396
آیةالله بهجت رحمةالله علیه: ✨⚜ شب که انسان می خوابد، ملائکه موکل بر انسان او را برای نماز بیدار می کنند. ✨⚜ و بعد چون انسان اعتنا نمی کند و دوباره می خوابد باز او را بیدار می کنند. دوباره می خوابد، باز او را بیدار می کنند… ✨⚜ این بیداری ها تصادفی و از… بیشتر »
31 مرداد 1396
آیةالله بهجت رحمةالله علیه: ✨⚜ شب که انسان می خوابد، ملائکه موکل بر انسان او را برای نماز بیدار می کنند. ✨⚜ و بعد چون انسان اعتنا نمی کند و دوباره می خوابد باز او را بیدار می کنند. دوباره می خوابد، باز او را بیدار می کنند… ✨⚜ این بیداری ها تصادفی و از… بیشتر »