30 مرداد 1396
بچه ام فدای امام
خاطراتی با امام?
یک خانمی در تبریز به من گفت که پسر من در دست عراقیها اسیر بوده و اخیراً شنیدم که پسر اسیرم را شهید کردند. آمدم به شما بگویم به امام بگویید از بابت بچه های ما ناراحت نباشد، ما به فکر امام هستیم و سلامتی امام را می خواهیم. من خدمت امام آمدم این را گفتم، آنچنان قیافه امام متغیر شد و اشک به چشم امام آمد که دیدن قیافه امام انسان را متأثر می کرد.
?خاطرات و حکایتها، ج 1، ص 15
┄┅┅┄┅┄ ┄???┄┅┄ ┅ ┅┄ ┄
✔️ @khatteemam