بعثت، انتظار و ظهور /گفت وگو با دکتر محمد سپهری
بعثت، انتظار و ظهور /گفت وگو با دکتر محمد سپهری
مجله موعود مرداد 1385، شماره 66
اشاره:
دکتر محمد سپهری، محقق، نویسنده، مترجم و استاد دانشگاه در رشته تاریخ اسلام است. ایشان تا کنون کتاب های ارزشمندی از نویسنده بزرگ جهان تشیع، علامه سید جعفر مرتضی عاملی و برخی دیگر از نویسندگان اسلامی را به زبان فارسی ترجمه کرده اند که از مهم ترین آنها می توان به: امام علی(ع) و خوارج، اهل بیت(ع) در آیة تطهیر و انقلاب زمینه سازان حکومت مهدی(ع) اشاره کرد.
جدیدترین اثر این محقق، ترجمة کتاب گرانسنگ الصحیح من سیرة النبی الاعظم(ص) تألیف علامه مرتضی عاملی است که با نام سیرت جاودانه دو جلد آن تا کنون به بازار نشر عرضه شده است. به مناسبت عید مبعث رسول خدا(ص)، موعود مناسب دید که دربارة این رخداد الهی و رابطة آن با روز ظهور و همچنین موضوع انتظار آخرین وصی پیامبر اعظم(ص) که به انجام رسانندة رسالت جهانی اش می باشد، گفت وگویی ترتیب دهد که حاصل آن به حضور گرامی شما خوانندگان عزیز تقدیم می گردد، باشد که مقبول نظرتان واقع شود.
واقعة بعثت را چگونه توصیف می کنید. آیا بعثت یک واقعه اجتماعی بوده یا فرهنگی و یا…؟
بعثت پیامبر اکرم(ص) را باید در حقیقت در تداوم نهضت انبیا بررسی کرد و فراتر است از اینکه بخواهیم آن را یک واقعه خاص اجتماعی یا نهضت فرهنگی یا سیاسی، اقتصادی ببینیم بلکه در حقیقت باید فلسفه نبوت را در درون آن جست وجو کنیم که همان هدایت انسان ها، تکامل بشریت، و راه نمودن انسان ها برای رسیدن به نقطة کمال است که در حقیقت فلسفة خلقت و آفرینش انسان هم همین است.
پیامبر اکرم(ص) با توجه به آنکه بیش از شش قرن از ظهور پیامبر صاحب شریعت قبلی ـ حضرت عیسی(ع) ـ گذشته بود و جهان چشم انتظار یک منجی بود تا از آن وضعی که داشت رهایی پیدا کند، یک نهضت همه جانبه ای را با بعثت خود فراهم آوردند. بنابراین شاید محدود کردن آن در یک واقعه، محدود کردن فلسفه نبوت و پیامبری باشد. و درست آن است که وقتی عقیده داریم، رسالت پیغمبر(ص) و شریعت اسلام آخرین و کامل ترین نسخه الهی برای سامان دادن زندگی دنیای بشری به منظور کسب سعادت اخروی است، باید بعثت آن گرامی را اوج تحول همه جانبه نهضت پیامبران بدانیم و از بخشی نگری و محدودسازی آن به حوزه یا حوزه های خاص به شدت دوری کنیم.
بنده معتقدم بعثت رسول اکرم(ص) در حقیقت نقطه آغاز و سنگ نخست بنای تمدن عظیم دین اسلام برای کمال بخشیدن به بشریت در جست وجوی معنویت است؛ بشریتی که از مبادی کمال فاصله گرفته بود و در عمق جان تشنة خود، در پی نجات و رهایی از منجلاب انحرافات و دنیازدگی ها بود.
تجلیات و آثار واقعة بعثت را در کدامیک از عرصه های فوق می توان مشاهده کرد؟
با بعثت پیامبر اکرم(ص) یک تمدن متکاملی بنا نهاده شد که آثارش را الآن هم می بینیم و مطابق اعتقادات ما این تمدن تا قیامت تداوم خواهد داشت؛ از این رو این تمدن همة زمینه ها را پوشش می دهد یعنی تجلیات فرهنگی عقیدتی، اقتصادی، سیاسی و حتی نظامی، دفاعی و امنیتی دارد. و به طور خلاصه یعنی همة آنچه را که جامعه و بشریت برای رسیدن به کمال نهایی و لقای مبدأ متعال بدان نیاز داشته پیامبر(ص) آورده است و این موضوع همة عرصه های زندگی بشری را پوشش می دهد.
به عبارت دیگر، هر آنچه برای رسیدن به هدف و فلسفه آفرینش مورد نیاز است و در فلسفه وحی و نبوت و ارسال رسل و انزال کتب آسمانی جای می گیرد، در برنامه رسالت قرار داشت چنان که در آیات قرآن هم بدان اشاره شده است:
ولا رطب و لایابس إلّا فی کتاب مبین1. هیچ دانه ای در تاریکی های زمین، و هیچ تر و خشکی نیست مگر اینکه در کتابی روشن [ثبت] است.
رسول اکرم(ص) خاتم پیامبران است و شریعت اسلامی، پایان بخش ادیان الهی و نسخة نهایی و کاملی که براساس آن، بشریت راه کامل را خواهد پیمود و به مبدأ هستی و سعادت جاودانی نایل خواهد آمد. لذا می بایست همة عرصه های زندگی بشر را پوشش دهد و او را از حیرت و سرگردانی به جادة هدایت رهنمون شود. از این رو تجلیات بعثت رسول اکرم(ص) فراگیر است.
شرایط عمومی جهان در عصر بعثت؛ به ویژه در امپراتوری های حاکم در آن دوران چگونه بود؟
از ظهور حضرت عیسی(ع) تا بعثت پیامبر(ص) ششصد و اندی سال می گذشت و شرایط جهانِ تحت سیطرة دو امپراتوری ساسانی و روم و نیز پایگاه نهضت پیامبر(ص) ـ یعنی شبه جزیره عربستان ـ و بعضی نقاط مثل شرق دور و مناطق آفریقا شرایط ناگواری بود. نقاط مسکونی آن زمان یا تحت سیطرة این دو امپراتوری بودند و یا تحت تأثیر فکری، دینی و سیاسی آنها. رومی ها پایبند به دیانت حضرت عیسی مسیح و ایرانیان ظاهراً معتقد به آیین زرتشتی؛ اما هر دو امپراتوری از مبادی خود فاصله گرفته بودند و از مبانی عقیدتی خویش دور شده بودند. در ایران روحانیون که باید پناه مردم باشند، به دستگاه های اداری به گونه ای سیطره داشتند که اصلاً مردم را درک نمی کردند و از نظر دینی هم در امپراتوری ایران وضع به هم پاشیده ای را ملاحظه می کنیم؛ به گونه ای که برخی به درستی عقیده دارند که اگر پیامبر اکرم(ص) ظهور نمی کرد و اعراب مسلمان آیین اسلام را به ایران نمی آوردند، ایرانیان پادشاهی ساسانی به مسیحیت می پیوستند. چنان که نهضت های اصلاحی نیز در آیین اوستایی و به نام زرتشتی گری صورت گرفت اما موفقیت های چندانی عایدشان نشد. بنابراین، واقعاً خلأ دین در ایران عصر بعثت احساس می شد.
در امپراتوری روم نیز وضع به همین منوال بود. آنها هم از آیین مسیح فاصله گرفته بودند و کتابشان تحریف شده و تنها پوسته ای خالی از آن مانده بود. مخصوصاً درگیری ها و جنگ هایی که مردم را خسته کرده بود. ظلم و ستم بیداد می کرد. مالیات های سنگین و طاقت فرسایی که با عنوان های مختلف از توده مردم گرفته می شد، در هر دو جهان زرتشتی و مسیحی فشارهای مضاعفی را به مردم وارد می کرد و آنان امید داشتند که روزی از این وضعیت فلاکت بار نجات یابند و موعودشان هرچه زودتر ظهور کند.
عربستان هم که خانة کعبه در آن بود و از اساس پایگاه توحید و آیین حنیف به شمار می آمد، در گذر روزگاران متمادی دست خوش تحولات ناروایی شده و مردمان خداپرست و موحد آن سامان به جای پرستش خدای یکتا، به عبادت بت های ساختة دست خود روی آورده بودند. چنان که انواع و اقسام بت های فردی، خانوادگی و قبیله ای درمیانشان پرستش می شد. زنده به گور کردن فرزندان، قتل و غارتگری و خشونت و قساوت چونان یک امر عادی در سراسر زندگی مردم عرب سنگینی می کرد. اصولاً این روزگار را «عصر جاهلی» نامیده اند چون مظاهر غیرعقلانی و خلاف خردورزی در زندگی فردی و اجتماعی آنان حاکم بود و اعمال و رفتارشان نه تنها توجیه عقلی نداشت بلکه با مبادی عقلانی در تضاد کامل و تمام عیار بود.
همان طور که فرمودید، بعثت پیامبر خاتم(ص) پس از یک فترت 600 ساله رخ داد. آیا می توان آثاری از انتظار ظهور پیامبر خاتم(ص) را در عصر بعثت مشاهده کرد؟
آثار آن را می توان از اینجا دید که وقتی پیامبر(ص) از دنیا رفتند، تمامی عربستان را تحت نفوذ خود داشتند. البته برای رسیدن به این نقطه مراحلی را در دوره های بسیار کوتاه مکه و مدینه طی کردند. آنچه که در دورة مکه نازل شده مباحث عقیده و فرهنگ است و در حوزة مبدأ و معاد جای می گیرد و بعد از آن که در یثرب حکومت تشکیل می دهند، همة مباحث تحت پوشش قرار می گیرد. به عبارت دیگر دورة سیزده سالة مکه، دورة سازندگی فردی و تصحیح عقاید و افکار پیروان است، که نگاهی به آیات و سوره های مکی قرآن، این واقعیت را اثبات می کند.
در مقابل، دورة مدنی، دورة تشکیل حکومت و تصحیح روابط همه جانبه اجتماعی در عرصه های مختلف زندگی است.
این تجلی مختصری است از تمدنی که آن حضرت با بعثت خود پایه گذاری کرد.
جلوه های این انتظار را قبل از ظهور پیامبر(ص) چطور می توان رصد کرد؟
ما معتقدیم که همه پیامبران به رسالت حضرت بشارت داده اند و این بشارت در تورات و انجیل هم آمده بوده است. از لحاظ تاریخی مواردی هست که نشان می دهد معتقدان آیین های آسمانی، منتظر پیامبری بودند که انسان را به آیین توحیدی هدایت کند. دلخوشی یهودی های ساکن یثرب در برخورد با مخالفت های اعراب یثرب این بود که به کمک پیامبری که به زودی در سرزمین عربستان ظهور خواهد کرد، از اعراب بت پرست و مشرک به سختی انتقام خواهند گرفت. چون آنها مشرک، و یهودی ها [به خیال خودشان] موحد بودند.
یهودی ها همواره در درگیری هایشان گوشزد می کردند ما منتظر پیامبری هستیم که به زودی ظهور می کند و ما به کمک او از شما انتقام خواهیم گرفت هرچند که بعد از ظهور آن پیامبر این عرب ها بودند که به وسیله او از آنها انتقام گرفتند.
در روایات تاریخی آمده که در دورة شعب ابی طالب دو نفر به نام های اسعدبن زراره و ذکوان بن عبدالقیس از قبیلة اوس به مکه می روند تا از مردم قریش بر ضد خزرج کمک بگیرند. سران قریش به درخواست اوسی ها پاسخ منفی می دهند زیرا این روزها با مشکل سختی روبه رو هستند و آن ادعای «محمد(ص)» است که خود را پیغمبر خدا می داند و گروهی از جوانان و بردگان قریش به آیین او گرویده اند. آنان او و مردم یثرب را از نزدیک شدن به پیغمبر اکرم(ص) برحذر داشتند تا مبادا فریب سخنان و کلمات سحرآمیز او را بخورند، اما اسعدبن زراره مرد خردمندی بود و با یادآوری گفته های یهودیان یثرب، احتمال داد که این مرد همان پیامبری باشد که قوم یهود در انتظار اویند.
حدس وی کاملاً درست بود. اسعد و همراهش در مسجدالحرام به حضور پیامبر رسید و هر دو مسلمان شدند. بنابراین معتقدم که اسلام یثربی ها در دورة شعب ابی طالب و بین سال های هفتم تا دهم بعثت بوده است. ملاحظه می کنید که علاوه بر عقیدة پیروان ادیان پیشین مبنی بر ظهور پیامبر آخرالزمان، روایات تاریخی هم این انتظار را در میان اقوامی چون یهودیان به صراحت تأیید می کند.
از زبان نبی ختمی مرتبت(ص) نقل شده که هیچ پیامبری به اندازه من اذیت نشد. مهم ترین چیزی که در شرایط عصر جاهلیت ایشان را آزار می داد چه بود؟
پیش از آنکه پیامبر(ص) به رسالت مبعوث شوند و مردم قریش را دعوت کنند از لحاظ اجتماعی پایگاه ویژه ای داشتند. سران قریش از وقتی که پایگاه اشرافی خود را در خطر دیدند، با پیامبر(ص) به مخالفت برخاستند و از هر جهتی ـ چه جسمی و چه روانی ـ به ایشان آزار رساندند. به گونه ای که سه سال اول دعوت بسیار مشکل بود و حضرت می توانست به سراغ همه برود تا اینکه مأمور شد دعوت خود را از خانواده شروع کند و بعد دعوت علنی را عرضه کرد. در همة مراحل، اگرچه از هر لحاظ با پیامبر آشنا بودند ولی برخوردهای خشن کردند. پیامبر که در کوچه ها راه می رفتند دورشان را می گرفتند و هیاهو می کردند. اگر کسی سراغ پیامبر می آمد با او برخورد می کردند، و یاران پیامبر و خود آن حضرت را هم شکنجه دادند به گونه ای که وقتی در نماز بودند شکمبة شتر را سر پیامبر(ص) خالی می کردند و یا گاهی به گردنشان طناب می انداختند. البته بعضی از این موارد جای تحقیق دارد چونکه بنی هاشم سرور قریش بود اما به هر حال پیامبر به شدت تحت فشار بودند، البته خود آن حضرت تحت شکنجه ظاهری نبود و بیشتر کسانی که دعوت ایشان را پذیرفته بودند در فشار بودند به حدی که گاه زیر شکنجه جان می دادند. تا اینکه بحث مهاجرت به حبشه مطرح شد.
البته این بحث جای تحقیق دارد که آیا هدف پیامبر، حفظ جان آن عدة معدود بوده است، من فکر می کنم مسئله باید فراتر از اینها باشد یعنی پیامبر با توجه به برخوردهای خشنی که از سوی سران قریش با دعوت انجام می شد احساس خطر می کردند که مبادا اصل دعوت از بین برود. از این رو، مهاجران را فرستادند که لااقل عده ای باشند که پیام آن حضرت(ص) را به جهانیان برسانند. پس از آن پیامبر به طائف می روند و در آنجا یاری پیدا نمی کنند و در نهایت برای اینکه مکه ظرفیت پذیرش دعوت را نداشت، برای ادامة دعوت به یثرب و آن هم به طور پنهانی هجرت می کنند. این وقایع هم حکایت از آزار شدید پیامبر دارد. انواع اتهامات از قبیل شاعری، جادوگری، جنون به ایشان زده شد و بعد هم که پیامبر در مدینه حکومتی تشکیل دادند، تا سال 21 بعثت، همواره با آن حضرت در جنگ بودند. بارها لشکرکشی کردند و یاران پیامبر(ص) را کشتند و از هر وسیله ای برای این منظور استفاده کردند. این است که پیامبر می فرمایند نسبت به پیامبران دیگر خیلی اذیت شدم. پیامبر اکرم(ص) برای این مردم سعادت دنیا و آخرت را آورده بود اما آنان به جای استقبال و پذیرش، راه دشمنی و عناد را پیش گرفتند و آن گرامی را وادار به جلای وطن کردند. مگر نه این است که حتی در نهایت تصمیم گرفتند او را بکشند؟! چرا شبانه و به صورت پنهانی، برای پیوستن به یارانش که به یثرب هجرت کرده بودند، فرار کرد؟! از 23 سال رسالت پیغمبر(ص)، 21سال آن در مخالفت و جنگ و نبرد، و کشت و کشتار یاران حضرت گذشت! اگر این آزار و اذیت های قریش نبود، دعوت پیغمبر(ص) در طول حیات آن حضرت توسعه پیدا می کرد و سرزمین های دیگر را در بر می گرفت اما همین دشمنی قومش مانع بزرگی بود.
کدام ویژگی های پیامبر(ص) موجب شد که آن حضرت در برابر شرایط غیرقابل تحمل عرب جاهلی نظیر خشونت، قساوت قلب، تعصب جاهلی، تفاخر و… تاب بیاورد و مسئولیت خود را به خوبی ادا کند؟
شخصیت پیامبر(ص) را می توان از آیات قرآن درک کرد و علاوه بر آن از روایات تاریخی می توان دریافت که آن حضرت در برخورد با مردمان عرب از چه خصلت های والا و برتری برخوردار بوده است. مطابق دستور قرآن، پیامبر اکرم(ص) الگوی تمام عیار بشریت برای رسیدن به کمال مطلوب است.
«لقد کان لکم فی رسول الله اُسوة حسنه لمن کان یرجوا الله والیوم الآخر2. قطعاً برای شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقی نیکوست، برای آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد می کند.
در آیات قرآن، اخلاق آن حضرت چنین توصیف شده است:
إنّک لعلی خلق عظیم3.
و راستی که تو را خوبی والاست.
یا در جای دیگر می فرماید:
فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظّاً غلیظ القلب لانفضّوا من حولک، فاعف عنهم و استغفرلهم…4.
پس به [برکت] رحمت الهی، با آنان نرمخو [و پرمهر] شدی، و اگر تندخو و سخت دل بودی قطعاً از پیرامون تو پراکنده می شدند، پس از آنان درگذر و برایشان آمرزش بخواه.
خداوند کریم به رسول خدا(ص) شرح صدر عطا کرده تا کج رفتاری ها و ناهمواری های کرداری مخاطبان و حتی پیروان خود را تحمل کند:
الم نشرح لک صدرک…5.
آیا برای تو سینه ات را نگشاده ایم؟
پیامبر(ص) توانست از مردم عرب که به لحاظ شرایط جغرافیایی عربستان و روحیه بدوی و بیابان گردی، انسان هایی خشن و قسی القلب بودند، انسان هایی تربیت کنند که وقتی در یک جنگ شخصی برای مجروحان آب آورد، اولی گفت به دومی بده، دومی هم گفت به سومی بده و سومی هم گفت به اولی بده؛ تا اینکه همه لب تشنه شهید شدند. وانگهی پیغمبر(ص) در میان همین مردمان به دنیا آمده بود و از تبار آنان بود و در میانشان پرورش یافت و بزرگ شد تا اینکه از سوی خداوند به رسالت مبعوث گردید. از این رو با روحیات، اخلاق، عقاید و آداب و رسوم و رفتار، و صفات و خصلت های زشت و زیبای این قوم به خوبی آشنایی داشت و چون مأموریت داشت تا همین انسان های بداخلاق، خشن، بدوی و غیرقابل تحمل را به جاده هدایت و منزل سعادت رهنمون شود و دست آنان را بگیرد و از چشمه سار رحمت الهی سیراب نماید، هر گونه خشونتی را در این راه تحمل کرد و از جمع آنان، مؤمنانی را تربیت کرد که برای همیشه تاریخ الگو و مثال زدنی خواهند بود.
در همین مسیر، چند بار (حداقل دوبار) آنان را با هم برادر کرد. چنان که حتی گمان بردند که همچون برادران حقیقی از همدیگر ارث می برند.
دعوت پیامبر(ص) دعوت به فطرت بود و این افراد خشن و جاهل بالاخره انسان بودندو اگر کسی در مسیر خلقت گام برمی داشت و مباحث فطری را می دانست، می توانست آنها را به راه مستقیم هدایت کند و پیامبران بوده اندکه چنین توانایی داشته اند.
علاوه بر اینکه دعوت و آیین پیامبر(ص) بر مبنای فطرت بود، ایشان شخصیت برجسته ای داشت. به عنوان نمونه همان طور که ابوسفیان را می بخشد و در فتح مکه خانه وی را محل امن قرار می دهد، و حتی در غزوه حنین، بخش زیادی از غنایم را به عنوان «تألیف قلوب» به او و مکیان می دهد، وحشی را هم که عموی دلاورش را ناجوانمردانه شهید و مُثله کرده بود، وقتی به او پناه آورد، بخشید و البته به او فرمود که خود را از دید حضرت پنهان دارد تا مبادا مصیبت ناگوار حمزه تداعی شود. در کجای تاریخ این همه بزرگواری، کرامت، گذشت، فداکاری و در یک کلام، جمیع خصلت های پسندیده را با هم در یک نفر می توان دید. اگر نتیجه چیزی جز این بود، می بایست در آن تردید کرد.
مهم ترین عواملی که موجب پیروزی نسبتاً سریع پیامبر(ص) در جزیرةالعرب شد، چه بود؟
دو عامل را می توان مؤثر دانست: شخصیت پیامبر(ص) و روش هایی که حضرت برای ابلاغ دعوت پیمود.
دعوت پیامبر(ص) دعوتی الهی بود. آیین اسلام آیینی توحیدی و فطری است و پیام دعوت با خلقت بشر هماهنگی دارد. شخصیت پیامبر(ص) افراد را جذب می کرد. روش هایی را هم که ایشان در پیش گرفت، کاری و مؤثر بودند. حضرت ابتدا از مباحث فردی شروع کرد و اعتقادات مردم را درست نمود و پس از آن کم کم روابط اجتماعی ـ سیاسی را با مشقات و زحماتی اصلاح کرد.
اصولاً ابلاغ دعوت تدریجی و بر حسب روحیة مخاطبان و شرایط زمان و مکان انجام شده است. شاید فلسفة آیات «ناسخ و منسوخ» نیز همین باشد که برای هدایت انسان ها، سیاست گام به گام و تدریجی بهتر نتیجه می دهد. البته چنین نبوده که پیغمبر(ص) با تلاوت آیات الهی و دعوت مردمان به اهداف خود دست یافته باشد بلکه مشقت های فراوانی را در این راه متحمل شد و حداقل 21 سال از 23 سال عصر رسالت خود را به درگیری قریش و مخالفت های بی امان و پی درپی آنان گذراند و سالیان دراز برای حفظ مؤمنان و پیروان خود، رنج برد و دفاع کرد و شماری از بهترین یاران خویش را از دست داد.
پیامبر اعظم(ص) از همان ابتدای بعثت، دین خود را دینی جهانی مطرح کرد. چه شواهدی بر این مدعا می توان ارائه کرد؟
دو بحث در اینجا مطرح است: یکی آیات قرآن که حضرت از همان اول می گوید: «یا أیها الناس» «ال» در واژه الناس «ال» جنس است و به گفته عالمان زبان عربی، افادة عموم و استغراق می کند: یعنی همة مردم، در هر جای کره زمین و در هر عصری از روزگاران متمادی که هستند و نه فقط فی المثل مردم مکه یا مردم جزیرةالعرب یا در جای دیگر می فرماید:
کافّةً للناس بشیراً و نذیرا6ً.
پیغمبر برای همه انسان ها، بشارت دهنده به خوبی ها و بیم دهنده از بدی ها است.
و به مکان، زمان، نژاد و اقوام خاصی اختصاص ندارد؛ همگانی است نه قومی و سرزمینی.
بحث دیگری که می توان در روایات تاریخی به دنبال آن بود و خیلی هم مشهور است، نامه های پیامبر به حکومت های آن زمان است؛ به نحوی که هیچ نقطة شناخته شده ای در زمین ـ چه کوچک و چه بزرگ ـ نبود مگر آنکه حضرت برای حاکم و پادشاه آنجا نامه نوشت و آن حاکم و مردمان تحت امرش را به اسلام دعوت کرد و حتی اخطار فرمود که اگر ایمان نیاوری، گناه مردمان آن منطقه بر عهده تو است. اگر دعوت پیغمبر(ص) جهانی نبود، مسلماً چنین نامه هایی نامفهوم می نمود و لازم نبود یاران خود را در شرایط آن روزگار برای انجام رسالتی خارج از مأموریت خویش، به زحمت و حتی جانشان را به خطر اندازد.
بر اساس آنچه در روایات آمده، حضرت مهدی(ع) شبیه ترین مردم به رسول خدا(ص) هستند. اگر بخواهیم میان جاهلیت اولی که پیامبر خاتم(ص) در آن انقلاب خود را آغاز کرد و جاهلیت مدرن که امام مهدی(ع) انقلاب خویش را در آن آغاز می کند، مقایسه ای کنیم، به نظر شما کدام ویژگی های مشترک خاتم پیامبران و خاتم اوصیا(ع) می تواند در این دو عصر جاهلی بیش از همه کارساز باشد؟
آن حضرت پیامبر خاتم است اما راه پیامبری و نهضت آن بسته نشده بلکه خط پیامبری در امامت امتداد پیدا می کند تا اینکه به امام عصر(ع) می رسد که ما معتقد هستیم با فراهم شدن شرایط، ظهور می کند و انسان ها را نجات می دهد.
در روایات آمده وقتی امام زمان(ع) ظهور می کنند بسیاری از مشرکان باورشان نمی شود که ایشان حضرت مهدی(ع) هستند و می گویند که ایشان شریعت جدیدی آورده اند. این طور نیست، بلکه ایشان همان شریعت پیغمبر را احیا می کند اما آن قدر انسان ها از شریعت الهی فاصله گرفته اند که حتی متشرعان هم فکر می کنند شریعت جدیدی است.
مردمانی که در روزگار قبل از ظهور هستند آنقدر از شریعت آسمانی فاصله گرفته اند و در عین حالی که از لحاظ عقلی رشد کرده اند اما کارهایشان خلاف عقل است و از علمشان علیه بشریت استفاده می کنند؛ مانند امروزکه انسان به وضعیتی رسیده که عین جاهلیت است و سیرش هم به سوی تباهی است و از همین رو کاروان بشری نیاز دارد فردی بیاید و آن را از این منجلاب نجات دهد و به راه بیاورد. بنابراین وقتی ما نهضت خاتم الاوصیا(ع) را با خاتم الانبیا(ص) مقایسه می کنیم می بینیم که از چند جهت با هم شباهت دارند:
ویژگی شخصیتی حضرت مهدی(ع) که می تواند جاهلیت مدرن را اصلاح نماید، عدالت گستری است و این که فرزند پیامبر است و در مکتب انبیا، بزرگ شده. حضرت مهدی(ع) همان ویژگی های پیامبر را در برابر جاهلیت دارد. برخورد ایشان متناسب با شرایط اجتماعی روز است. وقتی پیامبر(ص) می آید با یک انسان بدوی سروکار دارد در حالی که حضرت مهدی(ع) با یک انسان فوق العاده متمدن و مترقی با ابزار علم سرکار دارد و برای هدایت این انسان به راه راست باید با زبان خود و اندوختة ذهنی خود برخورد کند اما برنامه همان برنامه است، هدف و تعالیم همان هدف و تعالیم است اما این انسان انسان 1400 سال پیش نیست. طبیعی است که برای برخورد با این روش ها و ابزارهای زمان پیامبر کافی نباشد.
با تشکر از اینکه قبول زحمت نموده و در این گفت وگو شرکت کردید.
من هم از شما سپاسگزارم. امیدوارم انتظارات شما را برآورده باشم و از حسن نظر مسئولان مجله تشکر می کنم.
پی نوشت ها:
1. سورة انعام (6)، آیة 59.
2. سورة احزاب (33)، آیة 21.
3. سورة قلم (68)، آیة 4.
4. سورة آل عمران (3)، آیة 159.
5. سورة انشراح (94)، آیة 1.
6. سورة سبأ (34)، آیة 28.