ای بانوی بزرگ! چه رازی در قلب تو بود که مادر باشی؛ اما مادر خودت نباشی؟ چه عشقی در جانت ریشه داشت که وقتی خبر کربلا رسید، نپرسیدی «پسرانم چه شدند؟» فقط گفتی: «از حسینم بگویید… از آقایم…»
مادرِ علمدارِ کربلا
حضرت امالبنین…
نامت که میآید، دل میلرزد؛ انگار نسیم آرامی میوزد که بوی مادری، وفا، شجاعت و ایمان را با خود دارد.
تو فقط یک مادری معمولی نبودی؛
تو «مکتب» بودی…
مکتبی که در دامنش عباس تربیت شد؛ جوانی که قامتش ستون حرم بود و وفایش جان جهان شد.
ای بانوی بزرگ!
چه رازی در قلب تو بود که مادر باشی؛ اما مادر خودت نباشی؟
چه عشقی در جانت ریشه داشت که وقتی خبر کربلا رسید،
نپرسیدی «پسرانم چه شدند؟»
فقط گفتی:
«از حسینم بگویید… از آقایم…»
این جمله تو، ماندگارترین درس تاریخ است؛
درسی که به ما میگوید عاشقی یعنی دل دادن؛ یعنی ساختن انسانهایی که بودنشان پشتوانه حق باشد.
ای مادرِ آقا ابالفضل!
هر وقت خستهایم… هر وقت دلهایمان شکسته و راهی پیشِ رو نمیبینیم،
یاد تو و فرزندت که میافتیم، انگار دوباره جان میگیریم.
وفای عباس از تو شروع شد؛
قدرت و ایمانش از نگاه تو جان گرفت؛
و امروز، ما هم با دلهای گرفته، به دامان تو پناه میآوریم.
حضرت امالبنین!
دست ما را هم بگیر؛
به ما صبر بده، عشق بده، وفاداری یاد بده…
کمکمان کن مثل عباس، در سختیها خم نشویم،
در تاریکیها چراغ شویم،
و در لحظههای امتحان، دست از دامان حسین برنداریم.
تو مادر امیدی…
مادر شفایی…
مادر معجزههایی که آهسته و بیصدا در دلها رخ میدهند.
ای بانوی آسمانی، ما را در پناه دعاهای خودت فراموش نکن…
#عباس #ابوالفضل #صبر #ام_البنین
#به_قلم_خودم #تولیدی
#راضیه_میرزایی @suggest @cyber