از زلال صحیفه (1)
از زلال صحیفه (1)
مجله حصون خرداد و تیر ماه 1390 ، شماره 30
1. آشنایی اجمالی با صحیفه سجّادیه
2. مقدمه
صحیفة سجّادیه معروف به «اخت القرآن»، «انجیل اهل بیت» و «زبورآل محمد
»[i] و دربردارنده 54 دعا از ادعیه امام سجّاد، از کتاب های بسیار پر ارزشی است که همواره مورد توجه بزرگان علمای اسلام قرار گرفته است. ارزش و عظمت این کتاب تا بدان جا است که ائمه همواره آن را از دسترس نااهلان دور نگه داشته و بدون هیچ گونه نقصی به دست شیعیان، دوستان و شیفتگان خود رسانده اند.
صحیفة سجّادیه بحر زخاری از معارف عالی و رقیق و حقایق ملکوتی است که عزیزترین معارف و راقی ترین مطالب معرفتی را چون گوهرهایی ناب در خود جای داده و سرشار از نغمه های شیوا و عشق و معرفتی است که پس از قرآن و نهج البلاغه به بشر عرضه شده است تا از زلال معارف خود سیرابشان سازد.
نوشتار حاضر بخش اول از سلسله مقالاتی است که به لطف خدا و با عنایات امام سجّاد معارفی گران سنگ از صحیفه اش را به خوانندگان عزیز تقدیم می دارد، به این امید که مورد پذیرش خداوند متعال قرار گیرد و در نشر فرهنگ اهل بیت مؤثر باشد.
امّا پیش از ورود به بحث، لازم است نگاهی گذرا به دوران زندگی امام سجّاد و بستر شکل گیری دعاهای صحیفه سجّادیه داشته باشیم تا با آگاهی از فضا و شرایط حاکم بر آن روز جامعه اسلامی معارف ناب صحیفه را مورد بررسی قرار دهیم.
3. ویژگی های دوره امام سجّاد
دوران امامت امام سجّاد از عاشورای سال 61 هجری تا شهادت ایشان در سال 94 هجری با زمامداری یزید بن معاویه، عبدالله بن زبیر، معاویهْْ بن یزید، مروان بن حکم، عبدالملک بن مروان و ولید بن عبدالملک همزمان بود. برخی از مهم ترین ویژگی های این دوره عبارت است از:
4. 1. حاکمیت استبداد
از ویژگی های بارز دوران امامت امام سجّاد حاکمیت استبداد در دنیای اسلام است. استبداد به معنای خودسری، به میل خود یا به ضرر مردم تصمیم گرفتن، راه و رسم حاکمان آن دوران بود. آنها جزو ظالم ترین و قسی القلب ترین مردم زمان خودشان بودند و جز زبان زور و تمایلات خود و اطرافیان خود قانونی نمی شناختند و هر کاری می خواستند آزادانه با ملت و کشور انجام می دادند، در چنین فضایی، هیچ چیز زیبا و مطلوبی که زندگی مردم را از لحاظ مادی و معنوی اعتلا بخشد و پیش ببرد، نمی توانست بین آنها پا بگیرد. در آنچنان دورانی، همه جا، جای پای ستمگران و چپاولگران و اهانت به دین و فرهنگ پیدا بود؛ سیاست فرعونی بر مردم حاکم بود.
سهل بن شعیب (یکی از بزرگان مصر) می گوید:
روزی حضور علی بن الحسین رسیدم و عرض کردم: حال شما چگونه است؟ فرمود: فکر نمی کردم شخصیت بزرگی مثل شما نداند که حال ما چگونه است؟ اینک اگر وضع ما را نمی دانی، برایت توضیح می دهم:
أَصْبَحْنَا فِی قَوْمِنَا مِثْلَ بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی آلِ فِرْعَوْنَ، إذ کانوا یذَبِّحُونَ أَبْنَاءَهُم وَ یسْتَحْیونَ نِسَاءَهُم، و اَصبَحَ شَیخُنا و سَیدُنا یتَقَرَّبُ اِلی عَدُوِّنا بِشَتمِهِ اَو سَبِّهِ عَلَی الْمَنَابِرِ.[ii]
روزگار ما میان قوم خود، چون روزگار بنی اسرائیل میان فرعونیان است که پسرانشان را می کشتند و دخترانشان را زنده نگه می داشتند. امروز وضع بر ما به قدری تنگ و دشوار است که مردم به سبب ناسزاگویی به بزرگ و سالار ما(امام علی)، بر فراز منبرها به دشمنان ما تقرّب می جویند.
5. 2. جوّ رعب و وحشت
ویژگی دیگر دوران امامت حضرت سجّاد حاکمیت جوّ رعب و وحشت در دنیای اسلام است که آن نیز نتیجه وجود ظلم و استبداد حاکمان ستمگر و دست نشاندگان آنان بود؛ زیرا بعد از حادثه دلخراش عاشورا و انعکاس خبر آن، حکومت یزید اثبات کرد که آماده است برای تحکیم حکومت خود، حتّی فرزند پیامبر
را نیز بکشد.
با بروز «فاجعه حرّه» در ذی حجه سال 63 هجری. قمری و سرکوب شدید و بی رحمانه مردم مدینه توسط نیروهای یزید، جوّ ارعاب مردم به اوج رسید و اختناق شدیدی به وجود آمد. در این واقعه تا سه روز، جان، مال و ناموس مسلمانان مدینه بر لشکریان یزید مباح اعلام شده بود، در همان سال چهار هزار دختر به خانه بخت نرفته، فرزند به دنیا آوردند. عمّال یزید از مردم خواستند تا با وی به عنوان بندگان زرخرید بیعت نمایند.[iii]
بیشترین دوران امامت حضرت سجاد مصادف بود با دوران خلافت عبدالملک بن مروان که مدت 21 سال طول کشید. او که به زهد و دینداری شهرت داشت، پس از مرگ پدرش مروان، سرگرم خواندن قرآن بود؛ اما هنگامی که خبر خلافت به او رسید، قرآن را بوسید و کنار گذاشت و گفت: «هذا فِراقُ بَینِی وَ بَینِک »؛ دیدار به قیامت![iv]
مسعودی می نویسد:
عبدالملک فردی خونریز بود. عمّال او مانند «حجّاج» حاکم عراق، «مهلَّب» حاکم خراسان و «هشام بن اسماعیل» حاکم مدینه نیز همچون خود او سفّاک و بی رحم بودند.[v]
از میان دست نشاندگان عبدالملک، حجّاج از همه جنایتکارتر بود. وی پس از شکست دادن عبدالله بن زبیر دو سال استاندار حجاز (مکه و مدینه و طائف) گردید و بر شیعیان بسیار سخت گرفت و خون بی گناهان بسیاری را بر زمین ریخت. امام باقر در این باره می فرماید:
ثُمَّ جَاءَ الْحَجَّاجُ فَقَتَلَهُمْ کلَّ قَتْلَةٍ وَ أَخَذَهُمْ بِکلِّ ظِنَّةٍ وَ تُهَمَةٍ حَتَّی إِنَّ الرَّجُلَ لَیقَالُ لَهُ زِنْدِیقٌ أَوْ کافِرٌ أَحَبُّ إِلَیهِ مِنْ أَنْ یقَالَ شِیعَةُ عَلِی.[vi]
سپس حجّاج آمد و شیعیان را به انواع کشتن و به هر گمان و تهمتی به قتل رسانید تا آنجا که اگر به کسی «زِندیق» یا «کافر» می گفتند برایش محبوب تر از آن بود که به او بگویند: او شیعة علی است.
پس از آنکه حجّاج مکه و مدینه را تحت فرمان عبدالملک درآورد، به فرمان عبدالملک حکومت عراق (کوفه و بصره) را به دست گرفت و دست به کار قلع و قمع شیعیان عراق گردید. حجّاج به ناحق خون مسلمانان را می ریخت و از خونریزی و ارتکاب جنایات بی سابقه باز نمی ایستاد. از کشتار بی رحمانه وی در غیر از صحنه های جنگ، تا 120 هزار نفر را بر شمرده اند. او خود بر این خونریزی اعتراف کرده، می گوید:
به خدا سوگند! امروز مردی را روی زمین سراغ ندارم که بیش از من جرئت خونریزی داشته باشد.[vii]
نوشته اند: روزی حجاج در حال خواندن قرآن، به این آیه رسید: «یا نُوحُ إِنَّهُ لَیسَ مِنْ أَهْلِک إِنَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صالِح» (هود:46) در اعراب این قسمت از آیه متحیر ماند که «عمل» چگونه خوانده می شود. یکی از ادبای معروف زمان را برای تبیین آیه احضار کرد. در این میان، اتفاقی افتاد و خبری برای حجّاج آوردند؛ مأمورِ آوردن ادیب، او را به زندان انداخت تا حجّاج در فرصتی مناسب او را ملاقات کند. شش ماه از این ماجرا گذشت. حجّاج برای تشفّی دل به زندان رفته بود و از زندانیان علت زندانی شدنشان را می پرسید. به این ادیب که رسید گفت: تو چرا در زندانی؟ گفت: مرا پسر نوح به زندان فرستاده. در آن جا حجّاج فهمید که او همان ادیبی است که برای تبیین اعراب آیه، احضار شده بود، پس دستور آزادی او را صادر کرد.[viii]
از این نمونه جنایت ها در روزگار حجّاج فراوان می توان یافت.
پس از مرگ عبدالملک، پسرش «ولید»- که او نیز مردی جبّار و ستمگر بود- به خلافت رسید. وی عناصر فاسد و جنایتکار را به عنوان امیر و فرماندار و حاکم، بر سرنوشت مسلمانان مسلّط کرده بود و این عده عرصه را بر مردم تنگ ساخته بودند. یکی از عمال او «حجّاج بن یوسف» بود که وی را پس از مرگ عبدالملک، در پست خود ابقا کرد. ولید نسبت به امام سجّاد بسیار کینه توز بود و عقیده داشت ملک و سلطنت او با وجود امام به پایان نمی رسد؛ به همین دلیل آن حضرت را مسموم کرد.
این بود دورنمایی از وضعیت دنیای اسلام در دوران زندگی امام سجاّد و حکّام ستمگر آن در ایجاد فضای رعب و وحشت برای مردم، به ویژه شیعیان.
6. 3. انحطاط فکری
ویژگی دیگر دوره امامت امام سجّاد، انحطاط فکری، بـیگانگی از معارف و دستورات دینی و ضعف ایمان و پایه های عقیدتی مردم در سرتاسر دنیای اسلام بود؛ چنان که رسول خدا
پیش بینی کرده و فرموده بود:
سَیأْتِی عَلَی أُمَّتِی زَمَانٌ لَا یبْقَی مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا رَسْمُهُ وَ لَا مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُهُ یسَمَّوْنَ بِهِ وَ هُمْ أَبْعَدُ النَّاسِ مِنْهُ مَسَاجِدُهُمْ عَامِرَةٌ وَ هِی خَرَابٌ مِنَ الْهُدَی.[ix]
روزگاری بر امت من خواهد آمد که از قرآن جز رسم (خط و چاپ) آن و از اسلام جز اسم آن باقی نماند؛ مسلمان خوانده می شوند، با اینکه دورترین مردم از اسلام اند؛ مساجدشان آباد ولی از هدایت تهی است.
حضرت سیدالشهدا می فرماید:
النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعِقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ یحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیانُونَ.[x]
مردم بنده زر خرید دنیایند و دین از لقلقه زبان آنها فراتر نمی رود و تا موقعی دیندار هستند که زندگی آنان تأمین شود، اما وقتی به وسیله بلا آزموده شوند دینداران اندک خواهند بود.
این سخن، وضعیت اجتماعی و جوّ حاکم بر افکار و اندیشه های مردم را در اواخر دوران زندگی امام حسین و آغاز دوران امامت امام سجّاد به خوبی نشان می دهد. در زمان امام سجّاد، عامّة مردم دچار بی ایمانی و ضعف و اختلال اعتقادی شدید شده بودند، مظاهر مسلمانی، به کلی رنگ باخته بود و دیگر نشانه ای از دین و دینداری در جامعه یافت نمی شد. انحطاط فکری مردم به حدّی بود که نه تنها روحیه پذیرش حق را از دست داده بودند که حقایق را به تمسخر می گرفتند. امام سجاد در ترسیم این وضع اسفناک می فرماید:
مَا نَدْرِی کیفَ نَصْنَعُ بِالنَّاسِ إِنْ حَدَّثْنَاهُمْ بِمَا سَمِعْنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ ضَحِکوا وَ إِنْ سَکتْنَا لَمْ یسَعْنَا.[xi]
نمی دانیم با این مردم چگونه رفتار کنیم ؛ اگر آنچه از رسول خد شنیده ایم برای آنان نقل کنیم می خندند و اگر سکوت کرده، نقل نکنیم، طاقت نمی آوریم.
جامعه اسم و رنگ مسلمانی داشت؛ ولی از درون پوسیده و خالی بود، چنان که محمد بن مسلم بن شهاب زهری می گوید: در شام نزد «انس بن مالک»(صحابی معروف پیامبر ) رفتم، دیدم تنها نشسته گریه می کند، وقتی از علت گریه اش پرسیدم، پاسخ داد:
لَا أَعْرِفُ شَیئاً مِمَّا أَدْرَکتُ إِلَّا هَذِهِ الصَّلَاةَ وَ هَذِهِ الصَّلَاةُ قَدْ ضُیعَتْ.[xii]
از مجموع آنچه از اسلام فرا گرفتم، جز این نماز را سراغ ندارم که مانده باشد. اکنون آن هم ضایع شده است.
در گزارش دیگری به نقل از او آمده است:
مَا أَعْرِفُ شَیئاً مِمَّا کانَ عَلَی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ قِیلَ الصَّلَاةُ قَالَ أَ لَیسَ قَدْ ضَیعْتُمْ مَا ضَیعْتُمْ فِیهَا.[xiii]
از آنچه در زمان پیامبر وجود داشت چیزی را نمی شناسم. به او گفتند: نماز چطور؟ پاسخ داد: آیا آن را تباه نساختید؟
اندکی پس از زمان انس، حسن بصری می گفت:
اگر رسول خدا دوباره به میان شما برگردد، از میان آنچه به شما تعلیم داده، جز «قبله» چیز دیگری را نخواهد شناخت![xiv]
7. 4. فساد اخلاقی
فساد اخلاقی به این معنا است که مردم از لحاظ اخلاقی، شرافت، غیرت، انگیزه و ایمان لازم را در خود پرورش ندهند. این ویژگی نیز رهاورد حاکمیت ظلم و استبداد است. دست قدرت های زمان، فساد اخلاقی و دوری از ارزش های اسلامی را ترویج و بر مردم تحمیل می کرد.
بدیهی است که مردم به خودی خود، فاسد نمی شوند؛ بلکه حاکمان ستمگر برای افساد آنها برنامه می ریزند تا از شرّ و تعرّض و مقابله به مثل و بیداری آنها جلوگیری کنند و امپراتوری قدرت شیطانی و اهریمنی خود را حفظ نمایند. در زمان امام سجّاد نیز سیاست این بود که مردم - به ویژه جوانان- تا خرخره در فساد اخلاقی، شهوات و غرایز جنسی غرق شوند و این سیاست همواره به وسیله حاکمان خودکامه و ایادی آنان دنبال می شد و از همین رهگذر بود که فضیلت های اخلاقی، مکارم و حقوق انسانی از بین رفته بود. مردم در گنداب فساد اخلاقی غرق بودند و به ارتکاب محرّمات خو گرفته بودند و اوقات خود را به عیاشی و هوسرانی سر می کردند.
وضعیت اخلاقی به گونه ای اسفبار و فاسد بود که حتی دو شهر مکّه و مدینه از آلودگی های اخلاقی مصون نماند. در مکه شاعری بود به نام عمر بن ابی ربیعه. او شاعری هرزه، عریان گو و بی پرده بود؛ ولی از قدرت و هنر شعری بسیار بالایی برخوردار بود. راوی می گوید: وقتی او از دنیا رفت، هر جا می رفتی عده ای از جوان ها نشسته بودند و تأسف می خوردند، کنیزکی را دیدم که دنبال کاری می رفت و همین طور اشک می ریخت و گریه و زاری می کرد، تا رسید به جمعی از جوانان گفتند: چرا اینقدر گریه می کنی؟ گفت به خاطر اینکه این مرد از دست ما رفت، یکی گفت: غصه مخور شاعر دیگری در مکه هست، او هم مانند عمر بن ابی ربیعه شعر می گوید و یکی از شعرهای او را خواند، وقتی کنیزک این شعر را شنید اشک های خود را پاک کرد و گفت:
فَالحَمد لِلّهِ الَّذی خَلَفَ عَلی حَرَمهِ وَ أمَّتِهِ مِثلَ هذا.[xv]
خدا را شکر که چنین شاعری را در حرمش و امّتش جایگزین کرد.
«جمیله» (یکی از زنان آواز خوان بنام آن عصر) وقتی سفری به مکه کرد، در طول مسیر، چنان از وی استقبال شد که در مورد هیچ فقیه، محدث، مفسر و قاضی زاهدی سابقه نداشت![xvi]
مقام معظم رهبری فضای حاکم بر آن دوران را این گونه ترسیم کرده، می فرماید:
اخلاق مردم نیز به شدّت خراب شده بود. نکته ای را من در خلال مطالعه کتاب اغانی ابوالفرج بازیافتم و آن اینکه در سال های حدود هشتاد و نود هجری تا پنجاه و شصت سال بعد از آن بزرگ ترین خواننده ها، نوازنده ها، عیاش ها و عشرت طلب های دنیا یا از مدینه اند و یا از مکه، هر وقت خلیفه در شام دلش تنگ می شد و هوس غنا می کرد و خواننده و نوازنده برجسته ای می خواست کسی را از مدینه و یا مکه که مرکز خواننده ها و نوازنده های معروف و مغنّی ها و خنیاگران برجسته بود برای او می بردند. بدترین و هرزه سراترین شعرا در مکه و مدینه بودند. مهبط وحی الهی و زادگاه اسلام، مرکز فحشا و فساد شده بود… نه فقط در بین افراد پست و پایین، بین همه مردم. آدم گدای گرسنه بدبختی مثل اشعب طمّاع معروف که شاعر و دلقک بود، و مردم معمولی کوچه و بازار تا آقازاده های معروف قریش و حتی بنی هاشم که من مایل نیستم از آنها اسم بیاورم. چهره های معروفی از آقازاده های قریش چه زنان و چه مردان جزو همین کسانی بودند که غرق در این فحشا بودند.[xvii]
این وضع اخلاقی مردم مدینه و مکّه بود. از این وضعیت، می توان حدس زد که دمشق، بصره و دیگر شهرهای بزرگ آن زمان در چه وضعی به سر می برده است.
8. 5. فساد سیاسی
گردانندگان جامعه اسلامی که به جای پیغمبر نشسته بودند، غرق در فسق و فساد بودند؛ ولی به نظر بسیاری از مردم، عجیب نمی آمد. مأموران غلاظ و شداد در اطراف دنیای اسلام می آمدند تا از مردم بیعت بگیرند. مردم نیز اعم از علما، زهّاد، نخبگان و سیاستمداران دسته دسته می رفتند و بیعت می کردند.
مقام معظم رهبری می فرماید:
فساد سیاسی که این هم یک عامل دیگر بود، اغلب شخصیت های بزرگ، سر در آخور تمنیات مادی-که به وسیله رجال حکومت برآورده می شد- داشتند. شخصیت بزرگی مثل «محمدبن شهاب زهری» که خودش قبلا شاگرد امام سجاد هم بود به آنچنان وضعی می افتد که آن نامه معروف امام سجاد به وی صادر می شود که در حقیقت نامه ای است برای تاریخ و نشان دهنده این است که او به وابستگی هایی دچار بوده است و امثال محمدبن شهاب زیاد بودند.[xviii]
3. مسئولیت امام سجاد
امام در برابر این وضعیت اسفبار چه کند؟ آیا باید قیام کند و آشکارا با استبداد و قدرت های فاسد و ستمگر در افتد؟ یا با توجه به فراهم نبودن زمینه، در برابر شداید و گرفتاری های این دوران مقاومت کند و شیوه ای دیگر برای مبارزه برگزیند؟
روشن است که پس از حادثه خونبار عاشورا و وضعیت نابسامان سیاسی- اجتماعی و حاکمیت قدرت های شیطانی و جوّ رعب و وحشت در سرتاسر دنیای اسلام، شرایط به هیچ وجه برای قیام آماده نبود؛ زیرا قیام، یار و یاور و آمادگی می خواهد؛ ولی امام از طرفی در آن شرایط یار و یاوری نداشت؛ چنان که در روایتی می خوانیم:
اِرْتَدَّ النَّاسُ بَعْدَ الْحُسَینِ إِلَّا ثَلَاثَةً؛ أَبُو خَالِدٍ الْکابُلِی، یحْیی ابْنُ أُمِّ الطَّوِیلِ وَ جُبَیرُ بْنُ مُطْعِمٍ.[xix]
پس از حضرت حسین مردم مرتد[xx] شدند مگر سه نفر: ابو خالد کابلی، یحیی بن ام الطویل و جبیر بن مطعم.
این روایت مربوط به حوادث بعد از شهادت امام حسین مانند حادثه سهمگین «حرّه» است که تشکیلات شیعه را از هم پاشید و رعب و ترس را حاکم گرداند و گرنه شیعه بعد از شهادت امام حسین به کلّی مرعوب و ناامید نشده و در صدد بر گرداندن انسجام قبلی خود بود.
ابو عمر نهْدِی می گوید از علی بن الحسین شنیدم که می فرمود:
مَا بِمَکةَ وَ الْمَدِینَةِ عِشْرُونَ رَجُلًا یحِبُّنَا.[xxi]
در مکه و مدینه بیست نفر مرد پیدا نمی شود که ما را دوست داشته باشند.
در چنین وضعیتی، طرفداران ائمّه پراکنده، مرعوب و مأیوس بودند و امکان حرکت جمعی از دست رفته بود. با وجود چنین وضعی امام سجّاد چگونه می توانست دست به قیام بزند؟!
وضعیت دوران امام سجّاد در آن وقتی که ایشان می خواهد کار عظیم خود را شروع کند، با دوران پدر بزرگوارش امام حسین تفاوت داشت؛ زیرا در زمان امام حسین به تعبیر مقام معظم رهبری: «یک انتخاب بیشتر وجود نداشت. زنده ماندنْ معنا نداشت؛ قیام نکردنْ معنا نداشت و لذا بایستی قیام می کرد. حال اگر در اثر آن قیامْ به حکومت می رسید، رسیده بود. کشته هم می شد، شده بود. بایستی راه را نشان می داد و پرچم را بر سرِ راه می کوبید تا معلوم باشد وقتی که وضعیت چنان است، حرکت باید چنین باشد.»[xxii]
ولی امام سجّاد بین دو انتخاب مخیر بود؛ یا باید قیام می کرد و راه شهادت را برمی گزید یا زنده می ماند؛ البته برای امام که اهل معنا و اهل حکمت و دقت است و از بصیرت فوق العاده برخوردار است و اوضاع و احوال دورانی را که در آن قرار دارد به خوبی درک می کند، زنده ماندن و ایفای وظایف امامت و هدایت امّت به مراتب سخت تر از کشته شدن و شهید شدن و به لقای خدا پیوستن است؛ از این رو، امام سجّاد کار سخت تر را انتخاب کرد و بدون تردید زنده ماندن، ثواب و اثر و زحمتش، بیشتر از کشته شدن بود.
اگر امام در چنان شرایطی دست به قیام مسلحانه می زد، ریشه شیعه کنده می شد و هیچ زمینه ای برای رشد مکتب اهل بیت و ادامه حیات دستگاه امامت و ولایت در دوران بعد باقی نمی ماند.
بر این اساس، عقل و منطق و شرع اقتضا می کرد که امام زنده بماند و برای نجات اسلام از اسارت در دست اشرار چاره ای بیندیشد؛ از این رو، امام بایست شیوه ای نوین برای مبارزه در پیش گیرد تا بتواند آن محیط تاریک و ظلمانی و آن مردم غافل و بی خبر را از چنگ شهوات و نیز ازتسلّط دستگاه های اهریمنی خلاص کند؛ شیوه ای که هم بتواند مردم را با حقایق و معارف دین آشنا سازد و انقلابی در دنیای اسلام ایجاد کند و هم بهانه دست دشمن ندهد. این بود که دست به کار شد و برای بیان مفاهیم مورد نظرشان از دو شیوه استفاده کرد که عبارت اند از:
الف- شیوه دعا که در صحیفه سجّادیه متجلی است.
ب- شیوه موعظه که در قالب سخنان و روایات آن حضرت تبلور یافته است.
از میان این دو شیوه حکیمانه، بهره گیری از شیوه دعا طرحی نو در تبیین عقاید و معارف ناب اسلام و مبارزه ای نامرئی بر ضد دستگاه حاکم بود. با این شیوه مردم آرام آرام به بهترین شکل با اندیشه های ناب دینی آشنا شدند و یک مجموعه مؤمن، علاقه مند و صالح برای کارهای آینده به وجود آمد.
دعاهای امام در عین اینکه حرکتی اخلاقی بود، مبارزه ای آرام در برابر قدرتهای اهریمنی، ولی ریشه کن کننده بود. او با این عمل و برنامه خود نشان داد که راه مبارزه در شمشیر منحصر نمی شود؛ زیرا در بعضی شرایط، شمشیر کارایی خود را به کلّی از دست می دهد و حتی نتیجه عکس می دهد.
صحیفه سجّادیه مجموعه ای از دعاهای امام سجّاد است. در این کتاب همه موضوعاتی که انسان برای یک زندگی مطلوب اسلامی به آن نیاز دارد مورد توجه قرار گرفته است و امام به زبان دعا، انگیزه های چنان زندگی ای را در ذهن مردم، بیدار و زنده می کند تا حرکت به سوی اصلاح جامعه آغاز گردد و زمینه برای تحقق هدف نهایی یعنی ایجاد حکومت اسلامی فراهم شود.
4. صحیفه سجّادیه، طرحی حکومتی و مبارزاتی
با توجه به آنچه گذشت می توان گفت که صحیفه سجّادیه یک کتاب دعای معمولی نیست که فقط انسان آن را برای برآوردن نیاز فردی خود بخواند یا درگوشه ای بخزد و با خدایش راز و نیاز کند و کاری به کار انسان و اجتماع نداشته باشد، بلکه کتابی است انسان ساز که طرحی حکومتی و مبارزاتی را در قالب دعا ارائه داده است.
برای اثبات این مطلب از شواهد زیر می توان کمک گرفت:
1. 1. سند صحیفه
شاهد اول سند صحیفه است. راوی صحیفه شخصی است به نام «عمیر» که توضیح می دهد صحیفه چگونه به دستش رسیده و به دنبال آن بین مردم منتشر گشته است.
عمیر می گوید: پدرم (متوکّل)[xxiii] گفت: موقعی که یحیی بن زید عازم خراسان بود او را ملاقات کردم، سلام دادم. گفت: از کجا می آیی؟ گفتم: از حجّ. او از من حال خانواده، بستگان، دوستان و پسر عموهایش را که در مدینه بودند پرسید و درباره امام صادق آهسته سؤال کرد.
حال و وضع آنها را برایش نقل کردم و گفتم: از جریان شهادت پدر شما همه ناراحت بودند، به اینجا که رسیدم گفت: عمویم محمّد بن علی(امام باقر) به پدرم گفت: صلاح نیست که الان مبارزه را شروع کنید.
بعد می گوید: از من پرسید: آیا پسر عم من جعفر بن محمّد(امام صادق) را ملاقات کرده ای؟
گفتم: من عذر می خواهم، دوست ندارم آنچه را که شنیده ام برای شما نقل کنم.
رو به من کرد و گفت: شما مرا از مرگ می ترسانی؟ هر چه از امام صادق درباره من شنیدی بگو، گفتم: شنیدم که می گفت یحیی قیام می کند و کشته می شود و به دارش می زنند؛ همان گونه که با پدرش رفتار کردند.
گفت: آیا از امام صادق نوشته ای همراه داری؟ عرض کردم: بلی! مطالبی را به من فرمود و من نوشته ام، آن را به او دادم و یکی از اینها هم دعایی بود که آن حضرت املا کرده و من نوشته بودم و فرموده بود این دعایی است که پدرش املا نموده و او نوشته و به او خبر داده که از دعاهای پدرش علی بن الحسین و از دعاهای صحیفه کامله است.
یحیی آن را گرفت و تا آخر مطالعه کرد و گفت: آیا اجازه می دهی من این را استنساخ کنم؟ گفتم: آیا اجازه استنساخ چیزی را از من می خواهی که اصلش از خود شما است؟ گفت: من هم در عوض صحیفه کاملی به تو خواهم داد؛ دعاهایی که از ناحیه پدرم زید است و به او از پدرش امام سجاد رسیده، ولی پدرم به من وصیت کرده که آن را حفظ کنم و به دست غیر اهلش ندهم.
عمیر می گوید: پدرم گفت: برخاستم و سر او را بوسیدم…، سپس یحیی نوشتة مرا به جوانی داده، گفت: این دعا را با خط زیبا، خوانا و روشن بنویس و به من بده. من این دعا را می خواستم از امام صادق بگیرم به من نمی داد. متوکل می گوید: من از کردة خود پشیمان شدم و ندانستم چه کنم و امام صادق پیش از این نفرمود آن را به کسی ندهم. آن گاه یحیی صندوقچه ای خواست، آوردند و از آن صحیفه ای قفل کرده و مهر زده بیرون آورد و در مهر آن نگریست و بوسید، گریه کرد و مهر آن را شکست و قفل را گشود و صحیفه را باز کرد و بر دیده نهاد و بر روی کشید و گفت: ای متوکّل! به خدا سوگند، اگر گفته پسر عمویم نبود که گفتی من کشته و به دار آویخته می شوم، این صحیفه را به تو نمی دادم و بر آن بخل می ورزیدم، لکن من می دانم که گفتار او راست است، از پدران ما به او رسیده و به زودی سخن او درست در می آید و ترسیدم چنین علمی به دست بنی امیه افتد و پنهان کنند و در خزائن خود نگهدارند؛ پس آن را بگیر و مرا از اندیشه آن آسوده ساز و منتظر باش تا حکم خداوند درباره من و اینان به انجام رسد. این صحیفه نزد تو امانت باشد و به دو پسر عموی من محمّد و ابراهیم پسران عبدالله بن حسن بن حسن بن علی برسان که در امامت جانشین من هستند.
متوکل می گوید: من صحیفه را از ایشان گرفتم، وقتی یحیی شهید شد به مدینه رفتم، خدمت امام صادق رسیدم و داستان یحیی را نقل کردم، امام صادق سخت گریه کرد و فرمود: خداوند پسر عمویم را رحمت کند و او را به اجدادش ملحق نماید، آنچه مانع بود که من دعا را به او بدهم همین بود که خودش از آن وحشت داشت (یعنی همان که پدرش وصیت کرده بود که می ترسم دعا به دست نااهل بیفتد).
بعد امام صادق فرمود: صحیفه ای که از یحیی در دست شماست، کجاست؟ گفتم: اینجا است.
امام صادق آن را باز کرد و فرمود: به خدا قسم! این خطّ عمویم زید و دعای جدّم علی بن الحسین است.
متوکل می گوید: آن گاه امام صادق[خطاب به فرزندش] فرمود: اسماعیل! بلند شو و آن دعایی را که تحویلت دادم و گفتم خوب حفظش کن بیاور.
اسماعیل صحیفه ای را آورد، درست مانند صحیفه ای که یحیی بن زید به من داد، امام صادق آن را بوسید و آن را روی چشمش گذاشت و فرمود: این خط پدرم امام باقر و املای جدّم علی بن الحسین است. من هم شاهد بودم و در حضور من نوشته شد. عرض کردم: اگر اجازه می دهی من این را دوباره مقابله کنم، فرمود: من تو را اهل و شایسته دیدم که نشانت می دهم (یعنی به نااهل نشان نمی دهم)، پس من هر دو را با هم مقابله کردم، هر دو یکی بود و حتی یک حرف را ندیدم که در این دو صحیفه با هم تفاوت داشته باشد. عرض کردم: حال اگر اجازه فرمایید من صحیفه یحیی را به پسر عموهایش تحویل دهم.
فرمود: خداوند امر فرموده که امانت ها را به اهلش برسانید. بعد که خواستم برخیزم و بروم فرمود: باش، سپس کسی را دنبال محمد و ابراهیم فرستاد که بیایند، وقتی آمدند امام فرمود: این میراث پسر عموی شما است که برای شما فرستاده، تحویل بگیرید؛ ولی ما با شما یک شرط می کنیم، عرض کردند: بفرمایید! فرمود: این صحیفه را از مدینه خارج نکنید.[xxiv]
در اینجا چند سؤال وجود دارد و آن اینکه:
1. این چه دعایی بوده که امام سجاد به زید املا کرده و زید هم به یحیی املا کرده و به او گفته مواظب باش به دست غیر اهلش نیفتد؟ دعا به معنای راز و نیاز که به دست دیگران بیفتد، مانعی ندارد.
2. صحیفه سجادیه که دست یحیی است، چه دعایی است که می گوید: اگر قرار نبود من شهید و به دار آویخته شوم نمی دادم، چون می ترسم به دست بنی امیه بیفتد و آنها این را در خزائن خود حفظ کنند؟
3. باز جای این سؤال است: چه دعایی بوده که با آنها چنین شرط می شود؟ آیا طرح مبارزاتی بر ضد بنی امیه بوده که امام صادق می فرماید: شرط می کنم آن را از مدینه خارج نکنید که اگر از اینجا خارج شود و به دست بنی امیه بیفتد اسرارکشف می شود؟! گفتند: چرا خارج نکنیم؟ آن حضرت فرمود: پسر عموی شما در مورد این صحیفه از چیزی می ترسید که من هم ترس همان جریان را نسبت به شما دارم و آن این است که به دست دشمن بیفتد.
بنابراین مشخص شد که سند صحیفه، باز گو کننده این است که صحیفه علاوه برآثاری که در معرفهْْ الله و نیل به کمالات معنوی و انسان سازی دارد یک طرح مبارزاتی برای به دست گرفتن حکومت بوده است؛ ولی با استتار و تحت عناوین خاص.
2. 2. فهرست ابواب صحیفه
شاهد دوم بر اینکه صحیفه سجّادیه یک طرح حکومتی است نه یک کتاب دعای معمولی، فهرست ابواب این کتاب است. برخی مانند مرحوم مظفر مجموع 54 دعای صحیفه را در نوزده باب فهرست کرده و آورده اند که هر باب زیر مجموعه هایی نیز دارد. این ابواب نوزده گانه عبارت است از:
اول: باب توحید (بحث درباره خدا و صفات خدا)؛
دوم: باب نبوت (مطالبی در رابطه با بعثت انبیا و رسل)؛
سوم: باب امامت (مسئلة رهبری و امامت)؛
چهارم: باب المعاد (مقصد اصلی از خلقت انسان)؛
پنجم: باب الاسلام (معرفی اسلام)؛
ششم: باب الملائکه (فرشتگان و مأموران خاص خداوند)؛
هفتم: باب الاخلاق؛
هشتم: باب الطاعات (چگونگی اطاعت و عبادت خداوند)؛
نهم: باب الذکر و الدعا (چگونگی دعا کردن و دعا خواندن و چیز نوشتن)؛
دهم: باب السیاسهْْ (تدبیر کشور، شهر، بخش، خانه و تدبیر درکلیه امور)؛
یازدهم: باب الاقتصاد؛
دوازدهم: باب الانسان (انسان شناسی)؛
سیزدهم: باب الکون (هستی شناسی)؛
چهاردهم: باب الاجتماع (جامعه شناسی)؛
پانزدهم: باب العلم (ارزش دانش)؛
شانزدهم: باب الزمن (مسئلة زمان)؛
هفدهم: باب التاریخ (شناخت تاریخ و عبرت از آن)؛
هجدهم: باب العسکریهْْ (مسائل نظامی و دفاع).[xxv]
این ابواب نوزده گانه که به صورت فهرست موضوعی ارائه شده، نشان دهندة مجموعة معارف انسان ساز است که ظاهرش دعا و باطنش امور فراوانی از جمله کادرسازی برای مقابله با ظلم و ستم است.
5. نتیجه گیری
1. از مجموع آنچه گذشت نتیجه گرفته می شود:
1.صحیفة سجّادیه پس از قرآن و نهج البلاغه، اثری بسیار ارزشمند و از مفاخر اسلام است و به اخت القرآن، انجیل اهل بیت و زبور آل محمد
معروف شده است.
2. این کتاب 54 دعا از ادعیه امام سجّاد را در خود جای داده است.
3. صحیفه سرشار از معارف عالی و رقیق و و حقایق ملکوتی است که عزیزترین معارف و راقی ترین مطالب معرفتی را چون گوهرهایی ناب در خود جای داده است.
4. برای پرداختن به معارف صحیفة سجّادیه لازم است درباره شرایط سیاسی- اجتماعی دوران امامت امام سجّاد قدری مطالعه و تدبّر شود.
5. برخی از مهم ترین ویژگی های دوران امامت امام سجّاد عبارت است از: حاکمیت استبداد، فساد سیاسی، جوّ رعب و وحشت، انحطاط فکری و فساد اخلاقی.
6. با تدبّر در وضعیت این دوران می توان به این نتیجه رسید که شرایط اجتماعی برای قیام فراهم نبوده و امام می بایست شیوه ای نوین و نامرئی در مبارزه برمی گزیده است.
7. انتخاب دعا در آن شرایط بهترین شیوه و طرح مبارزاتی ممکن بود که امام می توانست با استفاده از آن از شرّ دشمنان در امان و زنده بماند تا بتواند با تلاش خستگی ناپذیر مردم را با حقایق دین آشنا کند، ایجاد بصیرت نماید و کادر سازی کند و در نتیجه آرام آرام زمینه را لااقل برای آینده فراهم سازد.
8. از سند صحیفه سجّادیه و فهرست ابواب آن می توان به این نکته پی برد که صحیفه، تنها یک کتاب دعای معمولی نیست، بلکه کتابی است انسان ساز که طرحی حکومتی و مبارزاتی را در قالب دعا ارائه کرده است.
[i] . الذریعهْْ، شیخ آقا بزرگ تهرانی، (اسماعیلیان قم و کتابخانه اسلامیه تهران، 1408 هجری قمری) ج 15، ص 18.
[ii] . تاریخ الطبری، تاریخ الأمم و الملوک، أبو جعفر محمد بن جریر الطبری(م 310)، تحقیق: محمد أبوالفضل ابراهیم، (بیروت، دار التراث، ط الثانیهْْ، 1387 )، ج11، ص630-6311967.
[iii] . مروج الذهب و معادن الجوهر، أبوالحسن علی بن الحسین بن علی المسعودی، (قم، دار الهجرهْْ، چاپ دوم، 1409ق) ج 3، ص 78.
[iv]. تاریخ الخلفا، سیوطی، (قاهره، مطبعهْْ المدنی، الطبعهْْ الثالثهْْ، 1383ق) ص 217.
[v] . مروج الذهب و معادن الجوهر، ج 3، ص 91.
[vi]. بحارالانوار، علامه مجلسی، (اسلامیهْْ، تهران)، ج44، ص 69.
[vii]. تحلیلی از زندگانی امام سجّاد، باقر شریف قرشی، ج2، ص619؛ به نقل از: طبقات ابن سعد، ج6، ص66.
[viii] . عقدالفرید، ج 5، ص 37.
[ix] . بحارالانوار ، ج2، ص109.
[x]. همان ، ج44، ص383
[xi] . الکافی، شیخ کلینی، (اسلامیهْْ تهران، چاپ دوم، سال1362 ش)، ج3، ص234.
[xii] . نهج الحق و کشف الصدق، علامه حلی، (دارالکتاب اللبنانی: بیروت، چاپ اول، سال 1982 م)، ص316.
[xiii] . همان.
[xiv] . دراسات و بحوث فی تاریخ الاسلام، جعفر مرتضی العاملی، ج 1، ص 57.
[xv]. زهر الاداب و ثمر الالباب، ابراهیم بن علی قیروانی، (دارالجیل، بیروت) ج2، ص597- 598.
[xvi]. ر.ک: الاغانی، ابوالفرج اصفهانی، (دار احیاء تراث عربی، بیروت، چاپاول، سال 1415 ه ق) ج 8، ص 208-210.
[xvii] . عنصر مبارزه در زندگانی ائمه
، سخنرانی مقام معظم رهبری در دوران ریاست جمهوری، ص18-19 نشر کنگره جهانی حضرت رضا.
[xviii] . همان، ص20.
[xix] . همان، ص144.
[xx] . لازم به ذکر است که منظور از ارتداد در این حدیث، ارتداد از امامت و ولایت است، نه ارتداد از اسلام.
[xxi] . بحارالانوار ، ج46، ص143.
[xxii] . نرم افزار حدیث ولایت، تاریخ 20/3/1375.
[xxiii] . منظور از متوکّل، متوکّل بن هارون است، نه متوکّل خلیفه مستبد عباسی.
[xxiv] . ر.ک: صحیفه سجّادیه.
[xxv] . ر.ک: مقاله آشنایی با صحیفه سجّادیه، شهید مرتضی مطهری، کتابخانه امام علی.