آيا علماي اهل سنت امامت را جزء اصول دين مي دانند ؟
مجري :
آيا علماي اهل سنت امامت را جزء اصول دين مي دانند ؟
استاد قزويني:
همانطوري كه برادر بزرگوارم جناب آقاي محسني بيان كردند، ما گفتيم قبل از ورود به مبحث امامت از منظر قرآن و سنت يك سري واژگان و مقدماتي بايد كاملاً محرز شود و ما انشاء الله در يك جلسه خلاصه اين بحث ها را هم براي بينندگان دوباره تقديم خواهيم كرد.
بحث اينكه قرآن بدون سنت مفهوم ندارد اين را براي عزيزان مفصل از منابع اهل سنت بيان كرديم و واژگان خلافت، امامت، حكومت را مفصل بحث كرديم.
و اينكه امامت از ضروريات است اين را هم عرض كرديم و ما در جلسه گذشته كه از استوديوي اهواز برنامه را پخش مي كرديم گرچه يك سري مشكلاتي در اينترنت استان خوزستان ايجاد شد، كه قول دادند اين مشكلات براي هفته آينده مرتفع شود تا ما بتوانيم تصوير خيلي زيبا و عالي از استوديوي اهواز به ويژه بخش عربي ، شبكه الولاية فعاليت خود را 24 ساعته در آينده بسيار نزديك با توكل بر خداي عالم و عنايت آقا ولي عصر ارواحنا فداه داشته باشيم.
در آنجا يك سؤالي را دوستان ما داشتند كه آيا علماي اهل سنت امامت را از اصول دين مي دانند يا نه ؟ من توضيح مختصري دادم كه تفصيل آن را امشب خدمت عزيزان بيننده عرض مي كنم.
علماي اهل سنت بر دو دسته هستند:
برخي از آنها امامت را از اصول دين مي دانند و برخي از فرع دين مي دانند.
قاضي القضاة عبد الله بن عمر بيضاوي متوفاي 685 بحث فروع و اصول را مطرح مي كند و در باره فروع مي گويد:
ولا كفر ولا بدعة في مخالفتهما
اگر كسي با فروع دين مخالفت كند و يا انكار بكند نه كفر آور است و نه بدعت.
بخلاف الإمامة
به خلاف امامت كه اگر كسي مخالفت و انكار كند، كافر و بدعت گذار است.
منهاج الوصول الي علم الاصول، ص 75 - 76
و همچنين امام سبكي يكي شخصيت هاي بلند آوازه اهل سنت، مسائل و مباحث اصول و فروع را مطرح مي كند و مي گويد:
بخلاف الإمامة فإنها من الأصول.
امامت از اصول دين است .
ومخالفتها بدعة ومؤثرة في الفتن.
مخالفت امامت و انكار امامت بدعت است و انسان و جامعه را در فتنه گرفتار مي كند.
الإبهاج، ج 2، ص 296
و همچنين از معاصرين دكتر محمد ابو النور زهير استاد دانشگاه الازهر همين تعبير را دارد تا آنجايي كه مي گويد:
بخلاف الامامه فانها من اصول الدين.
اگر كسي در فروع دين چيزي را انكار كند، كفر آور نيست ولي اگر اصول دين را انكار كند بدعت است و فتنه انگيز است.
اصول الفقه، ص107
اينها نمونه بود كه عده ديگري هم هستند كه امامت را از اصول دين مي دانند.
برخي از بزرگان ديگر امامت را فروع دين مي دانند مانند :
امام غزالي كه متوفاي 505 هجري است مي گويد:
النظر في الإمامة أيضاً ليس من المهمات.
امامت خيلي مهم نيست و از فن معقولات و عقايد هم نيست؛ بلكه از فقهيات است
الاقتصاد في الاعتقاد، ج1، ص253
و همچنين آقاي عضد الدين ايجي كه از قهرمانان علم كلام است و از او به فرسان علم كلام تعبير مي كنند كه متوفاي 756 هجري است كه مي گويد:
ليست من أصول الديانات والعقائد خلافا للشيعة.
امامت از اصول ديانات و عقائد نيست بر خلاف شيعه.
بل هي عندنا من الفروع المتعلقة بأفعال المكلفين.
امامت از فروعاتي است كه تعلق گرفته است به افعال مكلفين.
المواقف للإيجي، ج 3، ص 578
و همچنين جناب آقاي عامدي كه از شخصيت هاي برجسته اهل سنت است (كه هم در حوزه كلام ايشان قهرمان است و هم در حوزه فقه و اصول) مي گويد :
واعلم ان الكلام في الامامة ليس من اصول الديانات و لا من الامور الابديات بحيث لا يسع المكلف الاعتراض عنها و الجهل بها
امامت از ديانات نيست و از بديهيات هم نيست و اگر چنانچه مكلف اعتراض به امامت كرد يا نادان به آن بود مسئله اي نيست.
غاية المرام في علم الكلام للآمدي، ص 234
اگر واقعا امامت از فروعات است و اشكالي ندارد اگر كسي اعتراض بكند اين آقايان كه مي گويند:
وإن أنكر خلافة الصديق فهو كافر.
فتاوي السبكي، ج 2، ص576
من أنكر إمامة أبي بكر رضي الله عنه فهو كافر.
الصواعق المحرقة علي أهل الرفض والضلال والزندقة، ج 1، ص138
من أنكر إمامة لسطان فهو زنديق.
قوت القلوب في معاملة المحبوب ووصف طريق المريد إلي مقام التوحيد، ج 2، ص210
اينها را در جلسات ديگر يا اگر برسيم در همين جلسه بحث خواهيم كرد.
همچنين جناب تفتازاني كه از قهرمانان علم كلام است متوفاي 791 هجري است كه مي گويد:
لا نزاع
يعني اجماعي است.
في ان مباحث الامامة بعلم الفروع اليق.
امامت به فروع دين شايسته تر است تا به اصول دين.
شرح مقاصد، ج 5، ص 232
اين را عزيزان بيننده داشته باشند چه بيايند بگويند از اصول دين است و چه اينكه بگويند از فروع دين است ما در هر دو حوزه از اينها سؤال داريم.
آقاياني كه مي گويند از اصول دين است خوب شما داريد تمام دنيا را بر سر شيعه خراب مي كنيد كه شما مي گوييد امامت از اصول دين است و اگر از اصول دين است، چرا در قرآن نيامده است؟
خوب اين شخصيت هايي كه ما نام برديم كه گفتند امامت از اصول دين است آيا اينها آيه قرآني پيدا كردند؟ روايت متواتري داشتند كه گفتند امامت از اصول دين است ؟ يا مي گوييد اين آقايان كه گفتند امامت از اصول دين است همه اينها كافر هستند؟
امام سبكي كافر است، آقاي بيضاوي كافر است، آقاي ابو النور استاد دانشگاه الازهر كافر است كه اينها آمدند گفتند امامت از اصول دين است.
آيا حاضر هستيد بگوييد آنها كافر هستند يا نه؟
يا كساني كه مي گويند امامت از فروع دين است، سؤال ما از شما اين است كه:
اگر كسي فروع دين را انكار كند كفر آور نيست؟ همان طوري كه جناب آقاي ايجي و عامدي غزالي و سيد جرجاني و تفتازاني مي گويند كه از فروع است و اگر كسي انكار كند هيچ اشكالي ندارد خوب اگر اين گونه است، چرا شما مي گوييد هر كس خلافت ابو بكر را انكار كند يا امامت ابي بكر را انكار كند، كافر است .
در هر دو صورت آقايان بايد به ما جواب بدهند.
مجري:
نظر علماي شيعه نسبت به امامت چيست آيا آن را از اصول دين مي دانند؟
استاد قزويني :
در رابطه با اينكه نظر علماي شيعه چيست در اينجا سخن براي اين قضيه زياد داريم و من قبل از اينكه اين سؤال حضرتعالي را جواب دهم بگويم كه آقايان علماي اهل سنت هستند كه مي گويند منكرين به خلافت ابو بكر و عمر كافر هستند :
آقاي سيواسي حنفي متوفاي861 در فتح القديرج1، ص350 مي گويد :
و ان انكر خلافه الصديق أو عمر رضي الله عنهما فهو كافر.
آقاي محمد بن مفلح كه از فقهاي به نام است مي گويد:
اگر كسي اينها را تكفير هم نكند، ما آنها را كافر مي دانيم.
آقاي ابن نجيم حنفي متوفاي970 مي گويد:
و ان انكر خلافة الصديق فهو كافر.
بحر الرائق، ج1، ص611
آقاي طحطاوي مي گويد :
و ان انكر خلافة الصديق كفر كمن أنكر الإسراء.
همانطوري كه كسي معراج پيامبر را انكار كند كافر است، كسي كه خلافت ابوبكر را انكار كند نيز كافر است .
حاشية علي مراقي الفلاح، ص 303
آقاي تقي الدين سبكي در فتاوي السبكي مي گويد :
مذهب ابوحنيفه اين است كه هركس انكار كند خلافت ابوبكر را كافر است همچنين خلافت عمربن خطاب را.
فتاوي السبكي، ج2، ص 587
آقاي ابن حجر هيثمي همين تعبير را دارد، آقاي ابن عابدين حنفي مي گويد :
و من انكر خلافة الصديق او عمر فهو كافر.
حاشية رد المختار، ج1، ص561
اينها نمونه هايي بود كه عرض كرديم .
در رابطه با امامت شان، در فتاواي هنديه كه در حقيقت مذهب امام حنيفه را گروهي از فقهاء نوشته اند ايشان در آنجا دارد :
من انكر امامة ابي بكر الصديق فهو كافر.
الفتاوي الهندية في مذهب الإمام الأعظم أبي حنيفة، ج2، ص 138
ابن حجر دارد:
فيمن أنكر امامة ابي بكر…. ان الصحيح انه يكفر.
قول صحيح اين است كه منكر امامت ابي بكر كافر است.
الصواعق المحرقة، ج 1، ص 138
امام سبكي هم همين تعبير را دارد، و يا اگر كسي بگويد :
ابابكر و عمر ليسا بامامي هدي يقتل.
هركس بگويد ابوبكر امام هدايت نبودند بايد اعدام شود .
لسان الميزان، ج 5، ص 101
تذكرة الحفاظ، ج 2، ص 712
مختصر تاريخ دمشق، ج 6، ص 461
محمد بن علي بن عطيه مي گويد:
من انكر امامة لسلطان فهو زنديق.
قوت القلوب، ج 2، ص210
احياء علوم الدين، ج 4، ص 99
يعني هركس امامت آقاي ملك عبدالله را انكار كند ملحد و زنديق و بي دين است.
و هركس امامت آل خليفه و صدام را انكار كند كافر است ، خوب اگر واقعا امامت از فروع دين است پس اين بساط چيست ؟
و اگر از اصول دين است خوب در كجاي قرآن آمده است خلافت آقاي ابي بكر و عمر ؟ حتي در رابطه با خلافتشان گفتيم در صحيح بخاري و مسلم هم نداريد جز اينكه خود جناب عمر مي گويد :
ما كانت بَيْعَةُ أبي بَكْرٍ الا فَلْتَةً.
صحيح البخاري، ج 6، ص 2503
اما در رابطه با سؤال حضرتعالي كه آيا علماي شيعه نظرشان در رابطه با امامت چيست :
مرحوم شهيد ثاني و همچنين علامه مجلسي در بحار الانوار دارد از مرحوم محقق خواجه نصير الدين طوسي (كه استخوان در گلوي وهابيت است و ما انشاء الله درباره خواجه نصير الدين طوسي هم صحبت خواهيم كرد كه چه خدماتي به دنياي اسلام داشتند.) نقل كرده اند كه ايشان مي گويد: اصول ايمان در نزد شيعه 3 تا است :
تصديق به وحدانيت خدا، عدالت خدا و تصديق به نبوت انبياء و تصديق به امامت ائمه بعد انبياء.
اعلم أن المحقق الطوسي رحمه الله ذكر في قواعد العقايد أن أصول الإيمان عند الشيعة ثلاثة : التصديق بوحدانية الله تعالي في ذاته تعالي ، والعدل في أفعاله ، والتصديق بنبوة الأنبياء عليهم السلام ، والتصديق بإمامة الأئمة المعصومين من بعد الأنبياء عليهم السلام.
حقائق الإيمان للشهيد الثاني، ص 55
يعني تصديق امامت به دنباله تصديق نبوت انبياء از اصول است .
علامه حلي مي گويد :
ان الامامة من اركان الدين و اصوله.
امامت از اركان دين و اصول دين است
المنتهي ط.ق. ج1، ص 522
صاحب حدائق رضوان الله تعالي عليه مي گويد:
ثبوت كون الامام من اصول الدين بنص الآيات و الاخبار الواضحه الدلالة كعين اليقين.
اينكه امامت از اصول دين است با توجه به آيات و اخبار واضح مانند عين اليقين است و هيچ شبهه اي در آن نيست .
الحدائق الناضره، ج 18، ص 153
مرحوم ميرحامد حسين صاحب عبقات ايشان هم مي گويد:
وما ذلك إلا حكم الإمامة الذي هو أصل عظيم من أصول الدين ، وبه يتم صلاح المسلمين في الدنيا والآخرة .
شرح المقاصد ج 5 ص 232
همچنين مرحوم بهبهاني متوفاي1380 صاحب كتاب مصباح الهداية مي گويد :
با توجه به توضيحاتي كه داديم امامت از اصول دين است و ولايت و امامت امام مانند اقرار به نبوت پيامبر از اصول است و از فروع نيست.
مصباح الهداية في اثبات الولاية، ص133
و همچنين مرحوم كاشف الغطاء در كتاب اصل الشيعه و اصولها مي گويد :
ان اعتبار الشيعه كون الامامة اصل من اصول الدين و منصب الهي يمن به الله تبارك و تعالي علي من يشاء من عباده.
اينكه شيعه عقيده اش بر اين است كه امامت از اصول دين و منصب الهي است خداي عالم اين منصب الهي را به هركس بخواهد به او منت مي گذارد.
اصل الشيعة و اصولها، ص24
مرحوم شيخ محمد رضا مظفر متوفاي 1383 مي گويد:
نعتقد ان الامامة اصل من اصول الدين.
امامت اصلي از اصول دين است.
لا يتم الايمان الا بالاعتقاد بها و لا يجوز فيها تقليد الآباء و الاهل.
امامت اصلي از اصول دين است و ايمان بدون امامت معنا پيدا نمي كند و تقليد از پدران و خانواده و شخصيت ها جايز نيست.
عقائد الإمامية ص 65
همانطوري كه در توحيد و نبوت تقليد جائز نيست و بايد تحقيقي باشد در امامت هم اين چنين است. اينها برخي از علماي شيعه هستند كه معتقد هستند امامت از اصول دين است.
بخشي از بزرگان ما هم هستند كه آنها نظرشان بر اين است كه از اصول دين نيست بلكه از اصول مذهب است.
امام رضوان الله تعالي عليه مي فرمايد :
ذلك سواء فيه الاعتقاد بالولايه و غيرها فالامامه من اصول المذهب لا الدين.
امامت از اصول مذهب است نه از اصول دين .
كتاب الطهارة، ج 3، ص 323
همچنين حضرت آيت الله خوئي مي گويند:
اما الولايه بمعني الخلافه فهي ليست بضروريه بوجه.
امامت به معناي خلافت از ضروريات نيست به هيچ وجه.
و انما هي مسالة نظرية.
بحث امامت يك بحث نظري و اجتهادي است
و قد فسروها بمعني الحب و الولاء.
اهل سنت تفسير كردند خلافت را به معناي حب و ولاء.
و لو تقليدا لآبائهم و علمائهم.
آقايان اهل سنت يا به خاطر تقليد از پدران و علمايشان معتقدند بر اينكه ولايت علي عليه السلام به معناي محبت است.
و انكارهم للولاية بمعني الخلافة مستند الي الشبهه.
آنهايي كه منكر ولايت هستند به معناي خلافت در حقيقت مستند به شبهه است.
بعد مي گويد:
و قد اسلفنا
قبلا ما بحث كرديم.
ان انكار الضروري انما يستتبع الكفر و النجاسة فيما اذا كان مستلزما لتكذيب النبي صلي الله عليه وآله.
انكار ضروريات در صورتي كفر آور و نجاست آور است كه اين انكار ضروري مستلزم تكذيب پيامبر باشد.
يعني اگر ما آمديم يك ضروريتي از ضروريات دين را انكار كرديم نتيجه اش تكذيب نبي مكرم باشد.
كما اذا كان عالما بان ما ينكره مما ثبت من الدين بالضروره.
يعني اگر عالمي چه شيعه و سني بيايد يقين داشته باشد كه امامت مما جاء به النبي است و آن را انكار كند در اين صورت كفر آور است و در آن هيچ شكي نيست.
چه شيعه باشد چه سني باشد چه وهابي و چه زيدي و اسماعيلي ، يعني اگر ثابت شود براي انسان كه امامت مما جاء به النبي است و در كتاب و سنت به دليل قطعي ثابت شده امامت ولي با اين اعتقاد منكر باشد اين كاملا محرز است.
و هذا لم يتحقق في حق اهل الخلاف.
اينكه واقعاً از كتاب سنت ثابت شده باشد امامت در حق اهل سنت اين ثابت نيست.
لعدم ثبوت الخلافة عندهم بالضرورة لاهل البيت.
براي اينكه براي اينها ثابت نشده است كه خلافت اهل بيت از ضروريات است.
و وقتي كه ثابت نشده باشد به خاطر شبهه انكار مي كنند و اين انكار كفر آور نيست.
من تقاضا كردم كه آقايان وهابي كه خداي عالم چشمان باطنشان و چشم ظاهرشان را كور كرده حداقل به افراد ديگري كه چشمانشان كور نيست بگويند به اين عبارت هاي آقاي خوئي خوب دقت كنند.
بعد مي فرمايد:
نعم الولاية بمعني الخلافه من ضروريات المذهب لا من ضروريات الدين.
بله، ولايت به معناي خلافت از ضروريات مذهب است و از ضروريات دين نيست.
كتاب الطهارة، ج 2، ص86
مجري :
دليل حضرتعالي براي اينكه امامت از اصول دين است را براي ما مطرح بفرماييد.
استاد قزويني:
اولاً: اين بحث يك مقداري سنگين است و هم حريتي كه در علماي شيعه است. البته در بزرگان اهل سنت هم در بعضي از مواقع مي بينيم كه مي آيد اجتهاد و نظرش را رسماً اعلام مي كند و لو اينكه مخالف آراء و نظرات ديگران باشد.
در رابطه با اينكه آيا امامت از اصول دين است يا فروع دين، قطعاً عقيده ما اين است كه از فروع دين نيست و هيچ شكي در اين نيست.
اگر هم بگوييم از اصول مذهب است اگر مذهب را عين دين بدانيم، همان اصول دين مي باشد.
ادله كساني را كه معتقد هستند از اصول دين است اشاره مي كنم :
از مواردي كه فقهاء استدلال مي كنند، امامت از اصول دين است، آيه 67 سوره مائده است :
يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ.
اي پيامبر! آنچه كه به تو ابلاغ شده به مردم برسان و اگر نرساندي رسالت ناتمام است.
سوره مائده آيه 67
اگر ما ثابت كنيم كه «ما انزل اليك» امامت است، قطعاً امامت از اصول دين مي شود.
اما اثبات اينكه آيه درباره امامت است :
ابن ابي حاتم از بزرگان اهل سنت است كه مي گويد:
في علي بن ابي طالب.
اين آيه در حق علي عليه السلام نازل شده است.
تفسير ابن ابي حاتم، ج 4، ص 1172
فتحريت اخراج ذلك باصح الأخبار اسنادا و اشبهها متنا.
خود ابن ابي حاتم هم مي گويد من در كتابم فقط احاديث صحيح نقل مي كنم.
تفسير ابن ابي حاتم، ج1، ص 14
ابن تيميه هم مي گويد آقاي ابن ابي حاتم و ابن جرير تفسيرشان متضمن روايات قابل اعتماد است.
تفاسيرهم متضمنة للمنقولات التي يعتمد عليها في التفسير.
منهاج السنة، ج 7، ص 178
با اين اعترافات روشن است كه اين آيه در حق امير المؤمنين سلام الله عليه نازل شده است.
سيوطي از ابن مردويه از عبد الله بن مسعود نقل مي كند كه ما در زمان پيامبر اين آيه را اين گونه مي خوانديم كه :
يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك ان عليا مولي المومنين.
به مردم برسان علي مولاي مؤمنين است و اگر نرساندي رسالت ناتمام است.
الدر المنثور، ج 2، ص 298
فتح القدير، ج 2، ص 60
همچنين آقاي آلوسي مي گويد:
ان عليا ولي المومنين.
به مردم بگو علي ولي امر مومنين است.
روح المعاني، ج 6، ص 193
خوب شما در رابطه با احاديثي كه نقل كرديم از صحيح مسلم كه جناب عمر مي گويد:
فلما تُوُفِّيَ رسول اللَّهِ صلي الله عليه وسلم قال أبو بَكْرٍ أنا وَلِيُّ رسول اللَّهِ.
صحيح مسلم، ج 3، ص 1378
شما ولي را آنجا به چه معني گرفتيد؟
پس ثابت شد كه اين آيه در حق علي نازل شده است و اينكه مي گويد:
وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ
اين جز اصول معناي ديگري ندارد.
دليل دوم :
آيه اكمال است كه :
الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ
امروز دين را كامل كردم و نعمت را به اتمام رساندم و از اسلام امروز راضي شدم.
سوره مائده آيه 3
يعني اسلام مرضي من امروز است، خوب چه چيزي باعث شد كه خداي عالم در روز غدير فرمودند از اسلام راضي شدم و امروز اسلام كامل شد؟ قبل از اين اسلام و دين كامل نبود؛ بلكه ناقص بوده است و اگر اين مربوط به امامت و خلافت امير المؤمنين هست؛ يعني امامت علي، مايه كمال دين است.
نمي شود كه چيزي مايه كمال دين باشد ولي از فروع باشد و اين قطعاً از اصول دين است كه مايه كمال دين و بدون او دين ناقص است و بدون او خداي عالم از اسلام راضي نيست؛ يعني اسلام مرضي خدا آن اسلامي است كه امامت علي هم همراه او باشد.
اما دليل ما، آقاي خطيب بغدادي به سند صحيح از ابو هريره نقل ميكند كه اين آيه در روز غدير خم بعد از اينكه پيامبر دست علي را گرفت و فرمود:
الست ولي مومنين.
آيا من ولي امر مسلمين نيستم.
قالو بلي.
بعد فرمود هركس من مولاي او هستم علي هم مولاي اوست ، جناب عمر هم امد تبريك گفت .
تاريخ بغداد، ج8، ص 284
سندش هم صحيح است و قبلاً هم ما بيان كرديم. همه راوياني كه در سند قرار گرفتند همگي صادق و ثقه هستند.
دليل بعدي:
حديث
من مات بلا امام مات ميته جاهليه.
مسلم مي گويد:
من مات وليس في عنقه بيعه مات ميته جاهليه.
اگر بيعت امام در گردن كسي نباشد و بميرد به مرگ جاهلي مرده است؛ يعني بدون دين از دنيا رفته است.
اگر امامت از فروع دين است؛ پس چرا اگر كسي فروع را عمل نكند، بي دين و خارج از اسلام از دنيا مي رود يا نه؟ اين دلالت مي كند كه امامت از اصول است.
خود آقاي احمد بن حنبل كه با سند صحيح مي گويد:
من مات بغير امام مات ميته جاهليه.
مسند احمد، ج 4، ص 96
اين هم دليل سوم كه امامت از اصول است.
دليل چهارم :
حديث حوض است، شما ببينيد پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم در صحيح بخاري مي فرمايد:
فرداي قيامت اصحاب من را مي آورند كنار حوض و نمي گذارند طرف حوض بيايند و آنان را به طرف آتش مي كشند.
قلت اين
كجا صحابه من را مي بريد؟
قال الي النار والله
به خدا سوگند به طرف آتش جهنم.
مي گويم چه كار كردند؟
ارتدوا بعدك علي ادبارهم القهقري.
اينها بعد از تو به دوران قهقري برگشتند و مرتد شدند.
فلا اراه يخلص منهم الا مثل همل النعم.
جز تعداد اندكي از اينها نجات پيدا نمي كنند
صحيح البخاري، ج 7، ص207
آقاي براء بن عاذب در صحيح بخاري مي گويد:
علاء بن مسيب از پدرش مي گويد كه به براء بن عاذب گفتيم خوش به حالت كه صحابه پيغمبر هستي و در بيعت رضوان هم بودي.
قال يابن اخي انك لا تدري ما احدثنا بعده.
خبر نداري ما چه بدعت هايي بعد از پيامبر گذاشتيم.
مي گويند :
اقرار العقلا علي انفسم جائز.
صحيح البخاري حديث، ج 5، ص 65
ابو سعيد خدري همين طور ، خود عايشه هم به همين شكل اعتراف مي كند مي گويد:
إني أحدثت بعد رسول الله حدثا.
المستدرك علي الصحيحين، ج 4، ص 7
و از آن طرف ابن كثير دمشقي از عايشه نقل مي كند:
لما قبض رسول الله صلي الله عليه و سلم ارتدت العرب قاطبة.
بعد از رحلت پيامبر عرب همگي مرتد شدند.
در اين حديث حتي 4 ـ 5 نفر هم استثناء نيست.
البداية و النهاية، ج 6، ص33
هيچ اعتراضي هم به اين روايت وارد نشده است كه ضعيف است.
مزي، ذهبي، ابن حجر از عمرو بن ثابت نقل مي كنند :
لما مات النبي كفر الناس الا خمسة.
غير از 5 نفر همه كافر شدند.
تهذيب الكمال، ج 21، ص 557
تهذيب التهذيب، ج 8، ص 9
البداية و النهاية، ج 6، ص 91
اينها نشان مي دهد بر اينكه بعد از نبي مكرم چه اتفاقي افتاده است و چه مسائلي آمده است كه در حديث حوض مي گويد :
ارتدوا بعدك
عايشه همسر پيامبر ام المومنين مي گويد:
ارتدت العرب قاطبة
عمرو بن ثابت مي گويد :
كفر الناس الا خمسة.
خوب اينها مشخص است بر اينكه يك اصلي از اصول دين از بين رفته است و اصلي را ترك كردند و اين گونه سر از ارتداد در آوردند.
مجري :
اگر بخواهيم يك مثال محسوس بزنيم براي اصول مانند خيمه اي كه يك ستوني در وسط داشته باشد به عنوان ستون خيمه گاه اگر ستون را برداريد اين چادر و خيمه خراب مي شود و وقتي گفته مي شود اصول دين است اگر شما آن را نداشته باشيد؛ پس آن دين دين پا برجا نيست و يك دين خرابي است.
به عنوان آخرين سؤال، مراد از ارتداد در حديث حوض چيست؟ آيا ارتداد از ايمان است يا چيز ديگري ؟
استاد قزويني:
يكي از اشكالاتي كه معمولاً مطرح مي شود و اينكه آيا
ارتد الناس بعد رسول الله قاطبة.
ارتدوا بعدك علي ادبارهم القهقري.
يعني مراد اين است كه همه مرتد شدند و از ايمان برگشتند و منكر خدا و رسول شدند؟
خوب قطعاً اين نيست، خود آقاي ابن اثير كه از لغت نويسان نامي اهل سنت است و نظراتش براي شيعه ها هم حجت است در خيلي از موارد مي گويد :
در حديث قيامت و حوض آمده است كه
انهم لم يزالوا مرتدين.
اينها همواره مرتد شدند.
يعني
متخلفين عن بعض الواجبات.
از بعضي از واجبات مهم و اساسي انكار كردند و به عنوان رده، كفر نيست كه اينها برگشتند كافر شدند.
النهاية في غريب الحديث، ج 2، ص 214
به نظر ما اين است كه اينها آمدند يكي از مهمترين واجبات الهي كه امامت امير المؤمنين و خلافت اميرالمؤمنين را كنار گذاشتند و در حقيقت همان حديثي را كه آورديم :
من مات بغير امام مات ميتت جاهليه.
مسند احمد، ج 4، ص 96
مراد از اين ميتة جاهليه شايد همان ارتداد باشد كه در حديث حوض آمده است. يا
ليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهليه.
صحيح مسلم، ج 6، ص 22
همين باشد و همچنين مراد اين است كه نبي مكرم با اينكه بحث امامت اميرالمؤمنين و جانشيني او در موارد متعدد با تعابير مختلف بيان كرد به مردم :
وأنت خليفتي.
منهاج السنة النبوية، ج 5، ص 34
روح المعاني، ج 18، ص 206
وهو ولي كل مؤمن بعدي.
فيض القدير، ج 4، ص 357
مرقاة المفاتيح، ج 11، ص 247
كنز العمال، ج 13، ص 62
أنه إمام المتقين وسيد المسلمين.
معرفة الصحابة، ج1، ص 282
أنت ولي كل مؤمن بعدي ومؤمنة.
فضائل الصحابة لابن حنبل، ج 2، ص 684
مسند أحمد بن حنبل، ج 1، ص 330
خوب پيامبر با چه عبارتي بگويد كه مردم قبول كنند ؟ شما بفرماييد بگوييد كه اگر پيامبر اين عبارت را فرموده بود ما قبول مي كرديم تا ما همان عبارت را از كتاب هاي شما بياوريم.
پيامبر با تعابير مختلف در موارد متعدد از سال 3 هجرت تا آخرين لحظه رحلت خود گفته است ولي مردم آن را كنار گذاشتند.
كدام واجب و اصلي بالاتر از اين باشد؟ حالا بعضي ها آمدند گفتند كه مراد از حديث حوض همان حديث رده است و آنهايي كه مرتد شدند در برابر ابوبكر.
اولاً: اين با حديث حوض نمي سازد؛ چرا كه در حديث حوض خوانديم كه :
فلا اراه يخلص منهم الا مثل همل النعم.
جز تعداد اندكي از صحابه همه مرتد شدند.
صحيح البخاري، ج 7، ص207
آيا واقعاً در قضيه اصحاب ردهT همه مسلمان ها جزء اصحاب رده بودند و مخالفت كردند يا تعداد انگشت شماري بودند آمدند گفتند: ما زكات نمي دهيم و منكر زكات هم كه نبودند و گفتند اگر زكات هم بدهيم، به ابوبكر نمي دهيم.
شما ببينيد تعداد اندكي مانند قضيه مسيلمه كذاب و غيره كه تعداد اندكي بودند كه آنها هم مرتد نشده بودند، بلكه آنها از اول مسلمان نشدند و ايمان نياوردند زمان خود نبي مكرم ادعاي نبوت مي كردند و اصلاً بحث رده در آنجا هيچ معنايي ندارد و لذا با توجه به اين قضايا ما نظرمان همراه با نظر آقاي ابن اثير كه اينها يكي از اهم واجبات و يكي از اصلي از اصول دين را كنار گذاشتند و حديث حوض هم ناظر به همين قضايا است.
حديثي كه ابن حجر و مزي و ديگران آوردند آنها هم همه ناظر به همين قضايا است و اينها همه ثابت مي كند بر اينكه امامت اصلي از اصول دين است.
و آن دسته از علماي اهل سنت هم كه معتقدند كه از اصول دين است ما احساس مي كنيم كه آنها دقت نظرشان بيشتر از بقيه بوده است.
بيننده: حسن نژادي از بندر امام خميني:
اگر ممكن است آدرس دقيق رضاع كبيره را از كتاب آقاي بخاري بدهيد ممنون مي شوم. خيلي ممنون التماس دعا.
بيننده: محمد از كردستان (اهل سنت)
بنده از آقاي قزويني يك سؤال دارم، مي خواهم بدانم به نظر شما امام را خدا تعيين مي كند يا توسط ملت تعيين مي شود؟ الان جواب من را بدهيد.
استاد قزويني:
در آيه 124 سوره بقره جواب شما را خدا داده است.
إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا.
خدا نسبت به حضرت ابراهيم مي گويد من تو را به عنوان امام نصب مي كنم.
اين خيلي واضح و روشن است و در آيه 67 سوره مائده هم ما خوانديم كه :
يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك ان عليا ولي المومنين.
از كتاب آقاي آلوسي هم خوانديم ج 6، ص193 كه گفتندكه از عبد الله مسعود در زمان پيامبر اين گونه قرائت مي شد.
و سنت قبيح هم از منابع عزيزان اهل سنت هم كه ما قبلاً آورديم براينكه پيامبر اكرم در ابتداي امر كه نبوتشان را به مردم ابلاغ مي كردند مردم مي گفتند كه يا رسول الله ما حاضريم با تو بيعت كنيم و تو را به نبوت بپذيريم به شرط اينكه امامت بعد از تو به عهده ما باشد.
پيغمبر فرمود :
الأمر إلي الله.
امر امامت به دست خداست.
يضعه حيث يشاء.
هركس را صلاح بداند امام قرار مي دهد.
السيرة النبوية، ج2، ص 272
الثقات، ج1، ص90
اينها را ما قبلاً هم خدمت شما عزيزان مطرح كرديم .
مجري:
همان طوري كه در قرآن جعل انبياء توسط خداوند بوده است، اوصياء انبياء مانند هارون كه جانشين و وصي حضرت موسي بود جعلش توسط خداوند بود.
بيننده :
گوش بدهيد، مقام معظم رهبري كه امام ما است الان.
استاد قزويني :
عزيز من شما الآن سؤال كرديد از من كه امام بعد از پيامبر را چه كسي انتخاب مي كند. شما از امامت و رهبري مقام معظم رهبري سؤال كرديد يا خلافت و امامت بعد از پيامبر ؟
بيننده :
خوب اين هم ربط پيدا مي كند.
استاد قزويني :
اصلاَ هيچ ربطي ندارد.
بيننده :
شما مي گوييد خداوند امام را تعيين مي كند پس امام خميني و مقام معظم رهبري هم كه امام ما هستند.
استاد قزويني :
نه، به هيچ وجه امام ما نيستند، آنها ولي فقيه هستند و نايب امام هستند برادر من اينها را قاطي نكنيد.
بيننده :
پس چرا حضرت علي در نهج البلاغة مي گويد: شورا براي مهاجرين و انصار است و امامي كه توسط شورا و مهاجرين تعيين مي شود. از اين حرف اميرالمؤمنين مشخص است كه خود بندگان، امام را تعيين مي كند و نه خدا
استاد قزويني :
شما مي توانيد آن عبارت اميرالمؤمنين را بخوانيد ؟
بيننده :
نهج البلاغه را دارم ولي در نهج البلاغه اي كه من دارم اين عبارت موجود نيست ولي در نهج البلاغه آقاي ابن ابي الحديد و استاد كريميان اين عبارت را آورده اند و گفته بود كه حضرت فرموده است :
شورا براي مهاجرين و انصار است و هركس در اين شورا تعيين شود امام ماست.
حالا شورا مگر خدا بوده است نعوذ بالله ؟
استاد قزويني :
برادر من! نهج البلاغه براي شما حجت است؟.
بيننده :
حجت است.
استاد قزويني :
چند جاي ديگر هم اميرالمؤمنين صراحتاً گفته است كه انتخاب ما به دست خداوند بوده است و بشر در انتخاب ائمه دخالتي نداشتند.
در نامه 6 نهج البلاغه نامه اي است به معاويه و از باب الزام مي گويد :
معاويه تو كه در شام هستي و به من نامه نوشتي كه با تو بيعت نمي كنم؛ پس چرا با ابو بكر و عمر بيعت كردي؟ اگر ملاك تو اين است كه مهاجرين و انصار با ابو بكر و عمر بيعت كردند تو با آنها بيعت كردي، خوب مهاجرين و انصار هم با من بيعت كردند.
اين در حقيقت از باب احتجا ج است خود جناب آقاي خوارزمي حنفي كه از بزرگان و شخصيت هاي برجسته اهل سنت است كتابي دارد به نام المناقب كه در آن صراحتاً مي گويد: امير المؤمنين نامه نوشت به معاويه
لأخذ الحجة عليه
براي اينكه اتمام حجت كند با او.
معاويه نه قرآن را قبول دارد نه سنت را قبول دارد چكار كند علي با او ؟ از باب الزام خصم و اتمام حجت اميرالمؤمنين مي گويد: اين بيعت با ابو بكر و عمر اگر به خاطر اين بوده است همين ملاك در من هم است و اضافه در بعضي از روايات دارد كه اگر چنانچه
فإذا اجتمعوا علي رجل فسموه إماما، كان ذلك رضي الله.
اگر مهاجرين و انصار آمدند با كسي بيعت كردند اين موجب رضايت مهاجرين و انصار است. نه
ذلك رضي الله
همنطوري كه در بعضي از نسخه ها آمده است.
و اضافه اين نام حجت است امير المؤمنين كفر معاويه را در اينجا ثابت كرده است، حضرت فرمود هركس از آنچه كه مهاجرين و انصار انتخاب كردند سرباز بزند در حقيقت تو
علي اتباعه غير سبيل المؤمنين.
كردي
وولاه الله ما تولي وأصلاه جهنم.
نتيجه تو رفتن در آتش جهنم است.
اگر واقعاً اول نامه را قبول مي كنيد آخر نامه هم مي گويد:
فان أبي قاتلوه علي اتباعه غير سبيل المؤمنين وولاه الله ما تولي وأصلاه جهنم.
المناقب - الموفق الخوارزمي، ص 202
خوب اينها را هم حاضر هستيد قبول كنيد يا فقط اول اين قضيه را قبول داريد ؟
و اضافه روايات متعددي در نهج البلاغه امده است كه :
لا يقاس بآل محمّد صلَّي اللَّه عليه و آله من هذه الأمّة أحد.
لهم خصائص حقّ الولاية ، و فيهم الوصيّة و الوراثة.
ولايت حق مخصوص آل محمد است و وصيت پيامبر بر آل محمد بوده است.
خطبه دوم نهج البلاغه
در خطبه 144 نهج البلاغه امير المؤمنين مي فرمايد:
انّ الائمة من قريش غرسوا في هذا البطن بني هاشم.
امامت مخصوص بني هاشم است.
لا تصلح علي من سواهم .
غير از بني هاشم صلاحيت براي امامت ندارند.
و وقتي امير المؤمنين سلام الله عليه به خلافت مي رسد صراحتاً مي گويد:
الآن إذ رجع الحق إلي أهله ونقل إلي منتقله.
الآن حق به حق دار رسيد.
نهج البلاغة - خطب الإمام علي ( ع ) - ج 1، ص 30
اگر بناست شما نامه 6 نهج البلاغه را در نظر بگيريد نامه 144 نهج البلاغه ، خطبه دوم نهج البلاغه و ديگر كلمات امير المؤمنين را هم در نظر داشته باشيد.
بيننده :
آقاي قزويني شما مي گوييد حق شخصي و حقشان گرفته شده است، يعني حق علي گرفته شده، امام حسن گرفته شده است، امام حسين هم گرفته شده است تا امام عسكري.
پس چرا حضرت علي در زمان همان گونه كه پيامبر فرموده است اگر به شما ظلم شد سا كت ننشينيد و در برابر آنان بايستيد هيچ حرفي نزد و شمشير را از غلاف نكشيده است؟
استاد قزويني:
آيا براي شما ثابت شده است كه امير المؤمنين براي گرفتن حق خود هيچ كاري نكرده است؟
بيننده :
هيچ جاي نهج البلاغه اين موجود ندارد.
استاد قزويني:
اگر من از نهج البلاغه آوردم چي؟
بيننده:
حضرت علي شمشير برداشته و بر عليه حضرت عمر و ابو بكر و عثمان جنگيده است؟
استاد قزويني :
در نهج البلاغه موارد متعدد آمده است كه امير المؤمنين سلام الله عليه مي گويد:
وطفقت أرتأي بين أن أصول بيد جذاء.
آيا من با دست خالي در برابر اينها قيام كنم.
أو أصبر علي طخية عمياء.
يا بر اين محيط خفقان زا و تاريك صبر كنم؟
نهج البلاغة - خطب الإمام علي ( ع ) - ج 1، ص 31
اينجا كاملا امير المؤمنين مي گويد من چون نيرو نداشتم.
بيننده :
بني هاشم چه بودند ؟
استاد قزويني :
بني هاشم چند نفر بودند؟ 20 نفر ؟ 30 نفر يا 50 نفر در برابر چند نفر؟
شما مي گوييد در نهج البلاغه نيست و من از نهج البلاغه آوردم. خطبه 26 نهج البلاغه را بخوان.
بيننده :
نهج البلاغه اي را كه امروز داريم درست و غلط بودنش را خدا مي داند.
استاد قزويني :
ببين عزيز من اين راه و رسم حرف زدن نيست شما گفتيد در نهج البلاغه نيست و من از خطبه 3 نهج البلاغه آوردم، خطبه 26 نهج البلاغه را مطالعه كن كه امير المؤمنين مي فرمايد:
فنظرت
نگاه كردم كه بخواهم قيام كنم و با آنها بجنگم .
فإذا ليس لي معين إلا أهل بيتي
غير از اهل بيت من كسي در سپاه من نبود و از من دفاع نكرد.
فضننت بهم عن الموت
ترسيدم اگر اهل بيتم را در برابر شمشير طرفداران خليفه قرار بدهم از بين بروند و ديگر آثاري از اهل بيت پيامبر نماند.
نهج البلاغة - خطب الإمام علي ( ع ) - ج 1 ص 67
بيننده:
آهان شما گفتيد حضرت علي ترسيده است
استاد قزويني :
خطبه 217 نهج البلاغه را هم بخوان برادر عزيزم.
بيننده :
شما گفتيد حضرت علي از اينكه اتفاقي براي اهل بيتش نيفتد ترسيده است؛ پس چرا پيامبر ما حضرت محمد صلي الله عليه و آله و سلم از هيچ چيز نترسيد ، زماني كه بني قريش آمدند عليه پيامبر وارد جنگ شدند و پيامبر كسي را نداشت وقتي كه پيامبر شخص خودش به آن شهر رفت و او را سنگ باران كردند پيامبر از هيچ چيز نترسيد؛ ولي علي كه داماد رسول الله عليه و آله وسلم باشد بايد اين گونه باشد و از حق دفاع كند.
مجري :
در اين 13 سال پيامبر قيام كرد ؟ چرا از مكه فرار كرد و به مدينه رفت ؟
بيننده :
چون مهاجرين و انصار را داشت . قبلش چرا در قريش 3 سال رفتند در شعب ابو طالب ماندند.
استاد قزويني :
پيامبر كه بني هاشم را داشت پس چرا قيام نكردند ؟
مجري :
چرا وقتي اصحابش را در مقابل خودش شكنجه مي كردند چيزي نمي گفتند؟
بيننده :
پيامبر گذاشت تا اصحابش شكنجه شوند و منتظر بود تا خدا او را ياري كند.
استاد قزويني:
پس علي هم منتظر بود تا خدا ياريش كند. عزيز من شما اولاً مطالعه بكنيد ، در صحيح بخاري آمده است كه : افرادي كه در كنار پيامبر بودند از او دفاع نكردند به پيامبر سنگ مي زدند و بر سر او زباله مي ريختند و جناب ابو بكر و ديگران نظاره مي كردند.
حتي جَاءَتْهُ فَاطِمَةُ فَطَرَحَتْ عن ظَهْرِهِ
تا فاطمه زهرا آمد و خاكروبه را از سر پيامبر برداشت و او را پاك كرد.
اين در صحيح بخاري است.
صحيح البخاري، ج1، ص 168
پيامبر اكرم در آن 13 سال هيچ قيامي نكرد؛ بلكه 3 سال تمام در شعب ابو طالب با اينكه ابو طالب و بني هاشم ياران او بودند و قطعاً ياران پيامبر در مكه بيش از ياران امير المؤمنين در مدينه بودند؛ بلكه عاقبت هم پيامبر از دست قريش فرار كرد و به غار ثور رفتند و از آنجا هم شبانه به مدينه رفت.
شما هر دليلي آورديد كه نبي مكرم در مكه قيام نكرد در برابر قريش همان دليل براي عدم قيام امير المؤمنين است. خود امير المؤمنين سلام الله عليه مي فرمايد :
لي في رسول الله عليه أسوة.
اگر من قيام نكردم خواستم از پيامبر اكرم اسوه بگيرم.
شرح نهج البلاغة - ابن أبي الحديد - ج 2، ص 275
اين كاملاً عبارتي است كه خود امير المؤمنين در كتاب هاي شيعه و اهل سنت تمام اين قضايا آمده است. لطف كنيد با مطالعه تشريف بياوريد.
بيننده : زماني از اصفهان
حاج آقا من چند دقيقه قبل شبكه وصال را نگاه مي كردم كه مناظره شما را با علماي وهابي پخش مي كردند كه در آنجا بحث هاي شما خيلي شيرين بود و به من آرامش داد هرچند كه من به عنوان يك شيعه به حقانيت امير المؤمنين شكي ندارم و الآن حرف آخر شما واقعاً تصديق كننده حقانيت امير المؤمنين است كه حتي اگر پيامبر هم از قبر بيرون بيايد همچنان مظلوميت امير المؤمنين پابرجا است.
برتري امير المؤمنين در قيامت مشخص خواهد شد و ما به همان قانع هستيم دنيا گذرا است .
استاد قزويني:
در دنيا هم روشن است خواهر عزيز من، الآن شما ببينيد دسته دسته و فوج فوج علماي بزرگ آنان به طرف مذهب شيعه مي آيند و اين حقانيت كاملاً واضح و روشن است.
فقط يك عده اي هستند كه معاند هستند و حاضر نيستند در روز روشن آفتاب را قبول كنند خوب اگر آنها وجدان دارند و آدم سالمي هستند و مريض نيستند حداقل مي گفتند ما اشتباه كرديم. حتي اينها مي آيند مي گويند كَشي نيست و كِشي است و مي گويند فتحه براي بر كاف ثقيل است. الاغ ما از كرگي دم نداشت.
بيننده :
بحث اين مناظره اي كه من ديدم هجوم به خانه حضرت زهرا سلام الله عليها بود كه آقايان آن را كلاً رد مي كنند تا برتري عمر را ثابت كنند ولي چند تا دليل آورديد كه خيلي قانع كننده هم بود.
براي من به عنوان يك جوان سؤال نيست آقاي قزويني ولي من از شما مي خواهم و تمنا دارم كه به داد شيعه برسيد .
وقتي شما صحبت مي كنيد مي گوييد فلان كتاب فلان جلد فلان صفحه من لذت مي برم به عنوان يك جوان شيعه ولي آنها يه برگه اي را باز مي كنند يك سندي مي گويند.
اين آقاي وهابي مي گفتند كه هجوم به خانه حضرت زهرا باطل است به 2 دليل اصلي:
اول اينكه خانه حضرت علي اصلاً در نداشته كه بخواهند در را بشكنند و دليل ديگر هم اينكه چرا علي از همسر خود دفاع نكرد و هيچ عكس العملي نشان نداد و دليل ديگر هم كه واقعاً قلب من را به درد اورد اين است كه اصلاً حضرت زهرا گوشواره اي به گوش نداشت؛ چون هرچي گوشواره داشت تقديم پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم كرد تا آنها را وقف كند.
پس بنابراين عمر سيلي به حضرت زهرا نزد.
حالا لطف كنيد جواب اين مطالب را بدهيد نه به خاطر من؛ بلكه به خاطر جوان هايي كه همراه من آن برنامه را ديدند و هنوز جوابي نشنيده اند؛ چرا كه اين شبكه جواب هاي شما را پخش نكرد و فقط سؤال هايي كه پريدند پخش كردند.
از شما تشكر مي كنم اجر شما با امير المؤمنين باشد.
استاد قزويني :
انشاء الله، اي كاش اين آقايان كه دارند در اين شبكه ها پخش مي كنند، جلسه سوم بود كه آقاي دكتر ابو شوراب كه از دانشگاه مصر آمده بود صراحتاً 2 تا جمله گفت كه در اين جلسه اي كه داشتيم موفقيت با آقاي قزويني بود.
چون اولاً: خيلي مؤدبانه صحبت كردند و توهين به اهل سنت نكرد دوم اينكه ايشان حضور ذهن خوبي داشت و از هر جايي كه سؤال مي شد جواب مستدل مي دادند و سوم اينكه ايشان متخصص در رجال است و بحث هايي كه كردند سند تمام روايات را رجالي بررسي كردند.
در آن جلسه دوم آقاي حسيني وهابي پليد بحريني شروع كرد به فحاشي كردن و ما هم گفتيم كه در برابر فحاشي ايشان غير از اينكه بگوييم :
وَإِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلَامًا
سوره فرقان آيه 63
بنده آنجا رواياتي آوردم مستند و مستدل و ثابت كردم كه هجوم به خانه حضرت زهرا صورت گرفته است و آنها دنبال اين بودند كه من يك عبارتي را آنجا بگويم بر ضد عمر و ابابكر و اين اهانت را ملاك قرار بدهند؛ چون بنده از طرف مراجع رفته بودم و حضرت آية الله مكارم شيرازي رسماً اعلام كرد كه شما از طرف ما به اين شبكه برويد و در همان شبكه هم اعلام كردم كه آمدن من اينجا به عنوان يك استاد حوزه نبوده است، بلكه به عنوان نماينده از طرف مرجعيت شيعه بوده است
اينها مي خواستند از من آتو بگيرند كه فلاني به عمر و ابا بكر توهين كرد و هركس به ابا بكر و عمر توهين كند كافر است و قتل او واجب است.
اينها شب سوم هركاري كردند تا ما را در مخمصه قرار دهند و از ما اعتراف بگيرند و من گفتم كه ما به هيچ وجهي همچين حرفي را نمي زنيم و لذا آنها در آن جلسه خيلي آتش گرفتند و سوختند و اين سوزش به اين آقايان سرايت كرده و دارند همين تكه را مرتب پخش مي كنند.
ما تمام اين سؤالات را مفصل جواب داده ايم و اگر فرصت باشد من دوباره پاسخ خواهم داد.
آقايان مي گويند كه خانه هاي مدينه اصلا در نداشته است شما فقط قرآن را باز بفرماييد سوره نور را ببينيد كه :
لَيْسَ عَلَي الْأَعْمَي حَرَجٌ وَلَا عَلَي الْأَعْرَجِ حَرَجٌ.
تا آنجايي كه مي گويد شما مي توانيد در خانه برادرتان، پدرتان ، عمه تان و خاله تان برويد و بدون اجازه غذا بخوريد.
أَوْ بُيُوتِ أَخْوَالِكُمْ أَوْ بُيُوتِ خَالَاتِكُمْ أَوْ مَا مَلَكْتُمْ مَفَاتِحَهُ.
و آن خانه هايي كه كليدشان در دست شماست.
سوره نور آيه 61
آيا اين كليد براي پرده و حصير بوده است؟ مي گويد اگر يكي از همسايه ها به تو اعتماد دارد و كليد خانه را به تو سپرده و به مسافرت رفته است تو حق داري وقتي به خانه او رفتي از خوردني هايي كه دارد مي تواني استفاده كنيد.
أَوْ مَا مَلَكْتُمْ مَفَاتِحَهُ.
اين آيه قرآن است و خطاب به مؤمنين مدينه هم است.
اگر واقعاً مؤمنين مدينه، خانه شان كليد نداشت آيا اعتراض نمي كردند كه اين آيه چيست؟
در كتاب سنن ابو داود در رابطه با قضيه دكين بن سعيد كه مي گويد:
أَتَيْنَا النبي فَسَأَلْنَاهُ الطَّعَامَ فقال يا عُمَرُ اذْهَبْ فَأَعْطِهِمْ فَارْتَقَي بِنَا إلي عِلِّيَّةٍ .
بلند شو و به آنها غذا بده.
و در آنجا با كمال صراحت رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم فرمود :
فَأَخَذَ الْمِفْتَاحَ من حجزته فَفَتَحَ.
عمر كليد را برداشت و درب خانه پيامبر را باز كرد و به آنان غذا داد.
اين كتاب از كتب صحاح ستة آقايان است .
سنن أبي داود، ج 4، ص360
در صحيح مسلم روايتي است كه پيامبر اكرم دستور داد:
وَبِالْأَبْوَابِ أَنْ تُغْلَقَ لَيْلًا.
صحيح مسلم، ج 3، ص 1593
مردم شبها درهاي خود را ببنديد.
آيا پرده هم بستن دارد ؟
اگر باز هم نياز بود درباره اين توضيح خواهيم داد.
بيننده : فارابي از گچساران
من مي خواستم يك مقدمه اي را براي بينندگان عزيز عرض كنم و اين عزيزاني كه تماس گرفتند و گفتند كه خيلي نگراني داريم از ناحيه شبكه هاي وهابي. من 2 سال قبل شبكه نور تازه آمده بود خدا وكيلي طوري شبهاتشان اذيتم مي كرد؛ چون من پاسخي نداشتم و مي خواهم بگويم كه هر چي ياد گرفتم همه را از زبان جنابعالي و دو كارشناس ديگر كه واقعاً به آنها افتخار مي كنم كه يكي از آنان از سادات هستند.
من اين شبهات را روي فلش مي ريختم و به قم مي رفتم تا از بعضي از بستگان من كه روحاني هستند جواب شبهات را بگيرم؛ ولي چون آنها تخصصي در اين نداشتند جواب هايشان براي من قانع كنند نبود تا اينكه شبكه شما رو شد و از آن روز بود به بعد برنامه شما طوري براي ما مايه تحرك شد و اميدي به ما داد كه هر وقت از برنامه هاي شبكه ضلالت ناراحت مي شويم فوري با شبكه شما تماس مي گيريم و درد دلمان را با شما مطرح مي كنيم و پاسخ سؤالاتمان را مي گيريم .
آن شب كه اين آقا آمد من خدا را قسم به فلان و فلان كه اين تماس من وصل شود دقيقاً ايشان هم مطالبي را عنوان كرده بود كه من اطلاع كامل به آنها داشتم و همه آن را هم از آقاي ابوالقاسمي و يزداني يادداشت كرده بودم و رفتم آنجا و جوابي براي سؤالات من نداشتند.
آن شب تا صبح از شوق خواب به چشمانم نمي آمد كه توانستم دل ميليونها شيعه را شاد كنم و افتخار مي كنم و از اين به بعد هم از اين كارها خواهم كرد.
از دور پيشاني مبارك شما را مي بوسم.
بيننده : رزاقيان از قشم
من قبلاً هم با شما تماس گرفتم از شافعي مذهبان هستم و اينكه خيلي دوست دار اهل بيت هستم و اين مطالب خاري در چشم وهابيت شده است. من تماس هم گرفته بودم با اين شبكه.
استاد قزويني :
2 شب قبل تماس گرفتيد كه آنها را مچل در مچل انداختيد ولي متاسفانه شبكه اينها دچار مشكل شد و پارازيت افتاد و ما 2 دقيقه اول صحبت هاي شما را نديديم.
بيننده :
من خودم ضبط كردم و اينها به من تهمت هم زدند كه شما از قشم نيستيد؛ چون من موبايلم 912 است و اينجا كار كردم به من گفتند كه شما از تهران تماس گرفته ايد ولي واقعا تهمتي زدندكه خانم من اينجا خنده اش گرفته بود.
يه پيغامي هم خانم بنده براي اين شبكه هاي وهابي داشتند كه شافعي مذهب ها و شيعه ها اگر وهابي ها بخواهند خيلي اداء اطفال در بياورند مي شوند انگشتان يك دست و مشتي مي شوند بر دهان وهابيت، اين را از طرف شافعي مذهب ها داشته باشند.
استاد قزويني :
اصل سؤال شما را من يادم نيست چه بود اگر سؤالتان را مطرح كنيد به خاطر مي آورم
بيننده :
بله من پيرامون حضرت زهرا و عباس صحبت كردم كه رفتند براي گرفتن فدك از ابوبكر كه آخر حديث اين است كه حضرت زهرا به ابوبكر غضب كرد و تا زماني كه فوت كردند با ايشان صحبت نكردند و قهر بودند.
و ايشان گفتندكه آخر اين روايت را معمر خودش اضافه كرده است و من مي خواستم بگويم كه آقاي خدمتي بالاخره اين روايت از طرف آقاي امام بخاري به عنوان حديث صحيح شناخته شده است چه اول روايت و چه آخر روايت.
كتاب صحيح بخاري، كتاب الفرائض چاپ پاكستان را خواندم كه در صفحه 3732 اين حديث را ذكر كردند ولي كامل اين حديث در صحيح البخاري كتاب المغازي صفحه 2277 كامل توضيح داده است و از خانم عايشه نقل كرده است كه حضرت زهرا بر ابو بكر غضب كرد و ترك كرد ايشان را تا اينكه وفات كردند و حتي حضرت علي ايشان را شبانه دفن كردند و ابو بكر را خبر نكردند.
بعد در ادامه حديث ميگويند كه در زماني كه حضرت زهرا زنده بودند حضرت علي مورد توجه و احترام مردم قرار داشتند ولي وقتي حضرت زهرا از دنيا رفتند حضرت علي آن توجه و احترام را نداشتند.
بعد خدمت شما بگويم كه در قرآن مي بينيم كه اولاً: به پيامبر امر شده است كه خويشاوندان نزديك خود را بترسان، اگر حضرت زهرا در قضيه فدك ادعاي دروغي داشتند؛ پس حضرت پيامبر رسالت خود را درست انجام ندادند حتي براي خويشاوندان خود چه برسد كه بخواهد ملت ديگري را هدايت كند.
وقتي حضرت پيامبر نتوانسته است حتي اهل خانواده خود را هدايت كند چگونه توانستند رسالت را براي مسلمانان انجام دهند؟
اينها متاسفانه احاديث دروغين را وارد كتب خود كردند كه خودشان هم در آن ماندند.
من از شما تشكر مي كنم و از شبكه خوب شما و واقعا اين وهابي ها در گمراهي مانده اند.
من مطلبي هم از علماي اهل سنت بگويم و عرضم تمام كه مي گويند:
بحث هايي شده است كه امام شافعي شيعه بوده است و امام شافعي فرمودند كه اگر دوست داشتن اهل بيت، ما را شيعه قلمداد مي كند ، ما همه شيعه هستيم.
ولي در خانواده ما همه اسم ها علي ، حسن ، حسين ، محمد و اسم هايي كه از اهل بيت مشتق شده است و حتي اسم حضرت زهرا در ميان ما است.
من خواهش مي كنم دوستان عزيز شيعه، شافعي مذهب ها را جدا قرار بدهند و ما در حال تحقيق هستيم و انشاء الله همان كه خوش است اتفاق بيفتد.
استاد قزويني :
البته اين فرمايشي كه حضرتعالي داشتيد قضيه مربوط به حديث معمر است كه مي گويند ادخالات آقاي ظهري است نه معمر؛ چون معمر قبل از ظهري است و آنچه كه در صحيح بخاري آمده است :
أخبرنا مَعْمَرٌ عن الزُّهْرِيِّ عن عُرْوَةَ عن عَائِشَةَ
خوب ببينيد خود عايشه نقل ميكند.
أَنَّ فَاطِمَةَ عليها السَّلَام وَالْعَبَّاسَ أَتَيَا أَبَا بَكْرٍ
صحيح البخاري، ج 4، ص3810
اين كاملاً واضيح و روشن است كه عبارت، عبارت عايشه است و ارتباطي به ظهري و معمر ندارد، حالا بعضي از آقايان كه مي خواهند توجيه بكنند مي گويند از ادخالات معمر است و ادخالات ظهري است از كجا معلوم كه از ادخالات ظهري نباشد؟ از كجا معلوم از ادخالات عروة برادر زاده عايشه نباشد؟
ولي كسي اين روايت را نگاه كند به مخيله اش نمي گنجد كه ارتباطي به معمر يا ظهري داشته باشد.
البته ما اين را مفصل جواب داديم در جلد دوم نقد قفاري كه دوستان به آن مراجعه كنند ولي كتاب عربي است و به فارسي ترجمه نشده است مگر يك جلد آن كه ترجمه اش هم خيلي مورد تاييد نيست.
چند شب قبل يكي از خواهران كه بيننده برنامه بودند هزينه ترجمه را تقبل كردند و ما به حول و قوه الهي تا مهر و آبان ترجمه شود هر 3 جلد آن را روي سايت قرار مي دهيم .
و انشاء الله اگر خدا كمك كرد و باني ديگري براي چاپ آن پيدا شد چاپش هم انشاء الله خواهيم كرد.
مجري :
آقاي حسن نژاد آدرس رضاع كبيره را ميخواستند لطفا اين را بيان كنيد و دعا بفرماييد.
استاد قزويني :
در رابطه با رضاع كبير ما قبلاً اين را مفصل مطرح كرديم كه در كتاب صحيح مسلم از عايشه نقل مي كند كه :
سهله بنت سهيل نزد پيامبر آمد و گفت يا رسول الله وقتي غلام ابو حذيفه سالم مي آيد چون بزرگ است و پسر خوانده ما است يك مقداري ناراحت است حضرت فرمود :
برو به او شير بده
گفت چگونه شير بدهم ؟
وهو رَجُلٌ كَبِيرٌ
مرد بزرگي است.
فَتَبَسَّمَ رسول اللَّهِ
پيامبر خنديد و گفت
وقال قد عَلِمْتُ أَنَّهُ رَجُلٌ كَبِيرٌ
مي دانم آدم بزرگي است.
صحيح مسلم ، ج 2، ص1
در روايت ديگري است كه :
إنه ذُو لِحْيَةٍ
يا رسول الله اين سالم ريش و پشم دارد
أَرْضِعِيهِ
برو شيرش بده
صحيح مسلم، ج 2، ص1453
جناب ابن حجر عسقلاني هم از كساني است كه مو لاي درزش نمي رود ايشان هم مي گويد :
فكانت عائشة تأمر بنات اخوتها وبنات اخواتها أن يرضعن من احبت أن يدخل عليها ويراها وأن كان كبيرا.
عايشه از هركس از مردان كه خوشش مي آمد و مي خواست كه آنها را ببيند، به برادر زاده ها و خواهر زاده هايش دستور مي داد كه 5 مرتبه به آنها شير بدهد.
وإسناده صحيح.
اسنادش هم صحيح است.
فتح الباري، ج 9، ص149
از بزرگان اهل سنت هم جناب آقاي ابن حزم اندلسي و الباني و ابن تميميه مي گويند كه رضاع بايد با مكيدن از سينه باشد و ابن حزم مي گويد اگر چنانچه زني10 خروار شير هم داخل ظرف بدوشد تا بچه و مرد بزرگي بخورد رضاع محقق نمي شود و فقط بايد از سينه باشد.
عقيده ما اين است كه اينها را دست هاي پليد بني اميه ساخته اند كه قداست نبي مكرم را زير سؤال ببرند و عقيده ما بر اين است كه اين روايتي كه در صحيح مسلم است كاملاً دروغ و باطل است و اين را يهودي ها ساخته اند.
و ما دوست داريم آقايان اهل سنت يا حداقل حضرات كارشناسان وهابي هم در اين زمينه يك صحبتي بكنند تا حداقل قلب اهل سنت هم خوشحال شود كه اين قضايا دروغ است.
اين قضايا را به دست يهودي ها و كمونيست ها كه امروزه دنبال نقطه ضعف از نبي مكرم هستند ندهيم.
هشت شوال آسمان لرزيد ديد صحن و مناره مي سوزد
بارگاه بقيع ويران شد دل بي راه و چاره مي سوزد
اين حرم مثل چادر زهراست كه در اينجا دوباره مي سوزد
اين حرم مثل خيمه ي زينب كه در اوج شراره مي سوزد
سال ها بعد قدري آن سو تر چند قرآن پاره مي سوزد
كربلا رفته ها كنار بقيع حرفي از صحن و از حرم نزنيد
زائري خسته ام نگهبانان به خدا زود مي روم نزنيد
زائري داد زد كه نا مردان تازيانه به مادرم نزنيد
كاش با دست حضرت مهدي اين حرم نيز با صفا بشود
كاش با نغمهء حسين حسين اين حرم مثل كربلا بشود
پس بسازيم پنجره فولاد هر قدر عقده هست وا بشود
چارتا گنبد طلايي رنگ چارتا مشهد الرضا بشود
اميدواريم به حول و قوه الهي:
روزي رسد ز سينه غم آزاد مي كنيم همراه منتقم حرم آباد مي كنيم
گلدسته مي زنيم چونان صحن كربلا گنبد بنا كنيم چونان مشهد الرضا
ما داغدار سيلي ناحق مادريم چشم انتظار منتقم آل حيدريم
خدايا تو را قسم مي دهيم به آبروي محمد و آل محمد و به آبروي ائمه بقيع فرج منتقم آل حيدر ولي عصر نزديك و نزديك و نزديك تر بگردان و ما را از ياران آن نازنين وجود قرار بده.
اللهم عجل لوليك الفرج