آدمی پیر چو شد حرص جوان میگردد
? آدمی پیر چو شد حرص جوان میگردد
? روزی هارون الرشید گفت: آیا کسی از زمان پیغمبر زنده مانده است؟ گفتند: باید جستجو کنیم. گشتند و گفتند: پیرمردی است که او را در گهواره میگذارند، او هست.
? گفت: او را بیاورید. سبدی برداشتند و پیرمرد را در سبد نشاندند و آوردند.
هارون به او گفت: تو رسول خدا صلی الله علیه و آله را دیدهای؟ گفت: بله. گفت: چیزی از پیغمبر صلی الله علیه و آله شنیدهای؟ گفت: بله. گفت: چه شنیدهای؟
✨ گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «یشیب ابن آدم و یشبّ فیه خصلتان الحرص و طول الأمل»
فرزند آدم پیر میشود، ولی دو چیز در او جوان میشود؛ یکی حرص، یکی آرزوهای دراز ✨
? گفت: هزار دینار طلا به او بدهید. پیرمرد که در کل عمرش صد دینار طلا ندیده بود، تشکر کرد و دوباره درون سبد نشست و او را بردند بیرون،
? گفت: مرا برگردانید، با هارون کار دارم. او را برگرداندند. گفتند: قربان! او با شما کار دارد، هارون گفت: او را بیاورید، پیرمرد گفت: این هزار دینار طلای امسال است، یا هر سال به من هزار دینار میدهی؟
? هارون گفت: «صدق رسول الله» جان او دارد در میرود، ولی حرص پول و آرزوی زنده ماندن سالهای دیگر را دارد. گفت: نه، سالهای دیگر نیز هست. تا او را بیرون بردند، مرد.
? مرگ و فرصتها، اثر حاج حسین انصاریان، صفحه ۳۷۶