سردار شهید حسن ذاکری نانکی شهدای هرمزگان
یادگاری از بلند قامتان: خاطرات سردار شهيد حسن ذاكري نانگي
1ـ تولدی ماندگار
ساعت رونگاه کردیم12شب و در آستانه نیمه شب شرعی، فرصت را غنیمت شمرده، پنجره را باز کرده واز دور نظاره گر متولد شدن یکی از راست قامتانی که در راه به ثمر رساندن انقلاب از جان خویش گذشتند.
شهیدحسن ذاكري نانگي، یکی از سرداران انقلاب بود که با تولد خویش راز ماندگاری را در بطن افلاک، به ودیعه گذاشت. حسن در روستاي نانگ از توابع شهرستان بندرعباس به دنيا آمد.
خاطرات سردار شهيد حسن ذاكري نانگي
2ـ هم پیمانی جان با جان
حسن از همان دوران طفولیت، قلب خویش را با نوای دلنشین وجاودانه کلام حق آغشته کرد. وجان خویش را با جان هستی هم پیمان ساخت.او در روستا قرائت قرآن را آموخت و براي تحصيلات ابتدايي فاصله 15 كيلومتري نانگ تا سرخون را پياده طي مي كرد.
خاطرات سردار شهيد حسن ذاكري نانگي
3ـ خدمت خالصانه
او در راه رسیدن به اهداف انقلاب سال 1348 به عنوان كادر سازمان كشتيراني به پادگان آموزشي درجه داري ارتش در بندرانزلي اعزام گرديد و در اندك مدتي با كسب بهترين نمرات به سمت ارشد گروهان رسيد و در رشته برق مشغول به تحصيل شد.
خاطرات سردار شهيد حسن ذاكري نانگي
4ـ سیاست عین دیانت است
حسن در سال 1349 با مسائل سياسي اجتماعي به طور خاص آشنا گرديد و به خوبی معنای این جمله زیبا که سیاست عین دیانت است را درک کرده بود بدین جهت پايش به محافل سياسي تهران باز شد.آموزشگاه درجه داري را ترك كرده و در چاپخانه اي در تهران مشغول به كار شد.
خاطرات سردار شهيد حسن ذاكري نانگي
6ـ لبیک به پیام روح ا…در سال 1350 با لبیک به پیام روح ا… واهداف سياسي از تهران به بندرعباس باز گشته و به ادامه تحصيل شبانه در دوره دبيرستان پرداخت و روزها را به امرار معاش مشغول بود.
خاطرات سردار شهيد حسن ذاكري نانگي
7ـ اهداف متعالی
او بانک فریادهای مستضعفین را می شنود وهمگام با فرمان ولی فقیه زمان پس از گرفتن ديپلم به عنوان سپاه دانش در اطراف لار خدمت سربازي را به اتمام رسانيد و شركت حمل و نقل پچوك را در بندرعباس راه اندازي كرد كه در واقع محلي بود براي رد و بدل كردن اعلاميه ها و انجام فعاليت هاي سياسي که در قالب تجارت بود.
خاطرات سردار شهيد حسن ذاكري نانگي
8ـ طرحی هدفمند
فعالیت های شبانه روزی او در مبارزه با دژخیمان به فعاليت هاي مسلحانه عليه رژيم شاه پرداخته و در گرفتن انتقام از مزدوران ساواك به صورت طراحي شده وارد عمل شد و عمليات مسلحانه فراواني را انجام داد.
خاطرات سردار شهيد حسن ذاكري نانگي
9ـ خدمتی ماندگار
از جمله كساني بود كه به انفجار درب دژباني ساواك بندرعباس و هم چنين ترور رئيس ساواك بندرعباس اقدام نمود و انتقال يك چمدان پر از اسلحه و مهمات از زاهدان به بندرعباس به صورت انفرادي از جمله كارهايي بود كه با جان و دل جهت پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني (ره) انجام داد.
خاطرات سردار شهيد حسن ذاكري نانگي
10ـ عروج
با پيروزي انقلاب اسلامي از اولين افراد تشكيل دهنده كميته هاي انقلاب و سپس سپاه پاسداران بندرعباس بوده و در شوراي فرماندهي سپاه نقش اساسي را به عهده داشت. در روزهاي آغازين جنگ تحميلي اولين گروه اعزامي از استان را سازماندهي كرده و به جبهه هاي نبرد شتافت و در همان روزها يعني در 23/8/59 روح ملكوتيش به عالم قدس الهي در منطقه سوسنگرد … پيوست.
11ـ غیرت انقلابی
در آن روزهايي كه نهال نوپاي انقلاب اسلامي از هر سوي مورد حمله ناجوانمردانه دشمنان داخلي و خارجي قرار گرفت كه منجر به يك نقطه خاص نبود غائله هاي كردستان، بلوچستان، خلق عرب و حزب خلق مسلمان در آذربايجان و تركمن صحرا از نمودهاي عيني توطئه هاي حساب شده بر عليه انقلاب اسلامي محسوب مي شد. از سويي در گوشه و كنار كشور حتي در روستاها نيز عواملي هر چند ضعيف و حقير مخالفت ها با نظام نوپاي اسلامي از خودشان نشان مي دادند.
يكي از موارد اختلافات شديدي بود كه بين گروهي از طرفداران انقلاب و مخالفين آن روزها در دهستان بچگان از شهرستان كهنوج پيش آمده بود و اين بهانه اي بود درگيري در مسجد به وجود آيد و منجر به ضرب و شتم و گروگان گيري نيز شود. چون در آن زمان ارديبهشت59 سپاه در منطقه كهنوج هنوز به طور كامل مستقر نشده بود.
قضيه اختلافات دو گروه از طرفداران انقلاب و مخالفين انقلاب را مي خواستم از طريق استان هرمزگان پيگيري نمايم و به شهيد ذاكري مراجعه كردم و قضايا را مطرح كردم. غيرت انقلابي و تعهدي كه در ايشان بود باعث شد كه با سپاه ميناب ارتباط برقرار شود و از طريق سپاه ميناب عوامل شرور دستگير، محاكمه و زنداني شوند و درس بزرگي به همه آن ها داده شد.
خاطره گو عباس قائمي همرزم شهيد حسن ذاكري نانگي
12- اهمیت به تحصیل
چيزي كه در خاطرم هرگز، محو نمي شود اخلاص و تعهد شهيد ذاكري در قبال انقلاب كه اگر چه در حوزه ي استحفاظي استان نبود ولي خطري بود كه متوجه نيروهاي انقلاب بود.
با تمام وجود احساس كردم كه سپاه بهترين تأمين كننده براي انقلاب است با ايشان مشورت كردم كه چه طور است كه سپاه بمانم و خدمت نمايم وايشان گفت: در حال حاضر چه كار مي كني؟ وقتي گفتم درس مي خوانم گفت: سعي كن درست را تمام كني و بعداً به سپاه بيايي بهتر است.
خاطره گو عباس قائمي همرزم شهيد حسن ذاكري نانگي
17ـ درس بزرگ
حسن درس بزرگي به من داد كه اگر صحنه هاي انقلاب مي خواهي كارهاي بزرگي انجام دهي بايد خود را مهيا كني و درس خواندن يكي از اين مقوله هاست و امروز كه سال ها از آن خاطره مي گذرد هم چنان حرف ايشان در گوشم طنين انداز است كه راه دشوار انقلاب را بايد با سختي ادامه داد و بايد با غيرت انقلابي انقلاب را حفظ كرد.
خاطره گو عباس قائمي همرزم شهيد حسن ذاكري نانگي
18- خداشناس
از سال 59 با شهيد ذاكري آشنا شدم. از اول ورود به سپاه ايشان هر كاري مي كرد، براي خدا بود.
خاطرات آقای حمزوي همرزم شهيد حسن ذاكري
19- گروه ضربت
در سپاه يك گروهي را بر مي داشت به نام ضربت به خيابان ها مي رفتند و با گروهك ها درگير مي شدند. شبانه روز كارش براي انقلاب و حفظ آن بود.
خاطرات آقای حمزوي همرزم شهيد حسن ذاكري
20- پیشگام در جهاد
زمان اعزام به جبهه اولين كسي كه داوطلب شد حسن بود. بعد شهيد غلامي، شهيد سلماني و چند نفر ديگر.
خاطرات آقای حمزوي همرزم شهيد حسن ذاكري
21-تا آخرین قطره خون
5ـ علاقه به نماز شب و نماز جماعت و امام(ره) داشت. مخالف شديد بني صدر بود و مي گفت: اين مملكت متعلق به امام زمان(عج) و نائب برحقش امام خميني (ره) است. ما بايد تا آخرين قطره خونمودن از امام و مملكت دفاع كنيم.
خاطرات آقای حمزوي همرزم شهيد حسن ذاكري
22- مبارزه علنی
زماني كه گروهك ها شعار مي دادند. پوستر در دستشون را مي ديد بسيار عصباني مي شد.
خاطرات آقای حمزوي همرزم شهيد حسن ذاكري
23- دوست داشتنی بود
رابطه خيلي صميمي با افراد داشت دوست داشتني و اهل مشورت بود و در كارها نظر خواهي مي كرد و قاطع بود.
خاطرات آقای حمزوي همرزم شهيد حسن ذاكري
24- خنده مستانه
روز اعزام خيلي خوشحال بود. خبر شهادت او خيلي براي ما سخت و باور كردني نبود.
خاطرات آقای حمزوي همرزم شهيد حسن ذاكري
25ـ طالب علم
اهتمام جدی او به تحصیل علم، برآن شد که در همان دردوران نوجواني براي امرار معاش روزها را كار می کرد و شب ها درس مي خواند و در شركت نفت رژيم گذشته مشغول به كار شد.
براساس خاطرات سردار دانشمند همرزم سردارشهید حسن ذاکری نانکی
26ـ دوره های آموزشی
براي گذراندن دوره آموزشي مدتي به بندرانزلي رفت پس از مدت كم چون محيط كار برايش سازگار نبود و با آن روحيه والا و پاكش مساعد نبود استعفا داد و در تهران در يك چاپخانه كار را آغاز كرد و گواهينامه تايپ نويسي لاتين را كسب كرد.
براساس خاطرات سردار دانشمند همرزم سردارشهید حسن ذاکری نانکی
27ـ خدمت وظیفه
دوران خدمت وظيفه خود را در رژيم قبل به عنوان سپاه دانش در استان فارس و شهرستان لارستان به پايان رساند.
براساس خاطرات سردار دانشمند همرزم سردارشهید حسن ذاکری نانکی
28ـ آگاهی ودرایت
در دوران خدمت وظيفه با مسائل انقلاب بيشتر آشنا شد و با آگاهي و درايتي كه داشت جهت ايجاد يك پايگاه مبارزاتي يك شركت به عنوان شركت بارنويس به اتفاق ديگر دوستانش در بندرعباس به ثبت رساند.
براساس خاطرات سردار دانشمند همرزم سردارشهید حسن ذاکری نانکی
29ـ پرداخت رایگان
فرد خيّري بود به طوري كه حقوق كارگران را از جيب خود پرداخت مي كرد يعني پول به عنوان حقوق مي داد.
30ـ انتخابی شایسته
دوره هاي آموزشي اعم ازچریکی رادر زاهدان - انزلي گذراند. و دوره هاي نظامي را بعد از انقلاب گذراند و به دليل قابليت و شايستگي به عنوان قائم مقام و مسئول سپاه بندرعباس انتصاب گرديد.
31ـ در لوای مسئولیت
در شركت پچوك علاوه بر بار نويس و چاپ، كارهاي مبارزاتي خود را جهت پوشش شركت بارنويس پچوك در خيابان شاه حسيني سابق در شهر بندرعباس ادامه داد.
براساس خاطرات سردار دانشمند همرزم سردارشهید حسن ذاکری نانکی
32ـ محل تبادل فرهنگی
شركت پچوك محل چاپ و تكثير اعلاميه و تصاوير حضرت امام (ره) بود كه با ديگر دوستان وهمرزمانش فراهم مي كردند و غير از چاپ و تكثير اعلاميه هاي حضرت امام (ره) بمب هاي دستي و انفجاري و سلاح هم تهيه مي شد كه در اختيار ديگر مبارزين قرار مي گرفت. و با تيم هاي عملياتي بر عليه مراكز فساد زمان رژيم طاغوت به كار گرفته مي شد.
براساس خاطرات سردار دانشمند همرزم سردارشهید حسن ذاکری نانکی
33ـ سپر انقلاب
جان خویش را سپر انقلاب قرار داده بود. پر تلاش و با فكر بود و هميشه در انجام فعاليت ها كوشا بود. همه زندگي خود را براي انقلاب و اسلام گذاشته بود شب ها و روزها آرام و قرار نداشت هميشه در حال خدمت بود.
براساس خاطرات سردار دانشمند همرزم سردارشهید حسن ذاکری نانکی
34ـ خدمات شایان
ايثارگري و خدمات شايان و شبانه روزي به اسلام و انقلاب، مورد اطمينان و در دوران مبارزات و انقلاب شناخته شده بود از اين جهت مي توان به عنوان يكي از موثر ترين و مهمترين فردي نام برد كه در تشكيل سپاه پاسداران در استان بعد از انقلاب نقش مهم و اساسي داشت.
براساس خاطرات سردار دانشمند همرزم سردارشهید حسن ذاکری نانکی
35ـپایه گذاران سپاه
به كمك ايشان شرایط تشكيل سپاه و بسيج در استان همزمان با ديگر شهرها نيز فراهم شد و به عنوان يكي از پايه گذاران و موسسين سپاه در استان و عضو شوراي فرماندهي سپاه استان انتخاب و آغاز به كار كرد.
براساس خاطرات سردار دانشمند همرزم سردارشهید حسن ذاکری نانکی
36ـ مقدمات حضور در میدان جهاد
در اسفند ماه سال 57 بلافاصله با تني چند از ديگر همرزمان خود جهت آمادگي بيشتر به آموزش در تهران اعزام شدند و در راه اندازي و آموزش پاسداران مشغول به خدمت شد. در تهران آموزش سخت و فشرده اي بود كه ايشان به آساني سپري كرد.
براساس خاطرات سردار دانشمند همرزم سردارشهید حسن ذاکری نانکی
37ـ خستگی ناپذیر در عرصه های مختلف
روحیه تلاش در همه ابعاد در درونش هویدا بود به طوری که پس از شكل گيري و تاسيس سپاه پاسداران به عنوان جانشين سپاه، تلاش هاي شبانه روزي را مثل گذشته آغاز كرد.
براساس خاطرات سردار دانشمند همرزم سردارشهید حسن ذاکری نانکی
38ـ آئینه نیکی ها
بي ادعا و راز نگهدار بود، ودر هر حال دلسوز و مهربان و صبر و تحملي فراوان داشت.
براساس خاطرات سردار دانشمند همرزم سردارشهید حسن ذاکری نانکی
39ـ اولین گروه اعزامی به جبهه
با شروع جنگ تحميلي بارها جهت اعزام به جبهه اعلام آمادگي كرد تا اينكه به عنوان اولين فرمانده اعزامي نيروهاي بندرعباس به جبهه ايشان موفقت شد و در مهر ماه سال 1359 به همراه 170 نفر يگان اعزامي از بندرعباس به همراه كليه امكانات پشتيباني و سلاح و مهمات عازم جبهه هاي نبرد حق عليه باطل شدند.
براساس خاطرات سردار دانشمند همرزم سردارشهید حسن ذاکری نانکی
40ـمقرستاد جنگ های نامنظم
يكي از همرزمانش مي گويد: تعداد افراد اعزامي به استعداد 170 نفري كه به عنوان اولين يگان اعزامي از بندرعباس در همان اوايل شروع جنگ تحميلي حدود 5ماه بعد به جبهه اعزام شدند و اين تعداد از افراد يگاني متشكل از نيروهاي پاسدار و بسيجي و جهادگران بودند و در مقر ستاد جنگ هاي نامنظم شهيد چمران و پايگاه منتظران شهادت در پادگان خلف اهواز مستقر شدند.بعد از آموزش و سازماندهي به خطوط مقدم در جبهه جنوب حركت كرديم. از آبادان به طرف سوسنگرد، شب هنگام حركت كرديم نيمه شب به سوسنگرد رسيديم.
براساس خاطرات سردار دانشمند همرزم سردارشهید حسن ذاکری نانکی
41ـ سنگر شب
نيمه شب بود وسوسنگرد با صداهای توپ وتانک نیروهای دشمن چیزی دیگر به گوش نمی رسید ولی با گوش فرا دادن به باطن خاک ها، صدای مناجات های شبانه یاران خورشید در فضا عطرآگین است. ساعت 3 اعلام كردند كه نيروهاي خودي در محاصره هستند و نيروهاي عراقي پيشروي كرده و به طرف ما مي آيند و از آنجا به طرف دهلاويه اعزام شديم كه در اين شرايط سخت فرماندهي نيروها به حسن بود واين آمادگي كاملاً در روحيه ايشان مشخص بود.
براساس خاطرات سردار دانشمند همرزم سردارشهید حسن ذاکری نانکی
42ـ دهلاویه شاهد بود
دهلاويه شاهد مقاومت کسانی است که در اوج رسیدن به ملاقات حضرت حق هستند. اما تعدادي زخمي شده بودند ویکی از آنان حسن بود که با اصابت تركش مجروح شده و با آن شرايط همان منطقه در دست دشمن بود. اوست که با خدایش ملاقات می کند وپیکر پاکش همان جا باقي ماند. و نتوانستيم به عقب بر گردانيم.
براساس خاطرات سردار دانشمند همرزم سردارشهید حسن ذاکری نانکی
43ـ تربت عاشقان
قريب يك سال از شهادتش سپري شد كه بعد از عمليات طريق القدس در حالي كه از پيكرش جز تكه استخواني باقي مانده بود به بندرعباس انتقال و به عنوان اولين شهداي دفاع مقدس در سپاه استان در گلزار شهداي بندرعباس آرام گرفت.
///////////////////////////////////
فرازي از وصيت نامه سردار شهيد حسن ذاكري نانگي
1ـ آماده سختی ها
اي پدر و مادر مهربانم! خود را براي سختي ها و رنج ها و مشقت ها آماده سازيد. زيرا راه اسلام در پيش گرفتن با رنج و مشقت همراه است.
فرازي از وصيت نامه سردار شهيد حسن ذاكري نانگي
2ـ بهشت جاویدان
اسلام را زنده كردن خون مي خواهد. ممكن است در اين راه فرزنداني و هم چون جواناني هم كشته شوند و اما اين رنج ها و مشقت همراه است. در عوض اين رحمت ها و رنج ها به شما بهشت هميشه جاودان عطا خواهد كرد و زندگي هميشه پايدار خواهي داشت.
فرازي از وصيت نامه سردار شهيد حسن ذاكري نانگي
3ـ نعمت شهادت
مادر اگر خدا نعمت بزرگ شهادت به من ارزاني داشت خوشحال باشيد اگر اشكي از چشمان سرازير شد آن اشك و گريه براي علي اكبر(ع) و امام حسين (ع) باشد.
فرازي از وصيت نامه سردار شهيد حسن ذاكري نانگي
4ـ زینب وار
مادرم هم چون زينب وار باش. اگر تو يك شهيد دادي زينب(س) متحمل 72 شهيد شد. فرازي از وصيت نامه سردار شهيد حسن ذاكري نانگي
5ـ مادرم استوارباش
مادرم مبادا جلو برادرانم را بگيري كه به جبهه نيايند كه فردا در محضر خداوند در جلو حضرت زينب(س) شرمنده خواهي شد. زيرا تو يك شهيد دادی.
فرازي از وصيت نامه سردار شهيد حسن ذاكري نانگي
7ـ صاحب من خداست
پدر و مادرم آيا دوست داريد امانتي را كه به دست شما سپرده اند سالم به صاحبش بدهي يا اين كه نا سالم باشد پس من امانتي بودم كه خدا به دست شما سپرد و همان طور كه مي خواست به دستش سپرديد و درست تربيت كرديد و در نزد صاحبش يعني خدا رو سپيد خواهي بود.
فرازي از وصيت نامه سردار شهيد حسن ذاكري نانگي
///////////////
داستاني براساس زندگي نامه شهيد حسن ذاكري نانگي
عکسی در آب
زنگ اول
كفش هايت را بیرون بياور، مگر نمي داني كه خاك اين سرزمين ارزش دارد… . كم كم هوا رو به سردي بود ولي آن چنان حس نمي كرد فقط ياد آن روزها بود كه چگونه متجاوزان وارد آن سرزمين شدند. از دور تپه هايي را مشاهده مي كرد. انگار، تيرهايي پي در پي آن سرزمين را نشانه گرفته بود. نزديك تر رفت از اهالي آن جا پرسيد مگر امسال چه سالي است كه مرگ، روستايتان را در آغوش گرفته است، گفت: امروز28شهریور سال روز حمله دشمن بعثي به ايران است.
31 شهريورماه، يادآور بزرگ مردان تاريخ… هي با خودش تكرار مي كرد، تصميم گرفت يه سري به كوچه هاي آن روستا بزند… درب خانه اي را زد. پیرمردی درب را باز كرد ولي سراسيمه و نفس زنان، پرسيد چند سال است كه در اين جا زندگي مي كنيد. گفت: بيش از 30 سال، گفت: از اين جا برايم بگو، گفت: بوي خون را حس نمي كني، اين جا دهلاويه است روستايي كوچك در شمال غربي سوسنگرد، در كنار جاده بستان و نزديكي هاي مرز غربي قرار دارد. روستايي كوچك از همان روزهاي ابتدايي جنگ كه دشمن قصد تصرف شهرهاي مرزي استان خوزستان را داشت مورد تهاجم قرار گرفت.
زنگ دوم
اين صداي روح ا… است در 31 شهريور 1359 اين ندا را سر داد: اين جنگ، جنگ با اسلام است به هواداري كفر و يك هم چنين جنگی بر خلاف رضاي خداست. و خداي تبارك وتعالي نخواهد بخشيد بر اين كساني كه بر ضد اسلام قيام كنند به واسطه ي همراهي با كفر. بااين نداي روح بخش از اقصي نقاط كشورمان جواناني برومند به پا خواستند. يادم است اواخر آبان سال 1359 پس از اينكه عراقي ها سابله و پاسگاه آن را به تصرف در آوردند رزمندگان اسلام به سوي دهلاويه حركت كردند، براي رسيدن به سوسنگرد يكي از راه ها عبور از دهلاويه بود، البته دشمن نقاط ديگري غير از دهلاويه را هم براي محاصره سوسنگرد در نظر داشت تا هرچه بيشتر حلقه محاصره شهر را تنگتر كند. روستاي كوچك دهلاويه در معرض خطر و آتش مي باريد و نوجوانان وجوانان از هر نقطه از كشور در آن مكان با جانفشاني و مقاومت در برابر حمله هاي دشمن بعثي مقاومت مي كردند.
زنگ سوم
بوي خون بوي جنگ، بوي خاكريزهاي هجوم شده همه جا را فرا گرفته بود. روزهاي ابتدايي جنگ و كمبود تجهيزات نظامي ، خاطرات یکی ازفرماندهان جنگ بگويم كه بي صبرانه خود را با ايستادگي در برابر دشمن بعثي، به آب و آتش مي زد. حسن، قهرماني بود كه اولين شهداي پاسدار از خليج هميشه فارس استان هرمزگان است. او اين آمادگي را ازهمان دوران کودکی در خود ایجاد کرده بود که از روستای نانگ تا سرخون مي پيمود. او نوجواني بود كه دوره هاي آموزشي جريكي و نظامي را در تهران و زاهدان گذراند و در يك چاپخانه در تهران كار مي كرد و در واقع فعاليت هاي سياسي بر عليه شاه معلون انجام مي داد. در بندرعباس هم كه آمد در كارخانه پچوك واقع درشاه حسين سابق كار مي كرد كه در واقع آنجا محلي براي رد و بدل اعلاميه و عكس امام راحل و چاپ و تكثير اعلاميه ها بود. اولين گروه اعزامي از ابتداي جنگ به جبهه هاي حق عليه باطل بود ند. در اهواز در مقر ستاد جنگ هاي نامنظم شهيد چمران و پايگاه منتظران شهادت مستقر شدند.
زنگ آخر
سكوت شبانه همه جا را فرا گرفته بود. وصدای مناجات های عاشقانه یاران خلیل. اهواز مقري بود كه آموزش و سازماندهي نيروها در آنجا صورت می گرفت شب هنگام بود كه به سوسنگرد جهت جلوگیری پیشگیری از نیروهای دشمن حرکت کردند.ساعت ها مي گذاشت و دهلاويه امواجي از موج هاي حمله دشمنان بعثي را به صدا در مي آورد، دهلاويه ديگر آن روستاي كوچك تبديل شده بوديه پادگان هاي رزمي نيروي هاي عراقي . دشمن پيشروي مي كرد. به طرف دهلاويه براي مبارزه تن با تن با دشمنان حركت كردند در اين شرايط سخت فرماندهي نيروها به عهده حسن بود. اين آمادگي كاملاً در او بود با شجاعت و روحيه با نيروهاي دشمن درگير شدند و اين درگيري حدود 2 ساعت طول كشيد نيروها هم چنان مقاوم اما مقداري زخمي شده بودند. شب هنگام بود كه زماني كه و سوسنگرد در محاصره نيروهاي عراقي بود به حسن گفتيم با سلاح m1 ، 3ژ چه طوري جلوي تانك هاي دشمن مي ايستد گفت: تا آخرين نيز در مقابل دشمن مي ايستيم صبح روز 23/8/1359 بود كه دشمن با تجهيزات نظامي قوي به سوي نيروهاي خودي حمله مي كرد ولي او تا آخرين نفس ايستادگي كرد. و در آخر متوجه شديم بعد از گذشت زماني مجروح گردید و در همان منطقه دهلاويه به شهادت رسيد ولي پيكر مطهرش باقي ماند و نتوانستيم به عقب برگردانيم و قريب يك سال سپري شد كه بعد از عمليات طريق القدس در حالي كه از پيكرش جز چند تكه استخواني باقي نمانده بود به بندرعباس انتقال و به عنوان اولين شهداي دفاع مقدس در سپاه استان در گلزار شهداي بندرعباس آرام گرفت.
////
داستاني براساس شهادت سردار شهيدحسن ذاكري
پشت خانه های شهر
اولش فكر كردم جزء كسايي یه كه نام و نشوني نداره… گفتم اين قدر ما بي لياقتیم كه ازت حتی یه نشونی هم نداریم … . شب كه مي شد ياد اون جمله ش مي افتم كه مي گفت: تا آخرين تير در مقابل دشمن مي ايستيم و همان طور هم شد تا آخرين رمقي كه داشت ايستاد و … . عملیات کربلای5بود همه جا دود و آتش … همه تو فكر اين بودند كه به يه طريقي دشمن رو از خاكمون بيرون كنند، ديدمش كه تا توان داشت، مي جنگيد، روحيه بالاي داشت. دهلاويه ديگه اون روستاي زيبا نبود . نیروهای دشمن شهر رو احاطه کرده بودند وحسن بي صبرانه مي جنگد، دهلاويه در تصرف دشمن فرار گرفت و او به شدت مجروح شده وبرای ملاقات با معبودش لحظه شماری می کرد. رمقي براي برگشت به عقب نداشت و پيكر مطهرش در همان منطقه دهلاويه جاويد ماند وبعد از يك سال به بندرعباس انتقال يافت.
//
دهلاويه بامن حرف بزن (داستاني براساس شهادت سردار شهيدحسن ذاكري)
مسلماً خيلي حرف ها داريم، بزنيم و خيلي خاطرات هست ولي هيچ كس نمي دونه كه چه جانفشاني هايي كه نكرده و شايد حكمت خدا اينه كه گمنام بموني البته گمنامي كه مي دونيم بارگاه مقدسش گلزار شهداست ولي نمي دونيم زماني كه دهلاويه و سوسنگرد بود چه خدماتي را انجام داده؛ دهلاويه با من حرف بزن تو شاهد بودي، دهلاويه از او برايم بگو…. من با چند نشوني اومدم پاي بر خاك تو گذاشتم مي خواستم از او برايم بگويي كه چه كرد و چگونه آنجا زيست كه نامش هميشه بلند است به بلنداي كوه هاي انسانيت. پيشگام بر امر حق؛ مگر او در ابتداي جنگ فرمان خميني كبير را لبيك نگفت. او صدای روح ا… را در درونش تداعی کرد ومی دانست فرمان او راهی به سوی بهشت برین است.
/////
دفتر اول
نام آوران تاریخ
انسان و سرنوشت دو واژه اي كه كما كان با هم ارتباط مصداقي قوي دارند آيا اين دو واژه در مفهوم هم بار معنايي نزديكي با هم دارند… آيا انسان به بعد جسمانيت است كه نامش در صفحه تاريخ مي ماند يا بعد روحانيت.
آنان كه جان را بدرقه محبوب كردند و سبقت پيشگان در راه حق هستند، چگونه از آنان در بهشت برين استقبال مي كنند. آنان كه با نداي ملكوتي خميني كبير با جان و دل السابقون السابقون در عرصه جهاد هستند، آيا شهرت نام الهي گونه آنان در مقاومت جسماني است كه در این صورت انسان هاي زيادي در طول تاريخ هستند كه در راه آرمان هاي كشور مي جنگند و راه جاهل را در پيش گرفته اند، ولي نامي به نيكي از آنان ياد نمي شود، ولي آنان زندگاني هستند كه در نزد پروردگارشان روزي مي خورند آيا آن مقام والا از آن شهيداني نيست كه روح را برا ي امر مهم پرورش داده و در جهت خدايي سپري كنند.
وقتي خاطرات شهيد بزرگوار سردار بزرگ شهيد حسن ذاكري نانگي را مرور مي كردم، فردي بي نظير در عرصه خدمت رساني قبل و بعد از انقلاب ولي حيف كه از رشادت هاي مبارزاتي ايشان در زماني كه در مقابل جنگ تن به تن با دشمن دون بود، مداركي در دسترس نيست ولي مبارزات پي در پي ايشان در قبل از جنگ شواهدي است بر اين معما كه او از اوايل جنگ كه آن چنان رزمندگان از نظر تجهيزات مجهز نبودند و نداي ملكوتي امام راحل را لبيك گفت و در منطقه به ياد ماندني دهلاويه چنان جان فشاني از خويش برجاي گذاشت كه تا ابد نامش جاويد ماند.
///
خلاصه اي از زندگي نامه سردار شهيد حسن ذاكري نانگي
ازولادت تا تحصیل جسم وجان:
شهيد حسن ذاكري نانگي در روستاي نانگ از توابع شهرستان بندرعباس به دنيا آمد. وي در روستاي خود قرائت قرآن را آموخت و براي تحصيلات ابتداي فاصله 15 كيلومتري نانگ تا سرخون را پياده طي مي كرد. سال 1348 به عنوان كادر سازمان كشتيراني به پادگان آموزشي درجه داراي ارتش در بندرانزلي اعزام گرديد. و در اندك مدتي با كسب بهترين نمرات به سمت ارشد گروهان رسيد و در رشته برق مشغول به تحصيل شد.
فعالیت های اجتماعی وسیاسی
در سال 1349 با مسائل سياسي اجتماعي به طور خاص آشنا گرديد و پايش به محافل سياسي در تهران باز شد. او آموزشگاه درجه داري را ترك كرده و در چاپخانه اي در تهران مشغول بكار شد. در سال 1350 با اهداف سياسي به بندرعباس بازگشته و به ادامه تحصيل شبانه در دوره دبيرستان پرداخت و روزها را به امرار معاش مشغول بود. پس از گرفتن دپيلم به عنوان سپاه دانش در اطراف لار خدمت سربازي را به اتمام رسانيد و شركت حمل و نقل پچوك را در بندرعباس راه اندازي كرد كه در واقع محلي بود براي ربد و بدل كردن اعلاميه ها و انجام فعاليت ها سياسي در قالب تجارت بود، در اين زمان به فعاليت هاي مسلحانه عليه رژيم شاه پرداخته و در گرفتن انتقام از مزدوران ساواك به صورت طراحی شده اي وارد عمل شد و عمليات مسلحانه فراواني را انجام داد. با پيروزي انقلاب اسلامي از اولين افراد تشكيل دهنده كميته هاي انقلاب و سپس سپاه پاسداران بندرعباس بوده و در شوراي فرماندهي سپاه نقش اساسي را به عهده داشت. از جمله كساني بود يه انفجار درب دژباني ساواك بندرعباس و هم چنين ترور رئيس ساواك بندرعباس اقدام نمود و انتقال يك چمدان پر از اسلحه و مهمات را زاهدان به بندرعباس به صورت انفرادي از جمله كارهاي شهيد اين بود كه با دل و جان جهت پيروزي انقلاب اسلامي و امام خميني (ره) انجام مي داد.
حضور در جبهه وفیض شهادت:
در روزهاي آغازين جنگ تحميلي اولين گروه اعزامي از استان را سازماندهي كرده و به جبهه هاي نبرد شتافت و در همان روزها يعني در 23/8/59 روح ملكوتيش به عالم قدس الهي پيوست.
///
وصيت نامه سردار شهیدحسن ذاكري
بسم ا… الرحمن الرحيم
با درود و سلام بر يگانه منجي عالم بشريت حضرت مهدي (عج) و نائب بر حقش امام امت خميني بت شكن و سلام بر خانواده هاي شهدا، معلولين و مجروحين، جانبازان و اسراي جنگ تحميلي و سلام بر شما پدر مادر و برادرانم. اي پدر و مادر مهربانم خود را براي سختي ها و رنج ها و مشقت ها آماده سازيد زيرا راه اسلام در پيش گرفتن با رنج و مشقت همراه است اسلام را زنده كردن خون مي خواهد. ممكن است در اين راه فرزنداني و هم چون جواناني هم كشته شوند و اما اين رنج ها و مستقت ها پا بر جا نيست و تمام خواهد شد. در عوض اين زحمت ها و رنج ها به شما بهشت هميشه جاويدان عطا خواهد كرد و زندگي هميشه پايدار خواهي داشت. مادر اگر خدا نعمت بزرگ شهادت به من ارزاني داشت خوشحال اگر اشكي از چشمان سرازير شد آن اشك و گريه براي علي اكبر و امام حسين(ع) باشد مادرم هم چون زينب وار باش. اگر تو يك شهيد دادي زينب متحمل 72 شهيد شد.
مادرم مبادا جلو برادرانم را بگيري كه به جبهه نيايند كه فردا در محضر خداوند در جلو زينب شرمنده خواهي شد. زيرا تو يك شهيد دادي او 72 شهيد را داد. پدر و مادرم آيا دوست داريد امانتي را كه به دست شما سپرده اند سالم به صاحبش بدهي يا اينكه ناسالم باشد پس من امانتي بودم كه خدا به دست شما سپرد و همان طور كه خود مي خواست به دستش سپرديد و درست تربيت كرديد و در نزد صاحبش يعني خدا رو سپيد خواهي بود. وسلام عليكم و رحمته الله و بركاته
//////////////////////
شناسنامه سردار شهید حسن ذاکری نانکی
نام:حسن نام خانوادگی: ذاکری نانکی نام پدر: غلام متولد:4/2/1331
سال ورود به جبهه: مهرماه1359 تاریخ شهادت: 23/8/59 محل شهادت: سوسنگرد
تحصيلات: دیپلم
سن: 28سال
محل سكونت: بندرعباس
مركز فعاليت هاي اجتماعي وسیاسی:کارخانه پچوک در شاه حسینی سابق، سپاه پاسداران،
سمت: فرماندهی اولین گروه اعزامی اوایل جنگ به جبهه
محل خدمت درجبهه: خرمشهر، سوسنگرد، دهلاویه
اماكن نامگذاري بنام شهيد: بلوار امام خمینی(ره)
دوستان شهيد: سردار دانشمند، حاج آقا حمزوی